بساطت ذات الهی؛ بررسی دیدگاه موافقان و مخالفان
کد خبر: 3804223
تاریخ انتشار : ۲۷ فروردين ۱۳۹۸ - ۱۶:۳۳

بساطت ذات الهی؛ بررسی دیدگاه موافقان و مخالفان

گروه اندیشه ــ آموزه بساطت الهی یکی از مؤلفه‌های اساسی در نظام الهیات ادیان ابراهیمی است. با این وجود برخی از فیلسوفان، همچون پلانتینگا استدلال کرده‌اند آموزه بساطت الهی پذیرفتنی نیست، و گروهی دیگر در پاسخ بر آمده‌اند و راه‌های مختلفی را برای دفاع از آن آموزه مطرح کرده‌اند. این مسئله از موارد بارز توجه تعامل میان متافیزیک تحلیلی و فلسفه دین به شمار می‌آید.  

به گزارش ایکنا؛ نشست علمی «صادق‌سازی و آموزه بساطت الهی» با ارائه محمود مرواید، عضو هیئت علمی پژوهشگاه دانش بنیادین، عصر امروز سه‌شنبه در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.

چکیده مباحث محمود مرواید در خصوص «بساطت الهی و رابطه ذات و صفات» از نظر می‌گذرد:

«آموزه بساطت الهی یكی از مولفه‌های اساسی در نظام الهیات ادیان ابراهیمی است. مطابق این آموزه، ذات خداوند از هر جهت بسیط است، و هیچ تركیبی در آن را ندارد. بر این اساس، تمایزی میان ذات و صفت خداوند نیست و به دیگر سخن، ذات خداوند اینهمان با صفات و ویژگی‌های او (همانند علم، قدرت، حیات و ...) است. از دیگر سوی، در سده اخیر متافیزیك تحلیلی رشد فراوانی یافته است، و مباحث گسترده‌ای درباره ویژگی‌ها و رابطه میان آنها و اشیاء مطرح شده است. در پرتو این مباحث، فیلسوفان دین به تدقیق در آموزه بساطت الهی پرداخته‌اند و مناقشاتی پیرامون این آموزه در گرفته‌است. برخی از فیلسوفان، همچون پلانتینگا استدلال كرده‌اند آموزه بساطت الهی پذیرفتنی نیست، و گروهی دیگر در پاسخ بر آمده‌اند و راه‌های مختلفی را برای دفاع از آن آموزه مطرح كرده‌اند. این مسئله از موارد بارز و جالب توجه تعامل میان متافیزیك تحلیلی و فلسفه دین به شمار می‌آید. 
یكی از پرسش‌های اساسی متافیزیك تحلیلی این است كه آیا به جز اشیای جزئی (همانند انسان‌ها، درخت‌ها و ...) اموری به عنوان ویژگی‌ها نیز وجود دارند یا خیر؟ و اگر وجود دارند، دارای چه خصوصیاتی هستند؟ در این باره چند دیدگاه اصلی مطرح شده است:
الف- رئالیزم. مطابق این دیدگاه، ویژگی‌ها وجود دارند و متمایز از اشیای جزئی هستند. همچنین ویژگی‌ها كلی هستند، به این معنا كه یك ویژگی می‌تواند مصادیق متعددی داشته باشد. برای مثال، ویژگی انسانیت شیئ یگانه‌ای در عالم است كه همه انسان‌ها مصداق آن هستند.
دو تقریر اصلی از دیدگاه رئالیزم وجود دارد. مطابق رئالیزم افلاطونی، اولا ویژگی‌ها اموری فرازمانی ، فرامكانی هستند، ثانیا ویژگی‌ها موجوداتی ضروری‌اند، و ثالثا فاقد تون علی هستند. معمولا به اشیائی كه دارای این سه خصوصیت باشد «اشیای انتزاعی » گفته می‌شود. بنا بر رئالیزم ارسطویی، ویژگی‌ها به گونه‌ای در زمان و مكان قرار دارند، و اموری امكانی هستند.
ب- تروپیزم. بر اساس این دیدگاه نیز ویژگی‌ها وجود دارند، و متمایز از اشیای واجد آنها هستند، اما اموری جزئی هستند. به دیگر سخن، هر ویژگی ضرورتا از آن یك شیئ خاص است، و ممكن نیست مصادیق متعدد داشته باشد.
ج- نومینالیزم. مطابق این دیدگاه، در اساس چیزی به جز اشیای جزئی و مجموعه‌های برساخته از آنها در عالم وجود ندارد.
گفتنی است بسیاری از فیلسوفان تحلیلی، به دلیل نقش‌های تبیینی‌ای كه كلیات انتزاعی ایفا می‌كنند، دیدگاه رئالیزم افلاطونی را پذیرفته‌اند.

