مشارکت مردم در سیاست‌ورزی؛ ضامن اخلاقی‌ شدن سیاست
کد خبر: 3790976
تاریخ انتشار : ۲۹ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۸:۴۲

مشارکت مردم در سیاست‌ورزی؛ ضامن اخلاقی‌ شدن سیاست

گروه سیاست و اقتصاد ــ عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه اصفهان گفت: در اندیشه سیاسی اسلام نگاه ماکیاولیستی به اخلاق مطلقاً جایز نیست و هرچه میزان مداخله مردم در سیاست‌ورزی بیشتر باشد، میزان تأسی به اخلاق در سیاست نیز بیشتر خواهد بود.

مداخله مردم در سیاست‌ورزی ضامن اخلاقی شدن سیاست است

اخلاق و سیاست و نسبت و ارتباط این دو مقوله مهم از موضوعات مورد توجه در فلسفه سیاسی است. در این باره دیدگاه‌های مختلفی ارائه شده، به‌ طوری که برخی معتقدند بین اخلاق و سیاست هیچ ارتباط و نسبتی نمی‌توان برقرار کرد، زیرا ورود ساحت اخلاق به ساحت سیاست باعث می‌شود که سیاست تحت‌الشعاع قرار بگیرد و هیمنه خود را از دست بدهد که نماد بارز چنین دیدگاهی در اندیشه سیاسی «نیکولا ماکیاولی» متبلور شده است، اما در مقابل چنین دیدگاهی، برخی معتقدند که اخلاق و سیاست نسبتی لازم و ملزوم با یکدیگر دارند و بین این دو نباید جدایی افکند، زیرا چون سیاست در معنای ابتدایی آن به معنای تصمیم‌گیری برای سامان‌دهی و انسجام بخشی جامعه است، باید آمیخته با اخلاق باشد تا خود سیاست هدف نشود، بلکه ابزاری برای تعالی و رشد انسان باشد. این دیدگاه علاوه بر اینکه مورد پذیرش بسیاری از فیلسوفان سیاسی غرب قرار گرفته است، در اندیشه و فلسفه سیاسی اسلام نیز مورد قبول واقع شده و اصلاً فلسفه سیاسی اسلام معتقد است که به جای اخلاق سیاسی باید سیاست اخلاقی در جامعه حاکم شود، اما در این بین برخی با پذیرش چنین دیدگاهی، عملیاتی‌شدن و پیوند بین این دو را در عمل کاری مشکل می‌دانند و معتقدند که دامنه نفوذ و هیمنه قدرت به نحوی است که اجازه ورود اخلاق به عرصه سیاست را نمی‌دهد. خبرنگار ایکنا در همین باره گفت‌وگویی با امیرمسعود شهرام‌‌نیا، عضو هیئت‌علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه اصفهان، داشته است که متن آن را در ادامه می‌خوانید: 

