فصلنامه علمی ـ پژوهشی «خردنامه صدرا» در ایستگاه 94
کد خبر: 3801097
تاریخ انتشار : ۱۷ فروردين ۱۳۹۸ - ۱۱:۱۴

فصلنامه علمی ـ پژوهشی «خردنامه صدرا» در ایستگاه 94

گروه اندیشه ــ نودوچهارمین شماره از فصلنامه علمی ـ پژوهشی «خردنامه صدرا»، به صاحب امتیازی بنياد حكمت اسلامي صدرا و مدیر مسئولی آيت‌الله سيدمحمد خامنه‌اي منتشر شد.

به گزارش ایکنا؛ در این شماره از فصلنامه علمی ـ پژوهشی «خردنامه صدرا»، مقالاتی با عناوین «تبيين فعل ارادي انسان (عمل) در پرتو تبيين دعا (تحليلي از ديدگاه ابن سينا، ملاصدرا و علامه طباطبايي دربارة دعا)» نوشته روح الله دارائي و طوبی کرمانی؛ «نقد و بررسي ديدگاه «تاخر شناخت حضوري نفس از برخي شناختهاي حصولي»» تالیف احمد حمداللهي اسكوئي؛ «نقد و بررسي كاركردگرايي با نگاهي به علم النفس ملاصدرا» به قلم رضا صفري كندسري؛ «جايگاه وجودي ولي و امام در حكمت متعاليه (ديدگاه حكيم زنوزي)» نوشته عبدالرضا صفري؛ « چيستي و ساختار منطقي قياس مساوات: تالیف محمدعلي نوري؛ «هستي اعتباري از ديدگاه صدرالمتالهين» نوشته رضا ملايي و ««حكمت متعاليه» در انديشه صدرالمتالهين» به قلم محمدصادق علي‌پور منتشر شده است.
تبيين فعل ارادي انسان (عمل) در پرتو تبيين دعا (تحليلي از ديدگاه ابن سينا، ملاصدرا و علامه طباطبايي دربارة دعا)
در چکیده مقاله «تبيين فعل ارادي انسان (عمل) در پرتو تبيين دعا (تحليلي از ديدگاه ابن سينا، ملاصدرا و علامه طباطبايي دربارة دعا)» می‌خوانیم «چيستي و تبيين فعل ارادي انسان و نيز دامنة ارادة وي در جهان هستي، امروزه ذيل موضوع «فلسفة عمل» بررسي مي‌شود. فيلسوفان مسلمان، در اين حوزه نيز ابتكارات و راه حل‌هاي مؤثري ارائه داده‌اند. در اين سنت دعا به عنوان يك فعل ارادي، از دو جهت كلي، در دو علم كلام و فلسفه مورد توجه قرار گرفته است؛ اول رابطة آن با ارادة الهي و دوم، رابطة دعا با ضرورت نظام علّي. ابن‌سينا براي نخستين‌ بار، چارچوب مسائل اين حوزه را ترسيم كرد و حكماي بعد از وي، از جمله ميرداماد، ملاصدرا، سبزواري و علامه طباطبايي، هر يك با ارائة استدلال‌ها و تبيين‌هايي، در شرح و بسط آن گامهاي ارزنده‌يي برداشته‌اند. در اين جستار ديدگاه ابن‌سينا، ملاصدرا و علامه طباطبايي پيرامون موضوع دعا بررسي شده است. با مقايسة اين آراء روشن ميشود كه ابن‌سينا مسئلة دعا را خارج از نظام علّي تبيين نكرده است. او معتقد است هر حادثه‌يي در مقام ثبوت، طبيعي يا ارادي است و در مقام اثبات، طبيعي، ارادي يا اتفاقي. بر اين اساس، تفاوت «دليل» و «علت» به تفاوت مقام ثبوت و اثبات است و نبايد دليل و توجيه را متباين از علت يا تبيين بپنداريم. ملاصدرا ضمن پذيرش چارچوب نظرية ابن سينا و مؤثر دانستن دعا در نظام علّي، در برخي جهات با شيخ الرئيس همسخن نيست. تبيين ملاصدرا نشان از آن دارد كه تأثير و دامنة بيشتري براي عمل و فعل اراديِ انسان قائل است. او با باور به تشكيك وجود، دو نقد را به نظرية ابن سينا وارد كرده است. هر چند ملاصدرا در تبيين دعا به تشكيك و اتحاد عقل و معقول اشاره دارد اما بسط نظرية اتحاد عاقل و معقول براي تبيين دعا، يعني تبيين رابطة ميان اراده، مراد و مريد و به همان وزان، عمل، عامل و معمول نزد علامه طباطبايي صورتبندي شده است. علامه با بسط نظرية ملاصدرا، تبييني دقيقتر از دعا ارائه كرده، هر چند كه اين نظريه نيز مصون از نقد صاحبنظران نبوده است».
نقد و بررسي ديدگاه «تأخر شناخت حضوري نفس از برخي شناختهاي حصولي»
