به گزارش ایکنا، مسعود پورفرد، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، امروز، ۲۵ دی ماه، در کرسی علمی - ترویجی «مبانی فکری سیاسی روشنفکری دینی متجدد» اظهار کرد: منظور از روشنفکری دینی متجدد روشنفکری است که در برخورد با مدرنیته یا اصول مدرنیته را میپذیرد و سنت را نقد میکند و یا به طور گزینشی بخشی از مدرنیته را میپذیرد و سنت را نقد میکند. بنیان روشنفکران دینی متجدد بر اصول مدرنیته استوار است که در چهار گروه دستهبندی میشوند، ولی ما در این بحث به گروه فلسفه تحلیلی و در رأس آنان سروش و مجتهد شبستری میپردازیم.
وی با بیان اینکه اینکه روشنفکران دینی مورد بحث در آثار متعدد خویش و به مناسبتهای مختلف بر اهمیت انسانشناسی به عنوان مهمترین مبنای معرفتی هر نظریه سیاسی تأکید دارند، افزود: سروش با تصریح اینکه اگر رأی ما در باب انسان و جامعه انسانی منقح نباشد، درباره سیاست هم منقح نخواهد بود، میگوید که خیلی مهم است که ما درباره آدمیان و جامعهای که مؤلف از این آدمیان است، چگونه بیندیشیم این امر در سیاستورزی و اندیشه سیاسی، تأثیر قاطع، مؤثر و مستقیمی خواهد داشت؛ شبستری نیز میگوید «هر فیلسوف سیاست که نظریه سیاسی عرضه میکند، نظریهاش را بر نوع خاصی از انسانشناسی مبتنی میکند، ولی نظریه سیاسی مساوی با انسانشناسی نیست».
پررنگی جنبه تجربی و تاریخی انسان
وی ادامه داد: سروش و شبستری در کتب آئین شهریاری و ایمان و آزادی در بحث انسانشناسی از دیدگاه تجربی بهره بردهاند؛ سروش گفته که انتظاراتش بیشتر واقعبینانه است و از این زاویه سراغ قرآن رفته است؛ وی معتقد است که پیامبران نیامدند تا انسان را از انسانیت بیندازند بلکه انسان بماهو انسان همان حیث تاریخی و تجربی او هست.
وی ادامه اد: از نظر سروش، پیامبران در میان فرشتگان نازل نشدند و نیامدند تا انسان را از انسان بودن و دنیا را از دنیا بودن بیندازند و انسان و دنیای دیگری بنا کنند. آنها نیامدند تا انسانها را فرشته کنند و انسانها نیز فرشتگانی ناقص نیستند تا پیامبران آنها را به فرشتگان کامل تبدیل کنند. انسان همان انسان است و قرار هم نیست که به فرشته مبدل شود.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی بیان کرد: از سخنان سروش چنین برمیآید که به نظر وی فساد و باطل ریشه در طبع و فطرت آدمی دارد و به همین سبب ریشهکن شدنی نیست و پیامبران نیز به دلیل آگاهی از این امر و با در نظر داشتن واقعیت وجودی انسان، به معرفی راه حق و نشان دادن بهشت و جهنم و نیز آوردن داور و حکم برای مردم بسنده کردند.
پورفرد افزود: به نظر سروش، وجود رذایل و خصایل ناپسند را نباید به منزله تحقیر اخلاقی انسان تلقی کرد بلکه آنها را باید توصیف واقعبینانه فطرت انسان دانست و اگر موجودی واجد این اوصاف باشد باید به یاد آورد که هم خداوند آن موجود را به نحوی آفرید که میتواند چنین باشد و هم اینکه این موجود به طور تجربی خود را در عرصه تاریخ بدین نحو نشان داده است. او در گذرگاه تاریخ و از طریق مطالعه انسان تاریخی و اجتماعی به نگرشی نسبتاً بدبینانه در باره فطرت و سرشت انسان دست مییابد.
