شکل‌گیری معنویت‌های نوپدید در مدرنیته/ برخوردهای اصطکاکی با فرقه‌ها موجب انشقاق اجتماعی می‌شود
کد خبر: 3817739
تاریخ انتشار : ۱۹ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۹:۱۱
حجت‌الاسلام مرتضی کربلایی:

شکل‌گیری معنویت‌های نوپدید در مدرنیته/ برخوردهای اصطکاکی با فرقه‌ها موجب انشقاق اجتماعی می‌شود

گروه اندیشه ــ ‌یک استاد فلسفه و عرفان با اشاره به اینکه عرفان و تصوف یک حقیقت هستند، بیان کرد: آنچه در این بین مهم است اینکه باید توجه کنیم که عرفان و تصوف نیز مانند سایر جریانات دچار آسیب شده و هم در این زمینه نیازمند آسیب‌شناسی هستیم و هم باید بین عرفان و تصوف اصیل و غیراصیل تمایز قائل شویم.

رد نشود //// مصاحبه سوژه عرفان////// عرفان و تصوف حقیقت واحدی هستند/مدرنیته یکی از دلایل شکل‌گیری معنویت‌های نوپدید/لزوم شناسایی تصوف اصیل از غیراصیل

عرفان و تصوف از جمله دانش‌های بسیار مهم و البته کمتر شناخته شده در علوم اسلامی محسوب می‌شوند که دارای خاستگاه و سیر تطور خاصی نیز هستند. همچنین علاوه بر عرفان اصیل، شاهد به وجود آمدن معنویت‌های نوظهور شده‌ایم و در جامعه امروز بسیاری از افراد داعیه‌دار نشان دادن راه فلاح و رستگاری به انسان هستند. بنابراین باید عرفان حقیقی را خوب شناخت و در پرتو این شناخت، معنویت‌های نوظهور را آسیب‌شناسی کرد.

به منظور آشنایی بیشتر با عرفان، تصوف و همچنین سیر تطور آن‌ها و مسائلی از این دست با حجت‌الاسلام والمسلمین مرتضی کربلایی، از اساتید فلسفه و عرفان حوزه علمیه، به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه مشروح بخش اول آن از نظر می‌گذرد؛

ایکنا؛ ضمن تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، در ابتدا در مورد تصوف و شکل‌گیری آن توضیح دهید و بفرمایید که از کجا نشئت گرفته و چه سیر تطوری داشته است؟

این بحث بسیار مفصل است و اگر بخواهیم به همه آن بپردازیم، به اندازه چند واحد درسی است، اما به تناسب فرصتی که داریم پیش می‌رویم و نکات اصلی و کلیدی را عرض خواهم کرد. در سنت اسلامی به لحاظ تاریخی از قرن دوم به بعد، شاهد شکل‌گیری جریان‌های فرهنگی هستیم که با توجه به وضعیت جامعه، تقدُّم و تاخُّر زمانی نیز داشته‌اند و مسئله شکل‌گیری علم حدیث و گروه محدثان، شکل‌گیری علم فقه و گروه فقها، شکل‌گیری علم کلام و گروه متکلمین، شکل‌گیری علم فلسفه و گروه فلاسفه و حکمای مسلمان و شکل‌گیری تصوف و عرفان اسلامی و مشایخ عرفان و تصوف را داشته‌ایم.

بروز اجتماعی تصوف

در این جریان‌‌های فرهنگی ـ اسلامی، تنها جریان فرهنگی‌ای که ظهور و بروز اجتماعی پیدا کرده، تصوف و عرفان اسلامی است. شما نمی‌بینید که فقها، متکلمان و محدثان، به جهت اجتماعی ظهور و بروز خاصی داشته باشند، آداب و رسوم خاصی پیدا کنند و مکان‌هایی برای آن‌ها اختصاص داده شود، اما متصوفه هستند که به جهت تبار‌شناسی فرهنگی و اجتماعی عقبه‌ای پیدا می‌کنند. تصوف این ویژگی را داراست که از قرن دوم هجری ظهور و بروز نحله‌ای و اجتماعی پیدا کرده و شکل گرفته است.

بحث مهمی در حوزه تاریخ تصوف و عرفان وجود دارد که اساساً خاستگاه تصوف کجاست؟ که به این مسئله خواهیم پرداخت. اما درباره ظهور اجتماعی تصوف و موافقان و مخالفانی که برای آن وجود دارد، مباحث زیادی شکل گرفته است. بحث مهمی که مطرح است اینکه آیا تصوف و عرفان اسلامی یک حقیقت هستند یا دو حقیقت؟ آیا ارتباطی بین این دو هست یا نیست؟

برخی از بزرگان و محققان مانند شهید مطهری در کتاب آشنایی با علوم اسلامی دارد که بُعد فرهنگی، عرفان و بُعد اجتماعی تصوف است. برخی می‌گویند که تصوف در بستر اهل سنت و عرفان در بستر شیعه شکل گرفته است و دیدگاه سوم که بدان اعتقاد دارم این است که این دو یک حقیقت هستند.

