به گزارش کانون خبرنگاران ایکنا، نبأ؛ مباهله پیامبر(ص) با مسیحیان نجران، در روز بیست و چهارم ذیالحجّه سال دهم هجری اتفاق افتاد. پیامبر(ص) طی نامهای ساکنان مسیحی نجران را به آیین اسلام دعوت کرد. مردم نجران که حاضر به پذیرفتن اسلام نبودند نمایندگان خود را به مدینه فرستادند و پیامبر(ص)آنان را به امر خدا به مباهله دعوت کرد. این رویداد از سوی مسلمانان به عنوان یکی از برجستگیهای اهل بیت محسوب شده و به عنوان دلیلی برای اثبات این امر که اصحاب کسا؛ محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین هستند، استفاده میشود.
به مناسبت سالروز مباهله و بزرگداشت این واقعه دینی تاریخی در بیستوچهارم ذیالحجه، مصادف با 14 شهریور ماه 97، مقالهای از عبدالحسين بزرگمهرنیا به نام «مباهله به روایت متون کهن» از نظر میگذرد.
در تاريخ 23 ساله بعثت پيامبر اکرم، روزهای بسيار مهم و سرنوشتسازی وجود دارد که هر يک از رخدادهای آن به تنهايی برای اثبات حقانيت اسلام، نزد دوست و دشمن کافی است. يکی از اين رويدادهای مهم و ممتاز «روز مباهله»(1) است که در آن توحيد، نبوّت و امامت در کاملترين چهرهها جلوه کرده و حقيقت ناب و نورانی خود را نشان داد. مسلمانان در اين واقعه عظيم و رويداد سترگ، به حقايقی پنهان از دين خود دست يافتند و فهميدند که نام نورانی پيامبر خاتم(ص) و خاندان عزيز او در کتابهای آسمانی پيامبران پيشين آمده و همه انبيای سلف بشارت ظهور او را دادهاند.
روزی که در آن نه تنها اهل کتاب به حقانيت اسلام اقرار و اعتراف کردند، بلکه کتابهای آسمانی از صحيفه حضرت آدم تا انجيل حضرت عيسی بن مريم(ع) گشوده و قرائت و نامهای نورانی آل محمد(ص) از متن آن خوانده شده است و چنين حادثهای شگرف و شگفت تنها يک بار در تاريخ بعثت پيامبر(ص) پيش آمده و هرگز تکرار نشد.
حادثهای که به نام مباهله در تاريخ اسلام رُخ داد و از برجستهترين فضائل علی(ع) واهل بيت(ع) و سند حقانيت پيامبر است، مربوط به سالهای پس از فتح مکه و مکاتبات پيامبر اسلام با سران اديان، قبايل و زمامداران براي پذيرش اسلام است. از جمله نامههای رسول خدا(ص)، نامه ايشان به مسيحيان بود که آنان را به خداپرستی و ولايت خداوند دعوت کرد. هيئت بلند پايهای از سوی آنان به مدينه آمد و چون در گفتوگوهای شفاهی به نتيجهای نرسيدند، به پيشنهاد پيامبر، مباهله را پذيرفتند. قرآن کريم فرموده است: «فمن حاجّک فيه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة الله علي الکاذبين.»
نکته دیگر آن که روز موعود، مصادف با 24 ذیحجّه بود. تعداد مسيحيان را دهها نفر(تا هفتاد نفر) نقل کردهاند که با هيئتی آراسته و با شکوه وارد مدينه شده بودند. قرار بود در روز تعيين شده، هر دو گروه، طرف مقابل را نفرين کنند که اگر باطل و ظالماند دچار غضب الهی شوند. مسيحيان چون ديدند پيامبر اسلام(ص) تنها با چند تن از نزديکان خود با حالتي سرشار از خشوع آمده است، از مباهله بيمناک شدند و او را صادق يافتند و با آن حضرت صلح کردند و قراری مبنی بر پرداخت «جزيه» به حکومت اسلامی امضا کردند.
