التماس کارشناسان بهزیستی فایده‌ای ندارد/ قاضی ضربه‌های مهلک پدرانه را باور نمی‌کند
کد خبر: 3791848
تاریخ انتشار : ۰۱ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۲:۲۰
یک روز با اورژانس اجتماعی؛ یک دنیا حسرت و غفلت

التماس کارشناسان بهزیستی فایده‌ای ندارد/ قاضی ضربه‌های مهلک پدرانه را باور نمی‌کند

گروه جامعه ــ بیایید عادل باشیم؛ مصلحت کودکی را که از دست پدر بیمارش به مرکز اورژانس اجتماعی پناه آورده چه کسی بهتر می‌داند؛ کارشناس اورژانسی که چهار سال است پرونده این کودک‌آزاری را در دست دارد یا قاضی‌ای که از 4 دقیقه پرونده را می‌خواند و قرار است تا 11 دقیقه آتی حکم دهد؟

دو خواهر هستند؛ پرونده چهار ساله آنها دوباره به جریان افتاده، پدر بیماری روانی دارد و بیماریش عود کرده است؛ از اول هم رفتار خشونت‌آمیز داشته اما با شدت و ضعف. دخترها می‌گویند همین رفتارهای پدر و استرس‌هایی که به مادرشان وارد کرده باعث شد مادر در دوره بارداری، خونریزی و فوت کند.

همین چند ماه پیش پدر برای هزارمین بار دعوا راه می‌اندازد و دختر بزرگش را کتک می‌زند، ضربه‌ای که به سر دختر می‌خورد باعث شکافته شدن ابرو و خونریزی شدید می‌شود. زخم را بخیه می‌زنند، اما برای تمام عمر جای آن زخم بالای پیشانی و جای آن ترس، اضطراب و اندوه درون قلب و بر روی تمام خراش‌های روحش باقی خواهد ‌ماند.

روز گذشته دوباره پدر کنترلش را از دست می‌دهد و میله‌ای برمی‌دارد و محکم به پای یک دختر و دست دختر دیگرش می‌زند، میله را نشانشان می‌دهد و می‌گوید داغش می‌کنم و می‌گذارم روی صورتتان! دخترها می‌ترسند با همان پای دردآلود تا خانه عمه‌شان فرار می‌کنند و پناه می‌گیرند. پدرشان می‌آید و آنجا دعوا راه می‌اندازد و دخترها را مجبور می‌کند به خانه بازگردند. این دفعه نوبت چکش است. چکش را برمی‌دارد تا دخترانش را ادب کند. دخترها می‌ترسند و فرار می‌کنند. لباس گرمابخش تنشان نیست نیمه‌شب است و در همین هوای سرد زمستان انتهای کوچه کنار هم می‌نشینند، هیچ جایی را ندارند خدا بهشان رحم می‌کند که با آن حالشان گیر گرگ‌های خیابانی نمی‌افتند. بالاخره بنده خدایی کمکشان می‌کند و با 123 اورژانس اجتماعی تماس می‌گیرند؛ امن‌ترین جای ممکن.

کارشناسان مرکز اورژانس اجتماعی معتقدند به دلیل شرایط پرونده، دیگر صلاح نیست دخترها به خانه بازگردند، باید پدر درمان شود و در صورت اطمینان از سلامت روانی او امکان بازگشت بچه‌ها فراهم شود. بچه‌ها هم اصرار دارند به خانه برنگردند.

اما بعد از یک روند طولانی، بالاخره اکنون دو دختر بی‌پناه در کنار دو کارشناس اورژانس اجتماعی در مقابل قاضی نشسته‌اند؛ قاضی چند دقیقه وقت می‌گذارد، پرونده را می‌خواند و دستور می‌دهد: بچه‌ها با یک مأمور کلانتری به پدر تحویل داده‌ شوند و رسید دریافت شود. (تمام).

کارشناس اورژانس تلاش می‌کند برای قاضی توضیح دهد و با تأکید می‌گوید که بچه‌ها در خطر هستند. پدرشان بیماری روانی دارد. مدارک بیماری روانی پدر در پرونده هست. قاضی اجازه ادامه توضیح را نمی‌دهد(سکوت). بچه‌ها رنگ از صورتشان می‌پرد و اشکشان درمی‌آید. باز اصرار می‌کنند و می‌گویند که به خانه برنمی‌گردند.

قاضی می‌گوید شما بچه‌ها جلوی چشمتان را می‌بینید من دورترها را؛ برگردید خانه. دختر بزرگ‌تر می‌گوید پدرم این دفعه چکش برداشت که ما را بزند! قاضی به حرفش گوش نداد، تصمیم گرفته و ظرف کمتر از 15 دقیقه از زمان ورود به اتاق قاضی، پرونده تکمیل، رای قطعی صادر و مراجعه‌کنندگان خارج شدند.

حال و روز مادری هم که قبل از این پرونده کودک‌آزاری، پیش قاضی بود چندان خوب نیست. طلاق گرفته و شوهر سابقش حضانت فرزند پسرش را برعهده دارد. بعد از تلاش فراوان حالا که بچه‌اش 11 ساله شده اجازه دارد گاهی پیش مادر باشد و این بار که پیش مادر می‌آید پای سوخته پسر مادر را هراسان می‌کند. پسربچه به زبان خودش همه چیز را توضیح می‌دهد. نظر پزشک قانونی هم کاملاً مشخص است. قاضی دستور می‌دهد پسر پیش پدر برگردد و دو ماه دیگر دوباره به دادگاه مراجعه کنند.

یک پدر سخت‌گیر وقتی قاضی می‌شود هر قدر هم عادل باشد و براساس قانون قضاوت کند، نگاه «باید پدر بالای سربچه باشد» را در تمام قضاوت‌هایش حفظ خواهد کرد. ولایت پدر امری مسلم است، اما ای کاش ابتدا مفهوم پدر را تعریف می‌کردیم، بعد حضانت مطلق فرزند را به افرادی که پدر بودن را در تنبیه بچه با سوزاندن کف پا، کوبیدن چکش بر سر فرزند و یا گذاشتن اثر میله داغ بر صورت دو دختر معصوم می‌دانند واگذار می‌کردیم. 

چرا باید در دادگاه‌ها تصمیم مطلق با قاضی باشد و نظر کارشناس بهزیستی که بیشتر در جریان پرونده است نادیده گرفته شود؟

انتهای پیام 

captcha