ایکنا: در فلسفه سیاسی غرب چه رابطه و نسبتی میان اخلاق و سیاست وجود دارد؟ آیا در متن فلسفه سیاسی غرب اخلاق جایگاه دارد یا خیر؟
شهرام‌نیا: پاسخ به این سؤال، به تناسب مقاطع مختلف تاریخی و متفکران و اندیشمندان دوره‌های مختلف، پاسخ قطعی و یکسانی نیست. در واقع سیر تفاوت نگاه به مفهوم اخلاق و رابطه میان اخلاق و سیاست از یونان باستان تا زمان حاضر وجود دارد. در یونان باستان، برداشت متفاوتی از مفهوم اخلاق وجود داشت و شاهد نگاه اخلاقی به مفاهیم و ادبیات خصوصاً در اندیشه ارسطو و تعریف عقل محور وی از اخلاق هستیم. در قرون وسطی، به دلیل حاکمیت اندیشه دینی، این نگاه تغییر کرد، به این صورت که اخلاق مرجعیت عقلی خود را از دست داد و ذیل دین قرار گرفت. به تعبیری، «هرچه آن خسرو کند شیرین بود». مفاهیم و باید و نبایدهای اخلاقی ذیل اندیشه دینی قرار گرفت و نیک و بد مبتنی بر باید و نبایدهای دینی تعریف شد. در اواخر قرون وسطی، شاهد فاصله گرفتن از این نوع نگاه به اخلاق بوده و مشخصاً در مورد ماکیاولی، چرخش یک باره‌ای اتفاق افتاد. قبل از ماکیاولی، عرفی‌گرایان دم از اخلاق عرفی می‌زدند و «آکویناس» نیز از مبانی عقلی سازگار با دین سخن می‌گفت، ولی یک باره ماکیاولی چرخشی اساسی ایجاد کرد و به تناسب فضای سیاسی، نوعی نسبیت برای اخلاق قائل شده و آن را ذیل فضیلت سیاسی تعریف کرد؛ به عبارت دیگر، ارزش‌های اخلاقی مورد استفاده قدرتمندان و سیاستمداران قرار گرفت و خواست و اراده آنها بود که به ارزش‌های اخلاقی جهت می‌داد؛ بنابراین اخلاق کاملاً به امری زمینی و ابزاری تبدیل شد و ذیل قدرت قرار گرفت.
به تدریج شاهد تکثر در برداشت نسبت به اخلاق هستیم تا اینکه کانت برای احیای دوباره اخلاق مبتنی بر مبانی عقلی تلاش کرد، چیزی شبیه آنچه در یونان باستان وجود داشت، ولی قرائتی متفاوت و کاملاً عقل‌ محور ارائه داد. وی مبنای اخلاق را عقل خود بنیاد می‌دانست و معتقد بود که مبانی و اصول اخلاقی کاملاً مبتنی بر مبانی عقلی به صورت من الازل الی الابد هستند. این دیدگاه به مبنای اخلاق در اندیشه سیاسی غرب تبدیل شد. بعد از رنسانس و نیز در دوران معاصر، اگر چه سیاست و رفتارهای اجتماعی مبتنی بر اخلاق در اندیشه سیاسی مطرح شده است، ولی همان‌گونه که ماکیاولی نیز واقعیات را توصیف می‌کرد، بسیاری از مکاتب سیاسی و عمل‌گرایان سیاسی در غرب عملاً همان مسیری را رفتند که ماکیاولی توصیف می‌کرد و معتقد بود واقعیات جامعه سیاسی جز این نیست، یعنی اینکه باید و نبایدهای اخلاقی ابزاری در خدمت سیاست است و به نوعی مورد استفاده قدرتمندان و سیاستمداران در دنیای سیاست قرار می‌گیرد؛ بنابراین نمی‌توان چارچوب یکسانی برای اخلاق مطرح کرد، هم در دوره‌های مختلف تاریخی، هم نزد اندیشمندان و متفکران مختلف و هم نزد نحله‌های سیاسی مختلف در یک مقطع، تفاوت فاحشی در نگاه به اخلاق وجود دارد. در حال حاضر نیز سیاستمدارانی هستند که اخلاق‌مدارند و مبانی اخلاقی را فراگیر و اعم از همه اصول و مبانی سیاسی می‌دانند و از طرف دیگر، برخی از سیاستمداران اخلاق را دستاویز خواسته‌ها، علایق و جهت‌گیری‌های سیاسی خود قرار می‌دهند.

ایکنا: در فلسفه سیاسی اسلام چه رابطه‌ای میان اخلاق و سیاست تعریف شده است؟
شهرام‌نیا: در اندیشه سیاسی اسلام، به دلیل همان سخن پیامبر(ص) مبنی بر اینکه «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» و دائمی و جاودان دانستن اصول و مبانی اخلاقی، نگاه به اخلاق مورد توجه قرار دارد و باید و نبایدهای اخلاقی، الزامات قطعی است که باید در چارچوب آنها عمل کرد؛ بنابراین اندیشه سیاسی اسلام قدرت را ذیل مبانی اخلاقی می‌داند. اگرچه در اندیشه سیاسی اسلام نیز تکثر و تنوع وجود دارد، برخی اخلاق را ذیل دین دانسته و برخی دیگر اصول اخلاقی را جاودان می‌دانند که لزوماً مبتنی بر اندیشه دینی نیست، ولی فضای حاکم بر اندیشه سیاسی اسلامی این است که هیچ متفکر دینی مجوز عمل کردن خارج از چارچوب‌های اخلاقی در دنیای سیاست را صادر نمی‌کند؛ به عبارت دیگر، در اندیشه سیاسی اسلام مطلقاً نگاه ماکیاولیستی جایز نیست و حداقل در مقام نظر همواره تأکید بر این است که عملکرد سیاستمداران باید ذیل اصول اخلاقی باشد و اخلاق فراتر از سیاست به حساب می‌آید.

