چرا نباید از دین‌داری خودمان لذت کافی ببریم
کد خبر: 3812620
تاریخ انتشار : ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۵:۲۸
حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان:

چرا نباید از دین‌داری خودمان لذت کافی ببریم

گروه اندیشه ـ حجت‌الاسلام پناهیان با بیان اینکه چالش اصلی قرآن، گناه و موضوع گناه‌نکردن است، گفت: آن جاهایی که در قرآن، از کفر و ایمان یا از شرک و توحید بحث می‌شود، باز هم موضوع گناه مطرح است، چون شرک بزرگ‌ترین گناه است، کفر هم خودش گناه است. اگر از ایمان سخن می‌گوید، آن ایمانی در قرآن ارزش دارد که مانع گناه و عامل رفتار خوب است؛ یعنی رفتاری که به نفع انسان تمام می‌شود

به گزارش ایکنا؛ حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان در مسجد امام صادق(ع) به موضوع «گناه چیست؟ توبه چگونه است؟» پرداخت؛ در ادامه مشروح جلسه نخیت این سخنرانی تقدیم می‌شود؛

دین‌داری باید به‌صورتی باشد که برای انسان بتواند جذاب، سرگرم‌کننده، هیجان‌انگیز و نشاط‌آور باشد. البته منظور این نیست که دین‌داری باید برای همۀ افراد حتماً این‌گونه باشد؛ کسی که روی خودش هیچ کاری نکرده و هیچ ارزش‌افزوده‌ای ایجاد نکرده است، اگر دین‌داری برای او هم سرگرم‌کننده و لذت‌بخش باشد، معلوم می‌شود که دین زیاد ارزشمند نیست. اما بعد از اینکه انسان یک ارزش‌افزوده‌ای در روح و فکر خودش ایجاد کرد، او باید بتواند از دین‌داری خودش لذت ببرد و دین باید برایش هیجان‌انگیز و نشاط‌آفرین باشد.

چرا ما نباید از زندگی خودمان حظّ کافی نبریم؟! ما که می‌خواهیم دین‌داری کنیم، چرا نباید از دین‌داری خودمان لذت کافی ببریم و بعد دلمان دنبال زندگی بی‌دین‌ها باشد؟! چرا بی‌دین‌ها حسرت زندگی دین‌دار‌ها را نخورند؟! کمااینکه قرآن کریم می‌فرماید: کفار دوست دارند شما را از ایمان در بیاورند، چون به شما حسادت می‌ورزند (وَدَّ کَثیرٌ مِنْ أَهْلِ‌الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِم‏؛ بقره/۱۰۹) خُب معمولاً به چه کسی حسودی می‌کنند؟ کسی که بیشتر دارد لذت می‌برد، به او حسودی می‌کنند.

یکی از موانع لذت‌بردن از دین، تلقی‌های غلط ما از دین است

دین‌داری هیجان‌انگیز و سرگرم‌کننده است منتها ما باید ابتدا یک‌مقدار زحمت بکشیم تا باب لذت‌بردن از دین‌داری را برای خودمان باز کنیم، باید دید، چه چیزی موجب می‌شود ما از دین‌داری لذتِ کافی نبریم؟

یکی از موانع لذت‌بردن از دین، تصورات غلط ما از دین است، تصورات و تلقی‌های غلطی که به هر دلیلی ایجاد شده است؛ یا دین را درست به ما آموزش نداده‌اند، یا اینکه ما از افرادی که مشکل دارند، حرف‌هایی دربارۀ دین شنیده‌ایم و باور کرده‌ایم. این تلقی‌های غلط را باید درست کنیم تا از دین‌داری لذت ببریم. حالا این تلقی‌های ناصواب، یا از کلّیت دین است یا نسبت به بخشی از اجزاء دین‌داری است.

یکی از موضوعاتی که نسبت به آن تلقیِ ناصواب داریم، موضوع گناه است

یکی از موضوعاتی که ما نسبت به آن تلقیِ ناصواب داریم و مدام با آن درگیر هستیم، موضوع گناه است. معنای گناه چیست و فلسفۀ درست‌شدن مفهومی به‌نام «گناه» چیست؟ چرا به‌دنبال گناه، عذاب وجود دارد؟

یکی از عجائب عالم خلقت، همین مفهوم گناه است! من یک اشتباهی می‌کنم که به ضرر خودم تمام می‌شود، خدا وسط می‌آید و می‌فرماید: «مرا نافرمانی کردی!» باید دید واقعاً چرا در اینجا خدا وسط می‌آید و کار خطای ما را که به خودمان لطمه می‌زند، اسمش را گناه و نافرمانی می‌گذارد و ما را با خودش درگیر می‌کند!

