همواره مقابل اندیشههای ناب اسلام اندیشههایی وجود دارد که قصد دارد اسلام را از ذهن مردمان دور سازد. میان این تهاجمات افرادی که پرچم اسلام را به دست میگیرند بسیار باارزش هستند، افرادی که جلودار جمعیت حرکت کرده و نمیگذارند اندیشههای باطل راهی برای نفوذ به ذهنها پیدا کنند.
همیشه باید افرادی باشند که برای پاسداری از ارزشهای اسلام به پا خیزند و احیای تفکر دینی را به عنوان تنها راه حل مرزبانی از فرهنگ غنی اسلام بهکار گیرند.
استاد سیدغلامرضا سعیدی، از مشاهیر خراسانجنوبی و کشور و یکی از این دست انسانهاست که برای زنده ماندن تفکر دینی تلاشهای بسیاری کرد. وی نویسنده، مترجم، عالم و محقق متعهد اسلامی در اوایل سال ۱۲۷۴ در روستای نوزاد از توابع شهرستان بیرجند دیده به جهان گشود.
تحصیلات ابتدایی را در مکتبخانه زادگاهش گذراند و سپس همراه خانوادهاش به بیرجند رفت و در مدرسه شوکتیه این شهر به فراگیری علوم پرداخت.
وی در سن ۲۱ سالگی پس از فراگرفتن علومی چون ریاضی، طبیعی، هیئت و نجوم و همچنین زبانهای عربی، فرانسه و انگلیسی به خدمت در بانک مشغول شد. سپس عهدهدار تدریس در مدرسه شوکتیه شد.
سیدغلامرضا سعیدی، در سال ۱۳۲۰ به تهران آمد و در این شهر اقامت گزید و با همکاری سیدجعفر شهیدی مجله فروغ علم را منتشر ساخت.
پس از تأسیس دولت پاکستان در سال ۱۹۴۷ میلادی از وی دعوت شد تا در موتمر اسلامی در کراچی شرکت کند و از آن پس بود که استاد سفرهای متعدد دیگری به پاکستان هندوستان کرد که همین سفرها منشا آشنایی عمیق و جدی استاد با آراء و اندیشههای مرحوم علامه محمداقبال لاهوری شد که تأثیری شگرف بر حیات وی داشت.
این مرتبه آشنایی به حدی بود که استاد بقیه عمر را در مسیری که اقبال نمایانده بود، یعنی در راه احیای تفکر دینی در عصر حاضر گام برداشت و با تألیف و ترجمه کتب و مقالات متعدد خدمات ارزندهای به عالم اسلامی تقدیم داشت.
از وی حدود ۶۰ اثر در زمینههای تألیف و ترجمه برجای مانده که از معروفترین آنها اقبالشناسی، عمار یاسر، عذر تقصیر به پیشگاه محمد(ص)، فرد و اجتماع، برنامههای انقلاب اسلامی و اول اخلاق ما بعد تمدن آنها را میتوان نام برد.
رد کردن دعوت شاه
به واسطه دغدغههای جهانی، مسافرت به هندوستان، عراق، پاکستان، سوریه، لبنان و عربستان و ارتباطش با اندیشمندان جهان اسلام، شهرت کتابهایش آنقدر زیاد شده بود که روزی سید ضیاءالدین طباطبایی به او گفت: «شاه پس از دیدار با ظاهرشاه پادشاه افغانستان، از او شنیده است که آثار فارسی شما در افغانستان خوانندگان زیادی دارد و مایل است شما را ببیند.»
سعیدی میگوید: «من در بادی امر، این دیدار را پذیرفتم، ولی روزی که سید ضیاء به من خبر داد که در فلان تاریخ باید به دیدار شاه برویم، ناگهان جرقهای در روحم زد و با خود گفتم: مرا با شاه چه کار؟ پست و مقام دنیا که نمیخواهم، آخرت هم که به دست او نیست و تازه به اصطلاح «شرفیاب»! شدم، باید به او تعظیم کنم و آن وقت در پیش جدم، شرمسار خواهم شد که سعیدی، در برابر ناسیدی به تعظیم پرداختی؟ و شعر اقبال باز به دادم رسید که:
آدم از بیبصری بندگی آدم کرد
گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد
یعنی از خوی غلامی ز سگان پستتر است
من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد
بر خود نهیب زدم، گوهر سیادت را نذر قباد و جم نمیکنم و به سید ضیاء اطلاع دادم که از شرفیابی معذورم، و نرفتم...».
در اواخر عمر به بیرجند بازگشت و با وجود کهولت سن همیشه پذیرای دوستدارانش بود و لحظهای برای اشاعه تفکر دینی از تلاش دست برنداشت. منزل او همواره مامن دینداران و عاشقان اسلام بود.
وی پس از عمری تلاش در راه شناخت میراث اصیل فرهنگ اسلامی و احیای تفکر دینی در عصر حاضر، شامگاه ۲۲ آذرماه ۶۷ دعوت حق را لبیک گفت و به دیدار معبود شتافت. آرامگاهش در قبرستان ابوحسین قم و در نزدیکی آستان مقدس فاطمه معصومه(س) است.
گاهی برای زنده نگه داشتن دین اسلام سخن و یا نوشتهای لازم است تا اندیشههای انحرافی نتوانند انسانها را از صراط مستقیم دور کنند. تاریخ هیچگاه انسانهای بزرگی را که برای دفاع از حقانیت اسلام لحظهای ننشستند و در این راه از هیچ کس ترسی به دل راه ندادند، فراموش نخواهد کرد.
زهرا حمیدی، خبرنگار ایکنای خراسانجنوبی
انتهای پیام