به گزارش خبرنگار ایکنا؛ همایش «نسبت فلسفه و تمدن در جهان اسلام» امروز، 9 اردیبهشتماه، در سالن صدرالمتالهین دانشکده الهیات و ادیان دانشگاه شهید بهشتی، با حضور جمعی از اندیشمندان و علاقهمندان برگزار شد.
آیتالله سید مصطفی محققداماد، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی در این همایش بیان کرد: من معتقد به وجود فلسفه اسلامی هستم، کما اینکه معتقد به تمدنی به نام تمدن اسلامی هستم. این اندیشه که بگوییم تمدن در جامعه اسلامی یا فلسفه در جامعه اسلامی، ناشی از فشاری است که غربیها بر ما وارد ساختند و ما نیز نباید دنبال آنها برویم.
بهترین تمدن برگرفته از قرآن است
وی در ادامه افزود: بهترین تمدن برگرفته از قرآن است. تکثرگرایی که قرآن ایجاد کرده، این است که همه ادیان را قبول کنیم و کافر در کنار مسلمان بزید. این برگرفته از تعلیمات قرآن بود که این تمدن را برایمان ساخت. فلسفه مسلمین نیز غلط است و این نیز فشاری است که غربیان آوردهاند و فلسفه اسلام صحیح است. دانشهایی که در دامن اسلام رشد کرد اینگونه است که اگر یک نگاهی بیندازیم، میبینیم که عوامل مهمی در این شتاب و هنگامهای که این دانشها پیشرفت کرده، چند عامل وجود دارد.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: در این بین دو عامل از همه مهمتر است. یکی همان که در این همایش نیز اشاره شد، یعنی این تعلیمی که پیامبر(ص) داده بود که فرمود «خذ العلم ول و من افواه الرجال». این قبیل جملات، بسیار مهماند و نباید ساده از کنار آنها رد شویم چراکه به ما یاد داده تا آموزش را از هر کجا بگیریم و مسلمانان نیز دانش را از همه جا گرفتهاند و این غلط است که بگوییم فلسفه اسلامی دقیقاً فلسفه یونان است.
محققداماد بیان کرد: کسانی که میگویند فلسفه اسلامی یونانی است، ناشی از عدم اطلاع در فلسفه اسلامی است. کسی که فلسفه یونان و اسلام را نمیداند، طبعاً نمیداند که ابن سینا با فلسفه یونانی چه کرده و بنابراین ممکن است این حرف را بزند. اما اسلام دفع کلی نکرده که دروازهها را ببندد و بگوید که هیچ چیزی را از غرب نمیگیریم که البته اندیشه خوبی هم نیست. جذب مطلق نیز نکرد که تقلید کنیم. به قول استادم مرحوم، شهید مطهری میفرمود که اسلام و اندیشوران اسلامی، مانند یک سلول عمل کردند که غذای بیرون را میگیرد، آشغال آن را دفع میکند و منافعش را جذب میکند، اما خودش روی پای خود رشد میکند. لذا خودش رشد کرده است. فلسفه اسلامی اینطور است و به خاطر همان آموزههایی که داده بودند و فرمودند که «خذ العلم و لو من المنافق»، لذا دانشهایی را گرفتیم، اما خودمان رشد کردیم. فلسفه ابن سینا و فارابی، اسلامی است و این درست نیست که عیناً از یونان گرفته شده باشد.
مباحثه طلاب یکی از نقاط قوت حوزه علمیه
محققداماد بیان کرد: عامل مهم دیگر در رشد دانشها، عامل گفتوگو است. یعنی فهمیدن یکدیگر که باید ببینیم شما چه دارید تا هر دو رشد کنیم. دانشمندان اسلامی، با دیگران دیالوگ داشتند و البته که اول با خود و بعد با دیگران این دیالوگ را داشتند و یکی از نقاط موفقیت حوزه علمیه، مباحثه کردن طلاب با یکدیگر است که یکی از عوامل رشد فکری در حوزههای قم همین است که متأسفانه در دانشگاه چنین فضایی را نمیبینیم و متأسفانه این که گفتیم وحدت حوزه و دانشگاه باید واقع شود، نتوانستیم کاری در این راستا انجام دهیم. استادها با یکدیگر گفتوگو نمیکنند اما در اندیشه اسلامی بدان توجه شده است.
