به گزارش ایکنا؛ مصطفی ملکیان در شبکه اجتماعی خود در مطلبی به «تفکیک میان خود و داراییهای خود از منظر عرفا» میپردازد؛ در ادامه متن آن از نظر میگذرد:
تقریباً میشود گفت همه عرفا قائل به هر چهار ساحت برای انسان هستند. حال سؤال این است کدامیک از این چهار ساحت را با فعل «استن» میتوان بر انسان حمل کرد و کدامیک را با فعل «داشتن»؟ آیا انسان، بدن است و روح و نفس و ذهن دارد؟ یا ذهن است و بدن و نفس و روح دارد؟ یا چنانکه افلاطون میگفت نفس است و بدن و ذهن دارد؟ به تعبیر فلاسفه کدامیک را باید حمل «هوهو» کرد و کدام را حمل «ذوهو»؟ شکی نیست که از میان این چهار ساحت، تنها یک ساحت را میشود با فعل «استن» برای انسان حمل کرد و باقی را با فعل داشتن. چرا که انسان یک موجود، بیشتر نیست و هویت واحدی دارد؛ در حالیکه داراییهایش میتواند متعدد باشد؛ بنابراین تنها یکی از ساحات را میشود با فعل «استن» برای انسان، حمل کرد.
عارفان بر خلاف فهم عرفی و قول فلاسفه و حتی بر خلاف قول اکثر الهیدانان در طول تاریخ، معتقد بودند که ساحتهای بدن و ذهن و نفس، جزو داراییهای ما هستند و تنها ساحت روح است که میتوان آنرا با فعل «استن» بر انسان حمل کرد. میگفتند تو روحی اما بدن و ذهن و نفس، داری.
ساحت تن و یا بدن که روشن است چه ساحتی است. ساحت نفس که ساحت سوم ماست در درون خودش سه ساحت دارد. نخست، ساحت باورهای ما که وقتی افعالی نظیر «باور دارم»، «یقین دارم»، «شک دارم»، « ظن دارم»، «احتمال میدهم»، «نقد میکنم» و... را به کار میبریم، با این ساحت سر و کار داریم. تمام این افعال به ساحت عقیدتی و یا معرفتی ما تعلق دارند و این ساحت زیرمجموعهی ساحت نفس ماست.
زیرمجموعه دوم ساحت نفس ما، ساحت عاطفی و احساسی ماست. تعابیری نظیر «عشق میورزم»، «نفرت دارم»، «خشم دارم»، «لذت میبرم»، «درد میکشم»، «امیدوارم» و... متعلق ساحت عاطفی و احساسی ماست. این ساحت، ساحت لذتها و المهاست. عواطف، احساسات و هیجاناتی که مجموعاً 85 عدد هستند، در این ساحت قرار میگیرند. ساحت عاطفی و احساسی زیرمجموعهی دوم ساحت نفس ماست.
زیرمجموعه سوم ساحت نفس ما، ساحت خواستههای ماست که به آن ساحت ارادی یا ساحت خواهشی میگویند. همهی تصمیمها، ارادهها، رغبتها و میلهای ما به این ساحت تعلق دارند. این سه ساحت، یعنی ساحت معرفتی، عقیدتی، ساحت عاطفی، احساسی و ساحت ارادی، خواهشی ما، زیر مجموعه ساحت سوم ما، یعنی ساحت نفس هستند.اما ساحت ذهن ما، ساحتی است که واسطهی بین بدن و نفس ماست. ساحت ذهن، ساحتی است که از همه آنچه در نفس ما میگذرد و از برخی از آنچه در جسم ما میگذرد آگاهی دارد. ذهن، پلی است بین بدن و نفس و کارکرد آن «آگاهی» است.
فرق سه ساحت نخست با ساحت روح در این است که سه ساحت اول، «مضافالیه» قبول میکنند اما ساحت روح، مضاف الیه نمیپذیرد. میتوانیم بگوییم بدن من، بدن تو، بدن او، نفس من، نفس تو، ذهن من، ذهن تو و...؛ اما در رابطه با روح نمیتوان اینگونه گفت. ما در بدن و ذهن و نفس، با هم تفاوت داریم. بدنها، ذهنها، عواطف و احساسات، باورها و خواستههای ما با همدیگر فرق دارند.
با این توضیح میشود گفت که سه ساحت اول، ساحت «تفرّد» آدمی است، اما ساحت روح، ساحتِ «جمعیّت» ماست. در سه ساحت اول، من غیر از توام و تو غیر از من. ما در این سه ساحت از هم جدا میشویم، اما در ساحت چهارم همه یکی هستیم. تنها یک روح وجود دارد، اما بدن و ذهن و نفس، به تعداد آدمیان، متعدد است.
تا اینجا میشود جمعبندی مطالب را در دونکته خلاصه کرد.
1⃣اول اینکه از چهار ساحت ما، سه تای آنها جزو داراییهای ما هستند و خود ما نیستند. من نفس دارم، ذهن دارم، تن دارم، اما روح هستم. عرفا میگفتند باید بپذیریم که ما بدن نیستیم، ذهن و نفس هم نیستیم، ما روحیم و دارای بدن و ذهن و نفس.
2⃣ اینکه، تو هم روح هستی و او هم روح است و هر کسی در حقیقت، روح است و یک روح هم بیشتر وجود ندارد، بنابراین ما بالمآل یکی هستیم. من توام و تو منی. این ساحت، ساحت جمعیت ماست. ما وحدت داریم. وحدت و نه اتحاد، یعنی یکی هستیم و نه اینکه باید یکی شویم. عرفا نمیگفتند با هم متحد شوید، میگفتند اساساً شما با هم وحدت دارید. یکی هستید. حتی این یکی بودن با حیوانات و نباتات و جمادات هم هست، چرا که کلّ جهان را یک چیز به نام «روح» پُر کرده است. من روحم و تو روحی.
اما این سؤال طرح میشود که چرا ما نمیفهمیم یکی هستیم؟ عارف میگوید چون شما خودتان را با بدن و ذهن و نفستان همهویت کردهاید، در حالیکه آنها مملوک و دارایی شما هستند و نه شما. ما از نظر یک عارف، در تمام عُمر، با ناخودهای خودمان، احساس یگانگی کردهایم تا وقتی من احساس یکی بودن و همهویتی با نفسم دارم که جزو من نیست، بلکه دارایی من است، نمیتوانم بفهمم که من روحم و هیچیک از اینها نیستم.
وقتی موهای سفیدتان را میبینید یا چین و چروک صورتتان را، غمناک میشوید، چون فکر میکنید شما بدنتان هستید. اما در باب جورابتان اینگونه نیستید و اگر کسی گفت جورابتان کهنه شده است دلگیر نمیشوید. علت اینکه وقتی میشنویم کسی به ما میگوید چاق شدهای یا چالاکی سابق را نداری، ناراحت میشویم، این است که خودمان را با بدنمان همهویت کردهایم.اما این همهویتی ما تنها به ساحت بدنمان محدود نمیشود. ما با ساحت نفس و ذهنمان نیز خودمان را همهویت کردهایم. اگر کسی به ما بگوید آیکیویمان پایین است یا فهممان عمیق نیست، احساس میکنیم به ما تعرض شده است، چرا که خودمان را نفس و ذهنمان میدانیم. عارف میگوید اگر بدانی که تو نفس و ذهن و بدنت نیستی، «بر دامن کبریات ننشیند گَرد».