یارب، به حق اشک و آه قلب سوزان علی/ ما را در ایوان نجف بنما تو مهمان علی!
کد خبر: 3814889
تاریخ انتشار : ۰۶ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۱:۴۶

یارب، به حق اشک و آه قلب سوزان علی/ ما را در ایوان نجف بنما تو مهمان علی!

گروه ادب ــ شاعران همزمان با شب‌های قدر و شهادت حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) غزل‌هایی را در وصف آن امام همام سروده‌اند.

 یارب به حق اشک و آه قلب سوزان علی/ما را در ایوان نجف بنما تو مهمان علی!به گزارش خبرنگار ایکنا؛ امروز بیست و یکم ماه مبارک رمضان، همزمان با سالروز شهادت امیرالمؤمنین علی (ع) است. تعدادی از شاعران به جهت عشق و ارادت به امام اول شیعیان، شعر‌هایی را در وصف آن حضرت سروده‌اند که در ادامه می‌خوانیم:

مهدی جهاندار
از جریان افتد این مخاطره؟ هرگز
رود مبدل شود به خاطره؟ هرگز
مکتب عشاق، جنبش است و قیام است
بست نشستن کنار پنجره هرگز
میسره را سوختن به میمنه تا کی
میمنه را باختن به میسره هرگز
دست گدایی به سوی کیسه‌ی دزدان؟
خوش خط و خالی زده است چنبره؛ هرگز‌
ای زر و‌ای زور‌ای تظاهر و تزویر
صادره از عشق را مصادره هرگز
شعب أبی‌طالب است یا شب کوفه؟
مُسلم و تسلیم در محاصره هرگز
در شب اگر نافذ البصیره نباشی
ناسره تشخیص دادن از سره هرگز
گرگ کجا می‌زند به گله‌ی شیران
با سگ نادان بگو که دلهره هرگز
تا عَلم یا‌علی به دست یلان است
جنگ نخواهد شد و مذاکره هرگز

استاد غلامرضا سازگار

حیف مولا مردم عالم تو را نشناختند
دم زدند از تو، ولی یکدم تو را نشناختند
رهبر افلاکی و از خاکیان خاکی‌تری
هم ملائک هم بنی آدم تو را نشناختند
با تو قومی محرم و قومی دگر نامحرمند‌
ای عجب نامحرم و محرم تو را نشناختند
هم به تخت جاه، هم ویرانه، هم دامان چاه
هم به شادی هم به موج غم تو را نشناختند
انبیا بودند از آدم همه در سایه ات
لیک جز پیغمبر خاتم تو را نشناختند
با وجود آنکه یک آن با تو نشکستند عهد
بوذر و مقداد و سلمان هم تو را نشناختند
تو حجر تو جان کعبه تو حیات زمزمی
هم حجر هم کعبه هم زمزم تو را نشناختند
عرشیان کز صبح خلقت با تو ساغر می‌زدند
فاش گفتم فاش می‌گویم تو را نشناختند
چون کتاب آسمانی حرمتت شد پایمال‌
ای یگانه آیت محکم تو را نشناختند
با دو دسته بسته می‌بردند سوی مسجدت
گوئی آنجا بودم و دیدم تو را نشناختند
چون فقیری کو تو را دشنام داد و نان گرفت‌
ای علی جان مردم عالم تو را نشناختند
در کنار خانه ات بر همسرت سیلی زدند‌
ای فدای غربتت گردم تو را نشناختند‌
ای شجاعت از تو تا صبح قیامت سر فراز‌
ای قدت از هجر زهرا خم تو را نشناختند
بار‌ها در نخل میثم دوستان کردند سیر
حیف کآخرهمچنان «میثم» تو را نشناختند

