اونتولوژی سخن؛ راه‌گشای وحی مجدد
کد خبر: 3757710
تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱۳۹۷ - ۱۶:۵۸
محمد مجتهدشبستری عنوان کرد:

اونتولوژی سخن؛ راه‌گشای وحی مجدد

گروه اندیشه ــ محمد مجتهدشبستری با تأکید بر اونتولوژی سخن، اظهار کرد: توجه به این اونتولوژی سخن، راه را برای وحی مجدد باز می‌کند و من نیز اونتولوژی سخن را پیشنهاد می‌کنم.

به گزارش ایکنا؛ همایش «پرسش از امر دینی» عصر امروز یکشنبه 29 مهرماه در نوبت بعد از ظهر کار خود را پیام تصویری محمد مجتهدشبستری آغاز کرد که در ادامه مشروح این پیام را می‌خوانید:
اونتولوژی سخن؛ راه‌گشای وحی مجدد
نویسنده کتاب «پرسش از امر دینی» در خلال بحث‌های متعدد، بحثی دارند به نام اونتولوژی به جای تئولوژی، اگر قرار باشد این‌طور باشد، باید ببینیم کدام اونتولوژی مد نظر است؟ شاید می‌توان اونتولوژی‌های گوناگون را معرفی کرد، اما من اونتولوژی سخن را مطرح می‌کنم و آن را مبنای محکمی در عصر حاضر برای دینداری می‌دانم، به طوری که بسیاری از مشکلاتی که برای دینداری در جهان معاصر و برای انسان‌های دین‌دار به وجود آمده، این است که زیست دینی و زیست در این جهان معاصر قابل جمع به نظر نمی‌رسد و با این اونتولوژی شاید بسیاری از مسائل حل می‌شود.
قبل از این‌که اونتولوژی سخن را توضیح بدهم، باید بگویم که منظورم اونتولوژی سخن بنیان‌گذار دین است. در مورد دین باید چند مقدمه بگویم، اولا دین از غیب نیامده و این‌طور نیست که خداوند دین را نازل کرده باشد. دین هم مانند فلسفه و علم و ... امری است انسانی و به وسیله انسان‌ها در طول زندگی تاریخی آنها به وجود آمده است و در متون دینی متعلق به ادیان ابراهیمی که شدیدا مخالف بت‌برستی بوده‌اند، توصیه شده که انسان‌ها دین را برای خدا خالص گردانند.
این‌ آن چیزی است که در متون ادیان ابراهیمی آمده، اما این‌که دین به معنای مجموعه‌ای از معرفت‌های مقدس و احکام مقدس از جانب خداوند به سوی انسان آمده است، این سخن با این‌که در اذهان عموم است، مبنا و اساس درستی در متون دینی ندارد و این را در کتاب نقد بنیادهای فقه و کلام آورده‌ام که خداوند دین نازل نکرده است، بلکه کتاب نازل کرده است، آن هم بر پیامبر اسلام(ص) و منظور از آن کتاب نیز کتابی با حروف و الفاظ و اصوات نبوده است، بلکه آن کتاب هستی بوده که بر رسول کشف شده و او هستی را به نام خدا خوانده و موجودات را آیت الهی دیده است.
نکته دوم این است که باید توجه داشته باشیم که دین ذات ندارد و در این صدد نباشیم که دین را تعریف کنیم، به صورتی که ذات آن را تعیین کنیم. این آخرین سخنی است که دین‌شناسان می‌گویند که ذات معین کردن برای دین و هیچ چیزی ممکن نیست. دین ذات ندارد و آن چه که هست و دیده می‌شود، دین‌داری‌های مختلف است که در طول تاریخ زندگی انسان‌ها به اشکال مختلف به وجود آورده‌اند، آنچه به وجود آمده دین‌داری‌ها هستند و نه دین‌ها.