وی در بخش دیگری از سخنان خود به ارائه مثالهایی در این زمینه پرداخت و تصریح کرد: از رجال نجاشی نمونهای نقل میکنم و آن اینکه، ذیل کلمه «ابوالحسن سوسنگردی» را ببیند. میگوید که در ری بودم در حالی که ابن قبه، یکی از متکلمان بسیار بزرگ نیز در ری بود و کتابی به نام «الانصاف فی الامامه» در مورد امامت داشت. یک نسخه از این رساله را استنساخ کردم و از ری به بلخ آوردم و آن را به دست شخصی به نام «کعبی»، رئیس معتزلیان دادم و گفتم این را بخوانید. در بلخ ماندم، کعبی کتاب را خواند و کتابی به نام «المسترشد فی الامامه» در نقد آن نوشت. من نیز یک نسخهاش را مجدداً استنساخ کرد و آن را به ری آوردم و به ابن قبه دادم و گفتم، این رد کتاب تو است. ابن قبه دوباره کتابی نوشت به نام «المتشبث بالامامه»، که نقد جوابهای کعبی است. دوباره آن را استنساخ کردم و به بلخ آوردم و به دست جناب کعبی دادم. او کتاب «نقض المتشبث» را نوشت و باز هم آن را استنساخ کردم و به ری آمدم اما متأسفانه شنیدم که چند روز قبل، ابن قبه فوت کرده است و این مکاتبه تمام شد و شما ببینید که این روش در کلام چطور متداول بوده و چندین مورد از این دست را داریم.
قضیه برخورد فقاهت از دوره امام صادق شروع شد
این استاد دانشگاه در ادامه افزود: در فقه نیز همینطور است و شما ببینید که در قرن پنجم، شیخ طوسی کتاب «الخلاف» را دارد، ولی یک نسخه خطی دیدم که اسم کتاب، یک دنبالهای هم دارد و نمیدانم چرا دنبالهاش را حذف کردهاند و در واقع نام کامل کتاب «الخلاف و الوفاق» است که در کتابخانه آمریکا دیدم. یعنی نشان داده که کجا موافق اهل سنت و کجا مخالف آنها هستیم. شیخ طوسی در ابتدا این کار را انجام داد که این قضیه برخورد فقاهت از دوره امام صادق(ع) شروع شده است.
محققداماد تصریح کرد: روایاتی داریم که روایت امام صادق(ع) و ابوحنیفه، مقابل هم قرار میگیرد، در حالیکه ابوحنیفه ارادتمند امام باقر(ع) و اهل گفتوگو بوده است و میگوید، به منزل امام باقر(ع) رفتم، امام(ع) گفت از کجا آمدی؟ گفتم از کوفه، البته هنوز شاگرد امام صادق(ع) نشده بود. امام(ع) به او گفت آقا بلند شوید و بروید، خانه ما تحت کنترل است. گفت آقا عرضی دارم. نشست تا درس امام(ع) تمام شد. گفت یا بن رسولالله، این شیعیان شما به شیخین فحاشی میکنند، امر کنید این کار را نکنند، امام(ع) فرمود ما میگوییم اما گوش نمیکنند! ابوحنیفه میگوید یعنی چه؟ شما پیشوای آنها هستید، امام گفت مثل خودت که گفتم برو اما نرفتی!
وی در ادامه افزود: علامه حلی یک تألیف بزرگ و یک تألیف مختصر دارند. تألیف بزرگش «تذکره الفقها» است که داستانی دارد و امروز چاپ شده که 22 جلد است که هنوز هم چاپ آن به صورت کامل به اتمام نرسیده است اما یک کتاب مختصر نیز به نام نهجالحق دارند که قسمت فقه جزائیاش را به فارسی تبیین کردهام و منتشر شده است. بعد میآید تا زمان شیخ انصاری و آیتالله بروجردی که به فقه عامه توجه داشتهاند. مرحوم پدر بنده نیز کتاب بدایهالمجتهد را دارند که روی سفره درسش بود و همیشه آن را نگاه میکرد. بنابراین این تلورانس وجود داشت که این گفتوگو انجام شود.
