به گزارش ایکنا؛ نخستین هماندیشی «انسانشناسی و اسلام» با حضور جمعی از صاحبنظران در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی امروز 11 مهرماه برگزار شد.
هدایتالله جلیلی، عضو هیئت علمی دانشگاه دانشگاه خوارزمی، به عنوان یکی از سخنرانان این هماندیشی در پنل نخست به طرح بحث در زمینه «مبانی انسان شناختی شهید مطهری» پرداخت و بیان کرد: اسلامشناسی شهید مطهری بر پایه انسانشناسی خاصی است که ایشان داشته است. مطهری اسلامشناسی دارد و از طرف دیگر درکی نیز از انسان دارد که اسم آن را میتوانیم انسانشناسی یا انسان مطهری بگذاریم.
وی در ادامه با اشاره به اتفاق متفاوتی که در این زمینه رخ داده است، افزود: اتفاق متفاوتی که در مورد ایشان رخ داده این است که ایشان همه تلاش خود را صرف کرده که اسلام خودش را مبتنی بر انسانی که خودش میشناسد نشان دهد و اتفاق متفاوتی که رقم خورده این بوده که مطهری اسلام خود را بر نوعی انسانشناسی بنا میکند و فرمول کلی او در تمام مباحث و آثارش این است که اگر اسلام چنین و چنان است، به این دلیل است که انسان چنین و چنان است.
جلیلی بیان کرد: یعنی وی بین محتوای اسلام آنگونه که خود آن را فهمیده، با آنچه از انسان سراغ دارد تناظری برقرار کرده است و بنای خود را بر این میگذارد که این دین و درک از دین را درست بر مبنای درکی که از انسان دارد بنا کند و سازگار با آن نشان دهد؛ این کاری است که در گذشته رخ نداده و اتفاقی است که آن را در آقای مطهری به وضوح میبینیم که مانند نخ تسبیح تمام دادههای مطالعات ایشان را به هم وصل میکند.
وی در ادامه تصریح کرد: این مسئله را به لحاظ محتوایی بررسی کردهام. علاوه بر این به صورت پیرامونی نیز به موضوع توجه داشتهام که چرا ایشان این راهبرد کلان را اتخاذ کرده و در ابتنای اسلامشناسی خود بر انسانشناسی بر چه چیزی از انسان تکیه میکند و مفهوم و محور مورد نظر ایشان در این مسئله چیست؟
فطرت؛ مفهوم نظری مهم مطهری در پیریزی مباحث انسانشناسی
جلیلی بیان کرد: مفهوم نظری مهمی که ایشان در انسانشناسی به دست میگیرد و همه جا برای گشودن و پیریزی مباحث انسانشناسی از آن استفاده میکند بحث فطرت است. طبیعتاً اینک با دو سؤال روبهرو هستیم؛ یکی اینکه چرا مطهری این نوع اسلامشناسی را بنا میکند یا چرا به سراغ انسان میرود و دوم اینکه چرا تمام انسانشناسی را مبتنی بر مقوله فطرت میکند؟
عضو هیئت علمی دانشگاه در پاسخ به سؤال نخست تصریح کرد: مطهری در زمانهای زیست میکرد که با مکاتب رقیب روبهرو و با آنها در تعامل بود. دو مکتب رقیب که روبهروی او بودند نیز «مارکسیسم» و «اگزیستانسیالیسم» نام دارند که هر دو مکتب بر پایه انسانشناسی بنا شده بودند و آثار آنها مشحون از انسان بود.
علت بنا نهادن دستگاه اندیشهای مطهری بر انسانشناسی چه بود؟
جلیلی در ادامه بیان کرد: مطهری وقتی این طرف ماجرا را نگاه میکرد، بحث انسانشناسی مستقلی را نمیدید و هنگامی که میخواست دینشناسی را ارائه کند، میفهمید مقوله مستقلی به نام انسان در مباحث وجود ندارد و زمانی که قصد داشت با مکاتب رقیب روبهرو شود ناچار بود که دستگاه اندیشهای خود را بر نوعی از انسانشناسی بنا کند که براساس آن بتواند به هدف اصلی که داشته برسد.
وی در ادامه با طرح این سؤال که چرا در ذیل این مبحث مفهوم فطرت را مطرح میکند؟ بیان کرد: این چنین نبوده که مطهری به صورت اتفاقی این بحث را مطرح کند و ببیند که نیاز است که مسئله فطرت مطرح شود. لذا بررسی این مسئله نیازمند دقت بیشتری است.
استادیار دانشگاه خوارزمی در ادامه با تأکید بر اینکه بحث فطرت در گذشته سابقه چندانی نداشته است، تصریح کرد: بنده تصور میکنم بحث فطرت بحثی نبوده که در قرن گذشته در میان قرآنپژوهان مهم بوده باشد. وقتی در مورد اسلام و قرآن و اندیشههای انسانشناسانه قرآن مباحثی میبینیم، معلوم میشود که تکیه بر فطرت بسیار در حاشیه است.
امالمسائل از دیدگاه مطهری فطرت است
این عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی بیان کرد: وقتی این مقوله به مطهری میرسد شاهدیم که برای او تبدیل به یک مفهوم کلیدی میشود؛ تا حدی که میگوید امالمسائل اسلام بحث فطرت است و تمام مباحث معطوف به فطرت را طرح میکند.