آموزه بساطت را می‌توان در قالب سه گزاره زیر بیان كرد:
(S1) جملات ایجابی‌ای درباره خدامند صادق است، مانند «خداوند عالم است» و «خداوند قادر است».
(S2) پس ویژگی‌هایی چون علم و قدرت و... وجود دارد كه خداوند واجد آن است (آشكار است كه برای گذر از (S1) به (S2) باید نومینالیزم را رد كرد).
(S3) این ویژگی‌ها اینهمان با ذات خداوند و اینهمان با یكدیگرند.
مهمترین انگیزه برای پذیرش (S3)، آموزه دیگری است كه با عنوان «آموزه غنای الهی» از آن یاد می‌شود: خداوند در وجودش و در اتصافش به صفات، به هیچ چیزی كه متمایز از او باشد وابسته نیست. مطابق (S2)، ویژگی‌هایی چون علم و قدرت وجود دارند كه خداوند دارای آنها است. حال اگر این ویژگی‌ها متمایز از خداوند باشند، خداوند در اتصافش به عالم‌ بودن و قادر بئدن نیازمند امری متمایز از خود خواهد بود. پس باید گفت علم و قدرت عین ذات خداوند است.

پلانتینگا در كتاب تاثیرگذاری كه در سال 1980 منتشر كرد، استدلال‌هایی را علیه آموزه بساطت مطرح ساخت. او (S1) و (S2) را می‌پذیرد، اما (S3) را رد می‌كند. در حقیقت، پیش‌فرض اصلی پلانتینگا برای رد (S3) رئالیزم افلاطونی است. استدلال‌های او علیه (S3) به صورت بسیار خلاصه از این قرار است:
دلیل نخست: اگر (S3) درست باشد، خداوند خود یك ویژگی خواهد بود. از سوی دیگر، مطابق رئالیزم افلاطونی ویژگی‌ها اموری انتزاعی و فاقد قدرت علی هستند. اما مسلم است كه خداوند قدرت تاثیر علی دارد. پس خداوند نمی‌تاند یك ویژگی باشد.
دلیل دوم: لازمه (S3) این است كه ویژگی قدرت همان ویژگی علم باشد، و این هر دو همان ویژگی حیات باشند و هكذا. با اینكه به نظر می‌رسد این ویژگی‌ها صفات متمایزی هستند.
گرچه پلانتینگا تصریح نكرده است، ولی می‌توان از دلیل دوم به دلیل سومی نیز رهنمون شد: لازمه (S3) این است كه همه صفات خداوند اینهمان با یكدیگر باشند. پس اگر شیئی واجد یكی از این صفات باشد، باید همه صفات دیگر خداوند را نیز داشته باشد. مثلا، من دارای ویژگی حیات هستم، پس باید علم، قدرت، ازلیت، ابدیت و دیگر صفات خداوند را نیز داشته باشم (چراكه همه این صفات عین یكدیگرند). اما این مطلب آشكارا نادرست است.
در اینجا پلانتینگا با وضعیت دشواری روبرو می‌شود. از سویی آموزه غنای الهی مستلزم بساطت است، و از سوی دیگر آموزه بساطت دچار اشكالاتی است. شاید به ذهن برسد كه راه رهایی از این مشكل، كنار نهادن رئالیزم افلاطونی و پذیرش نومینالیزم است. پلانتینگا طی بحث مفصی تلاش می‌كند نشان دهد این راه كامیاب نیست. در نهایت، او به این نتیجه می‌رسد كه باید آموزه بساطت را كنار نهاد: خداوند صفاتی چون علم و قدرت و حیات و ... دارد، ولی اینها متمایز از ذات خداوند هستند.

