نقش دست‌نوشته‌های قرآنی در تحلیل و ارزیابی قرائات و رسم قرآن
کد خبر: 3788222
تاریخ انتشار : ۲۳ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۹:۰۲
سیدعلی آقایی تشریح کرد:

نقش دست‌نوشته‌های قرآنی در تحلیل و ارزیابی قرائات و رسم قرآن

گروه اندیشه ــ مدیر پروژه «ایرانکران» با برشمردن برخی از دستاوردهای نسخه‌شناسی و مطالعه دست‌نوشته‌های قرآنی بیان کرد: بسیاری از اختلاف‌‌هایی که در مورد نحوه قرائت و یا نگارش قرآن وجود دارد در پرتو مطالعه دست‌نوشته‌ها حل می‌شود.

نقش دسته‌نوشته‌های قرآنی در تحلیل و ارزیابی قرائات و رسم قرآن

به گزارش ایکنا؛ بخش نخست گفت‌وگوی تفصیلی با سیدعلی آقایی، دانش‌آموخته دکتری رشته علوم قرآن و حدیث، عضو هیئت‌علمی بنیاد دایرةالمعارف اسلامی، محقق مهمان در فرهنگستان علوم برلین ـ برندنبورگ و مدیر پروژه «ایرانکران» با عنوان «تفاوت‌های تاریخ‌گذاری با دست‌نوشته‌های قرآن/ سه محور مطالعات قرآن در غرب» منتشر شد.

آقایی در این بخش، ضمن تبیین تفاوت‌های موجود بین تاریخ‌گذاری و سال‌یابی دست‌نوشته‌های قرآنی، بیان کرد: در تاریخ‌گذاری متن در آیات قرآن تأمل می‌کنیم تا دریابیم که آیه یا سوره‌های قرآن هر یک در چه دوره‌ای نازل شده‌اند، اما تفاوت‌هایی که بین دست‌نوشته‌ها یافت می‌شود، بازتاب‌دهنده تفاوت‌های فرهنگی است.

در ادامه، بخش دوم این مصاحبه که حاوی نکاتی مهم در زمینه نسخه‌شناسی و سال‌یابی دست‌نوشته‌هاست از نظر می‌گذرد؛

ایکنا؛ قدری دربارۀ سابقه تحقیقات درباره دست‌نوشته‌های قرآنی توضیح دهید.

مطالعۀ دست‌نوشته‌های قرآنی در تحقیقات عالمان مسلمانان مهجور واقع شده است. برعکس در سنت علمی غربی به دلیل پیشینه‌ای که در مواجهه با دست‌نوشته‌های متون مقدس داشته‌اند، مطالعه علمی دست‌نوشته‌های قرآنی خیلی زود آغاز شد. محققان غربی اولین تحقیق‌های علمی درباره دست‌نوشته‌های قرآنی را روی نسخه‌هایی انجام دادند که به طرق مختلفی از کشورهای اسلامی به غرب رسیده بودند. اولین کار علمی در این باب را «یاکوب گئورگ کریستیان ادلر» اواخر قرن هجدهم میلادی آغاز کرد.

وی دست‌نوشته‌های قرآنی را که در کتابخانۀ سلطنتی کپنهاگ نگهداری می‌شد با متن کامل قرآن که نخستین‌بار در غرب به دست «آبراهام هینکلمان» چاپ شده بود در جدول‌هایی مقایسه کرد. پس از او، در نیمۀ قرن نوزدهم میلادی، «میکله آماری» بر روی نسخه‌های کهن قرآنی در پاریس و نلدکه بر روی نسخه‌های برلین و گوتا مطالعه کردند. با دستیابی به نسخه‌های بیشتر، تحقیقات علمی ادامه یافت و به مرور زمان موضوع بیشتر توسعه پیدا کرد که نهایتاً به تحولات وسیع‌تری در دانش‌های مربوط انجامید و جنبه‌های جدیدتری به روی محققان گشوده شد. از جمله برگشترسر طی سفرهایی فراوانی که به کشورهای اسلامی داشت، به گردآوری دست‌نوشته‌های قرآنی و همچنین قرائات مختلف قرآن پرداخت. شاگردش پرتسل کار وی را ادامه داد تا اینکه به دلیل جنگ جهانی دوم پروژۀ مستندسازی قرآن متوقف شد و حتی گمان می‌رفت تصاویری که برگشترسر و پرتسل تهیه کرده بودند از بین رفته است. تا اینکه روشن شد شاگرد پرتسل «آنتون اشپیتالر» آن‌ها را نزد خود نگهداشته و اکنون همگی در اختیار پروژۀ کرپوس کرانیکوم است.