نویسنده مقاله «نقد و بررسي ديدگاه «تأخر شناخت حضوري نفس از برخي شناختهاي حصولي»» در طلیعه نوشتار خود آورده است «از ديدگاه فيلسوفان صدرايي معاصر (علامه طباطبايي و استاد مطهري)، در مراحل پيدايش و حصول گونه‌هاي مختلف شناخت براي انسان، شناخت حضوري نفس بر هرگونه شناخت حصولي مطلقاً تقدم دارد و پيدايش هرگونه شناخت حصولي براي انسان بعد از آنست كه نفس نسبت به خودش شناخت حضوري پيدا كرده باشد. برخي انديشمندان در ايران معاصر نقطة مقابل اين ديدگاه را مطرح و ادعا نموده‌اند كه شناخت حضوري نفس، فرع حصول و بدست آوردن برخي شناختهاي حصولي است؛ بعبارت ديگر، شناخت حضوري نفس متأخر از برخي شناخت‌هاي حصولي است. اما بررسي و تحليل دقيق اين ديدگاه نشان مي‌دهد: اولاً، استدلال يا استدلالهاي مطرح شده براي آن، خالي از مغالطه نيست و مدعاي مذكور را اثبات نميكند. ثانياً، اين ديدگاه با شرايط لازم و كافي براي تحقق شناخت حضوري، در تناقض است. به همين دلايل، چنين ديدگاهي نميتواند مورد قبول باشد».
نقد و بررسي كاركردگرايي با نگاهي به علم النفس ملاصدرا
در چکیده «نقد و بررسي كاركردگرايي با نگاهي به علم النفس ملاصدرا» آمده است «رابطة نفس و بدن يكي از مسائل و معضلات فلسفه است. نظرية دوگانه‌ ‌انگاري جوهري (دكارتي و افلاطوني) يكي از راه‌حلهاي اين معضل است. آنها معتقدند نفس و بدن دو جوهر و قلمرو متفاوت هستند و داراي ويژگي‌هاي خاص خود. فلاسفة ذهن معاصر براي برون‌رفت از مشكلات دوگانه‌انگاري جوهري، ديدگاه‌هايي اتخاذ كرده‌اند. نظريه‌هاي رفتارگرايي و اينهماني ذهن و بدن، نفس به عنوان جوهر را انكار كرده و به جاي لفظ «نفس»، ذهن و حالات ذهني را بكار مي‌گيرند و به ترتيب معتقدند: حالات ذهني همان حالات رفتاري و مغزيند. اما حاميان كاركردگرايي با عنايت به مشكلات دوگانه‌انگاري و ديدگاه‌هاي رفتارگرايي و اينهماني ذهن و مغز، تفسيري بي‌طرفانه از ذهن (مجرد يا فيزيكي بودن ذهن) دارند و حالات ذهني را همان حالات كاركردي مي‌دانند كه بر اساس درونداد، برونداد و ساير حالات ذهني، نقشهاي كاركردي خاصي را ايفا مي‌كنند. حكما و متكلمان اسلامي نيز با معضل نفس و بدن و دوگانه انگاري جوهري (افلاطوني) مواجه بود‌ه‌اند. ابن‌سينا و سهروردي تقدم نفس بر بدن (نظرية افلاطون) را انكار نموده اما ذات نفس را مجرد و بدن را جسماني ميدانند. بيشتر متكلمان، نفس به عنوان جوهر مجرد و قائم بذات را رد نموده و نفس را جسم لطيف مي‌دانند. ملاصدرا همانند كاركردگرايان، به مشكلات جوهر مجرد دانستن يا جسماني بودن نفس واقف بوده و معتقد است: ذات نفس، مجرد صرف و مادي صرف نيست بلكه نفس در ابتدا جسماني است و سپس با حركت جوهري، مجرد مي‌گردد؛ نفس بر اساس وحدت حقة ظلّيه، جامع و برزخ جسمانيت و تجرد است و بر اساس حالات مراتبش، مادي و مجرد ميگردد. هرچند هم كاركردگرايان و هم ملاصدرا، مجرد و جسماني بودن محض ذهن (نفس از نگاه ملاصدرا) را انكار نموده‌اند اما ملاصدرا از آنجايي كه هستي را منحصر به طبيعت ندانسته، دقيق‌تر از كاركردگرايان ـ‌ كه نگاه فيزيكاليستي به ذهن دارندـ رابطة نفس و بدن را تبيين كرده است».
جايگاه وجودي ولي و امام در حكمت متعاليه (ديدگاه حكيم زنوزي)
در چکیده مقاله «جايگاه وجودي ولي و امام در حكمت متعاليه (ديدگاه حكيم زنوزي)» می‌خوانیم «مقالة حاضر درصدد است با بررسي مفهوم ولي و امام در ديدگاه حكيم زنوزي، نشان دهد كه مي‌توان بنا بر قواعد فلسفة نظري حكمت متعاليه ـ‌ همچون قاعدة الواحد، امكان اخس و به ويژه امكان اشرف ‌ـ شأن ضروري وجود عقل را اثبات نمود. از آنجا كه «ولي» در برترين مرتبة عقل بالفعل و قوة تحريك قرار دارد، بر مرتبة عقل اول به عنوان حق ثاني، اتم و اقرب جواهر نشئة ملكوت به حق تعالي منطبق مي‌شود، از اين رو اين مرتبه بر «ولي» صادق