به گزارش ایکنا، جهان اقتصاد نوشت: جور دیگر بخواهم بگویم: اگر بنگاهها را به حال خودشان بگذاریم، همدیگر را میخورند. با این حال، سرمایه داری، میان چیزهای دیگر، به برکت فرصت های بیشماری که ایجاد میکند، به جهان جان تازه ای میدهد.
واقعیت ایناست که شناس حتی نسبت به هوش، توزیع نرمال تری را به خود اختصاص دادهاست. اگر به هر کسی درست به اندازه توانایی اش پاداش داده میشد هنوز جهان از بی عدالتی رنج میبرد. کسی توانمندی خودش را انتخاب نمیکند. سودمندی بختی بودن شرایط در ایناست که میتواند به سرعت ورق های اوضاع اجتماعی را برگرداند و گندهها را کله پا کند. در هنر، این وظیفه به عهده “صنعت مد”است. تازه واردی از راه میرسد و بازار را حسابی میلرزاند. محیط کنونی ما به خرده پاها این فرصت را میدهد تا در اتاق انتظار، به امید موفقیت بنشینند.
به عنوان مثال، این درستاست که شبکه جهانی اینترنت تراکمیسنگین پدید میآورد و شمار زیادی از کاربران تنها چند شبکه مانند گوگل را میبینند که بازار را قبضه کردهاست. در عین حال، در هیچ بخش از تاریخ مشاهده نشدهاست که بنگاهی مثل گوگل با چنین سرعتی بتواند حجم بزرگی از بازار را به چنگ آورد. گوگل میتواند مردم تمام دنیا را پوشش دهد بی آنکه نگران تلفن چی و تولید و ترابری و تحویل باشد. این یک نمونه بزرگ از برنده همه چیز را میبرداست. با این حال پیش از گوگل، آلتا ویستا بر بازار موتورهای جست وجوگر چیره بود. شبکه اینترنت افزون بر تراکم، موجب به وجود آمدن چیز دیگری هم میشود. شبکه توان پرورش حجم بزرگی از (گوگل بعد از اینهایی) را که پشت پرده منتظر ورود به بازار هستند را دارد. همچنین به (( گوگل از آخر ها)) یعنی خرده پاهایی که تخصص فنی دارند، میدان میدهد که برای خود گروهی مخاطب ماندگار داشته باشند. این قاعده که Long Tail نام دارد، کاملا عکس تراکم عمل میکند و ریشه در رشد و گسترش سریع دارد.
” Long Tail ” بدین معناست که گروه خرده پاها، به برکت ریزبازارها و تخصص های درجه دو سهم بزرگی از فرهنگ داد و ستد را به دست میآورند و به شیوه ای شگرف میتواند نمایانگر میزان عظیمیاز نابرابری هم بشوند. پایگاههای بزرگ مرکب از لی لی پودها ، در کنار تعداد بسیار کمیاز اَبرغول ها، با یکدیگر نمایندگی بخشی از فرهنگ جهان را دارند که گاهی هم برخی از آن خرده پاها، خود را به بالا میکشند و برندگان را از دور خارج میکنند. این یعنی دُم دوشاخه ای که خرده پاها به بخش بزرگتر آن چسبیده اند و غولها روی دُم کوچکتر آن مشغول چُرت زدن هستند.
نقش دُم بلند در ناپایدار کردن جایگاه برنده ای که خوب جا افتاده، و جایگزین کردن او با برنده ای دیگر، بسیار مهماست.
به عنوان مثال، اگر به درون مایه جنگهای گذشته توجه کنیم، متوجه میشویم که قرن پیش، مرگ آورترین سده به نسبت کل جمعیت نبود، ولی چیزی نو به همراه آورد؛ یعنی آغازی شد برای جنگهای اندکی که از پیشامدهای کمیاب نشات میگیرید که همین احتمال ضعیف درگیری میتواند به نابودی کامل نوع بشر بینجامد؛ رویدادی که هیچ کس در هیچ جا از آن در امان نخواهد بود. ما در حال سقوط آزاد به سوی بی نظمیهستیم؛ ولی نه لزوما بی نظمیبد. این بدان معناست که دورههای پایدار و پرآرامش را بیشتر خواهیم دید و بیشتر مشکلات در شمار اندکی از پیشامدهای کمیاب متراکم خواهند شد.
در زندگی اقتصادی هم چنین فرانیدی تحت عنوان جهانی سازی در حال رخ دادناست. بدبختانه چنین پدیده ای در شرایط بحرانی، ریسک فرو ریختن نهاد های بزرگ مالی را بسیار بالا میبرد، هر چند ممکناست ثبات اقتصادی ظاهری را به وجود بیاورد. جهانی سازی، با تمام مزایایی که ایجاد میکند، عامل شکل گیری پیشامد های کمیاب، متراکم و ویرانگراست. نهادهای مالی در تعداد کمیاز بانک های بسیاز بزرگ ادغام شده اند و کمابیش اکثر بانک ها در هم فرو رفته اند. در نتیجه ی چنین انباشت مالی عظیمیدر چند بانک بزرگ که گاه در مدیریت ریسکهای خودشان گاوسی رفتار میکنند، این خطر بزرگ را در پی دارد که اگر یکی از بانک ها سقوط کند ممکناست سایر بانک ها را با خود به زباله دانی بکشد. خیر سرشان به این فکر افتاده اند که از دانشمندان بخواهند هوای ریسک های عجیب شان را داشته باشند؛ و در مسیری قرار بگیرند که پیش از هر زمان دیگری بخت یار شوند.
