ذات اندیشه فرارفتن است اما محیط به ازلیت نمی‌شود
کد خبر: 3782363
تاریخ انتشار : ۲۹ دی ۱۳۹۷ - ۱۱:۰۷
غلامحسین ابراهیمی‌دینانی در تبیین نظریات شمس بیان کرد:

ذات اندیشه فرارفتن است اما محیط به ازلیت نمی‌شود

گروه اندیشه ــ چهره ماندگار فلسفه با اشاره به برخی عبارات شمس بیان کرد: متکلمان و فلاسفه معتقدند که ذات اندیشه فرارفتن است و می‌تواند به ازلیت نیز بیندیشد، اما شمس این نظر را زیر سؤال می‌برد و معتقد است که اندیشه اگرچه بالا می‌رود، اما نمی‌تواند به ازلیت احاطه پیدا کند.

به گزارش ایکنا؛ غلامحسین ابراهیمی‌دنیانی، از استادان برجسته فلسفه، شب گذشته در برنامه معرفت که از شبکه چهارم سیما پخش شد، به شرح عباراتی از مقالات شمس پرداخت که می‌گوید: «اگر از جسم بگذری و به جان رسی به حادثی رسیده باشی، حق قدیم است از کجای آورد حادث قدیم را؛ ما للتراب و رب الارباب. نزد تو آنچه بدان بجهی و برهی، جان است و آنکه جان بر کف نهی چه کرده باشی. عاشقانت سوی تو تحفه اگر جان آرند؛ به سر تو که همی زیره به کرمان آرند».

وی با بیان اینکه موضوع شمس بحث جسم و جان است و بعد از آن از جان و حق صحبت می‌کند، گفت: هر انسانی جسم و جان دارد. در فارسی جان و روان و در عربی نفس و روح مطرح می‌شود. انسان غیر از این بدن ظاهری جان هم دارد و جسم و جان نیز هر یک آثاری دارند. جسم در مکان و زمان است و وزن دارد، اما جان جهنده است. شما می‌توانید تصوراتی از اقصی نقاط عالم داشته باشید و به آن‌ها فکر کنید.

ابراهیمی‌دینانی در ادامه افزود: بنابراین جان جهنده است. یعنی در حد تن باقی نمی‌ماند. تن انسان اگر در خانه یا روی صندلی باشد در جای دیگر نخواهد بود، اما جان می‌تواند حرکت داشته باشد و همه‌جا را تصور کند. شمس می‌گوید، حالا که از جسم رها شدی، با جان جهیدی، خیلی هم اوج گرفتی و با فکر به خیلی جا‌ها رفتی، اما با همان جان و فکر به هر جا روی، حادث است.

این چهره ماندگار فلسفه بیان کرد: حادث یعنی نبوده و پیدا شده، اما قدیم یعنی همیشه بوده است. اندیشه‌های انسان که با آن همه‌جا می‌روید حادث است. بعد می‌گوید، این جان جهنده شما که تا اعماق هستی می‌رود، با قدیم ازلی و لم‌یزلی چه ارتباطی دارد؟ با این جان می‌خواهی به محضر حق بروی و زیره به کرمان ببری؟ می‌خواهد بگوید که ما هرچه باشیم، اعم از جسم و روح و ... و هر اندازه که اندیشه بلند داشته باشیم، هنوز در مقابل عظمت حق تبارک و تعالی که ازلی و ابدی است ناچیز هستیم.