است. همچنين اين عقل كه درحكمت اشراقية متعاليه «عقل متكافئه» و «رب النوع» و در اين مقاله نمونة برتر «موجود مستكفي» شناخته مي‌شود، به اين سبب كه داراي جنبه‌‌اي از ربوبيت حق تعالي است، بر خلاف عقول مفارق، به تربيت و تدبير مادون خويش التفات دارد. نمونة اين عقل را ميتوان در انوار مدبرة انسانيه و نفوس عاليه، از جمله اوليا وحكماي متأله، مشاهده كرد. نويسنده با بررسي اين ويژگي‌ها و مصاديق اينگونه از عقل، نتيجه مي‌گيرد كه بر اساس تحليل حكمي، محتواي بعضي از روايات مي‌توان زمينه را براي تطبيق اين ويژگي‌ها بر اولياء آماده ساخت و به تعبير زنوزي، ركن ابيض عرش الهي وعقل كل را نمايندة اين مرتبه معرفي نمود. سرانجام، بنا بر اين باور كه عقل، اشرف و اقرب و محبوب‌ترين جواهر ملكوتي است، مي‌توان آن را روح دانست. به اين سبب، ولي، روح و عقل ناطقه‌اي است كه در معرض فرامين و ثواب و عقاب حق تعالي قرار مي‌گيرد».
هستي اعتباري از ديدگاه صدرالمتألهين
نویسنده مقاله «هستي اعتباري از ديدگاه صدرالمتألهين» در طلیعه نوشتار خود آورده است««اعتباريات» مهم‌ترين مفاهيم به كار گرفته شده در حكمت عملي هستند. به كارگيري اصول حكمت متعالية صدرالمتألهين در راستاي شناخت «هستي» اعتباريات، افق‌هاي نويني پيش روي حكمت عملي معاصر خواهد گشود. اين پژوهش بر پاية رويكرد حكمت متعاليه، سعي داشته به اين پرسش كه «آيا هستي اعتباريات، امري مجعول و ساختگي است يا همچون هستي حقيقي، داراي بهره‌‌اي از حقيقت و نفس الامر است؟» پاسخ دهد و آثار روش‌شناختي آن را بنماياند. پاسخگويي به اين پرسش متكي بر به كارگيري اصل تشكيك و تحليل آراء صدرالمتألهين در حوزه حُسن و قُبح ذاتي و مدرَكات عقل عملي است. بر اين اساس، مقالة حاضر نشان مي‌دهد كه 1ـ هستي اعتباري رقيقه و مرتبة نازلة هستي حقيقي است نه امري در مقابل آن، بنابرين اعتباريات داراي بهره‌اي از نفس الامر هستند، نه صرفاً پديده‌هايي مجعول. 2ـ بهره‌مندي اعتباريات از هستي نفس الامري مختص به اعتبارات متكي به شرع و عقل است، نه هر نوع اعتباري. 3ـ ارتقاء هستي اعتباري به رقيقة هستي حقيقي بودن، امكان جريان روشهاي برهاني در حوزة حكمت عملي را فراهم مي‌آورد».
حكمت متعاليه در انديشة صدرالمتألهين
در چکیده مقاله «حكمت متعاليه در انديشة صدرالمتألهين» می‌خوانیم «شايد در طول تاريخ كمتر مكتب فلسفي‌اي مانند حكمت متعاليه، كانون قضاوت‌هاي مختلف و گاه متقابل بوده باشد. گستره و نفوذ حكمت متعاليه، در كنار قوت و شمولش، باعث شده انديشمنداني با گرايش‌هاي فلسفي، عرفاني، كلامي و حتي قرآني، به آن رو كنند و از پنجرة ديد خود، آن را توصيف كرده، خواسته يا ناخواسته، به نفع خود مصادره و تفسير كنند. همين اختلاف‌ها موجب شده حقيقت و ماهيت آن دچار ابهام شود. معنا و حقيقت خود «حكمت» نزد صدرالمتألهين كه متصف به صفت «متعالي» شده است، يكي از اين موارد ابهام است. تلاش در راستاي رفع اين ابهام، ما را بر آن داشت كه با مراجعه به سخنان و كلمات خودِ صدرالمتألهين، حكمتش را توصيف كنيم. در اين راستا، پس از تعيين ماهيت حكمت و فلسفه، و بررسي تطبيقي تعريف حكمت مشهور با حكمت متعاليه و يافتن نقاط افتراق و اشتراك، مشخص شد اين حكمت نوع خاصي از حكمت است كه با منشئي نبوي و ديني، موهبتي است الهي كه تنها نصيب بندگان خاص او مي‌شود؛ حكمتي كه عرفان و برهان را در ساية قرآن به ساحل امن هماهنگي و تعاضد مي‌رساند. نيل به اين مقصود، با اين دو ميسر شده است».
یادآور می‌شود، علاقه‌مندان برای دریافت اصل مقالات می‌توانند به نشانی اینترنتی http://kherad.mullasadra.org/current مراجعه کنند.
انتهای پیام

 

captcha