مطالعۀ دست‌نوشته‌های قرآنی موضوع بسیار جذابی است، چراکه وجوه متعددی دارد؛ وجه اول بررسی رسم‌الخط و سبک نگارش قرآن است، یعنی پرداختن به اینکه از چه قلمی برای نگارش قرآن استفاده شده و املای متن چگونه بوده است. وجه دیگر نحوه خوانش متن قرآن در دست‌نوشته است. معمولاً در نسخه‌های قرآنی علائمی هست که نحوه خوانش متن را ضبط می‌کنند؛ یعنی با نقاط قرمز رنگ متن را اعراب‌گذاری می‌کنند که به خواننده کمک می‌کند متن را به قرائتی درست بخواند. البته ممکن است این علائم در دوره‌ای متأخرتر به دست‌نوشته‌ها اضافه شده باشند. بنابراین اطلاعاتی ناظر به خوانش متن در همان دورۀ نگارش متن یا در دوره‌ای متأخرتر در دست‌نوشته‌ها موجود است. این نیز وجه دیگری از مطالعه دست‌نوشته‌های قرآنی است.

ایکنا: یعنی ممکن است نحوه نگارش دست‌نوشته‌های قرآنی در قرن اول با آنچه در قرن سوم انجام می‌شد متفاوت بوده باشد؟

بله، حتی ممکن است دست‌نوشته‌ای که از قرن اول داریم به گونه‌ای اعراب‌گذاری شده باشد که در قرون متأخرتر این گونه نیست.

ایکنا؛ با این اوصاف در مطالعه دست‌نوشته‌های قرآنی به یک سردرگمی در رسم‌الخط و قرائت قرآن نمی‌رسیم؟

این سؤال بسیار خوبی است. وقتی سراغ دست‌نوشته‌های کهن می‌رویم، اولین مسئله همین سردرگمی است. محقق همیشه در آغاز مواجهه با نسخه‌های خطی ممکن است دچار سردرگمی شود، اما راهنمای محقق به جز خود دست‌نوشته، مجموعه اطلاعات گسترده‌ای است که از خارج از دست‌نوشته در اختیار اوست، زیرا سنت اسلامی دو مسیر را طی کرده است. یکی مسیر نقل شفاهی که قرآن در آن سینه به سینه و از استاد به شاگرد منتقل شده است که البته در آن اختلاف هم هست چه همه نقل‌ها یکسان نیستند.

اما این اختلاف‌ها هیچ وقت مسلمانان را دچار سردرگمی نکرد که بگویند نمی‌دانیم قرآن را چطور باید بخوانیم؛ یعنی با وجود تنوع و تکثری که درباره نحوه قرائت متن قرآن نقل شده اما این امر به سردرگمی مسلمانان نینجامیده و از این رو قرآن را به قرائت‌های مختلفی می‌خوانند. در مورد نحوۀ نگارش و رسم کلمات هم همین اختلاف اقوال را به صورت شفاهی داریم؛ یعنی عالمان رسم قرآن مخطوطات قرآنی را ملاحظه می‌کردند و تفاوت‌ها را می‌دیدند و روایت می‌کردند. بعداً آن‌ها درباره نحوه نگارش قرآن کتاب‌هایی نوشته‌اند ‌و در آن‌ها تذکر داده‌اند که خودشان نسخه‌های قرآن‌ و اختلافات آن‌ها را دیده‌اند و یادآور شده‌اند که ترجیح خودشان در رسم کلمات چیست.

بنابراین عالم رسم قرآن نهایتاً حکمی صادر کرده است. این علم نیز منحصر به یک نفر نیست، بلکه علمای مختلف در آن مشارکت داشته‌اند که عملاً به اختلاف آرا می‌رسد، چراکه هر کس اجتهاد خود را داشته است، اما این امر نیز هیچ گاه موجب سردرگمی نبوده است.

در کنار سنت شفاهی، سنت مکتوب هم وجود دارد. جالب توجه آن است که این دو سنت از یکدیگر آگاه بوده‌اند. همچنان‌که انعکاس سنت مکتوب را در اقوال شفاهی عالمان می‌یابیم، نشانه‌هایی نیز در سنت مکتوب هست که بازتاب سنت شفاهی است؛ یعنی این‌طور نیست که در دست‌نوشته‌ها قرائتی از قرآن آمده باشد که از آن در سنت شفاهی سخنی به میان نیامده باشد. البته ممکن است قرائتی را در دست‌نوشته‌ها پیدا کنیم که از قرائات مرسوم نیست، اما این‌ها استثنا هستند و قاعده غالب این است که این دو سنت با یکدیگر پیوسته هستند.

