برکات تقوا در زندگی
کد خبر: 3812417
تاریخ انتشار : ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۰۹:۳۷
درس‌هایی از قرآن/

برکات تقوا در زندگی

گروه فعالیت‌های قرآنی ــ تقوا، شرط قبولی اعمال و عامل آمرزش گناهان و اصلاح امور است؛ اما کسی که تقوا دارد در زندگی دنیایی خود از چه برکاتی بهره‌مند می‌شود.

برکات تقوا در زندگیبه گزارش ایکنا؛ ویژه‌برنامه درس‌هایی از قرآن با سخنان حجت‌الاسلام والمسلمین محسن قرائتی، 28 اردیبهشت‌ماه 98 با موضوع «برکات تقوا در زندگی» از شبکه اول سیما پخش شد. طبق روال هرساله، این ویژه‌برنامه هر روز ماه مبارک به جز جمعه‌ها پخش می‌شود.
در ادامه مشروح برنامه درس‌هایی از قرآن را می‌خوانید؛
«بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمین، بعدد ما احاط به علمه»
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
بحثمان درباره‌ گناه بود و تقوا، آلوده شدن به گناه، دوری از گناه، دوری از گناه تقوا بود و آنها هم که معلوم است. رسیدیم به اینکه برکات تقوا چیست. می‌فرماید: اگر مردم باتقوا باشند، «لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ‏ بَرَكاتٍ‏ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» (اعراف/96) اگر مردم اهل ایمان و تقوا باشند، «فَتَحنا» باز می‌کنیم، برکات از آسمان و زمین.
ما دو رقم توسعه داریم، یک توسعه مهر و یک توسعه قهر، بگذارید یک مثال بزنم. دکتر دو بار در دو مورد می‌گوید: مریض هرچه می‌خواهد بخورد، بخورد. یکی مریض خوب شده، می‌گویند: الحمدلله خوب شده و دیگر پرهیز ندارد و هرچه خواست بخورد، یکی هم مریض دیگر مردنی است. این مریض دیگر خوب شدنی نیست، می‌گوید: هرچه می‌خواهد بخورد، بخورد. پس هرچه می‌خواهد بخورد، بخورد دو معنا دارد. یک کسی می‌گفت: فلانی که منبر می‌رود اینقدر مردم می‌ریزند در مسجد و حسینیه، می‌گوید: آقا در را ببندید، در را ببندید، یعنی دیگر جا نیست. نیایید! من که منبر می‌روم، او می‌گفت: این ده تایی هم که نشستند، فرار می‌کنند. می‌گویم: در را ببندید که اینها بیرون نروند. خلاصه در را ببندید دو تا معنا دارد، در را ببندید که دیگر کسی نیاید. یا در را ببندید این چهار نفری که هستند نروند.
 توسعه مهر و قهر الهی
دو تا توسعه داریم، یک توسعه که خدا کسی را دوست دارد به او می‌دهد، یک توسعه‌ای که خدا قهر می‌کند. می‌گوید: بگذار کامش را از این دنیا بگیرد. صلواتی بفرستید
فرق این دو تا چیست؟ فرقش این است که در توسعه به مؤمنین وقتی می‌خواهد بگوید: اهل ایمان و تقوا را توسعه می‌دهیم، کلمه برکات را به کار می‌برد. می‌گوید: «لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ‏ بَرَكاتٍ‏» ولی در افراد دیگر نمی‌گوید: برکات، می‌گوید: توسعه می‌دهیم. کلمه برکت را برمی‌دارد. یعنی پول خیلی دارد و خانه‌اش بزرگ است و مهمان درونش نمی‌رود. قالی‌ها ابریشمی و دستباف است، گرسنه رویش نمی‌نشیند سیر شود. خودنویسش خیلی قیمتی است، کلمه حق با آن نوشته نمی‌شود. ولی گاهی یک خودکار ارزان است، آدم کلی صفحه حرف‌های جالب می‌نویسد. برکت چیز دیگری است. نقش، پیغمبر ما اشرف مخلوقات است، وقتی در غار می‌رود، تار عنکبوت حفظش می‌کند. این تار عنکبوت برکت دارد. این همه سنگ روی کره زمین است، هیچکدام از این سنگ‌ها پیغمبر را حفظ نکردند اما تار عنکبوت پیغمبر را حفظ کرد و این را برکت می‌گویند. برکت غیر از توسعه است. خیلی‌ها مالشان زیاد است، علمشان زیاد است، آدم‌هایی داریم خیلی دانشمند هستند اما از عمرشان خیر نمی‌بینند. برکت آدم خیر می‌بیند. قرآن می‌گوید: اگر می‌خواهید خیر ببینید، به گناه رسیدید خودتان را نگه دارید. لقمه حرام را رسیدی نخور، خدا از راه حلال برایت می‌رساند.