استدلال‌های پلانتینگا واكنش‌های فراوانی را برانگیخت كه در ادامه به سه مورد به كوتاهی اشاره می‌شود:
5-1- گروهی از فیلسوفان تلاش كرده‌اند بدون اینكه نومینالیزم را بپذیرند، از آموزه بساطت (و نیز آموزه غنای الهی) دفاع كنند. برای مثال، برخی استدلال كرده‌اند كه اگر به جای رئالیزم، تروپیزم را بپذیریم مسئله حل می‌شود. برخی دیگر تلاش كرده‌اند در چارچوب رئالیزم مشكل را حل كنند. به گمان اینان، كلیات افلاطونی وجود دارند، ولی دلیلی وجود ندارد كه فرض كنیم همه كلیات فلاطونی فاقد توان علی هستند. بر این اساس، می‌توان گفت خداوند اینهمان با ویژگی‌ای است كه توان علی دارد.
در واكنش نخست، تنها به دلیل نخست پلانتینگا علیه آموزه بساطت توجه شده است. به نظر می‌رسد طرفداران این واكنش برای پاسخ‌گویی به دلایل دوم و سوم ناچارند گونه معتدلی از الهیات سلبی را بپذیرند. تفصی این نكته مجال دیگری را می‌طلبد.
5-2- برخی از فیلسوفان دیدگاهی را با عنوان theistic activism مطرح كرده‌اند، كه ایده آن از سوی خود پلانتینگا پیشنهاد شده بود. مطابق این دیدگاه، صفات خداوند به گونه‌ای وابسته به او و مخلوق او است. برای مثال، صفت رحمت متمایز از خداوند و مخلوق خداوند است و در عین حال، خداوند واجد آن صفت است. بنابراین، خداوند در اتصافش به رحیم بودن، وابسته به امری متمایز از خود (یعنی صفت رحمت) است؛ ولی آن امر متمایز خود مخلوق خدا است. به این ترتیب، گرچه آموزه بساطت رد می‌شود، ولی آموزه غنای الهی (كه مبنایی‌تر است) تا حد زیادی حفظ می‌شود.
اشكالات زیادی به این دیدگاه مطرح شده است، از جمله اینكه صفاتی كه پیش‌فرض منطقی خلق هستند، خود نمی‌توانند مخلوق باشند. برای مثال، صفت قدرت را در نظر بگیرید. مطابق رویكرد مورد بحث، این صفت مخلوق خداوند است. بنابراین، وجود صفت قدرت، متاخر از خلق كردن خدا خواهد بود. اما خلق كردن خداوند، خود متاخر است از اینكه خداوند قادر باشد، و قادر بودن خداوند نیز متاخر است از وجود صفت قدرت. پس صفت قدرت از خود تاخر دارد، و این محال است.
5-3- واكنش سوم كه از سوی بروور (2006)، برگمن و بروور (2009) و دیگران مطرح شده است، دیدگاه قابل توجهی است كه بیان خطوط كلی آن نیز در این گزارش مختصر امكان‌پذیر نیست. طرفداران این رویكرد تلاش دارد كه با استناد به برخی از آموزه‌ها در نظریه صادق‌سازی، از آموزه بساطت الهی دفاع كند. آنها درصددند راهی میان رئالیزم و نومینالیزم بگشایند كه از یك سو، دچار مشكلات نومینالیزم نباشد و از سوی دیگر، با آموزه بساطت الهی سازگار باشد. مطابق این رویكرد، در جملاتی كه محمول برای موضوع ضروری است (مانند «خدا عالم است» و «زید انسان است») دلیلی وجود ندارد كه به ازای محمول، یك ویژگی وجود داشته باشد. تنها محمول‌های امكانی هستند كه تعهد وجودی به ویژگی‌ها را در بر دارند. بنابراین، عالم بودن خداوند در اساس بدین واسطه نیست كه چیزی به عنوان ویژگی علم وجود دارد كه خداوند دارای آن است. از این رو، مسئله نسبت‌ آن ویژگی با خداوند نیز منتفی می‌شود.
سخنرانی پیش‌رو به بررسی رویكرد مبتنی بر صادق‌سازی (با تاكید بر نظریه بروور) اختصاص دارد. به نظر می‌رسد این رویکرد خود با مشکلاتی روبرو است. به ویژه اینکه می‌توان نشان داد آموزه اشتراک معنوی (این دیدگاه که محمول‌هایی طبیعی وجود دارد که با معنای یکسانی هم بر خداوند صدق می‌کنند و هم بر برخی از مخلوقات) مشکل جدی‌ای برای رویکرد یادشده پدید می‌آورد. سخن پایانی اینكه آموزه بساطت الهی با مسائل مختلفی در متافیزیک پیوند می‌یابد، كه این به پیچیدگی موضوع می‌افزاید. به هر روی، این بحث كه همچنان در نوشتارگان معاصر فلسفه دین جریان دارد، از مواردی است كه تاثیر بسزای متافیزیك تحلیلی در فلسفه دین را نشان می‌دهد.»

انتهای پیام

captcha