جلیلی بیان کرد: این نیز نکته مهمی است که بدانیم این مسئله از کجا آمده است. در واقع از حوالی دوران پهلوی نخست، در میان مؤمنان و مسلمانان اندکاندک این بحث پدید آمده است. در این دوره، جریان دین رو به افول بوده و مؤمنان تحت فشار بودند. همچنین گفتار دینی شنیده نمیشد و رقبا دست برتر را در اختیار داشتند. در چنین وضعی گروهی از مؤمنان تلاش کردند که این وضعیت را سروسامان دهند.
این عضو هیئت علمی دانشگاه تصریح کرد: بر این اساس تمثیلی را عرضه کردند. از این قرار که خداپرستی در وجود انسان مانند بذر در دل زمین است که نه میمیرد و نه آسیب میبیند، بلکه در صورت مساعد بودن شرایط، جوانه زده و رشد هم میکند. در آن ایام مبلغان دینی نواندیشی مانند طالقانی و مهندس بازرگان را داشتیم که از این تمثیل استفاده میکردند و وضعیت نابسامان جریان دینی آن زمان را تبیین میکردند و از این زاویه بحث میکردند که دین رفتنی نیست.
کارکردهای چهارگانه فطرت
وی در ادامه به کارکردهای فطرت اشاره بیان کرد: یکی از کارکردهای فطرت «زوالناپذیری» است و «همهگیری و فراگیری»، «پوشیدگی و پنهانی» و سادگی نیز از دیگر کارکردهای آن است که هر چهار مورد قابل بحث هستند.
عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی در توضیح کارکردها بیان کرد: «زوالناپذیری» در حقیقت پاسخی است به ادعای رقیبان آن دوره که معتقد بودند دین تمام شده است. همچنین «فراگیری و همهگیری» نیز نوعی رجوع به فطرت را نشان میدهد. «پوشیدگی» نیز میخواهد بگوید که حقیقت دین همان قدر پوشیده است که زلالی آب زیر کفهای روی آب پوشیده شده است و فطرت انسان نیز زیر کفهای روی آب پوشیده است. همچنین «سادگی» نیز به نوعی دعوت میکند که از دینشناسیهای مغلق که متکی به فقه و کلام میشود عبور کنیم و به نوعی دینگرایی ساده برسیم.
وی در ادامه تصریح کرد: طی سالهای پهلوی دوم دسته کوچکی از مردم طرفدار این ایده فطرت میشوند. البته نه از میان روحانیت برجسته و یا از میان منبریهای مطرح آن دوره، بلکه در میان قشر نوظهوری مانند حاج مهدی سراج و ... این ایده مطرح شد. نسل دوم اینها کسانی هستند که در آنها طیفهای مختلفی مانند آقای مکارم، مطهری و ... حضور دارند.
عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی بیان کرد: در حقیقت به دست این نسل فطرت تبدیل به مفهومی کلیدی میشود. در دهه ۳۰، لایحه حق رأی زنان در شرف تصویب بود و دارالتبلیغ الاسلامی نامهای به مصدق مینویسد و این عبارت را میآورد که زن از لحاظ خلقت و فطرت برای وظایفی که ذاتی او است ساخته شده و تناسبی برای انجام امور سیاسی ندارد که در اینجا به فطرت استناد میکند. همچنین طالقانی در آستانه کشمکشهای اصلاحات ارضی بحثی در مورد مالکیت میکند که آن را نیز امری فطری تلقی میکند.
جلیلی در ادامه افزود: وقتی نوبت به مطهری میرسد کاربست این مفهوم به اوج گستردگی خود میرسد. مطهری این بحث را تبدیل به مهمترین مفهوم نظری و اندیشهای خودش میکند که در سخنرانیهای خود در سالهای ۵۶ و ۵۷، بحث جامعی در مورد فطرت مطرح میکند، در حالی که این مسئله در زمان گذشته این جایگاه را نداشته است.
گرایشهای فطری کداماند؟
این عضو هیئت علمی دانشگاه بیان کرد: مطهری مفهوم فطرت را در جدال با رقبا طرح میکند و عمدتاً پنج گرایش را به عنوان اصلیترین گرایشهای فطری مینامد؛ اولی حس حقیقتجویی، دومی گرایش به خیر و سومی گرایش به جمال است و گرایش به خلاقیت و عشق و پرستش نیز موارد چهارم و پنجم هستند که با اینها به جدال با رقبا میپردازد.
پس از انقلاب مسئله فطرت روربه افول گراییده است
جلیلی در ادامه تصریح کرد: مطهری نبرد طبقاتی مارکسیستی را به نبرد فطرتگرایان با فراموشکنندگان فطرت بدل میکند. ایده فطرت در دستان او به عمیقترین و قدرتمندترین شکل خود بیان میشود. او از تمام ظرفیتهای آن برای استواری اندیشه دینی بهره میگیرد، اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، این مفهوم رو به افول میرود و در همین اوضاع ملاحظات انتقادی و تحلیلی بر این ایده نشر پیدا میکند و شاهد این هستیم که اندیشه فطرت به حاشیه میرود.
این عضو هیئت علمی دانشگاه در پایان سخنان خود بیان کرد: نکته مهم این است که رجوع به فطرت به یک معنا برخاسته از کارایی آن بوده و در زمانه مطهری میتوانست این مفهوم کارایی خود را داشته باشد، اما پس از انقلاب این کارایی از دست رفته و این مفهم نیز به حاشیه رانده شده است.
انتهای پیام