به عنوان مثال بنگاه بزرگ جی . پی . مورگان با به میان آوردن شاخص های ریسک در دهه ۹۰، جهان را با خطر بزرگی مواجه کرد. روش او با این هدف ایجاد شد که ریسکهای مردم را بتواند مدیریت کند ولی موجب شد که به جای شکاکان عملگرا، افراد ماشینی احمق قدرت های مالی را در دست بگیرند. روش دیگرش هم که بر پایه محاسبه کمیریسک عمل میکرد چنان فراگیر شد که بانکها بااستفاده از این فرامین بر روی بشکه ای بزرگ از باروت نشستند که به عطسه ای بند بود. با این حال اصلا جای نگرانی نبود، چون گروه دانشمندانشان میدانستد چطور بانکها را از بدبختی بعد از انفجار نجات دهند. فکر میکردند که تراکم و ادغام بانکها عامل جلوگیری چنین بحرانیاست و میتوانند قبل از سقوط بازار همه چیز را حدس بزنند ولی بدبختانه هیچ چیز به خوبی پیش نروفت، ادغام و تراکم (فرکتال) یک بحران جهانی را به وجود آورد. ما از سرزمین بانکهای متنوع و کوچک، با سیاست های مختلف و خلاقانه وام دهی، به چارچوبی همگن تر از بنگاههایی که بسیار به هم شباهت دارند رسیده ایم.
واقعیت ایناست که هر چه پیشامدی کمیاب تر باشد، آگاهی ما از احتمال وقوع آن کمتراست. شبکه ، مجموعه ای از عناصر به نام راس (Node)است که به نوعی با یکدیگر پیوند یافته اند؛ مانند شبکه فرودگاههای جهان، یا شبکه جهانی اینترنت؛ یا شبکههای برق رسانی؛ یا شبکههای اجتماعی. شاخه ای از پژوهش که نظریه شبکهها نام گرفتهاست، به بررسی شکل گیری این گونه شبکهها و پیوند میان رئوس آنها ( که یال (link) نامیده میشود) میپردازد. گرایش طبیعی شبکهها به ایناست که به ساختارهایی برسند که چیدمانی بسیار متراکم دارند، چیدمانی که در آن بیشترین یال ها به شمار اندکی از رئوس وصل میشوند و دور بخش اعظم رئوس بسیار خلوتاست. پراکندگی یال ها ساختاری بالنده دارد. چنین تراکمیمنحصر به اینترنت نیست و در زندگی اجتماعی، شبکه توزیع برق و مخابرات هم به چشم میخورد. گویا با چنین چیدمانی شبکههااستوار ترند و اگر آسیب های اتفاقی به بخشی هایی از شبکه وارد شود، کلیت آن واژگون نمیشود و آسیب احتمالی به رئوسی که پیوندهای ضعیفی با دیگر رئوس دارند میرسد. در عین حال این چیدمان شبکه را در معرض پیامدهای کمیاب متراکم قرار میدهد. کافیاست تجسم کنید اگر مشکلی برای یکی از رئوس عمده پیش بیاید چه پیامدی در انتظار شبکه خواهد بود. خاموشی برق در آگوست ۲۰۰۳ در شمال خاوری آمریکا و پیامدهای ویرانگر آن، هشداریاست برای اینکه بدانیم اگر یکی از بانک های بزرگ فرو بریزند چه میشود. ولی بانک ها در وضعیتی بسیار بدتر از اینترنت قرار دارند. در صنعت مالی دم بلند مهمی( جایی که به خرده پاها میدان داده میشود) به چشم نمیخورد! اگر در اقلیم مالی دیگری به سر میبردیم شاید وضعمان بهتر بود؛ اقلیمیکه در آن نهادهای مالی گهگاه پریشان میشدند و به تندی جای خود را به نهادهای جدید میدادند و بدین ترتیب تنوع موجود در کسب و کارهای اینترنتی و نرمش اقتصاد اینترنتی را بازتاب میدادند. یا اقلیمیکه در آن دم بلندی از مقامات دولتی و دولت مردان وجود میداشت که بار دیگر دیوان سالاری را شکوفا میکردند.
در آخر: جایگاه طبقاتی مهماست! ابر ستارهها همیشه خواهند بود. صدرنشینان عمر درازتری دارند و جایگاه اجتماعی به تنهایی میتواند بر طول عمر اثر داشته باشد. در جوامعی که شیب اجتماعی ملایم تراست مردم عمر طولانی تری دارند. چنان که در جوامع با شیب اجتماعی تند، جدا از وضع اقتصادی، مردم زندگی کوتاه تری دارند.