تقوا، شرط قبولی اعمال
برکت دوم، اگر کسی به گناه رسید خودش را نگه دارد، کارهایش را خدا قبول می‌کند. «إِنَّما يَتَقَبَّلُ‏ اللَّهُ‏ مِنَ‏ الْمُتَّقِينَ» (مائده/27) این آیه قرآن است، می‌گوید: اگر تقوا داشته باشی خدا کارت را قبول می‌کند. تقوا نداشته باشی، شبی دو لیتر هم اشک بریزی، کارت قبول نمی‌شود. به گناه رسیدی، بگو: آقا اینجا گناه است، معذور هستم. آقا این حرف را نزن، غیبت است. این غذا را نخور، این نگاه را نکن، اگر تقوا داشته باشید کار شما قبول می‌شود. ما خودمان هم همینطور هستیم. اگر یک چیزی مثل حلوا، اگر این حلوا در سینی باشد کنار خیابان نمی‌خوریم، می‌گوییم: این حفاظت نشده است، اگر این حلوا در نایلون بود، بسته بندی بود که گرد و خاک رویش ننشست، مگس رویش ننشست، می‌گوییم: این حلوا را بده. تقوا اگر حفظ شود، تقوا یعنی حفاظت، اگر این حلوا در حفاظت باشد شما می‌خوری، خرما اگر در حفاظت باشد، می‌خوری، اما اگر خرما روی حصیری بود، جلوی گرد و خاک و انواع حیوان‌ها و حشرات، می‌گویی: نه، این بهداشتی نیست. آکبند، اگر یک غذایی آکبند بود شما مصرف می‌کنی، اما اگر درش باز بود و هرکس آمد یک انگشت زد، می‌گوید: نه، این دهنی است و من نمی‌خورم. همینطور که غذا آکبند خوب است، حلوا و هر غذای دیگر آکبند خوب است، انسان هم همینطور است، اگر انسان حفاظت شده بود، کارهایش قبول است. «إِنَّما يَتَقَبَّلُ‏ اللَّهُ‏ مِنَ‏ الْمُتَّقِينَ» هرچه تقوا بیشتر باشد اجر کار بیشتر می‌شود.
ماجرای قربانی فرزندان آدم
قرآن یک آیه دارد می‌گوید: «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً» «فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ» حضرت آدم دو تا بچه داشت، هابیل و قابیل، یکی دامدار بود و یکی کشاورز بود. دامدار بهترین گوسفندش را داد و کشاورز بدترین گندمش را داد. خدا از دامدار قبول کرد، از کشاورز قبول نکرد. عصبانی شد و حسادتش گل کرد، گفت: تو را می‌کشم، گفت: تو هم مرا بکشی، من به تو دست درازی نمی‌کنم. این قصه یعنی چه؟ یعنی حتی پسر پیغمبر هم باشی اگر تقوا داشته باشی، کارت قبول است. بعضی می‌گویند: من سید هستم، ایشان آقازاده است. من خانواده شهید هستم. هرچه می‌خواهی باش، تقوا داری یا نداری؟ خدا نگفته: اگر پدرت آیت الله بود، استاد دانشگاه بود، اگر پدرت رزمنده بود، خود شما تقوا داری یا نداری؟«إِنَّما يَتَقَبَّلُ‏ اللَّهُ‏ مِنَ‏ الْمُتَّقِينَ» فقط خدا از آدم با تقوا قبول می‌کند. پسر پیغمبر بودن مهم نیست، نقشی در رد و قبولی ندارد. از یک پسر پیغمبر قبول شد، آن کسی که یک گوسفندش را داد، از یکی دیگر قبول نشد. گاهی حسادت کار را به برادر کشی می‌رساند.