وی در ادامه با اشاره به عبارت «این التراب و رب الارباب» بیان کرد: «رب الارباب» یعنی خالق همه موجودات و تراب هم یعنی خاک. یک مشت خاک بردار و با رب مقایسه کن و ببین که خاک را با عالم پاک چه نسبت است؟ این حادث و آن قدیم است و این مسئله عظیم کلامی و فلسفی که مطرح بوده و خواهد بود مسئله رابط حادث به قدیم است. این عالم حادث است، یعنی نبوده و پیدا شده، اما حادث با قدیم چه ارتباطی دارد؟ ربط حادث به قدیم همین است که خاک را با عالم پاک چه نسبت است. این کلمات بسیار بار دارند. باید دقیق روی کلمات فکر کنیم. کلمات به همان اندازه که هدایت می‌کنند رهزن نیز هستند. دو کلمه فارسی را می‌گویم و معنا می‌کنم ما یک کلمه درون و یک کلمه در داریم. در درون جهان بودن و در جهان بودن دو عبارت متفاوت است. یکسری از موجودات در درون جهان و یکسری از موجودات نیز در جهان هست. لذا این دو با یکدیگر فرق دارند.

این چهره ماندگار فلسفه در ادامه به تبیین تفاوت در و درون پرداخت و تصریح کرد: همه موجودات اعم از جماد و نبات و حیوان و ... در درون جهان هستند، اما انسان در جهان است. سؤال اینجا است که چرا انسان درون جهان نیست و در جهان است؟ دلیلش این است که همه موجودات که در درون جهان هستند نمی‌توانند به بیرون جهان بیندیشند. انسان در جهان است و در همین زمان و مکان قرار دارد، اما می‌تواند به ماورای جهان بیندیشد. پس اگر موجودی بتواند به ماورای جهان بیندیشد در درون جهان نیست. موجودات دیگر نمی‌توانند به ماورای جهان بیندیشند. پس همه موجودات در درون جهان هستند و انسان در جهان است.

ابراهیمی‌دینانی بیان کرد: بین در جهان بودن و در درون جهان بودن تفاوت قائل هستیم. یک مثال دیگر را برای روشن شدن موضوع مطرح می‌کنم. یک انسان می‌تواند اشیاء را ببیند. اما دیدن انسان در درون چشم او است یا در چشم او است؟ پاسخ این است که دیدن انسان در چشم او است. اکنون با چشم بیرون را می‌بیند، اما درون چشم را نمی‌بیند. انسان نمی‌توان خودش را ببیند، درون چشم را نیز نمی‌تواند ببیند، پس دیدن به واسطه چشم است، اما درون چشم نیست. انسان نیز که در این عالم است تو گویی که چشم این عالم است و خود این عالم با چشم انسان به ماورا می‌اندیشید. پس انسان اگر چشم این جهان باشد گزافه نیست.

وی در پاسخ به این سؤال که انسان چون فرامی‌رود می‌اندیشد یا چون می‌اندیشد فرامی‌رود؟ تصریح کرد: خود اندیشیدن فرارفتن است. ذات اندیشیدن یعنی فرارفتن. شما دارید می‌اندیشید، حالا این اندیشه فرامی‌رود و فرارفتن آن نیز بی‌نهایت است، پس ذات اندیشه فرارفتن است. ما با این اندیشه که فرارفتن است می‌خواهیم به قدیم برسیم و متکلم و فیلسوف همین را می‌گویند، اما شمس، متکلم و فیلسوف را زیر سؤال می‌برد و می‌گوید درست است که اندیشه شما فرار می‌رود، اما آیا می‌توانی به قدیم ازلی برسی یا خیر؟ ازلی یعنی زمان ندارد. آیا می‌توانیم از زمان فرار رویم و آن را نادیده بگیریم؟ اندیشه می‌تواند برود البته از نظر من اندیشه می‌تواند به قدیم بیندیشد، اما شمس می‌گوید نمی‌تواند بدان احاطه پیدا کند.

ابراهیمی‌دینانی بیان کرد: شمس منکر اندیشه نیست و می‌گوید اندیشه می‌تواند به ازلیت بیندیشد، اما حال که می‌اندیشیم، احاطه بر آن پیدا می‌کنیم یا فقط می‌اندیشیم؟ منظور شمس این است که اندیشه شما با اینکه فرامی‌رود، اما محیط بر ازلیت نمی‌شود.

انتهای پیام

captcha