ويژگیهای اعجاز مباهله:
داستان مباهله در منابع تاریخی و حدیثی فراوانی به صورت مفصّل آمده و آنچه گذشت، اشارهای گذرا و کوتاه به آن حادثه فضیلت آفرین بود.(2) مرحوم سید بن طاووس پس از گزارش مفصّلی که از رویدادهای این روز بزرگ میآورد، شانزده کرامت و معجزه مخصوص این روز را برشمرده، مینویسد:«روز مباهله پیامبر اکرم(ص) با نصارای نجران، روز بزرگی بوده که در بردارنده چندین معجزه و کرامت است از جمله:
1. در این روز، خداوند جلّ جلاله برای اوّلین بار باب مباهله را که جداکننده حق از باطل است، در آیین اسلام گشود، آنگاه که منکران برهانهای روشن را نپذیرفتند.
2. در این روز، سربلندی خداوند و رسولِ او آشکار گردید، زیرا نصارای اهل کتاب وادار به پذیرش ذلّت، پرداخت جزیه و تسلیم فرمان و خواست نبوی(ص) شدند.
3. روز مباهله، روزی بود که سراپردههای نیروی الهی و قدرت نبوی برافراشته شد و افراد را فراگرفت.
4. روز مباهله، روزی بود که رسول خدا(ص) از مقامات بلند و اختصاصی اهلبیت(ع) پرده برداشت.
5. روز مباهله، روزی بود که خداوند این حقیقت را روشن ساخت که امام حسن(ع) و امام حسین(ع) با وجود خردسالی از اصحاب رسول خدا(ص) و کسانی که در راه رسالت جهاد کردند، برای مباهله شایستهتر و سزاوارترند.
6. روز مباهله، روزی بود که خداوند این نکته را آشکار ساخت که دخت بزرگوار رسول خدا، حضرت فاطمه زهرا(س) در مقام مباهله، از پیروان و افراد شایسته و مورد عنایت رسول خدا(ص) شایستهتر است.
7. روز مباهله روزی بود که خداوند این حقیقت را بیان کرد که مولا علی بن ابی طالب(ع) جان و نفس رسول خدا و از معدن ذات و صفات اوست، اراده او اراده خدا است و اگرچه این دو بزرگوار از لحاظ صورت و ظاهر با هم متفاوت هستند، امّا در باطن و معنا در تمام فضیلتها، وحدت دارند.
8. روز مباهله، روزی بود که تا آنجا که ما از احادیث و روایات صحیح سراغ داریم، هیچ روزی مشابه آن در تاریخ اسلام وجود ندارد.
9. روز مباهله، روزی بود که زبان مدّعیان بسته شد و خداوند آشکار ساخت که اهل بیت(ع) از تمامی تقرّبجویندگان به او از راه اطاعت و عبادت، نزد او گرامیتر هستند.
10. روز مباهله، روز تبیین «برهان صادقی» است که خداوند در آیات مقدّس قرآن بدان دستور داده است.
11. روز مباهله برای تصدیق صاحب نبوّت از تحدّی و هماوردطلبی قرآن رساتر و دلالت آن از تحدّی رسول اکرم(ص) با قرآن آشکارتر است، زیرا مشرکان در برابر قرآن گفتند: «لو نشاء لقلنا مثل هذا؛ اگر میخواستیم ما نیز میتوانستیم مشابه آن سخن بگوییم». ـ اگرچه سخن آنان مدعا و بهتانی بیش نبودـ امّا نصارا در برابر مباهله اقدام به انکار آن نکردند و به خاطر ظهور حجّت و نشانههای نبوّت تسلیم شده و حاضر به مباهله نگشتند.