گناه دیرین طلاب فلسفه
محققداماد تصریح کرد: ما طلاب فلسفه، گناهی داریم که قبل از ما نیز مرتکب شدهاند و البته به دنبال آن میرویم. متأسفانه راه علامه طباطبایی و تعلیمی که ایشان داد را دنبال نکردیم که همان گفتوگو با مکاتب دیگر است. این را علامه طباطبایی در عمر ما آغاز کرد و قبل از عمر ما در دوره قاجار، مرحوم آقاعلی مدرسزنوزی انجام داد که ایشان، مدرس مدرسه سپهسالار قدیم که بین مروی و خیابان سرچشمه است بود. در آنجا «کونت دوگوبینو» وزیر فرانسه آمده خدمت ایشان و از ایشان خواست که شرح حال علمای فلاسفه اسلامی را برایش بنویسد. به قدری فلسفه اسلامی ایشان را جذب کرد که از مرحوم زنوزی دعوت کرد که در سوربون درس بدهد. آقاعلی مدرسزنوزی علاقهمند شد که برود آنجا و تدریس کند. آماده میشود و طلابی از جمله مرحوم آشتیانی نگذاشتند که این اتفاق رخ دهد و ای کاش گذاشته بودند که اگر گذاشته بودند گفتوگوی بیشتری داشتیم.
مروری بر اشتباه آشتیانیها
وی بیان کرد: البته این گفتوگو آغاز شد و مردی از شاهزادههای قاجار به نام بدیع الملک، از فلسفه غرب سؤالاتی مطرح کرد و نزد آقاعلی مدرس آمد که این سؤالات را فلسفه اسلامی چطور جواب میدهد. همچنین میرزا علیاکبر حکمی نیز که ایشان فلسفه درس میداد و امام خمینی(ره) نیز در درس ایشان حاضر میشده به این سؤالات جوابهایی داده است که مختصر هستند، اما پاسخهای مفصل را ملاعلی زنوزی داده است و کتابی نوشته که 15 سؤال از مسائلی که در فلسفه غرب مطرح است را پاسخ داد و اسم آن را نیز بدایع الحکم گذاشته است که یکی از نمونههای گفتوگوی فلسفه اسلامی و غرب است که در عهد قاجار شروع شد. جلسات علامه طباطبایی با کربن نیز دنباله همان است که وقتی با ایشان به تهران میآمدیم که جلسه کربن بروند، برخی به ایشان میگفتند که آقا! برخیها مصلحت نمیدانند که این جلسات تشکیل شود و در مورد کربن نیز حرفهایی میزنند. بهتر است که جلسات را تعطیل کنید. ایشان گفتند خدایا من برای آشنایی با غرب همین یک دریچه را دارم و میخواهند این دریچه را ببندند. لذا آشتیانی ضربه زد که آقاعلی زنوزی به فرانسه نرفت، اما علامه طباطبایی مقاومت کرد و ادامه داد.
محققداماد در ادامه افزود: به خاطر دارم که در آخرین سالها گفتیم، کربن مسلمان شد؟ گفتند او یک شیعه فوت کرد. به هر حال الآن نیز قضیه کربن در استراسبورگ داغ است و علمای فلسفه آنجا در این گفتوگو مانده بودند که چطور او اسلامی شده است.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: راز دوم پیشرفت دانشهای اسلامی، همین دیالوگ است. ابایی نداشتند از اینکه با خود و دیگران گفتوگو کنند. احتجاجات طبرسی را ببیند، هیچ کسی باکی نداشت که با دیگران گفتوگو کند. بنابراین این گفتوگو را باید تقویت کنیم و ایراد این است که فلسفه، سر سفره مردم نمیآید و به زندگی مردم ارتباطی ندارد. راست هم میگویند بالاخره بحث وجود اصیل است یا ماهیت سر جای خود، اما شام امشب مردم چه میشود؟ متأسفانه ما مسئلهجو نیستیم و اگر با فلسفههای دیگر آشنا شویم، اتفاقات خوبی میافتد.
گزارش از مرتضی اوحدی
انتهای پیام