به تهدیدها هم منطقی جواب بدهید. گفت: تو را می‌کشم، گفت: بابا من که گناهی ندارم، تو تقوا نداشتی، کارت قبول نشده است. چیزی که در راه خدا می‌دهید چیز خوب بدهید. لباسی که تنگ است، رنگش را خوشت نمی‌آید، از مد افتاده است. غذایی که می‌ترسی بخوری مسموم شوی، اگر چیزی را می‌خواهی دور بیاندازی، به فقیر دادی، این ارزش ندارد. اسلام در فقر دو چیز می‌خواهد یکی شکم گرسنه سیر شود و یکی اینکه تو هم رشد کنی. یک کسی یک انبار خرما داشت، وصیت کرد بعد از مرگ انبار خرما را به فقرا بدهند. حضرت فرمود: یک دانه خرما را با دست خودش می‌داد، ارزشش بیش از این بود که یک انبار خرما را بعد از مرگش بدهند. چرا؟ یک انبار خرما گرسنه‌های زیادتری سیر می‌شوند اما خود طرف رشد نمی‌کند. چون مرده است. اما اگر با دست خودت یک خرما دادی، خودت رشد می‌کنی، یتیم نوازی می‌کنی و سخاوت تو زیاد می‌شود. اسلام نمی‌خواهد فقط فقیر سیر شود می‌خواهد شما هم دل بکنی. چیزی به خدا می‌دهید چیز خوب بدهید.
انفاق از آنچه دوست داریم
«لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» (آل عمران/92) اگر می‌خواهی به بر برسی، از هرچه دوست داری از آن بده. نقل شد امام با جمعی مشهد امام رضا برای زیارت آمدند. امام زیارتش را زود می‌خواند و به خانه می‌رفت و تدارکات برای همسفرانش می‌دید. همسفرها فکر کردند خوب حالا دیگر در حرم بمانند بیشتر است، می‌گوید: نه، آن کسی که به خانه رفت چای درست کند برای همسفرهایش او ارزشش بیشتر است. این مهم است. اگر می‌خواهید رشد کنید چیزی را که دوست دارید بدهید. «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» یک آیه دیگر داریم می‌گوید: اگر خودت فقیر بودی می‌گرفتی؟ «وَ لَسْتُمْ‏ بِآخِذِيهِ‏ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ» (بقره/267) اگر خودت فقیر بودی این لباس را به تو می‌دادند، می‌پوشیدی؟ این چادر را می‌دادند می‌پوشیدی؟ چیزی به فقیر بده که اگر خودت فقیر بودی، می‌گرفتی. این خیلی مهم است.
مهریه به دختر مردم بده که برای دختر خودت می‌خواهی. اگر برای دختر خودت مهریه را بالا گرفتی، برای پسرت که می‌خواهی دختر از مردم بگیری، مهریه را پایین آوردی. این بی انصافی است. همه را با یک چشم نگاه کن. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: اگر تقوا داشته باشی ملائکه کمک غیبی به شما می‌کند. «بَلى‏ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمِين‏» (آل‌عمران/125) آیه قرآن است، اول در جنگ بدر خدا هزار فرشته فرستاد، در مرحله بعد سه هزار فرشته کمک فرستاد و بعد فرمود: اگر تقوا داشته باشی، بار دیگر من پنج هزار فرشته برای شما می‌فرستم. مثل بازاری‌ها، اول یک میلیون به شما نسیه می‌دهد، خوش حساب بودی دو میلیون، خوش حساب بودی سه میلیون، هرچه خوش حساب‌تر باشی ارزش کار شما بیشتر می‌شود. نزول فرشته‌ها مربوط به مقدار تقواست، قرآن می‌فرماید: «إِنْ تَصْبِرُوا» اگر مقاومت کنید، «وَ تَتَّقُوا» تقوا داشته باشی، «يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ» پنج هزار ملائکه آرم دار برای شما می‌فرستم. ملائکه برند دار، شما چطور وقتی لباس می‌خری، وارسی می‌کنی این چه آرمی دارد، یک شیرینی می‌خری، می‌خواهی ببینی از کدام شیرینی فروشی است. استاندارد است یا نه؟ پنج هزار فرشته آرم‌ دار. یعنی با لباس ویژه و شرایط ویژه برای شما می‌فرستم. فرشته‌ها کمک آدم‌های عادی هم می‌کنند. وحی فقط بر پیغمبر نازل می‌شد نه بر کسی دیگر، اما مردان خدا به آنها الهاماتی می‌شود، یک آیه داریم که هریک از شما فرشته‌هایی دارید که «يَحْفَظُونَهُ‏ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ» می‌گوید: همه شما فرشته‌هایی دارید که شما را حفظ می‌کند. ما دائماً تحت حفاظت هستیم. فرشته‌هایی داریم که ریز کارهای ما را ضبط می‌کنند. «ما يَلْفِظُ مِنْ‏ قَوْلٍ‏ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ» (ق/18) قرآن می‌گوید: لب تکان بدهید، می‌نویسیم. حتی نیتی که کردی می‌گوید: «إِنْ تُخْفُوا ما فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ» (آل‌عمران/29) پیدا باشد یا مخفی باشد، من آن مخفی را هم به حساب می‌آورم.