پورفرد با تأکید بر اینکه نگاه سروش به انسانشناسی بدبینانه است و این نگاه در تضاد با نظر غالب شیعه است. مراد بنده در اینجا بزرگانی مانند علامه طباطبایی، مطهری و دیگران است. سروش میگوید که کمالگرایی برای انسان عام نیست و باید بر روی تک تک افراد بحث شود.
وی ادامه داد: در بخش سرشت انسان نیز نگاه وی متفاوت است و معتقد است سرشت انسان بدبینانه و بدیها جزء ذاتیات فطرت اوست؛ وی معتقد است که اگر در قرآن بررسی شود صفات مذموم او بیشتر از خوبیهای اوست؛ او نتیجه گرفته که طبع انسان است که او را به بدیها میکشاند. شبستری هم نگاهی نزدیک به سروش دارد؛ وی البته کمال انسان از حالت مادی به معنوی را قبول دارد، ولی سروش همه مباحث متافیزیکی را زیر سؤال برده و از آن فراری است؛ شبستری از نگاه گادامری به بحث انسان میپردازد و بحث پرتابشدگی انسان و آزادی بیاختیار را به او نسبت میدهد و او را تاریخمند میداند و اینکه انسان خودش تاریخ را میسازد.
تضاد تفکر سروش و شهید مطهری
این پژوهشگر و استاد حوزه و دانشگاه اظهار کرد: شبستری خلفیةاللهی انسان را قبول دارد، ولی سروش به این بحث نپرداخته است. همچنین در بحث تاریخ و جامعه آن را برساخته انسان و نه دادههای او میدانند که در تعارض با ادله و سخنان بزرگواران شیعه مانند علامه طباطبایی، مطهری و جوادی آملی است؛ زیرا مطهری جامعه را دارای قانونمندی میداند که از قرآن قابل استخراج است.
پورفرد با بیان اینکه مشترکاتی میان سروش و شبستری در نگاه کانتی به جامعه و تاریخ وجود دارد، ادامه داد: هر دو قراردادهای اجتماعی را میپذیرند و معتقدند که قانون را مردم میسازند نه اینکه باید از کتاب و سنت آن را بیرون بیاوریم، زیرا جامعه ساخته دست انسان است.
وی با اشاره به مباحث معرفتشناسی این دو فرد اظهار کرد: شبستری بنیانهای هرمنوتیک را در مباحث معرفتشناسی خود پذیرفته و از روش هرمنوتیک فلسفی و روشمحور بهره برده است؛ هرمنوتیک فلسفی از دید وی کلیدی است؛ اشکالی که میتوان به وی گرفت این است که وی هرمنوتیک گادامر، هرش و ... را زیرمجموعه هرمنوتیک فلسفی برده است.
وی افزود: در معرفتشناسی، سروش ابتدا سراغ هیوم و کانت و پوپر رفت، اما بعد دچار تحول شد و سراغ مباحثی مانند عقلگرایی انتقادی رفت و گفت انسان خطاپذیر است و در مرحله سوم تحول خود هم سراغ هرمنوتیک ابداعی عجیب و غریب و شاید مندرآوردی رفته است؛ ابتدا زیرآب مؤلفمحوری را زده، گرچه به همین معرفت هم پایبند نیست و مجبور میشود تعبیری را برای فهم درست تعیین کند و در برخی موارد تعدد فهم درست یعنی پلورالیسم دینی را میپذیرد.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی بیان کرد: هر دو معتقدند بنیانهای فکری غرب کمک شایانی به ما کرده و معتقدند متن به معنای وسیع کلمه است، البته این ایراد بر آنان وارد است که هم نمیتوان هرمنوتیک روشی و هم فلسفی را بپذیریم.
