به گزارش ایکنا از خوزستان، همیشه گفتهاند و شنیدهایم که میتوانیم از ابتدای مسیر با جستوجویی در خود همگام با اماممان خود را پیدا کنیم؛ در درون خود بگردیم تا ببینیم پیش روی حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، پیش روی حجت خدا، از آنها هستیم که زبان به نصیحت باز میکنند، یا آنها که خود را کنار میکشند مبادا چشمشان به چشم امام بیفتد، یا آنها که آمادهاند جان و دل تقدیم کنند و صبح زود راه بیفتند، یا آنها که دانستند باید پشت امام باشند اما ترس خانه و زندگیشان از نیمه راه بازگرداندشان، یا آنها که فکر نمیکردند اما به خود که آمدند دیدند سنگ به دست پیش روی امام ایستادهاند.
کاش میشد دل را پاک کرد تا همه چیز را دید؛ دیدن همانها که نزدیک به میدان ایستادهاند، همانها که اذن گرفتند و به میدان رفتند و همه آنهایی که مبارزهها را میبینند، قساوتهای آن سو و ایمان و شجاعتهای شگفت این سو را.
اگر کربلا باشی هر کسی را میبینی که گوشهای را پیدا کرده و اشک میریزد، برخی رفتهاند تا شریعه، تا نهر علقمه، بر سینه میکوبند از غم تنهایی عباس و به زمزمههای دو برادر گوش سپردهاند، درد عباس(ع) قلبشان را سوزانده؛ تنها ماندن برادر. برخی به چشمهای مولا نگاه میکنند، به جانب چپ و راستی که در جستجوی یار و ناصری برگشت و به خیمهها، به کودکان…
برخی بالای قتلگاه ماندهاند، خیره به آن شیب مخضب، به آن گونه خاک آلود، به پیشانی شکسته! میخواهند از غم آن لحظه جان بدهند. برخی به خیمههای آتش گرفته نگاه میکنند، برخی مات مصیبتهای خواهرند، برخی داغ یتیمان. همه اینها هست و همهاش نیست، روضه خودمان هم هست:
«خیمهای است در بیابان، مردی است که سیدالشهدا(ع) او را می خواند؛ نمی آید، حضرت خود میرود، در خیمهاش مینشیند و میگوید: ای مرد تو در گذشته خطا بسیار کردی، آیا نمیخواهی در این ساعت سوی او بازگردی و مرا یاری کنی؟ مرد اما راه گم کرده تر از آن است. گفت: یابن رسول الله، اگر به یاری تو آیم، همان اول کار، پیش روی تو کشته میشوم، و نفس من به مرگ راضی نیست، ولی این اسب مرا بگیر، تاکنون هیچ سواری با آن در طلب چیزی نرفته مگر اینکه به آن رسیده و هیچکس در طلب من نیامده مگر اینکه از او سبقت گرفته و نجات یافتهام.
حضرت اباعبدالله(ع) فرمود: نه حاجت به تو دارم و نه به اسب تو.»
در فاصلهای دورتر از کربلای حسین(ع) مردانی هم بودند که در کوهها و تپههای اطراف کربلا دست به دعا از خدا برای حسین(ع) یاری میخواستند، حال آنکه خود یاریشان را دریغ کرده بودند. نام این جبهه، نام این موقف چیست؟ آدم هایی که پیش روی حسین(ع) نیستند، اما پشت او هم دیده نمیشوند، کسانی که به روی امام شمشیر نکشیدند، اما دست امام را هم به یاری نگرفتند.
من از این آدمها بیشتر میترسم، میخواهم روضهام این جا باشد، میخواهم این سو را هم ببینم، اگر بین این آدمها هستم آنقدر اشک و زاری کنم و خاک بر سر بریزم تا خود را از بین این همه ترس و طمع و کوچکی بیرون بکشم، راه بیفتم، بشوم از آنها که آرزو دارند هفتاد بار بمیرند و دوباره زنده شوند برای حسین(ع) و این بشود حاجت محرم امسال تا محرم بعد روضهام را در میان یاران سیدالشهدا پیدا کنم.
گمانم روضهام را پیدا کرده ام، همان خیمه در بیابان یا تپههای اطراف کوفه؛ محل اشک و عزای من همین جاست...
انتهای پیام