12. در روز مباهله، خداوند با روشن کردن برتری اهل بیت(ع) که به صفات الهی آراسته بودند، آتش جنگ را خاموش کرد و جانِ مسلمانان را از رنج جهاد نگاه داشت».(3)
معنای لغوی و اصطلاحی مباهله:
در کتاب «سيرت رسول الله» مباهله اين گونه تعريف شده است: «اصل مباهلت آن بود که دو تن يا دو گروه، دعای بد کنند بر يکديگر، پس هر يکی که ظالم باشد، حق تعالي وی را رسوا گرداند و نعمت و عذاب خود بر وی فرو فرستد و او و ذريّت وی را متأصل بکند و مهلک گرداند».(5)
ميبدی در «کشف الاسرار» آن را چنين تعريف کرده: «مباهلت آن بود که دو تن يا دو قوم به کوشش مُستقصی [نهايت کوشش] يکديگر را بنفرينند و از خدای عزّ و جلّ لعنت خواهند از دو قوم برآنکه دروغ زنانند و «بهله» نامی است لعنت را.
مباهلت، تباهل و ابتهال در لغت يکیاند و [خدا] خود تفسير ابتهال در عقب لفظ بگفت: «فنجعل لعنة الله علي الکاذبين».(6)
در «مجمع البحرين» مباهله، چنين معنا شده است: «مباهله آن است که دو شخص يا دو گروه يکديگر را لعنت کنند از ريشه «بهل» به معنای «ملاعنه»، نفرين کردن، ابتهال و تضرع به درگاه خدا برای دفع بلا از خود يا نزول بلا بر ظلم است و اين کار از ديرباز ميان عرب متداول بوده و در چنين اوقاتی میگفتند :«لعنة الله علي الظّالم منّا؛ لعنت خداوند بر فرد ظالم از ميان ما».(7)
با تعاريف روشن شد که اصل مباهله آن است که دو نفر يا دو گروه پس از مناظره و استدلال در برابر يکديگر، چنانچه به نتيجهای که مقبول طرفين باشد، نرسند و هريک ادعای کتمان عمدی حق از سوی ديگری را داشته باشد، در اين مرحله دو طرف برای اثبات ادعای خود، مسئله را به خدا واگذار میکنند و هريک از خدا میخواهد که اگر ديگری در ادعای خود عمداً دروغ میگويد و حق را دانسته، کتمان میکند، فوراً عذاب را بر او نازل کند تا حق روشن شود و چنانچه اشاره شد، اين آيين در پيش از اسلام نيز در ميان اعراب و ساير اقوام رايج و شايع بوده است. در چنين برنامهای که يک دستور الهی است خداوند فوراً پاسخ میدهد تا حجّت را بر مردم تمام نمايد چنان که در روزگار پيامبر پيشين نيز اين مسئله بارها اتفاق افتاده و مخالفانشان با معجزه الهی به عذاب گرفتار آمدند و حق بر همه روشن گرديد، امّا در تاريخ 23 ساله رسالت پيامبر خاتم(ص) تنها يک بار اتفاق افتاد و چنان که تفصيل آن خواهد آمد، با مسيحيان نجران در سال دهم هجری بود.
جريان و داستان مباهله به روايات متون کهن، آن هم عمدتاً از متون غيرشيعی در ذیل میآید:
مباهله به روايت تفسير سورآبادی:
تفسير سورآبادی، تأليف ابوبکرعتيق نيشابوری(م 494 ق.)، پس از تفسير طبری و تفسير اسفراينی، کهنترين تفسير و ترجمه قرآن به زبان فارسي است که مولّف آن را «تفسير التفاسير» ناميده است. ابوبکر عتيق نيشابوری به خاطر گرايشهای اعتقادی و باورهای مذهبی خود، بسياری از آيات را که در شأن اميرمؤمنان علی(ع) نازل شده و بسياری از همکيشان خود بدان اقرار و اعتراف داشتهاند، با سکوت معنادار خود عبور کرده و يا کسانی را در آن فضيلتهای يگانه شريک و سهيم گردانيده است. باری سورآبادی در ذيل آيه مباهله، تنها به نام حسن(ع) و حسين(ع) اشاره کرده و نامهای حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) را نياورده است. او حادثهای با آن عظمت را در چند خط کوتاه چنين ميآورد: «چون رسول خدا(ص) اين سخن بگفت: [اين آيه را خواند] به نفس خود بيرون آمد، حسن و حسين(ع) بگرفته، و فْدِ نجران [=هيئت اعزامي مسيحيان] در يکديگر مینگريستند و بيرون نيارستند، رفت به مباهلت از آن که دانستند که محمد(ص) بر حق است».(8)
روايت اسفراینی در «تاج التراجم» از واقعه مباهله:
«تاج التراجم في التفسير القرآن للأعاجم» (=افسر ترجمهها در تفسير قرآن بر ابن فارسیزبانان) به قلم ابوالمظفّر شاهفور بن طاهر بن محمد اسفراينی، از عالمان سده پنجم هجری قمری است. اين تفسير به نظر آگاهان، دومين تفسيرنامه مورخ موجود در قرآن در زبان فارسی میباشد. اسفراينی در داستان مباهله، نام اهل بيت پيامبر(ع) را دقيقاً آورده و آن را با بیطرفی روايت کرده است.