یک روحانی بود منبری درجه یک بود، خانه آیت الله العظمی نجفی مرعشی منبر می‌رفت، آقا هم نشسته بود و جمعیت هم نشسته بود، این شوخ بود. گاهی روی منبر طنز می‌گفت. می‌گفت: آیت الله العظمی نجفی مرعشی، من می‌خواستم اینجا منبر بیایم، نوه من عبای مرا گرفته و گفته: نمی‌گذارم بروی. هرچه گفتم بابا منبر دارم، گفته: نمی‌گذارم بروی. اصرار از او، من دیدم عبا را رها نمی‌کند، پنج ریال به او دادم، پنج ریال پنجاه سال پیش، پنج ریال دادم که عبای مرا ول کند. آقای مرعشی آن پنج ریال هم روی پول روضه ما بکش. چون پنج ریال دادم تا عبای مرا ول کرده است، خدا می‌گوید: نیت تو را هم می‌نویسم. هرچه در دلت هست می‌نویسم. چون خدا می‌داند، «أَ لَمْ يَعْلَمْ‏ بِأَنَ‏ اللَّهَ‏ يَرى‏» (علق/14) انسان نمی‌داند من او را می‌بینم، بنابراین پیدا و پنهان ندارد. آیه دیگر برکات تقوا این است که می‌گوید: اگر شما تقوا داشته باشید، چند کار برای شما می‌کنم.
تقوا، عامل آمرزش گناهان و اصلاح امور
1- خرابکاری‌های شما را درست می‌کنم. اگر یک جایی هم خراب کردید، درست می‌کنم. آدم خوبی باش، یک جا هم خلاف کردی، شتر دیدی، ندیدی! یک آیه داریم، آیه دوم سوره محمد می‌گوید: «وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ‏» «وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ‏»،«وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ‏» یعنی اگر تقوا داشته باشی، دسته گل هم آب دادی، من بخاطر تقوا، تو را می‌بخشم. اگر منبر من خوب بود، حرف‌هایم درست بود، یکبار هم یک غلطی کردم، به جای امام حسین(ع) گفتم: شمر(ع)، قاطی کردم، اگر من کارم درست باشد، قاطی کنم مردم مرا می‌بخشند. می‌گویند: یک لغزشی بوده گذشته است.
