طرح/ بی‌زره رفت و بلافاصله باران آمد
کد خبر: 3747136
تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۶:۰۴
در عزای خون خدا؛

طرح/ بی‌زره رفت و بلافاصله باران آمد

طرح/ بی‌زره رفت و بلافاصله باران آمد

چشم‌هایش همه را یاد مسیحا انداخت
در حرم زلزله‌ی شور تماشا انداخت
هیچ چیزی که نمی گفت فقط با گریه
جلوی پای عمو بود خودش را انداخت
با تعجب همه دیدند غم بدرقه‌اش
کوه طوفان زده را یک تنه از پاانداخت

***
بی‌زره رفت و بلافاصله باران آمد
هر کس از هر طرفی سنگ به یک‌جا انداخت
بی‌تعادل سر زین است رکابی که نداشت
نیزه‌ای از بغل آمد زد و او را انداخت
اسب‌ها تاخته و تاخته و تاخته‌اند
پس طبیعی است چه چیزی به تنش جا انداخت
با عمو گفتن خود جان عمو را برده
آنکه چشمش همه را یاد مسیحا انداخت

شاعر: علیرضا لک

 

captcha