نکته سوم این است که یک اشتباه بزرگ این است که دین را با مقدسات تعریف کنیم، هر وقت صحبت از دین می‌شود، یک سلسله مسائل مقدس را ردیف کنیم و بگوییم اینها دین هستند، مثلا بگوییم که دین عبارت از معرفت مقدسی است که از عالم غیب می‌آید، برای این‌که برای ما انسان‌ها صراط مستقیم و ماندن در آن را بشناساند و این دین دارای دستورات روشن برای عمل در سه ناحیه اونتولوژی، رویکرد و وظیفه است. کار این دین این است که به زندگی انسان جهت بدهد.
یا بگوییم که دین عبارت است از حرمت‌گذاری بر کتب مقدس و یا زمان‌ها و مکان‌های مقدس و ...، این تعاریف در مورد دین و در رابطه با دین تعاریف قابل دفاعی نیست. ما مسلمانان دچار این اشتباه شده‌ایم که دین را به معرفت مقدس و ... تعریف کرده‌ایم، این اشتباه مخصوصا مخصوص ما نیست و در ایان دیگر نیز بوده است، به خصوص در عالم مسیحیت و عواقب این تعریف نادرست از دین و این‌گونه نگاه به دین در جهان معاصر آشکار شده است. بعد از این که فلسفه و علم سیطره خود را در همه زمینه‌های زندگی دنیوی گشوده و جواب مسائل را می‌دهد و اگر قرار باشد از یک امر نامشروط و یا معرفت نامشروط که غیر قابل نقد است و یا ...، صحبت شود آن امر نامشروط را فلسفه بیان می‌کند.
این مساله مشکلات زیادی را برای دین‌داری به وجود آورد و جای دین گم شده است که چه نیازی به دین است که البته دلیلش در نوع نگرش غلطی است که در مورد دین داشته‌ایم. به این ترتیب است و به دلیل این تعاریف است که الآن دین مزاحم زندگی دیده می‌شود و مزاحم ساختن جهان با علم و فلسفه دیده می‌شود و سوال می‌شود که در جهان معاصر جای دین کجا است و اگر فلسفه و علم بخواهد با دین طرف شود، با چه چیزی طرف شود؟ و این‌که اگر بخواهد دین نیهیلیزم را ازاله کند و اساسی را برای زیستن انسانی عرضه کند، چه باید باشد.
یک اونتولوژی داریم که اونتولوژی سخن است که به سخن بنیان‌گذاران ادیان برمی‌گردد. اگر به متون مقدس آغازین یعنی متونی مراجعه کنیم که از بنیان‌گذران ادیان ابراهیمی  مانند اسلام مانده است و ببینیم که دین‌داری بنیان‌گذاران به چه معنا بوده است، اینکه محمد(ص) به چه معنا دین‌داری می‌کرد و دین‌داری عیسی و ... چه بود، دین‌داری آنها چگونه بود و چه معنایی داشت و اگر این سوال را مطرح کنیم، به چند مطلب می‌رسیم.
یکی این‌که به معنای عرضه کردن یک معرفت مقدس نبود، بلکه به این معنا بود که از نقطه اعتراف و شهادت آغاز می‌شد. بنیان‌گذار دین اعتراف می‌کرد به یک واقعیت و شهادت که می‌آمد به آن واقعیت یعنی به خداوندی خدا اعتراف می‌کرد. اعتراف می‌کرد به این‌که این سخن را خدا بر زبان او می‌گذارد که خداوندی خدا را ادا کند. این بود اعتراف که خدایا تو هستی که مرا با این سخن آشنا می‌کنی که اعتراف کنم تو این سخن اعتراف را به زبان من می‌گذاری.
دین‌داری آنها از اینجا شروع می‌شد، یعنی از اعتراف به خداوندی خدا و این یک سخن است و اعتراف به این‌که از سوی خود این آدم نیست و خودش اعتراف کند، بلکه خدا است که این سخن اعتراف را به او رسانده است و گویی خدا می‌خواهد که این بنیان‌گذار به خداوندی خدا اعتراف کند و نقطه شروع دین‌داری از اینجا است و بعد شهادت نزد دیگران که واقع شده است. خدا با ما چنین کرده است. این واقعه را در میان گذاشته‌اند و این شهادت دادن آنها به وقوع این واقعه بوده است و عده‌ای این سخن را که بنیان‌گذار می‌گوید فهمیده‌اند و ایمان آورده‌اند و برعکس، آن بنیان‌گذار گفته است که این نیز دست ما نیست که بفهمید یا نفهمید، بلکه همه‌اش دست خدا است.