...و چون پيغمبر(ص) اين آيت بر وفد (هيأت) نجران خواند و ايشان را به مباهلت خواند ـ يعنی به لعنت کردن آن کسی که دروغزن باشد ـ ايشان گفتند: «تا بازگرديم و بنگريم اندرکار خويش و فردا بازآييم». پس با يک ديگر شدند، «عاقِب» را گفتند: چه بينی؟ گفتا يا ترسا آن [ترسايان مسيحيان] بدانستهايد که محمد(ص) نبی مرسل است و آنچه حقيقت کار عيسی است شما را بگفت و هرگز هيچکس با نبّيای از انبيا لعنت نکردند که نه هلاک شدند، اگر شما نيز [لعنت] کنيد هلاک شويد. اگر چنان است که همیگوييد که به وی ايمان نياريم از بهر آن که با دين خويش الفت گرفتهايم، با وی صلحی بکنيد و با شهرهای خويش شويد. ديگر روز آمدند ايشان و پيغمبر(ص) همیآمد و حسن(ع) را برگرفته و اميرالمؤمنين(ع) حسين(ع) را دست گرفته و فاطمه(س) از پی ايشان همیرفت. پيغمبر(ص) همیگفت: «من دعا کنم، شما آمين کنيد!». چون ايشان را ديد، گفت: «من رویهايی [چهرههايی] را هميبينم که اگر از خدای عزّوجلّ بخواهند که کوه را از جايیخود بردارد، چنان باشد. زينهار با ايشان مباهلت مکنيد که هلاک شويد و هرگز بر روی زمين هيچ ترسا(=مسيحی) نماند». پس روی به پيغمبر آوردند و گفتند: ما چنان همیبينيم که با تو مباهلت نکنيم(=بريکديگر نفرين نکنيم) و تو را بر دين تو بگذاريم و ما بر دين خويش باشيم. پيغمبر(ص) گفت :«اگر چنان است که از مباهلت همی باز ايستيد، مسلمان شويد تا شما را بوَد آنچه ما را بود و بر شما بود آن چه بر ما بود». گفتند: ايمان نياوريم! پيغمبر(ص) گفتا :«من با شما حرب (=جنگ) کنم». گفتند: ما را با حرب طاقت نباشد وليکن ما با تو صلح کنيم بر آن که از سوی ما غزا(=جنگ) نکنی و ما را بيمناک نداری و ما را از برزيدن دين باز نداری(=از مسيحی بودن ممانعت نکنی) بدان که هر سالی دو هزار حلّه تو را بدهيم؛ هزار اندر ماه صفر و هزار اندر ماه رجب. پيغمبر(ص) بر اين جمله با ايشان صلح کرد، گفت: «به آن خدای که جان محمد به فرمان وی است که اگر وفد نجران ملاعنت کردندی، خدای تعالی ايشان را مسخ کردی تا همه خوک گشتندی و آتشی اندر ايشان افتيدی... و سال بر جمله ترسا آن (=ترسايان) نيامدی (=به پايان نميرسيد) که نه هلاک شدندی».(9)
مباهله به روايت «کشف الاسرار» ميبدی:
ابوالفضل رشيدالدين ميبدی از دانشمندان بزرگ شافعی و عرفای بنام قرن ششم هجری است. وی را در فرع مذهبی، پيرو شافعی و در مباحث اعتقادی، بر مذاق اصحاب حديث و به تعبيری سلفي است. در سير و سلوک، بر مشرب عرفا سخن میگويد و با ارادت خاص از خواجه عبدالله انصارا ياد میکند، با اين همه، علاقه و محبت او به اهل بيت عصمت(ع) در شاهکار او چشمگير و از خصيصههای تفسير اوست. از آن جايی که پيش از همه به نقل خواجه عبدالله انصارا میپردازد، اين تفسير به تعبير خواجه عبدالله انصارا معروف شده است.