امام را مردم مصلح می‌دانستند، فقیه مجتهد جامع الشرایط مصلح، برای رضای خدا قیام کرد و مردم به او عشق ورزیدند، انقلاب شد. جنگ هشت ساله را هم اداره کرد. فرمانده کل قوا در جنگ امام بود، اداره کرد. ممکن است در یک مورد، در یک عملیات، نباید این زمان باشد، نباید این مکان باشد، نباید توسط فلانی باشد، بله در هشت سال جنگ ممکن است یک چند تا نباید هم پیش بیاید، اما مردم از امام برنگشتند، چون امام را مخلص، مصلح، مجتهد می‌دانستند، می‌دانستند هوا و هوس نیست، بر فرض هم در دو مورد، یک مورد پایین و بالا شود، خود مردم می‌بخشند. خانم شما غذای لذیذ درست می‌کند، یک مرتبه گوشت سوخت، سوخت که سوخت دیگر. اگر خوب باشیم، «وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ‏» یعنی خدا رفو می‌کند. می‌گوید: اگر تقوا داشته باشید، «يُصْلِحْ لَكُمْ‏ أَعْمالَكُمْ‏» (احزاب/71) خرابکاری‌های شما را رفو می‌کنم. خدا به پیغمبر گفت: این دیوار خراب را بنایی کن، گفت: چرا؟ گفت: پدر خوبی مرده، گنجی زیر این پایه هست، اگر تو این را بنایی نکنی و دیوار را بالا نبری، گنج لو می‌رود و غریبه‌ها پول را می‌برند. چون «وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً» (کهف/82) حضرت موسی و خضر دو پیغمبر بودند، وارد قریه شدند. جمله جمله بخوانید، «اسْتَطْعَما أَهْلَها» پیغمبر، حضرت موسی و حضرت خضر، «اسْتَطْعَما أَهْلَها» به مردم روستا گفتند: یک تکه نان بدهید بخوریم. «فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما» (کهف/77) مردم روستا به این دو تا پیغمبر یک تکه نان ندادند. بی مهری، ولی آیا اگر کسی با ما بی مهری کرد، ما نباید به او خدمت کنیم؟ نه ایشان با ما خوب نیست، خوب نباشد. اگر آنها به شما بی مهری کردند، شما به او خیر کن. به حضرت موسی بی مهری شد و یک تکه نان به او ندادند، اما رسیدند به دیواری، «فَوَجَدا فِيها جِداراً يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ» جمله جمله بخوانید... یک دیواری را دیدند دارد کج می‌شود، گفتند: بیایید بسازیم و بنایی کنیم. حضرت خضر عصبانی شد. ببخشید حضرت موسی عصبانی شد. گفت: آقا این قریه‌ای که یک تکه نان به ما ندادند، حالا بنایی مفت!؟ بدون تأمین اعتبار، مفت، من که نیستم. موسی رفت کنار ایستاد. خضر شروع کرد تنهایی دیوار را ساخت. گفت: حالا فایده‌اش چیست؟ روستای بی مهر، چرا شما کارگری مفت کردی؟ می‌گوید: «وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً» یک پدر صالح و پدر خوبی از دنیا رفته، زیر این دیوار گنجی برای بچه‌هایش گذاشته است، اگر ما بنایی نکنیم و دیوار خراب شود، گنج لو می‌رود و دیگران می‌برند. ما این دیوار را می‌سازیم بعداً بچه‌ها که بزرگ شدند و وصیت نامه پدر را خواندند، آدرس از وصیت نامه پدر یاد می‌گیرند و می‌روند گنج را برمی‌دارند، چون پدرش خوب بود، خدا دو تا پیغمبر را به کارگری می‌گیرد که خیر پدر به بچه‌هایش برسد.
رحم کردن مردم به یکدیگر
یکسری گرانی‌ها واقعاً دست خود ما هست، رحم نمی‌کنیم به همدیگر، «ارحم تُرحم» در قرآن آیاتی داریم می‌گوید: «لَعَلَّكُمْ‏ تُرْحَمُون‏» (آل‌عمران/132) می‌خواهی رحم کنند، تو هم رحم کن. «وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ‏»، «يُصْلِحْ‏ لَكُمْ‏ أَعْمالَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ» (احزاب/71) اگر تقوا داشته باشی، گناهانت را هم می‌بخشد. البته معنای آدم باتقوا این نیست که هیچ گناهی نکند. ممکن است کسی گناه هم بکند اما حالا یک خلافی، یک دروغی گفت، یک غیبتی کرد، بعد می‌فرماید: «وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً» (احزاب/70) هم تقوا داشته باشید، هم حرف منطقی بزنید، حرف‌هایتان آبکی نباشد. می‌گوید: من مذهبی هستم. می‌گوییم: دلیل. کدام کار شما به اسلام می‌خورد؟ می‌گوید: مادربزرگم روز تاسوعا شله زرد می‌دهد. به، دلیل ایمان ایشان شله زرد مادربزرگش است. این دین است؟ می‌گوییم: آقا ظهر عاشورا اول نماز بخوان. خود امام حسین سر نماز است. امام زمان(ع) سر نماز است. تو عزادار امام حسین هستی، اول وقت نماز بخوان. می‌گوید: دسته ما به هم می‌خورد. دسته به هم می‌خورد. یعنی دسته برایش مهمتر از نماز است.