نگاه روشنفکران دینی به عدالت و آزادی
پورفرد با اشاره به بحث آزادی و عدالت، تصریح کرد: این دو معتقدند که عدالت بحثی ارزشی و خارج از حوزه دین است و بحثی عرفی است؛ آنان معتقدند که در بحث عدالت را به معنای رعایت قواعد بازی زبانی میداند و آن را امری متعلق به دین نمیداند، همچنین معتقد است که سکولاریسم اخلاقی و سیاسی بد نیست و تنها سکولاریسم معرفتی بد است. وی سنت اسلامی را نقدپذیر میداند و نگاه هر دو این است که ما از دین عادلانه و نه عدالت دینی سخن میگوییم؛ معتقدند در عدالت بحث حاکمیت فرد نیست بلکه سخن از برقراری حکومت عادلانه است؛ این دو نفر حکومت را فقهی نمیدانند بلکه آن را امری عرفی و عقلانی میپندارند.
وی با بیان اینکه این روشنفکران دینی معتقدند در کتاب و سنت چیزی به نام آزادی نیست و هر جا واژگانی مانند عدالت، شورا، حکومت و ... بوده آن را به تأویل بردهایم تا رنگ دینی به آن بدهیم، تصریح کرد: سروش هیچ اشارهای به مبانی دینی و معرفتی خود نکرده و شاید تنها اندیشمند زرنگ دینی باشد که از طرح مبانی خود فرار کرده، ولی شبستری در هر بحثی مبانی خود را هم تبیین کرده است.
وی در پاسخ به این سؤال که آیا این دو فرد نقش سنتهای الهی را در ساختن تاریخ به طور کلی منکر هستند یا خیر؟ گفت: سروش معتقد است دادههایی که شما به آن اعتقاد دارید هم برساخته خود انسان است و اگر تکاملی در تاریخ مانند واقعه عاشورا میبینیم در یک فرد منحصر است.
همچنین در این نشست حجتالاسلام سیدکاظم سیدباقری، دبیر علمی با بیان اینکه روشنفکری دینی از ابتدای انقلاب فضا و مجال بروز و ظهور داشته، زیرا انقلاب امری دینی بوده است، افزود: بعد از جنگ مباحثی مانند دموکراسیخواهی، آزادی، عدالت و تکثرگرایی که در بسیاری از مواقع متأثر از اندیشه سیاسی و اجتماعی غرب بود، رشد کرد؛ از این رو اهمیت و ضرورت پرداختن به این بحث بیش از هر زمان دیگری وجود دارد.
انتظارات از این کرسی برآورده نشد
در ادامه این کرسی، حجتالاسلام والمسلمین ترخان، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، با بیان اینکه بحث مزبور بسیار ارزشمند است، گفت: این مباحث آن قدر گسترده است که تک تک آنها میتوانند مبنای یک کرسی و پروژه تحقیقی باشند؛ بنابراین اینکه در عنوانی کلی به مبانی سیاسی و اجتماعی روشنفکران متجدد دینی بپردازیم موضوع عامی است.
وی با اشاره به اشکال ساختاری به این بحث تصریح کرد: همه داوریها در حوزه انسان به نوع معرفتشناسی و مبانی آن باز میگردد؛ لذا مباحث معرفتشناسی باید قبل از مباحث انسانشناسی بحث شود که در ارائه آقای پورفرد شاهد نبودیم.
پورفرد هم در پاسخ به این اظهارات تأکید کرد که این افراد مبنای بحث خود را عمدتاً بر این موضوع قرار دادهاند.
ترخان افزود: انتظار از ارائهدهنده این کرسی آن است که وقتی نوع نگاه این دو فرد و تفاوت میان آن را بررسی کردند آنها را نقد و تعارضات را نشان دهند.
تفاوت میان صاحبنظران شیعه در بحث جامعه و تاریخ
ترخان تصریح کرد: در گفتمانی که به شیعه نسبت داده شده یکرنگی کامل دیده نمیشود و تفاوت میان صاحبنظران این دیدگاهها وجود دارد؛ علامه طباطبایی در بحث فطرت آن را در دو معنای عام و خاص میداند و تعالی را به روح و فطرت خاص نسبت میدهد، ولی ویژگیهای طبیعی انسان را که متناسب با بعد مادی است میپذیرند؛ ضمن اینکه کسانی مانند علامه منکر تاثر تاریخ و جامعه بر روی انسان نیستند.
انتهای پیام