در زير داستان مباهله را به قلم گرم ميبدی میخوانيم. «فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم...ايشان را [ترسايان نجرا] و مهتران ايشان -سيّد و عاقب- گوي بياييد تا خوانيم ما پسران خويش و شما پسران خويش، و ما زنان خويش و شما زنان خويش، و ما به خويشتن و شما به خويشتن، آنگه مباهلت کنيم. «مباهلت» آن بود که دو تن يا دو قوم به کوشش مستقصی يکديگر را بنفريبند، و از خداي عزّوجلّ لعنت خواهند از دو قوم بر آن که دروغ زناناند. و «بهله» نامی است لعنت را «مباهلت» و «تباهل» و «ابتهال» در لغت يکاند و تفسير ابتهال را خود [خدا] در عقب لفظ بگفت: «فنجعل لعنة الله علي الکاذبين». گفتهاند که روز مباهلت، روز بيست و يکم از ماه ذيحجه بود. مصطفی(ص) به صحرا شد، آن روز دست حسن(ع) گرفته و حسين(ع) را در بر نشانده و فاطمه(س) از پس میرفت و علی(ع) از پس ايشان. مصطفی(ص) ايشان را گفت: چون من دعا کنم شما آمين گوييد. دانشمندان و مهتران ترسايان چون ايشان را به صحرا ديدند بر آن صفت، بترسيدند و گفتند: «ياقوم، إنّا نري وجوها تبتهلوا فتهاکوا و لا يبقي علي وجه الأرض نصرانيّ إلي يوم القيامة؛ [اي قوم! ما اينک چهرههايی را میبينيم که اگر خدا بلند مرتبه بخواهند که کوهی را از جای خود برکند، اينگونه خواهد شد پس مباهله مکنيد که به هلاکت میافتيد و ديگر بر روی زمين تا روز قيامت نصرانی باقی نخواهند ماند.] ترسايان آن سخنان را از مهتران خويش بشنيدند، همه بترسيدند و از مباهلت باز ايستادند و طلب صلح کردند و جزيت بپذيرفتند، به آن که هر سال دوهزار حله بدهند، هزار در ماه صفر و هزار در ماه رجب.