ایکنا: آیا متفکران مسلمان مدل کاربردی برای جمع میان اخلاق و سیاست ارائه داده‌اند؟
شهرام‌نیا: فارابی در کتاب «آراء اهل المدینه الفاضله»، یکی از ویژگی‌ها و شاخص‌های جامعه دینی مدنظر خود در مدینه فاضله را اخلاق‌مداری می‌داند و اساساً رئیس جامعه یا همان نبی مروج اخلاق است و چارچوب سیاستگذاری نیز چارچوب اخلاقی محسوب می‌شود. حتی کسانی که سبک آثار و اندیشه‌هایشان، سیاست‌نامه ‌نویسی است، مثل ماوردی و عنصرالمعالی و نیز ادیبانی نظیر سعدی، چارچوب نظام فکری‌شان مبتنی بر اخلاق بوده و نظام سیاسی جامعه را صرفاً مبتنی بر چارچوب‌های اخلاقی قابل دوام، بقا و استقرار می‌دانند. در اندیشه سیاسی معاصر، اینکه بگوییم مدلی جامع و قابل تأسی ارائه شده است، این‌طور نیست، خصوصا چون آبشخورهای اندیشه سیاسی معاصر و حتی اندیشه‌های دینی فراوان است، نمی‌توان قائل به مدلی جامع شد که کاملاً توانسته باشد الگویی عملی ارائه دهد، ولی متفکران سیاسی معاصر اعم از شیعه و سنی همواره بر اصول و مبانی اخلاقی و ارجحیت آنها از مبانی سیاسی تأکید کرده‌اند.

ایکنا: چگونه می‌توان از اخلاق سیاسی به سیاست اخلاقی گذر کرد تا برایند آن این باشد که سیاست در خدمت تعالی بشر قرار گیرد؟
شهرام‌نیا: اگر چارچوب نظام فلسفی مبتنی بر اخلاق باشد و مبانی اخلاقی فراتر از سیاست در نظر گرفته شود، آن وقت می‌توان امیدوار بود که نظام سیاسی نیز این چارچوب را در اجرا مورد توجه قرار دهد، ولی واقعیت این است و این فقط مختص دنیای اسلام نیست که همواره میان نظر و عمل فاصله نسبتا زیادی وجود دارد؛ به عبارت دیگر، آنچه در مقام نظر و ساحت اندیشه‌ورزی رخ می‌دهد، اگر چه زیربنای مهمی برای اخلاق سیاسی و سیاست اخلاقی است، ولی اینکه در عمل چقدر مورد توجه قرار گیرد، به ساختار نظام سیاسی و میزان توجه زمامداران و سیاستمداران بستگی دارد. کمتر می‌توان به خصوص در قرون معاصر و حتی در گستره تاریخ، سیاستمداری را یافت که صراحتاً و آشکارا اصول اخلاقی را نفی کرده و خود را اخلاق‌مدار نداند، حتی ظالم‌ترین نظام‌های سیاسی نیز خود را اخلاق‌مدار می‌دانند. آنچه وجه ممیزه است، در مقام ادعا و اندیشه‌ورزی نیست و چیزی که باعث می‌شود این دو از هم تفکیک شود، به این برمی‌گردد که تا چه میزان سیاستمداران موضوع توجه به اخلاق را سرلوحه عمل خود قرار دهند و واقعاً کالای نایابی به شمار می‌رود و نزدیک شدن این دو به یکدیگر مستلزم توجه به بسیاری از مبانی است. معتقدم که هر چه مداخله مردم در سیاست‌ورزی بیشتر شود و جایگاه آنها وسیع‌تر باشد، سنجه خوبی برای دینی بودن یا نبودن سیاست است. اگر این سنجه کمرنگ شود، تأسی به اخلاق در سیاست صرفاً در حد لقلقه زبان باقی خواهد ماند.
انتهای پیام

captcha