در واقع، در حالی که قاری قرآن به صورت سینه‌به‌سینه قرائت قرآن را یاد می‌گرفته، اما دست‌نوشته‌ای‌ هم کنار دستش بوده که از روی آن می‌خوانده و قرائت آن را با استادش مطابقت می‌داده و چه بسا همین فرد دست‌نوشته را نقطه‌گذاری هم کرده باشد. یا ممکن است این فرد دست‌نوشته را نقطه‌گذاری کرده، چون می‌خواسته آن را تدریس کند. پس این دو سنت در کنار هم بوده‌اند.

این نکتۀ مهمی است که عموماً مغفول مانده است؛ یعنی بخش مکتوب سنت اسلامی، که منظورم همان دست‌نوشته‌های قرآنی است، به حاشیه رفته و در مقابل بخش شفاهی پررنگ‌تر شده است. دلیلش هم احتمالاً این بوده که وقتی سنت شفاهی خود مکتوب شده این حس استغنا را به وجود آورده که دیگر به نسخه‌های قرآنی نیازی نیست؛ یعنی توضیحات مربوط به رسم یا قرائت قرآن دیگر نقل‌های استاد به شاگرد نیست که باید با نسخۀ خطی قرآنی هم تطبیق داده شود، بلکه الان کتاب رسم قرآن یا قرائات قرآن در اختیار است که در آن‌ها درباره رسم و قرائت تک‌تک کلمات قرآن توضیح داده شده است. این امر افراد را از اینکه نسخه‌های خطی قرآن مراجعه کنند مستغنی می‌کرده است.

در واقع در عمل این فاصله ایجاد شده است، ولی پیشینۀ سنت اسلامی نشان می‌دهد که این دو سنت در کنار هم هستند: دو مسیر متفاوت اما هم‌دوش و به همین دلیل سردرگمی کم می‌شود. به این ترتیب، در مطالعۀ دست‌نوشت‌های قرآنی همواره راهنمایی هم داریم. البته باید توجه داشته باشیم که این راهنما لزوماً طابق‌النعل بالنعل با دست‌نوشته‌ها تطابق ندارد و ممکن است تفاوت‌هایی میان آن‌ها دیده شود که البته طبیعی است، چراکه آن نقل‌ها شفاهی هستند و ممکن است چیزی در این نقل‌های شفاهی افتاده یا بد فهمیده شده باشد یا در متن مکتوب ممکن است اشتباهی رخ داده باشد. هیچ کدام وحی منزل نیست نه متن مکتوب همواره درست است و نقل شفاهی نادرست و نه برعکس، بلکه هر دو همدیگر را محک می‌زنند.

ایکنا؛ چطور از طرفی آیۀ «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» بر مصون ماندن قرآن از تحریف دلالت دارد و از طرف دیگر دست‌نوشته‌های قرآنی این قدر تفاوت دارند که به نظر می‌رسد متن واحدی وجود نداشته است؟

این سؤال را می‌توان از دو منظر پاسخ داد؛ اول اینکه تفسیری که امروزه از این آیه داریم خود تحت‌الشعاع تحولات و تطورات فکری بوده است؛ یعنی اینکه باید بررسی کرد آیا این آیه در بستر زمان و مکانی نزولش هم همین معنا را می‌داده که امروز ناظر به عدم تحریف قرآن فهمیده می‌شود. بررسی این مسئله هم کار همان کسانی است که متن قرآن را تاریخ‌گذاری می‌کنند تا دریابند سیاق و بستر آیه چه بوده است. بنابراین این سؤال می‌تواند از مبنا پاسخ دیگری پیدا کند.