یوسف رحیمی

مرگ خود را اگر این گونه تمنا دارد
سالیانی‌ست که در دل غم زهرا دارد
روضه فاطمه یک روضه معمولی نیست
شرح دوران غریبی‌ست که مولا دارد
شرح قومی‌ست که در موعد یاری امام
جای لبیک، فقط شاید و، اما دارد
قصه مردم بیعت‌شکن است این روضه
خون اگر گریه کند چشم زمان، جا دارد
استخوان در گلوی صبر بماند سی سال؟
آه با چاه خدایا! چه سخن‌ها دارد
بعد یک عمر غم خانه‌نشینی، حالا
غم بدعهدی دنیا طلبان را دارد
این یکی در طلب بردن بیت المال است
آن یکی منصب شاهانه تقاضا دارد
آن طرف لشکر کفر است به پا خاسته است
این طرف فتنه جهل است که غوغا دارد
بی‌وفایی کمر کوه وفا را خم کرد
داغ‌ها بر جگر از مردم دنیا دارد‌
می‌رود با غم سی سال غریبی، اما
جگری شعله‌ور از قصهه فردا دارد
آه کوفه‌ست، همان کوفه، ولی این دفعه
نیزه‌ای در وسط شهر تماشا دارد

هستی محرابی

امشب ملائک سر به سر در آه و افغانِ علی
گشته زمین و آسمان یکسر نواخوان علی
بوی اذانش از لبِ باغِ مناره می‌چکد
عطرِ شهادت کوفه را کرده گلستان علی
محرابِ او دارد خبر از درد و غم‌های دلش
از ربنای آخر دستان احسان علی
آن وحی عرفان خدا شرح صراط مستقیم
قرآن ندارد صورتی جز وصف برهان علی
تا تیغ زهرآلود کین فرق عدالت را شکافت
چشم خدا گریان شد از چشمان گریان علی
سیلاب خون جاری شده از تارُک منشَقٌ ِ او
چشم سحر خون بارد از حالِ پریشان علی
پیچیده در عرش خدا واویلتای جبرئیل
شد لیله القدر خدا آن فرق فُرقان علی
امشب صدای غربتش پیچیده در گوش جهان
دیگر به پایان آمده غم‌های دوران علی
گلدسته‌ها اندر قنوت محراب و منبر در سجود
سجاده می‌گرید چنان از درد فقدانِ علی
آهِ غریبی می‌چکد از اشک چشم کودکان
شد خالی امشب کوچه‌ها از سفره نان علی
امشب فقط آن کاسه صبر پُر از خون علی
شد سفره افطاری این روزه‌داران علی‌
ای دشمن شیطان‌صفت‌ای ظالم بی‌حد و مرز
کم بهره بردی تو مگر از رحمت خوان علی؟
یارب به حق اشک و آه قلب سوزان علی
ما را در ایوان نجف بنما تو مهمان علی!

قاسم صرافان

سرنوشت ما گره خورده به گیسوی علی
از ازل چرخانده دل‌ها را خدا، سوی علی
او مع الحق گفت و از آن روز ما را می‌کُشند
دار ما خرمافروشان حلقه موی علی
مانده ام احمد پیمبر بود یا عطار عشق
بس که سلمان‌ها، مسلمان کرد با بوی علی
گر می‌اندیشی نماز و روزه‌ات را می‌خرند‌
ای برادر! این تو و این هم ترازوی علی
بیشتر از برق دَم‌های دو سوی ذوالفقار
دوستان را کشته خَم‌های دو ابروی علی
هر که دل خوش کرده در عالم به نام دیگری
یا علی نشنیده است از سوی بانوی علی
آری آداب خودش را دارد اینجا عاشقی
ما و خاک کوی قنبر، قنبر و روی علی

سعید بیابانکی‌

ای سجود باشکوه وای نماز بی‌نظیر‌
ای رکوع سربلند وای قیام سر به زیر
در هجوم بغض‌ها‌ای صبور استوار
در میان تیر‌ها‌ای شکست‌ناپذیر
شرع را تو رهنما عقل را تو رهگشا
عشق را تو سر پناه مرگ را تو دستگیر
فرش آستانه‌ات بوریایی از کرم
تخت پادشاهی‌ات دستبافی از حصیر
کاش قدر سال بود آن شب سیاه و تلخ
آسمان تو غافلی زان طلوع ناگزیر
بعد از او نه من نه عشق از تو خواهم‌ ای فلک:
یا ببندی‌ام به سنگ یا بدوزی‌ام به تیر
دست بی‌وضو مزن بر ستیغ آفتاب
آی تیغ بی حیا شرم کن وضو بگیر
لَختی‌ای پدر درنگ پشت در نشسته‌اند
رشته‌های سرد اشک کاسه‌های گرم شیر

انتهای پیام

captcha