اصالت انسان مقدم بر ایمان
کد خبر: 3788138
تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۰:۳۳
قرآن و ا عتبار خردورزی مردم/۲

اصالت انسان مقدم بر ایمان

گروه اندیشه ــ یحیی یثربی معتقد است؛ در تعالیم اسلام، اصالت انسان و حضور وی، بر ایمان او تقدم دارد. این خود اعجاز دقیق و جالبی است که هنوز هم در حوزه‌ها و دانشگاه‌های ما، چنان که باید و شاید مطرح نشده است.

جمعه///اصالت انسان مقدم بر ایمان

به گزارش خبرنگار ایکنا؛ یحیی یثربی، مترجم قرآن و استاد سابق فلسفه در دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه سلسله یادداشت‌های خود درباره قرآن و اعتبار خردورزی، منظور از این مبحث را این گونه بیان می‌کند: منظور این است که دیدگاه اسلام را با تک تک این معیار‌ها بسنجیم، تا درستی و حقانیت آن، براساس توجه به انسان و اعتبار و اصالت خرد و خردورزی وی معلوم شود. اینک آن بیست ملاک و معیار در ادامه می‌آید.

۱ ـ هویت انسان
در این جستار به پیگیری تاریخی نگرش‌های عقلانی و غیرعقلانی، نمی‌پردازیم و تنها چند نمونه مهم و اثرگذار از تعالیم آن‌ها، در جهان امروز را مورد توجه قرار می‌دهیم: ادیان هندی، دیدگاه‌های غیرعقلانی یونانی و مسیحیت موجود، از مکتب‌های غیرعقلانی؛ نگرش دموکریت و ارسطو و ابن سینا و متفکران جدید غرب، از دیدگاه‌های عقلانی؛ سپس دیدگاه اسلام را به اختصار یادآور می‌شویم.
هویت انسان، در مکتب‌های غیرعقلانی به گونه‌ای یک هویت تحقیر شده است. در یونان باستان براساس نظریه غالب و رایج «ارفه‌ای ـ فیثاغوری»، نفس انسان به تعبیر امپدوکلس (ق ۵ پیش از میلاد) دمونی است که از وطن آسمانی خود به «دشت مصیبت» و مکان عاری از شادی افکنده شده است. (۱) از نظر افلاطون نیز نفس انسان، از ارابه‌رانی با خدایان، عقب مانده و بال‌های خود را از دست داده و به زمین افتاده است. (۲) از نظر فلوطین هم، اتحاد نفس با بدن خاکی، نتیجه سقوط آن است. (۳)
در مسیحیت نیز انسان، رانده خداوند از بهشت است که به خاطر دست دراز کردن به میوه دانایی، گنهکار شده و از بهشت اخراج شده است. نسل او نیز به خاطر گناه آدم، گناهکار به دنیا می‌آیند! نه تنها نسل بشر، بلکه زمین هم به خاطر گناه آدم ملعون شده است. (۴)
در ادیان و مکاتب هند نیز، تولد هر انسانی، نشان آن است که او در زندگی پیشین خود، نتوانسته خود را از چرخه تناسخ رها کند. یعنی نتوانسته خود را از آلایش‌ها دور نگه دارد و تطهیر کند. (۵).
اما مکتب‌های عقلانی، انسان را به عنوان موجود برتر و کاملتر جهان در دسترس ما، ارج می‌نهند و هیچ مبنا و دلیلی برای تحقیر و محکومیت او نمی‌شناسند. (۶)
از نظر اسلام نیز، انسان یک موجود زمینی است. یعنی در زمین آفریده شده است، اما در او روح خدا دمیده‌اند. انسان موجودی است که هیچگونه سابقه بد یا خوب ندارد و با نهاد پاک به دنیا می‌آید. توان شناخت و معرفتی او حتی برتر و بالاتر از فرشتگان است. او خلیفه خدا در زمین است. یعنی موجودی است که اوصاف و کمالات او از همه آفریدگان خداوند برتر است؛ و لذا می‌تواند خلیفه خدا شود. این نکته‌ها در قرآن کریم مورد تأکید قرار گرفته‌اند. (۷)
انسان می‌تواند به دانایی دست یافته و با اراده و انتخاب خود، آینده‌اش را بسازد. هیچ چیز انسان از پیش تعیین نشده است. بلکه خوشبختی و بدبختی او نتیجه عملکرد خود او است. انسان در نهاد خود، پاک است و این دیگرانند که او را به ناپاکی می‌کشند. پیامبر اسلام (ص) می‌گوید: «هر نوزادی با نهاد پاک زاده می‌شود. سپس این پدران و مادران هستند که آنان را به سوی آئین‌های تحریف شده می‌کشند». (۸)
انسان بار مسئولیت زندگی را به دوش می‌کشد و به عنوان یک موجود آزاد و آگاه وارد میدان عمل می‌شود. همین عمل او است که سعادت دنیا و آخرت او را رقم می‌زند. (۹) او ایمانش را خود انتخاب می‌کند و جز خداوند کسی را نمی‌پرستد؛ و نجات او نیز در دست خود اوست. (۱۰)
در نگرش اسلام، هبوط آدم حاصل کار خود آدم است. کار او نیز حاصل نهاد انتخابگر اوست. آدم با انتخابی که کرد راه جدیدی برای خود و فرزندانش گشود. یعنی راه زندگی و مسئولیت. کاری که جز او، هیچ موجود دیگری در زمین و آسمان از عهده آن بر نمی‌آید. (۱۱)
انسان وقتی به بلوغ می‌رسد و می‌تواند از عقل و هوش خود بهره جوید، باید کارهایش براساس حساب و کتاب باشد، تا بتواند دنیای خود را در جهت آخرت قرار دهد و سرنوشت خود را رقم زند. (۱۲)
۲ ـ جایگاه ارزشی حضور و زندگی انسان در جهان
