به گزارش ایکنا از همدان، به نقل از روابط عمومی حوزه هنری استان همدان، کارگاه «تجربههای شخصی در نوشتن رمان»اندیشه انسان بررسی و ارتباط آن با رمان برگزار شد.
در این نشست که با حضور اعضای خانه رمان این حوزه برگزار شد، ابراهیم اکبری دیزگاه نویسنده، شاعر و پژوهشگر حوزه ادبیات، گفت: در طول 100 سال گذشته نویسندگان ما در اغلب نوشتههای خود چشم به دست رماننویسان و متفکران غرب داشتهاند و حال ما اگر بخواهیم ماجرا را ایرانی کنیم و در دایره فکر خودمان بیاوریم باید به 4 لایه انسان پیش از اسلام، انسان مسلمان، انسان با تفکر شیعی و انسان مدرن بپردازیم.
وی با بیان اینکه برای بررسی این 4 لایه طبیعتا باید سراغ متفکران ایرانی برویم، گفت: ابنسینا حداقل در دو ساحت برای نویسنده ایرانی دستاورد دارد، یکی از آنها آثار داستانی یا تمثیلی است که آثار حیبنیقظان، سلامان و ابسال و رسالهالطیر از آن دست است و هر سه در فرهنگ ما تأثیرگذار بودهاند، با توجه به این آثار متوجه میشویم که ابنسینا چطور از طریق قصه به انسان در جهان میاندیشد.
وی ادامه داد: اما ماجرای اصلی ما انسان معلق است، انسان معلق حکایت شورانگیزی دارد که ابنسینا حداقل در 4 کتاب خود به آن میپردازد.
اکبری دیزگاه گفت: دورهای که ابنسینا در آن زندگی میکند گروهی از متفکران معتقدند انسان چیزی جز جسم نیست اما ابنسینا مخالف این تفکر است میگوید انسان نفسی دارد که جدای از جسم است و ما میتوانیم به آن علم پیدا کنیم و این انسان معلق نحوه علم پیدا کردن ما به ماجرای نفس است.
وی ادامه داد: ابنسینا برای بیان دیدگاه خود تمثیلی میزند و میگوید شما اگر انسانی را تصور کنید که وقتی به دنیا میآید در هوا معلق بوده و پایش روی زمین نباشد و همینطور تمام حواسش سالم باشد، حال اگر این انسان را به مدت بطورمثال 20 سال در خلا و در یک هوای طلق نگه داریم، این انسان ذهن ندارد چراکه ذهن ما زمانی شکل میگیرد که از طریق حواسمان آوردههایی داشته باشیم، ابن سینا معتقد است اگر بعد از 20سال از این انسان سوال شد که کیست میتواند پاسخ دهد و اگر لحظهای بیندیشد میتواند خودش را درک کند و از این طریق ما میتوانیم به ماجرای علم حضوری پی ببریم و از این طریق است که ابن سینا ماجرای علم حضوری را هم اثبات میکند.
اکبریدیزگاه گفت: در غرب مدرن ما ظهور انسان را شاهد هستیم، به تعبیر فوکو انسان تازه خلق شده است و قبل از آن ما انسان نداشته ایم، فوکو میگوید وقتی که دکارت شروع کرد به اندیشیدن گفت من به همه چیز و به اینکه آیا خارج از من چیزی وجود دارد یا نه شک دارم اما به جایی میرسد که وقتی من به این شک می اندیشم آیا در این هم شک دارم یا نه و پاسخ می دهد که در اینجا دیگر شک ندارم،من می اندیشم پس هستم و وقتی دکارت این را اثبات میکند، انسان جدیدی شکل میگیرد که در آن من محور همه چیز میشود و هرچیزی که خارج از آن وجود دارد حتی بدن من به آنجایی برمیگردد که من در مرکز آن قرار دارم و این یعنی ظهور انسان خود بنیاد.
تفاوت اندیشه ابنسینا و دکارت در ماجرای طلق
این نویسنده ادامه داد: پس از طرح این مسئله دکارت در خصوص اینکه آیا من میتوانم بر دیگری علم پیدا کنم یا نه معتقد است که دیگری را نمی شود شناخت و این نکته را مطرح میکند که من به دیگری صورتهای ذهنی خودم را می دهم یعنی آن را تصرف می کنم و علم را تصرف معنی کند و بیان میکند که علم یعنی قدرت و به هر میزان که قدرتم بیشتر باشد تصرفم بیشتر خواهد بود.
وی ادامه داد: فرق ابن سینا با دکارت در این است که ابنسینا وقتی ماجرای طلق را مطرح میکند معتقد است انسان به خودش تنبه پیدا میکند بدون هیچ حواسی و از طریق آثاری که داری به خودت نمیرسی، تو در یک فضای معلق در حال زیست کردن هستی و به محض اینکه توجه میکنی خودت را پیدا میکنی، این در واقع از سمت نفس و از سمت خود رفتن به سمت آثار است، حال آنکه دکارت از سمت آثار متوجه خود میشود و گفت من چون فعل اندیشیدن را انجام میدهم پس هستم.
وی درخصوص ارتباط این موضوع با رمان افزود: رمانی که از طریق انسان کانتی و دکارتی شکل میگیرد یک ویژگی دارد و انسانی که از دل انسان معلق ابنسینا میآید ویژگی دیگری دارد، از آنجائیکه رماننویس و داستاننویس اصیل کاری جز اندیشیدن به انسان ندارد باید به این اندیشهها واقف باشد، بنابراین باید حواسمان باشد نویسندهای که در حال نوشتن رمان و داستان است در واقع درحال اندیشیدن به انسان و در نهایت به خود و نفس است.
ابراهیم اکبری دیزگاه، نویسنده، شاعر و پژوهشگر حوزه ادبیات است که فعالیتها و آثار بسیار متعددی را در کارنامه خود دارد. از جمله آثار وی میتوان به شاهکشی، برکت، قابیل توبه میکند، هرسوی میلهها که باشی زندانی، دجال جمکران، طرح مبانی خوانش دینی و... اشاره کرد.
انتهای پیام