دوم اینکه برای پیشبرد بحث، فرض کنیم که معنای آیه همان طور باشد که شما می‌گویید. این خودش نشان می‌دهد که چرا در سنت اسلامی از فضای مکتوب فاصله گرفته‌ایم، یعنی به شواهد و ادله مکتوب دست‌نوشته‌های قرآنی که خیلی هم زیاد است (و اصلاً فرق اساسی اسلام با ادیان دیگر در همین است) بی‌توجهی شده است؛ یعنی این تفسیر از آیه ممکن است بهانه‌ای شده باشد برای اینکه عمدتاً به نقل شفاهی پرداخته شود و از شواهد مکتوب غفلت شود، چراکه خیالمان راحت بوده که متن قرآن تحریف نشده و با این ضمانت الهی دیگر نیازی به بررسی شواهد مکتوب متن نیست. در واقع، می‌خواهم شما را توجه بدهم به این که این تفسیر می‌تواند رهزن باشد و ما را از پرداختن به موضوعی مهم بازدارد؛ یعنی صرفاً به این دلیل که تلقی ما این است که قرآن تحریف نشده به بخش شفاهی سنت اسلامی بسنده کنیم و بخش مهم دیگر یعنی سنت مکتوب به حاشیه برود.

نقش دسته‌نوشته‌های قرآنی در تحلیل و ارزیابی قرائات و رسم قرآن

به نظر من امروز تحریف یا عدم تحریف قرآن مسئلۀ ما نیست. بلکه مسئله ما امروز تحقیق دربارۀ همین متن است؛ یعنی موضوع این نیست که ثابت کنیم قرآن تحریف شده یا نه که بخواهیم پاسخی الهیاتی برای آن پیدا کنیم. کسی که در سیاق بحث از دست‌نوشته‌های قرآنی به این آیه استشهاد می‌کند گویی مفروضش این است که احتمالاً این نسخه‌ها تحریف شده‌اند، اما در واقع این سوءتفاهمی بیش نیست. باب تحقیق دربارۀ سال‌یابی دست‌نوشته‌های قرآنی و پرداختن به سنت کتبی با فرض اینکه قرآن تحریف نشده است بسته نمی‌شود و اینها اصلاً با هم منافاتی ندارند.

ایکنا؛ در مورد دستاوردهایی که محققان در این زمینه داشته‌اند توضیح دهید و بفرمایید که نتایج این نسخه‌شناسی‌ها چه بوده است؟ آیا در فهم ما از قرآن اثر می‌گذارد یا صرفاً اطلاعی تاریخی است که مثلاً نشان می‌دهد رسم‌الخط قرآن در یک قرن به شیوه‌ای بوده و در قرنی دیگر تغییر کرده است.

تحقیق درباره دست‌نوشته‌های قرآنی دستاوردهای متعددی دارد. البته اگر سؤال را این طور طرح کنیم که حالا بر فرض رسم قرآن هم تغییر کرده، ولی این چه تأثیری در فهم قرآن دارد، طبعا از اهمیت پرداختن به نسخه‌ها کاسته می‌شود، اما مسئله این است که ما با یک متن کهن و مقدس مواجهیم که پر از رموز و پیچیدگی‌هاست و اگر کسی ادعا کند پاسخ تمام رموز و ابهامات متن را می‌داند ادعایش قابل اعتنا نخواهد بود. بنابراین هر تلاشی برای باز کردن این رموز به خودی خود ارزشمند است، اما باید دید که این رمزها در مطالعه دست‌نوشته‌های قرآنی از چه سنخی هستند.

یکی از مسائل خیلی مهم در مطالعات قرآنی بحث قرائات قرآن است؛ اینکه قرائات قرآن در اصل چه بوده‌اند و چه تحولات و تغییراتی در آن‌‌ها پدید آمده؛ اینکه پیامبر(ص) و امامان(ع) قرآن را به چه قرائتی می‌خوانده‌اند و سؤالاتی از این قبیل. باید دید چطور می‌شود به این سؤالات پاسخ داد. یک راه این است که سنت شفاهی را تحلیل و بررسی کنیم که این کار را افراد زیادی انجام داده‌اند. برخی اصولاً مخالف قرائات هستند و می‌گویند قرآن یک قرائت بیشتر ندارد و برخی آن را محدود به هفت قرائت می‌دانند، خلاصه بحث‌های علمی زیادی در این باره شده است.

اما از زاویه دیگری هم می‌توان به این موضوع نگاه کرد و آن اینکه از طریق مطالعۀ نسخه‌های قرآنی سرنخ‌های تاریخی قرائات را پیدا کنیم. اگر قرائتی از قرآن در دوره‌ای در هیچ دست‌نوشته‌ای پیدا نشود یا برعکس قرائتی بیش از سایر قرائات در آن دوره پیدا شود، این‌ها شاهدی می‌شوند بر اینکه که احتمالاً در دوره‌ای این قرائت رایج بوده است و قرائتی دیگر نه. ممکن است آن قرائت حتی در منطقه‌ای خاص میان مردم رایج بوده است. بنابراین، واکاوی مسئلۀ قرائات قرآن و تقدم و تأخر آن‌ها و اینکه هفت قرائت یا ده قرائت یا شواذ همزمان بوده‌اند یا اینکه دوره‌های زمانی یا مناطقی که این قرائات در آنها رواج داشته متفاوت بوده، این‌ها همگی مسائلی جدی است که یکی از راه‌های پرداختن به آن‌ها مطالعۀ نسخه‌های خطی قرآن است.