متون دینی نقطه آغاز را این‌طور نشان می‌دهد، این بنیان‌گذران که اینها را می‌گفتند، در بحران میزیسته‌اند و نه در آرامش، بحران به این معنا که تجربه اینها این بود که این واقعیت که در آن بودند از سوی خداوند بود، چون اختیار این مطلب در دست آنها نیست و ممکن است قطع شود، این یعنی در بحران زیستن و نمی‌دانستند که تا چه زمانی ادامه دارد و بین خوف و رجا زندگی می‌کردند.
آنها نمی‌دانستند اراده خدا چگونه است و به آنچه در مورد خودشان بود اطمینان نداشتند و موجب شد که اینها در بحران زیست کنند، یعنی بحران زیستن میان خوف و رجا و بیم و امید. سراسر زیست آنها زیست در بحران بوده است، جهان برای آنها یک نوسان میان عدم و وجود تلقی می‌شده، لذا جهان نیز در بحران بوده است. خدا برای آنها در تجربه آنها موجود کننده و معدوم کننده بود و این وضعیت موجب این بود که امور جهان به عنوان نشانه‌های خدا دیده بشود و هر لحظه که نمودی در جهان آشکار می‌شد، نشان خدا آشکار می‌شد و ممکن بود که پنهان شود و ممکن بود که جهان معدوم شود، لذا ذات خداوند بر آنها مخفی بود و آنها از اراده خدا ناآگاه بودند و این‌گونه زیستند، لذا زیست آنها بحرانی بوده است.
اونتولوژی سخن، جایش در اینجا است. این اعتراف و شهادت و این زیستن در بحران یک مجموعه سخن است و اونتولوژی خودش را دارد. به این معنا که این‌که می‌گوید سخنی که بر زبانم گذاشته می‌شود، از سوی خدا است و بعد این‌که می‌گوید در بحران می‌زیم و این‌که می‌گوید جهان در بحران است و در نوسان میان وجود و عدم به سر می‌برد، اینها مجموعه‌ای از سخنان است. سخن تاثیر اونتولوژی و هستی و وجود دارد. این در طول تاریخ تفسیر شده است. سخن بنیان‌گذران دین ما تفسیر شده است، چون خودش نیز هویت تفسیری داشته است.
آن چیزی که استمرار یک دین را تضمین می‌کند، اونتولوژی سخن است که سخن تفسیر می‌شود و این تفسیرها ادامه می‌یابد و یک جریان عظیمی از تاثیر سخن به صورت سنت انباشه می‌شود و در طول تاریخ ادامه می‌یابد، لذا امروز اونتولوژی این سخن را داریم و می‌توانیم بر مبنای اونتولوژی این سخن بسیاری از بناها را بر این مبنا بسازیم و این تفسیرها همواره راه را باز می‌گذارد برای تجدید وحی، در حالی‌که اگر شما بفرمایید که مسئله تفسیری نیست و گزاره‌ها ثابت بوده است، راه را بر وحی مجدد بسته‌اید. وحی مجدد در جریان تاریخ و برای انسان در صورتی رخ می‌دهد که همه چیز را تاریخی ببیند و برای این کار اونتولوژی این سخن را برای جهان اسلام پیشنهاد می‌کنم.
این تاثیری که سخن مولانا در مثنوی بر جهان معاصر روی انسان‌ها می‌گذارد، حاصل چیست؟ تاثیر اونتولوژی و هستی سخن است، یک سخن است که از مولانا بیرون آمده و آن سخن زاد و ولد کرده و تفسیرهای مختلف شده است و رابطه ما الان با او اونتولوژیک است، ولی برای سخن است.
انتهای پیام
captcha