مصطفی(ص) با ايشان در آن [توافق نامه] صلح بست. آنگه رسول خدا(ص) گفت: «سوگند به کسی که جان من در دست قدرت اوست اگر مباهله میکردند به صورت ميمون و خوک مسخ ميشدند...». مصطفي(ص) گفت: «آمده بر هوا ايستاده، اگر ايشان مباهلت کردندی در همه روی زمين از ايشان يکی نماندی» و اصحاب مباهله پنج کس بودند: مصطفی(ص) و زهرا(س) و مرتضی(ع) و حسن(ع) و حسين(ع). آن ساعت که به صحرا شدند رسول ايشان را با پناه خود گرفت و گليم (عبا) بر ايشان پوشانيد و گفت: «أللهم، إنّ هولاء أهلي؛ پروردگارا اينان خاندان و اهل بيت من هستند». جبرئيل آمد و گفت :«يا محمد(ص)! و أنا من أهلکم؛ چه باشد يا محمد اگر مرا نپذيری و در شمار اهل بيت خويش آری؟» رسول خدا گفت:« يا جبرئيل و أنت منّا» آنگه جبرئيل بازگشت و در آسمانها مینازيد و فخر میکرد و میگفت :«من مثلي؟ و أنا فی السّماء طاووس الملائکة و في الأرض من اهل بيت محمد(ص)؛ چون من کيست که در آسمان رئيس فرشتگانم و در زمين از اهل بيت محمد(ص) خاتم پيغامبرانم».(10)
مباهله به روايت شرح «ديوان علي (ع)» ميبدي يزدي:
واحدی و قاضی ناصرالدين و زمخشری گويند: چون آيت «فمن حاجّک فيه من بعد ما جاءک من العلم....» نازل شد، مصطفی(ص) قبيله نجران از انصارا مقرّر فرمود که صباح فردا مباهله کنند. روز دگر حسين را در بغل گرفت و دست حسين داشت و فاطمه(ع) از عقب او ميرفت و علي(ع) از عقب فاطمه. و [پيامبر] فرمود :«الّهم هولاء أهل بيتي؛ خداوندا؛ اينان اهلبيت من اند». چون ابوحارثه -دانشمند ترسايان- ايشان را بديد با ترسايان گفت: «من رويي [چهرههايي] چند ميبينم که اگر از خدا خواهند که کوهی را از جای خود ببرد، هر آينه چنان شود. زنهار مباهله نکنيد!». ترسايان بترسيدند و دو هزار جامه و سي زره به رسم جزيه، هر سال قبول کردند. و آن حضرت فرمود: «و الذّي نفسي بيده انّ الهلاک قد تدلي علي أهل نجران و لو لاعنوا لمسخوا قردةً و خنازير....؛ به خداوندی که جان من در قبضه قدرت اوست سوگند که هلاکت و نابودی بر سر نجرانيان سايه افکنده است و چنانچه ملاعنه و مباهله کنند، به صورت خوک و ميمون مسخ خواهند شد...».(12)
مباهله به روايت «مصابيح القلوب»:
ابو سعيد حسن بن حسين شيعي سبزواری(واعظ بيهقی) فقيه و متکلم قرن هشتم هجری، معاصر فخرالمحققين حلی فرزند علامه حلی و همروزگار شهيد اوّل، فقيه بزرگ شيعه است. نوشتههای واعظ بيهقی، همه به زبان فارسی است و از نثر روان و شيوا برخوردار میباشد. کتاب «مصابيح القلوب» او در 53 فصل، در ترجمه و شرح 53 روايت از پيامبر اکرم(ص) است. اين کتاب سرشار از حکايتهای نغز، خواندنی و مواعظ و امثال و حکم میباشد. اين اثر به همت دکتر محمد سپهري توسط نشر ميراث مکتوب به چاپ رسيده است. با هم روايت مباهله را به قلم زيبای واعظ بيهقی ميخوانيم.