مسئله دیگر روش نگارش قرآن است. این مسئله به‌ ویژه پس از نشر انبوه مصحف مدینه از سوی مُجَمَّع ملک فهد در جهان اسلام جدی‌تر شد. چون قبل از آن، نشر قرآن منطقه‌ای بود و هر منطقه‌ای چاپ قرآن مستقل خود را داشت که تابع سنت نگارشی خاص خود بود. عثمانی‌ها سبک خاص خود را داشتند، و ایرانی‌ها و هندی‌ها سبک خاص خود را. عمدۀ اختلاف هم بر سر نحوه نگارش کلمات بود و گاه خوانش آن‌ها. اما سؤال اساسی این است که اصل این‌ها چه بوده است. برای پاسخ به این سؤال راهی جز پرداختن به نسخه‌های خطی نداریم. امروزه در ایران و بسیاری دیگر از کشورهای اسلامی و حتی غیراسلامی از قرآن مدینه استفاده می‌کنند که خود رونویسی قرآن قاهره است. قرآن قاهره در سال 1337 به تأیید گروهی از علمای ازهر رسید و نهایتاً در سال 1343 منتشر شد.

در این قرآن رسم خاصی به کار رفته که مبنای آن در توضیح پایانی قرآن آمده است. وقتی مجمع ملک فهد قرآن مدینه را به تعداد انبوه تکثیر و بین حجاج توزیع کرد و در نتیجه در سرتاسر جهان اسلام منتشر شد، این سؤال پیش آمد که با قرآن‌هایی که قبلاً منتشر می‌شدند و رسمشان متفاوت بود، چه باید کرد؟ آیا همه آن‌ها غلط بوده‌اند؟ و به یک‌باره آن هم در قرن بیستم قرآن صحیح به دست ما رسیده است؟ پس آیا همۀ قرآن‌های قبلی را باید کنار گذاشت؟ آیا چون مجمع ملک فهد آن نسخه خاص را به تعداد انبوه منتشر کرده، دلالت دارد بر اینکه این نسخه صحیح است یا چون علمای ازهر آن را تایید کرده‌اند پس این تنها قرآن درست است؟ مگر نسخه‌های چاپی متداول در ایران چه اشکالی داشت؟ یعنی همۀ این سنت‌های نگارش قرآن نادرست بوده و یک دفعه یک گروه از علمای ازهری همه را اصلاح کردند؟

این سؤال‌ها بسیار جدی بود. در ایران به همین دلیل یک مرکز تخحصی علمی به نام مرکز طبع و نشر قرآن تأسیس شد تا پاسخی علمی و شایسته برای این سؤالات پیدا کند. این‌ها متولی این موضوع هستند که پاسخ دهند رسم درست قرآن چیست، اما راه پاسخ‌ دادن مبنایی به این سؤالات این است که به دست‌نوشته‌های قرآنی رجوع کنیم و تحولات دست‌نوشته‌ها را رهگیری کنیم تا رمز تفاوت‌ها را بفهمیم.

مسئله سوم این است که چطور می‌خواهیم با این اطلاعات، قرائت و رسم قرآن را بررسی و تحلیل کنیم. تا وقتی ندانیم این دست‌نوشته‌ها مربوط به چه دوره زمانی هستند نمی‌توان به تحلیل درستی رسید. امروزه نسخه‌های فراوانی از قرآن در اختیار داریم که تاریخ آن‌ها به قرون اول تا چهارم هجری برمی‌گردد. بنابراین این‌ها همه در عرض هم نیستند چراکه تاریخ آن‌ها متفاوت است. برای اینکه بتوانیم قرائت‌ها و رسم‌های این دست‌نوشته‌ها را تحلیل کنیم باید تاریخ آن‌ها را بدانیم. این‌جاست که بحث سال‌یابی قرآن‌ها اهمیت پیدا می‌کند.

انتهای پیام

گفت‌وگو از مرتضی اوحدی

captcha