قدم اول، برای شناخت گناه: بدانیم «گناه، اشتباهی است که به ضررِ خودمان است»

مردم خیلی تلقیِ صحیحی از گناه ندارند، فکر می‌کنند که گناه به ضررشان نیست و فقط خدا را ناراحت کرده‌اند! این تصور اشتباه است. عجیب‌بودن گناه به این است که من به خودم ضربه زده‌ام، ولی خدا اسمِ آن‌را «گناه و نافرمانیِ خودش» می‌گذارد و از دست ما ناراحت می‌شود.

برای اینکه گناه را درست بشناسیم، در قدم اول باید بدانیم که گناه، یک اشتباه است که انسان مرتکب می‌شود و به خودش ضربه می‌زند و در این عالم بسیار منظم، این گناه آثار سوئی دارد که طبیعتاً به او برمی‌گردد. اگر آدم گنهکار این را بفهمد، به خدا پناه می‌برد که «من خودم را زده‌ام؛ ظَلَمتُ نَفسی» خدایا نگذار آثار این گناه، مرا بگیرد!

برخی تصور می‌کنند گناه، فی‌نفسه به ضررشان نیست؛ فقط خدا را ناراحت می‌کند!

خیلی‌ها تصور می‌کنند که گناه فی‌نفسه کارِ بدی نیست و ضرری برایشان ندارد؛ فقط خدا را ناراحت کرده‌اند! این تلقیِ غلط از گناه است که باید تغییر کند. خیلی‌ها هم فکر می‌کنند که افراد مؤمن و معتقد، با خدا یک قراری گذاشته‌اند که او را نافرمانی نکنند، آن‌وقت اگر رفتار غلطی از آن‌ها سر بزند، اسمش می‌شود «گناه!»، ولی اگر ما خارج از دین باشیم، این رفتار فی‌نفسه کارِ اشتباهی نیست و ضرری ندارد!

ما چه داخل دین باشیم چه نباشیم، اگر با چاقو یا ساتور، انگشت خودمان را قطع کنیم، این دیگر ربطی به دین و اعتقاد آدم ندارد و بالاخره انگشت ما جدا می‌شود و درد می‌کشیم. نباید تصور کنیم که گناه، به انتخاب ما دربارۀ اعتقادات ما بستگی دارد و اعتقادات هم یک امر سلیقه‌ای و روحی هستند که برخی آن را انتخاب کرده‌اند و اگر دین را انتخاب نکرده بودند، از شرّ مفهومی به‌نام گناه هم خلاص بودند!

گناه یعنی خطای بشر که به ضرر خودش است؛ چه دین داشته باشد، چه نداشته باشد!

قدم اول این است که بدانیم گناه، کاری است که به ضررِ خودمان است.‌ای کاش برای جامعۀ ما جا بیفتد که «گناه یعنی خطای بشر که به ضرر خودش است؛ چه دین داشته باشد، چه نداشته باشد!» کاش اول این را در مدرسه برای بچه‌ها جا می‌انداختیم که «اگر کسی علیه خودش اقدام کند، بد است! اگر کسی منافع خودش را از دست بدهد، بد است!»

امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «لَوْ لَمْ یَنْهَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ عَنْ مَحَارِمِهِ لَوَجَبَ أَنْ یَجْتَنِبَهَا الْعَاقِل‏» (غررالحکم/۷۵۹۵) اگر خدا از حرام نهی نکرده بود، عاقل باید خودش از حرام اجتناب می‌کرد (چون می‌دانست به ضرر خودش است)

رسول‌خدا (ص) می‌فرماید: حیا همه‌اش برای انسان خیر است یعنی حیا، انسانی که دین دارد و انسانی که دین ندارد را از کار زشت حفظ می‌کند. «الْحَیَاءُ خَیْرٌ کُلُّهُ یَعْنِی أَنَّهُ یَکُفُّ ذَا الدِّینِ وَ مَنْ لَا دِینَ لَهُ عَنِ الْقَبِیحِ فَهُوَ جِمَاعُ کُلِّ جَمِیلٍ» (وسائل‌الشیعه/۱۲/۱۶۸) حیا ربطی به دین ندارد، شما اگر حیا داشته باشی، کار زشت نمی‌کنی و از این بابت لطمه نمی‌خوری و این برای همه لازم است. حالا دین می‌آید بر همۀ آن چیز‌هایی که برای انسان مفید و ضروری است، تأکید می‌کند.

پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: «مَنْ تَرَکَ الْخَمْرَ لِغَیْرِ اللَّهِ سَقَاهُ اللَّهُ مِنَ الرَّحِیقِ الْمَخْتُومِ فَقَالَ عَلِیٌّ ع لِغَیْرِ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ وَ اللَّهِ صِیَانَةً لِنَفْسِهِ یَشْکُرُهُ اللَّهُ عَلَى ذَلِک‏» (من‌لایحضره‌الفقیه/۴/۳۵۳) کسی که شراب‌خوردن را-نه به خاطر خدا- بلکه به‌خاطر غیرخدا ترک کند (به هر دلیلی؛ مثلاً اینکه ضررش را فهمیده و می‌داند که برایش مضر است) خدا از نوشابه‌های بهشتی به او می‌دهد، چرا؟ چون خودش را حفظ کرده است و خدا هم خوشحال می‌شود که انسان خودش را از ضرر‌ها حفظ کند.

چرا خدا سرِ موضوع گناه ما، خودش وسط آمده و این‌قدر اصرار می‌کند که گناه نکنیم؟

گناه آن کاری است که به ما لطمه می‌زند. خدا از انجام کاری که به ضرر ما باشد، ناراحت می‌شود و از انجام کاری که به نفع ما باشد، خوشحال می‌شود. ولی متأسفانه خدا این‌گونه معرفی نشده است.

سؤال این است که چرا خداوند سرِ موضوع گناه، این‌قدر خودش وسط آمده است و به‌خاطر گناه، تهدید به عذاب می‌کند و اصرار می‌کند که ما گناه نکنیم. به حدّی که در یک تعبیر می‌توان گفت: قرآن، چالش خدا با بندگانش سر موضوع گناه است! دغدغۀ خدا در قرآن کریم با بندگانش، سرِ گناه‌کردن یا گناه‌نکردن است. خداوند رسولان و ائمۀ هدی و قرآن را فرستاده است برای این چالش مهم گناه که «ما کاری نکنیم که به ضرر خودمان تمام بشود!»

چالش اصلی قرآن، گناه است

چالش اصلی قرآن، گناه و موضوع گناه‌نکردن است. آن جا‌هایی که در قرآن، از کفر و ایمان یا از شرک و توحید بحث می‌شود، باز هم موضوع گناه مطرح است، چون شرک بزرگ‌ترین گناه است، کفر هم خودش گناه است. اگر از ایمان سخن می‌گوید، آن ایمانی در قرآن ارزش دارد که مانع گناه و عامل رفتار خوب است؛ یعنی رفتاری که به نفع انسان تمام می‌شود؛ لذا می‌توان گفت: قرآن کتابی است که به موضوع گناه پرداخته است.

چرا خدا این‌قدر بر گناه‌نکردنِ ما تأکید کرده است؟ جلسه قبل، اجمالاً به این سؤال پاسخ دادیم و گفتیم: برای اینکه خدا به بندگانش علاقه دارد و به‌خاطر شدت این محبت است که این‌قدر تأکید دارد ما گناه نکنیم و به خودمان ضربه نزنیم. آیا ما باور داریم که خدا این‌قدر مهربان باشد؟

دلیل اول برای اصرار خدا به گناه‌نکردنِ ما این است که «ما به نفع و ضرر خودمان بی‌توجهیم»

چرا اشتباه یا خطایی را که من علیه خودم انجام داده‌ام، خداوند اسمش را «گناه» گذاشته است، برایش فرمان و دستور داده و عقوبت و پاداش گذاشته است؟ جواب اجمالی‌اش همان «شدت محبت خدا نسبت به بندگان» است. منتها اگر بخواهیم به تفصیل پاسخ دهیم، می‌توانیم بگوییم: اولین دلیلش این است که انسان‌ها نفع و ضرر خودشان را نمی‌فهمند یا اینکه با منافع خودشان بازی می‌کنند و توجه به آن را جدّی تلقی نمی‌کند! یعنی این‌طور نیست که به هرکسی بگوییم «این کار خیلی به نفع توست» یا «آن کار خیلی به ضرر توست» گوش کند و آن کار پُرضرر را ترک کند!

امام‌صادق (ع) می‌فرماید: تنبلی این‌قدر در وجود انسان‌ها قوی است که اگر معدۀ انسان در اثر غذانخوردن درد نمی‌گرفت و او را وادار به خوردن نمی‌کرد، این‌قدر سراغ غذا نمی‌رفت تا هلاک می‌شد! (وَ لَوْ کَانَ الْإِنْسَانُ إِنَّمَا یَصِیرُ إِلَى أَکْلِ الطَّعَامِ لِمَعْرِفَتِهِ بِحَاجَةِ بَدَنِهِ إِلَیْهِ وَ لَمْ یَجِدْ مِنْ طِبَاعِهِ شَیْئاً یَضْطَرُّهُ إِلَى ذَلِکَ کَانَ خَلِیقاً أَنْ یَتَوَانَى عَنْهُ أَحْیَاناً بِالثِّقْلِ وَ الْکَسَلِ حَتَّى یَنْحَلَ بَدَنُهُ فَیَهْلِک؛ توحید مفضل/ص ۷۵)