از دیدگاه مکاتب غیرعقلانی، نهاد انسان با سقوط به جهان مادی، از کانون صفا و معرفت دور شده و اسیر حیات پست و سراسر فریب شده و همراهی با ماده آن را فاسد کرده است. (۱۳) چنین موجودی توان رها شدن و تعالی ندارد. مگر آنکه دستی دیگر به حمایت او دراز شده و او را از اسارت این زندان رهایی بخشد. پیدایش انسان در جهان مادی، چیزی جز آلایش نیست، باید هرچه زودتر خود را از تعلقات این جهان پاک کند (۱۴) و به جایی رسد که در آنجا کثرتی در کار نیست و عاشق و معشوق یکی است. (۱۵)
در یک کلام، تا تو هستی، آلایش هست و برای پاک شدن باید، خود را فانی کرد. این مطلب در مکاتب هندی، جنبه ملموس‌تر دارد. زندگی و بودن رنج است و باید خود را فانی ساخت تا از رنج نجات یافت. (۱۶)
در این مورد از همه بدتر مسیحیت است که انسان را بالفطره گناهکار دانسته و گناه او را نیز جز به وسیله فداشدن مسیح، یا آمرزش کلیسا قابل بخشش نمی‌داند. انسان اگر تابع کلیسا نباشد، پاک نیست.
اما در دیدگاه‌های عقلانی، انسان یک پدیده عادی است؛ و هیچ پرونده‌ای از پیش با خود ندارد. در نگرش ارسطو و ابن سینا و در نظر متفکران روشن‌اندیش غرب نیز، انسان موجودی است آگاه و آزاد که می‌تواند بفهمد و انتخاب کند. خوشبختی دنیوی یا اخروی انسان، در دنیا و در سایه تلاش و کوشش خود او رقم می‌خورد. انسان اگرچه همیشه با مشکلاتی مانند بلایای طبیعی، جنگ، بی‌عدالتی و غیره، روبرو بوده و هست، اما او می‌تواند همه این مشکلات را حل کند و شرایط را به سود مصالح دنیوی و اخروی خود تغییر دهد. او توان آن را دارد که با دانش و آگاهی به تسخیر موجودات پرداخته و در تدبیر زندگانیش از این تسخیر بهره جوید. دانش و فناوری امروز بهترین گواه این مدعاست. (۱۷)
اسلام نیز همانند مکاتب عقلانی، انسان را از همان آغاز حضورش در جهان، یک موجود آلوده نمی‌داند، بلکه او را یک پدیده برتر می‌داند که با ذهن خالی و نهاد پاک به دنیا آمده است. اسلام به چشم و گوش و عقل و هوش انسان اعتبار می‌بخشد. در قرآن کریم آمده است که:
«خداوند شما را از مادران شما متولد می‌کند درحالی که چیزی نمی‌دانید و به شما چشم و گوش و خرد و اندیشه می‌بخشد تا سپاسگزار او باشید.» (۱۸)
به خاطر همین اعتبار حس و عقل او است که اسلام هرگونه واسطه را میان او و حقیقت حذف می‌کند و عقل او بر ایمانش تقدم می‌یابد؛ و درست همان چیز‌ها را که کلیسا و مکتب‌های غیرعقلانی حق انسان نمی‌دانند، اسلام انسان را بدون آن‌ها به قلمرو خود راه نمی‌دهد. غرب مسیحی از اندیشه و حضور انسان گریزان بود. درحالی که اسلام، ایمان دور از عقل و اندیشه را درست نمی‌داند. از این‌جاست که در مکتب‌های غیرعقلانی، انسان را با این شرط می‌پذیرند که بتواند خود را حذف کند! او باید «خودِ ناباور» ش را فدای باور کلیسا بکند!
اما در اسلام، انسان با این شرط پذیرفته می‌شود که حضور داشته باشد و خردورزی کند و اصول اسلام را براساس آگاهی و آزادی خود بپذیرد. انسان در اسلام باید چیز‌هایی را بپذیرد که خود، حقانیت آن‌ها را تشخیص داده است، نه یک سازمان و جماعت خاص. به همین دلیل «اصالت انسان» (اومانیسم) در ادیان غیرعقلانی، ضد دین بوده و مستلزم الحاد و انکار دین است. در حالی که در دین و مکتب اسلام، اومانیسم شرط اساسی و بلکه اساسی‌ترین شرط دینداری و پیروی از آن مکتب است.
مشکل روشن‌اندیشان غرب با کلیسای قرون وسطا، در این‌جا بود که روشن‌اندیشان مدعی بودند که: «هستند» و «می‌اندیشند» و «می‌فهمند» و بدون اجازه و مرجعیت کلیسا، با جهان و خودشان ارتباط برقرار می‌کنند! مشکل امثال گالیله با کلیسائیان در این نبود که مثلاً زمین می‌گردد و یا ساکن است. چون کلیسا می‌توانست گردش زمین را هم با متون مقدس تطبیق دهد! مشکل اصلی در این‌جا بود که کلیسا نمی‌توانست استقلال و حضور و مرجعیت یک عده را، در کنار خود تحمل کند.
اما اسلام برعکس این جریان است، اسلام کسی را که به استقلال عقلی نرسیده و به هر دلیلی به صورت تحقیق و گزینش شخصی، اصول دین را نپذیرفته باشد، دارای ایمان به معنای درست آن نمی‌داند. در ارتباط با ارزش حضور انسان، کافی است که تنها دو مورد زیر را درنظر بگیرید:
یکی این که اسلام تا انسان به سن بلوغ نرسیده و دارای عقل و شعور نباشد، با او طرف حساب نیست.
دیگر این که تسلیم غیرعقلانی را نمی‌پذیرد. چنان که در پاسخ عده‌ای از بادیه‌نشینان که اظهار ایمان کردند، می‌گوید. «. شما در ظاهر تسلیم مسلمانان شده و با آنان همراهی می‌کنید، اما هنوز ایمان به دل‌های شما راه نیافته است». سپس ایمان را چنین تعریف می‌کند: «کسانی در حقیقت «مؤمن» هستند که خدا و پیامبر را پذیرفته و هیچ تردیدی در باور خود نداشته باشند».‌
می‌بینیم که در تعالیم اسلام، اصالت انسان و حضور وی، بر ایمان او تقدم دارد. این خود اعجاز دقیق و جالبی است که هنوز هم در حوزه‌ها و دانشگاه‌های ما، چنان که باید و شاید مطرح نشده است.

