قدرت به مثابه سرپوش
کد خبر: 3744784
تاریخ انتشار : ۱۷ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۱:۳۲
حکمت‌های امیر/ برداشت پنجاه و یکم

قدرت به مثابه سرپوش

گروه معارف - براساس حکمت ۵۱ نهج‌البلاغه، قدرت، شهرت و ثروت به مثابه‌ بزرگی‌های دنیوی چنان در جلوی جشمان آدمیان جلوه می‌کند، که عیب‌ها را می‌پوشاند. عیب‌هایی که فقط ستر و پوششی بر روی آن‌ها کشیده شده است؛ پرده تابنده چشم‌گیر و چشم‌کور کنی از جنس قدرت و بزرگی و شکوه.

قدرت به مثابه سرپوش

به گزارش ایکنا از اصفهان، در پنجاه و یکمین حکمت نهج‌البلاغه آمده است: «عَيْبُكَ مَسْتُورٌ مَا أَسْعَدَكَ جَدُّكَ؛ عيب تو تا آن گاه كه روزگار بزرگی با تو هماهنگ باشد، پنهان است».

عیب: به کاستی یا فزونی از اصل آفرینش گویند. تشخیص آن را بر عهده عرف گذارده‌اند چون بر حسب مکان‌ها و زمان‌ها و اعتقادات و اعتباریات متفاوت است؛ حیوانی که در مراسم حج قربانی می‌شود نباید معیوب باشد.
جَدُّک: بزرگی تو ( قدرت- شهرت- ثروت و...)
مردم نوعا دوستدار دنیا هستند و در هر که دنیا را بزرگ بیابند درخشش آن، چشمشان را خواهد گرفت تا عیب‌هایش را نتوانند دید. این ستر و پوشانندگی را جز این دلیل البته علل و دلایل دیگری نیز هست، برخی عامدانه و با برنامه و برخی طبیعی و ناخواسته، گاه برای فرار از پاسخگویی و پنهان ساختن ضعف‌های خود بزرگی‌هایی را به رخ می‌کشند و در دید می‌آورند و گاه خاصیت طبیعی جبران کنندگی موقتی موجود در آن عظمت‌هاست که ضعف‌ها و عیوب را می‌پوشاند و اثرشان را به تاخیر می‌اندازد و خلاشان را موقتا پر می‌کند و جورشان را می‌کشد. به حکم ارتباط سیال بین حوزه‌های مختلف زندگی با یکدیگر، گاه خلا یک حوزه توسط سرریز حوزه دیگر پر می‌شود. چیزی شبیه ظروف مرتبطه؛ هر چه هست از دید علی این‌ها موقتی است، چون خبر از پنهان کردن و کشیده شدن پرده ستر را داده و نه جبران همیشگی، یعنی عیب باقیست اما فقط پنهان شده است.
عیب‌هایی که از بین نمی‌روند، بلکه حضور دارند و مانند موریانه از درون، جامعه و فرد را می‌خورند. عیب‌هایی که فقط ستر و پوششی بر روی آنها کشیده شده است. پرده تابنده چشم گیر و چشم کورکنی از جنس قدرت و بزرگی و شکوه!
این چیزی است در نقطه مقابل احساس حقارت و تمرکز بر ضعف‌ها که باعث از دست رفتن بینایی در دیدن نقاط قوت جامعه می‌شد، در این روش با تمرکز بر درخشش پر نور قدرت‌ها و بزرگی‌ها چشم‌ها را در دیدن عیب‌ها و نواقص و کاستی‌ها کور می‌کنند. هر دو نوعی چشم بندی‌اند! معمولا مسئولان جامعه که باید پاسخگوی مشکلات و عیب‌ها باشند دچار وضع دوم می‌شوند و منتقدین اجتماعی در معرض عارضه اول قرار دارند. حفظ حد تعادل و واقع بینی و نگاه همه جانبه در این میان شرط عدالت و مقدمه هر حرکت اصلاحی مبتنی بر واقعیات است.