ببینید راحت‌طلبی با انسان‌ها چه‌کار می‌کند! تا وقتی رنج یا لذتِ شدید بر جسم انسان‌ها وارد نشود، حتی برای نفع و ضرر خودشان هم کاری نمی‌کنند! خُب خداوند با این بندگانش چه‌کار باید کند؟ لذا خودش وسط می‌آید، به ما دستور می‌دهد، عقاب و ثواب می‌گذارد و حلال و حرام می‌گذارد تا انسان‌ها به نفع خودشان عمل کنند!

دلیل اول برای اینکه خداوند یک کاری را که در اصل به نفع خودمان است به «فرمان دینی» تبدیل می‌کند و برایش ثواب و عقاب سنگین می‌گذارد، این است که اگر انسان را رها کند-از سر تنبلی و راحت‌طلبی- او خودش دنبال نفع خودش نمی‌رود و بعضاً نمی‌فهمد نفع خودش در چیست؟

دلیل دوم: ما غالباً منافع بلندمدتِ خودمان را نمی‌بینیم

دلیل دوم این است که ما خیلی از اوقات، منافع کوتاه‌مدتی که جلوی چشم خودمان است را هم نمی‌بینیم و خدا-به تعبیرِ ما- مجبور است فرمان بدهد بلکه با فرمان او راه بیفتیم! آن‌وقت چگونه می‌خواهیم منافع بلندمدت خودمان را ببینیم؟! چون ما منافع بلندمدت خودمان را نمی‌بینیم، لذا خدا برای رسیدنِ ما به این منافع بلندمدت، به راهنمایی‌کردن اکتفا نکرده است بلکه به ما فرمان می‌دهد و ثواب و عقاب برایش می‌گذارد، چون انسان برای منافع کوتاه‌مدت خودش هم به‌سختی انگیزه‌مند می‌شود چه رسد به منافع بلندمدتِ خودش!

ماهیت دلیل دوم، با دلیل اول فرقی ندارد؛ اما در دلیل اول بیشتر روی مصادیقی بحث کردیم که منافع فوری و عینی ما هستند، یعنی ما این منافع فوری خودمان را هم نمی‌بینیم و به‌خاطر حفظ این منافع، همّت نمی‌کنیم که بخواهیم رفتار‌های خلاف منافع شخصی خودمان را ترک کنیم. اما دلیل دوم، مربوط به آن منافع بلندمدتی است که جز با فرمان خدا اصلاً برای آن‌ها انگیزه‌مند نمی‌شویم!

دلیل سوم: خدا حسّ پرستش ما را واسطه قرار داده تا ما به ضرر خودمان کاری نکنیم

دلیل سوم این است که ما یک حسّی داریم به نام «حسّ پرستش». این را روان‌شناس‌ها هم گفته‌اند که انسان‌ها یک غریزه و نیاز طبیعی دارند به نام «پرستش»؛ یعنی دوست دارند یک کسی را بپرستند. اینکه می‌بینید «اعتکاف» و «محافل معنوی ماه رمضان» رونق می‌گیرد و مردم استقبال می‌کنند، یکی از علت‌هایش همین حسّ پرستش است که آدم‌ها می‌خواهند به آن جواب بدهند.

خداوند می‌داند که ما این حسّ و نیاز را داریم، لذا وقتی بنده‌اش شروع کرد به پرستش او، خدا به او می‌فرماید: «به خاطر من، این کاری که به ضررِ خودت تمام می‌شود، انجام نده!» یعنی خداوند حسّ پرستش ما را واسطه قرار داده است تا ما به ضرر خودمان کاری (گناه و معصیت) انجام ندهیم! این‌طوری می‌شود که مفهومی به‌نام گناه و طاعت، متولد می‌شود.

وقتی خدا می‌بیند که من دارم او را می‌پرستم و دوست دارم نیاز به پرستش خودم را با عبادتِ او تأمین کنم، از این فرصت استفاده کرده و من را از برخی رفتار‌ها و کار‌هایی که به ضررِ خودم است، باز می‌دارد.

وقتی قرآن می‌خوانید به این فکر کنید که چرا خداوند با آن عظمتش، سرِ طاعت و معصیت، این‌قدر در قرآن با بندگان خودش بحث می‌کند؟ آیا موضوع دیگری نبود که خدا بخواهد به آن بپردازد؟! چرا این‌قدر اصرار دارد که ما گناه نکنیم؟
 
انتهای پیام
captcha