خدا رحمت کند شهید بهشتی را، اول انقلاب من خدمت ایشان بودم، از کشورهای مختلف آمده بودند با ایشان مصاحبه کنند، ایشان سؤال‌ها را جواب می‌داد، یک مرتبه، الآن وقت ظهر است، من باید نماز بخوانم. سجاده را انداخت و گفت: الله اکبر، همه نشسته بودند. هفت، هشت تا رئیس جمهور از دنیا آمدند. از اطراف دنیا زمان جنگ با امام صحبت کنند. امام وسط حرف زدن به ایشان گفت: الآن وقت نماز است. امام ایستاد و همه رئیس جمورها از هفت هشت ده کشور بودند، به او اقتدا کردند. آقای انصاری که در اتاق امام زندگی می‌کرد، می‌گفت: ساعات آخر عمر امام گاهی امام چشمش را باز می‌کرد و یک نگاهی می‌کرد و گاهی هم چشمش را می‌بست و یا از هوش می‌رفت یا خواب بود. یکبار که چشمش را باز کرد، گفت: آقای انصاری، اگر من خوابم برد، اذان گفتند مرا بیدار کن نمازم را اول وقت بخوانم. گفتم: چشم، امام این را گفت و رفت. خوابش برد، صدای اذان بلند شد. می‌گفت: رفتم بالای سر امام، دلم نیامد بیدارش کنم. یک عالم مریض هشتاد، نود ساله، هرچه گفتم ایشان گفته بیدارم کن، ولی دلم نیامد و بیدارش نکردم. ده دقیقه بعد خود امام چشم‌هایش را باز کرد. گفت: وقت شد؟ گفتم: بله، گفت: کی؟ گفتم: ده دقیقه پیش، گفت: مگر به تو نگفتم اول اذان مرا بیدار کن؟ چرا گذاشتی ده دقیقه دیر شود؟ احمد بیا! حاج احمد را صدا زد و گفت: از اول عمرم تا الآن نمازم را اول وقت خواندم. چرا روز آخر ده دقیقه دیر شد؟ ببین این است که مردم پنج میلیون به استقبال امام می‌روند. در آستانه‌ی چهارده خرداد هستیم، پنج میلیون آدم به استقبال امام می‌روند، ده میلیون تشییع جنازه می‌آیند.
ارتباط با خدا، ارتباط با مردم
حدیث داریم حق را برو اگر به کسی هم برخورد، فردا دلش کج می‌شود و دوستت دارد اما اگر برای رضای مردم گناه کردی، همان مردمی که می‌خواستی بخندانی، برای خنده او، تفریح او، بخاطر لذت او گناه کردی، همان با تو بد می‌شود. حدیث داریم، یکبار دیگر بگویم. «من اصلح بینه و بین الله» اگر بین خودت و خدا کارت درست بود، «اصلح الله بینه و بین الناس» خدا مشکل مردم را حل می‌کند. ما گاهی وقت‌ها برای اینکه پسرمان، عروسمان، شریکمان، شاگردمان، رفیق‌های ما، برای اینکه یک عده را خوشحال کنیم یک کسی را دست می‌اندازیم و جوک می‌گوییم و اس ام اس می‌فرستیم، مسخره می‌کنیم. انواع گناهان را انجام می‌دهیم، برای اینکه این رفیق از ما خوشش بیاید. حدیث داریم حالا که خواستی با گناه رفیقت از تو خوشش بیاید، یک کاری می‌کنیم همین رفیق علیه تو قیام کند. اما اگر بخاطر خدا رفیقت را از دست دادی، همین رفیقی که از دست دادی خودش برمی‌گردد، عذرخواهی می‌کند. تقوا «یغفرلکم» باعث می‌شود گناهان شما بخشیده می‌شود. «وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً» (احزاب/70) آدم باتقوا حرفش منطقی است و حرف‌هایش آبکی نیست.
خدایا بالاترین درجه ایمان، بالاترین درجه تقوا و علم و اخلاص و عمل را به همه ما مرحمت بفرما. دین و دنیای ما حفظ بفرما. بدخواهان ما را شاد نکن. آنچه ماه رمضان برای خوب‌ها مقدر می‌کنی، به آبروی خوب‌ها همه آنها برای همه ما مقدر بفرما.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

انتهای پیام

captcha