[۱]- گمپرتس، متفکران یونانی، ج ۱، کتاب ۲ فصل ۵ و خالکیدیوس، شرح بر تیمائوس، ج ۲۹۳ و کاپلستون، تاریخ فلسفه، ج ۱، فصل ۴۲.

[۲]- گمپرتس، همان، ج ۲، کتاب ۵، فصل ۹.

[۳]- فلوطین، نه­گانه‌ها: ۱۰، ۳، ۴ و ۵، ۹، ۳، ۱۷ و ۳، ۵، ۴.

[۴]- کتاب مقدس، سفر تکوین، و عهدجدید، رومیان، ۱۲، ۵ تا ۲۱.

[۵]- شایگان، داریوش، ادیان ومکتب­های فلسفی هند، امیرکبیر و منابع دیگر از قبیل تاریخ ادیان و ترجمه اوپانیشادها.

[۶]- برای نمونه، بنگرید به کتاب نفس ارسطو، و بحث نفس ابن­سینا، در شفا.

[۷]- بقره/۳۴-۳۰.

[۸]- برای نمونه بنگرید به: قمی، شیخ عباس، سفینة البحار، ماده­ی فطرت؛ و مسلم، صحیح، قدر، ۲۵. احمد ابن حنبل، ۲/۳۱۵ و ۳/۴۳۵ و ۴/۲۴.

[۹]- قرآن کریم، بقره/ ۳۹-۳۸ و ۱۵۵ و کهف/۷ و محمد/۳۱ و شمس/ ۱۰-۷.

[۱۰]- قرآن، هود/۲ و یوسف/۴۰ و اسرا/۲۳.

[۱۱]- قرآن، اعراف/۱۱ و حجر/ ۳۰ و احزاب/ ۷۲.

[۱۲]- بقره / ۳۹-۳۸ و شمس/ ۱۰-۷.

[۱۳]- فلوطین، نه­گانه‌ها: ۱، ۸، ۳.

[۱۴]- همان: ۱، ۶، ۵.

[۱۵]- همان: ۶، ۸، ۱۵.

[۱۶]- شایگان، پیشین. ومنابع دیگر ازتاریخ­های ادیان و ترجمه اوپانیشادها.

[۱۷]- بنگرید به: ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج ۷ به بعد؛ و ارنست کاسیرر، فلسفه روشن اندیشی، فصل ۲ و ۶.

[۱۸]- قرآن، نحل /۷۸.

انتهای پیام

captcha