آیا مصداق‌های آشنای این سخن علی(ع) را در پیرامون خود نمی‌بینیم؟
بزرگی سرزمینی و نعمت‌های خدادادی به جای تلاش بیشتر و احساس مسئولیت بیشتر ما را به راحت طلبی و تنبلی اجتماعی کشانده است و وقتی نفت داریم و بزرگی و ثروت آن هست عیب‌های اقتصاد بیمارمان و مدیریت فشل مان پنهان مانده است.
بزرگی فرهنگ و تاریخ و تمدن درخشان گذشته‌مان، ما را از ضعف‌های فرهنگ عمومی مان و توسعه نیافتگی مان و عقب ماندگی‌مان از بسیاری کشورهایی که حتی ردی از آنها در تاریخ نه چند هزارساله مانند ما که در همین چند سده کوتاه هم دیده نمی‌شود، غافل کرده، یعنی تاریخ درخشانمان پوشش توسعه نیافتگی‌مان شده است.
اینکه دانشمندان و شاعران و ادیبان بزرگی در تاریخ مان وجود دارند و تمدن‌مان را بزرگ کرده‌اند و به زبان و فرهنگ‌مان غنا و شعور و لطافت و شور و روح و عمق بخشیده‌اند ما را از دیدن ضعف‌های بزرگ فرهنگی‌مان که دایره واژگانی لغاتمان به انتها رسیده و قدرت خواندن درست یک غزل را هم نداریم و نمی‌فهمیم و ظرائفشان را درک نمی‌کنیم و از غافله جا مانده‌ایم و ... غافل کرده است.
اقتدار نظامی و امنیت‌مان باعث پنهان ماندن شکاف‌های اجتماعی و طبقاتی در بین مردم و عامل ندیدن و نشنیدن نارضایتی‌های مردم می‌شود و به رشد نامتوازن در سایر زمینه‌هایی که باید این شکاف‌ها را پر کنند خواهد انجامید و چون موریانه عصای قدرت را از درون پوک خواهد کرد.
عدم استفاده از نقاط قوت و بزرگی‌ها به‌منزله سرپوش بر ضعف‌ها در سایر حوزه‌ها پیام این سخن علی برای ماست. بزرگی‌ها در هر حوزه نباید برای پوشاندن ضعف سایر حوزه‌ها به‌کار گرفته شود. این سم مهلک و مخدری مرگبار است، از آن باید ترسید. ضعف‌ها و کاستی‌ها و عیوب باقیمانده، از درون چون موریانه، عصای سلیمان قدرت را خواهند خورد و جسد مرده‌اش را با صورت بر زمین خواهند زد. سلیمان نماد بزرگی و مجد و فر و شکوه قدرت است تا اینکه موریانه عصای تکیه‌گاه جسد او را از درون می‌خورد و آن جسد بر زمین می‌افتد و دیوان در خدمت او تازه از خواب غفلت بیدار می‌شوند (دیوانی که ادعا می‌شد غیب می‌دانند!).(1)
———————————————————————————————--

1- فَلَمَّا قَضَیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ كَانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ مَا لَبِثُوا فِی الْعَذَابِ الْمُهِینِ » (سبأ/ 14) ترجمه: (با این همه جلال و شکوه سلیمان) هنگامى که مرگ را بر او مقرر داشتیم، کسى آنها را از مرگ وى آگاه نساخت مگر جنبده زمین (موریانه) که عصاى او را مى‌خورد (تا شکست و پیکر سلیمان فرو افتاد) هنگامى که بر زمین افتاد جنیان فهمیدند که اگر از غیب آگاه بودند در عذاب خوار کننده باقى نمى‌ماندند.

یادداشت از داریوش اسماعیلی/ معاون فرهنگی جهاددانشگاهی واحد اصفهان

انتهای پیام

captcha