...و رسول(ص) نفس [جان] علي را نفس خود خوانده است که «يا علی! نفسک نفسی و دمک دمی و لحمک لحمی» و در آيه مباهله، حق تعالي نفس علی را نفس رسول خواند. پس علی بهترين خلقان باشد، و قصّه مباهله آن است که ترسايان نجران که احبار و رؤسای ايشان را عاقب، سيّد و عبدالمسيح ميگفتند، پيش رسول(ص) آمدند و ايشان سی تن بودند؛ گفتند :«يا محمد ما تقول في عيسي؛ چه گويي در حق عيسي؟» گفت: بندهای بود که حق تعالی وي را برگزيده بود.» گفتند: پدر او که بود؟ گفت :«حق تعالي او را بی پدر بيافريد». گفتند: هيچ مخلوقی را ديدي که او را پدر نباشد؟ حق تعالي اين آيه فرستاد که «إنّ مثل عيسي عندالله کمثل آدم خلقه من ترابٍ» اين عجيب نباشد که عيسی را پدر نباشد که آدم را پدر و مادر نبود. حق تعالی او را از خاک آفريد. مثل عيسي نزد حق تعالي، مثل آدم است. گفتند: ما اين قبول نمیکنيم و تو را باور نداريم. حق تعالی آيه فرستاد که: ای محمد! هر که خصومت کند با تو در کار عيسی پس از آن که علم اليقين به تو آمد بگو بياييد تا ما پسران خود را بخوانيم و شما پسران خود را و ما زنان خود را، شما زنان خود را و ما نفسهای خود را و شما نفسهای خود را (يعني: کسانی که را که حکم ايشان، حکم نفس ما بوَد) و اين کفايت است از غايت اختصاص و محبت. چنانکه دو دولت در غايت دوستی به جايي رسيده باشند که ايشان متحد شده باشند، اگرچه به صورت دواند، معنا يکي اند. پس خدای را به تضرّع و زاری بخوانيم و لعنت کنيم دروغزن را از ما و شما؛ هر که دروغ زن باشد، عذاب به وی آيد. پس چون بر اين مقرّر کردند که هر دو طايفه با قوم خود ديگر روز به صحرا روند و مباهله کنند، اسقف ترسايان قوم خود را گفت: اگر فردا محمد با عامّه صحابه بيرون آيد، با وی مباهله کنيد و هيچ انديشه مداريد که وی بر حق نيست و اگر با خاصّان خود آيد، مباهله مکنيد و مصالحه کنيد. پس ديگر روز، صحابه بر در مسجد جمع شدند، هر يکي به طمع آن که رسول(ص) وی را با خود ببرد. خواجه گفت :«حق تعالی مرا فرموده است تا با خاصّان خود روم.» علي را بر دست راست خود بداشت و حسن وحسين را در پيش خود و فاطمه را در پس سر خود و روی به صحرا نهاد و گفت نخواهم که يکي از صحابه با من بيايد. اسقف چون از دورايشان را بديد، گفت: آنان کيستند که با محمد میآيند؟ گفتند: آن که بر دست راست وی است داماد و پسر عّم وی است. آن که در پس سر او است، دختر اوست و آن دو کودک نوادهی اويند. اَسقف گفت: زنهار! که مباهله مکنيد و مصالحه کنيد که من رویهايي میبينم که اگر از حق تعالي در خواهند که کوهها را زايل کند، مستجاب شود و يک ترسا بر روی زمين نماند، جمله پيش رسول آمدند و صلح کردند بر آن که هر سال هزار صله بدهند و سی زره پسنديده تسليم مسلمانان نمايند. بدين منوال صلح نامهای نوشته، به منازل خود بازگشتند و پيغمبر(ص) فرمود که:« اگر صلح نکردندی و مباهله کردی، خدای تعالي ايشان را مسخ گردانيده، آتشی بيامدی و همه را بسوختی و برروی زمين يک ترسا نماندی...».(11)
مباهله به روايت «تاريخ يعقوبی»:
از ديگر کتابهای تاريخی، «تاريخ يعقوبی» است به زبان عربی، نوشته تاريخنگار و جهانگرد معروف احمد بن ابی يعقوب بن جعفر وهب بن واضح کاتب عبّاسی معروف به يعقوبی. وی ايرانی و اصلاً از مردم اصفهان بوده و از نويسندگان بزرگ ايران به شمار میآمده است. «واضح» نيای يعقوبی از شيعيان فداکار بوده و جان خود را بر اين کار نهاده است. در شيعه بودن يعقوبی هيچ شبههای نيست. مواردی از تاريخ و جغرافيای او بر اين مطالب گواه است. يعقوبی در تاريخ خود، واقعه مباهله را چنين آورده است: و اهل نجران نزد پيامبر(ص) آمدند. سرورشان ابو حارثه بود، پس بر پيامبر خدا(ص) وارد شدند و چون درآمدند، ديبا و صليبها را آشکار ساختند و با وضعی داخل شدند که هيچکس با آن وضع وارد نشده بود. پس رسول خدا(ص) گفت: آنان را واگذاريد. آنگاه رسول خدا را ديدار کردند و روز را با او بحث کردند. پس ابوحارثه گفت: ای محمد! درباره مسيح چه ميگويی؟ گفت: «او بنده خدا و پيامبر اوست.» پس گفت ای ابوالقاسم! خدا از آن چه گفتی برتر است، او چنين و چنان است. و درباره ايشان [اين آيه] نازل شد: «و هر کس که پس از فرا رسيدن علم[وحي] به تو درباره[عيسي] با تو محاجّه و ستيزه کند، بگو تا ما پسرانمان و شما[هم] پسرانتان، ما زنانمان و شما هم زنانتان ما خويشان نزديک و شما هم خويشان نزديک خود را بخوانيم. سپس به [درگاه خداوند] تضرّع کنيم و بخواهيم که لعنت الهی بر دروغگويان فرود آيد.» [آل عمران، آيه 61]
پس به مباهله راضی شدند و چون بامداد رسيد، ابوحارثه گفت: «ببينيد چه کسی با او آمده است. و رسول خدا (ص) در حالي که دست حسن و حسين را گرفته بود و فاطمه(ع) پشت سر و علی بن ابی طالب(ع) پيش رويش بودند، بيرون آمد. «عاقب» و «سيّد» نيز همراه دو پسر خود در حالی که به مرواريدها و زيورها آراسته و پيرامون ابوحارثه را فراگرفته بودند، بيامدند.
پس ابوحارثه گفت: همراهان او کيستند؟ گفتند: پسر عمويش و اين دخترش و اين دو پسران او هستند. پس رسول خدا(ص) روی دو زانوی خود ايستاد، سپس رکوع کرد.
پس ابوحارثه گفت: «به خدا سوگند چنان به دو زانو ايستاد که پيامبران برای مباهله ايستند.» پس «سيّد» گفت: «ای ابوحارثه! برای مباهله نزديک رو! ابوحارثه گفت: همانا من مردی جسور و قویدل را برای مباهله میبينم و به راستی که بيم آن را دارم که در [ادعای] خود راستگو باشد. و اگر راستگو باشد سالی نگذرد که يک نفر ترسا در دنيا نماند[ريشه آيين مسيح برآورده شود] ابوحارثه گفت: ای ابوالقاسم! ما با تو مباهله نمیکنيم ليکن به تو جزيه میدهيم. پس رسول خدا(ص) بر دو هزار جامه قيمتی - هرکدام ارزش چهل درهم - با آنان صلح کرد... .(13)
پینوشتها:
1. اسرار مباهله، محمّد رضا انصارا، صص257-255.
2. فرهنگ غدیر، جواد محدثی، صص526-528.
3. اقبال الاعمال، سید ابن طاووس، ج2، ص479-481.
4. همان، ص482.
5. سیرت رسول الله، انشای رفیع الدّین اسحاق بن محمّد همدانی، به تصحیح اصغر مهدوی، ج1، ص514.
6. کشف الاسرار، امام میبدی، به اهتمام علی اصغر حکمت، ج2، ص147.
7. جمع البحرین طریحی به نقل از فرهنگ غدیر، جواد محدثی، صص526-527.
8. تفسیر سورآبادی، ابوبکر عتیق نیشابوری، به تصحیح سعیدی سیرجانی، ج1، ص290.
9. تاج التراجم فی تفسیر القرآن للأعاجم، به تصحیح نجیب مایل هروی و علی اکبر الهی خراسانی، ج1، صص371-372.
10. کشف الأسرار و عدّه الابرار، ح2، صص151-152.
11. مصابیح القلوب، ابوسعید حسن بن حسین شیعی سبزواری، به تصحیح دکتر محمّد سپهری، صص205-207.
12. شرح دیوان امام علی(ع)، قاضی کمال الدّین میبدی یزدی (909 هجری قمری) به تصحیح حسن رحمانی و سید ابراهیم اشک شیرین، صص180-181.
13. تاریخ یعقوبی، ابن واضح یعقوبی، ترجمه دکتر محمّد ابراهیم آیتی، ج1، صص450-451.
پریا سبزمحمدی
انتهای پیام