تصوف مکتب است و نه مذهب

بزرگانی مانند علامه طباطبایی، آیت‌الله حسن‌زاده ‌آملی و ... در عصر حاضر و در قرن‌های گذشته، شخصیت‌های طراز اول حوزه حکمت، تصوف و عالمان ربانی شیعه، مانند ابن فهد حلی، سیدبن طاووس، محمدتقی مجلسی، ابن ابی جمهور احسائی و دیگر بزرگان که در فرهنگ شیعی، اثرگذار هستند؛ در آثارشان، تصوف و عرفان را یک حقیقت دانسته‌اند.

نکته دیگر اینکه تصوف مکتب است و مذهب نیست. ممکن است یک صوفی، اشعری‌مسلک، معتزلی و یا شیعه امامی باشد. تصوف به عنوان یک مکتب رویکرد باطنی به دین است. بحث ریاضت و مجاهدت‌های نفسانی برای کنار رفتن حجاب‌های ظلمانی و نورانی و در نهایت رسیدن به توحید از طریق شهود قلبی و مواجهه مستقیم با حقیقت هستی است.

حکما و فلاسفه اسلامی دنبال اثبات واجب‌الوجود و اثبات حقایقی هستند که در عالم وجود دارد. ایشان از طریق براهین فلسفی به این مهم دست می‌زنند، عرفا و صوفیه نیز دنبال وصول به حق‌تعالی هستند، با این تفاوت که حکما می‌گویند که حقیقت را که اثبات می‌کنیم، یک بخشی از آن، واجب‌الوجود و یک بخش نیز ممکن‌الوجود یعنی عالم است، اما عرفا و مشایخ صوفیه معتقد هستند که در اثر ریاضت‌ها و مراقبت‌هایی که داشته‌اند به صورت شهودی درک نموده‌اند که موجود حقیقی در عالم فقط خدا است.

راه حکما، راه مفهومی از طریق استدلال عقلی است. عرفا و اهل‌الله از صوفیه می‌گویند که می‌خواهیم از حیطه این مفاهیم بیرون آمده و خودِ واقعیت را به آغوش بگیریم و با خدا مواجهه مستقیم پیدا کنیم.

ایکنا؛ یعنی می‌توان خدا را مشاهده کرد؟

بله، خود خدا را می‌شود ملاقات کرد. در قرآن کریم داریم که «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلي رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقيه» و یا اینکه می فرماید: «فَمَن کانَ یرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یشْرِکْ بِعِبادةِ رَبِّهِ أَحَدا». بنابراین از نگاه قرآن، خدا را می‌شود دید و ملاقات کرد. حضرت امیرالمومنین علی(ع) نیز فرمودند: «ما رَأَيتُ شَيئاً اِلاّ وَ رَأَيتُ اللهَ قَبلَهُ وَ بَعدَهُ وَ مَعَهُ وَ فيهِ؛ به هیچ چیز نظر نينداختم مگر آنکه خدا را پیش از آن، پس از آن، همراه آن و درون آن مشاهده کردم». سپس یک نفر از حضرت سوال می‌کند که با چشم سر می‌بینید؟ حضرت(ع) می‌فرماید که: «ولکن رایته القلوب بحقائق الایمان». این قلب است که می‌بیند و هر قلبی نیز توان رؤیت شهودی حق را ندارد، بلکه باید ایمان بالا رود و به حقیقت ایمان می‌توان خداوند متعال را شهود کرد.

اهل‌الله از عرفا و صوفیه می‌گویند که در مقام هدف و غایت می‌خواهیم به خدا برسیم و مواجهه مستقیم با خدا پیدا کنیم، نه در حیطه علم حصولی بلکه علم حضوری، علم الهی و علم لدنی که منشأ آن خود حق است؛ چنانکه فرمود: «وَ عَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً». بحث‌های زیاد دیگری اعم از مبانی انسان‌شناسی و جهان‌شناسی نیز وجود دارد که باید به اینها پرداخته شود.

شایسته است که بیش از این با چیستی عرفان و تصوف آشنا شویم. بسیاری از موضع‌گیری‌ها و شبهات و برخی از گفت‌وگو‌هایی که در فضاهای علمی حوزه و یا دانشگاه اتخاذ می‌شود، به ناآگاهی نسبت به مسئله تصوف برمی‌گردد. یعنی مسئله را نمی‌شناسیم که بدانیم عرفان و تصوف چیست؟ روش و غایت آن کدام است؟ تا بسیاری از شبهات و سوالات پاسخ داده شود.

عرفان و تصوف حقیقت واحدی هستند/مدرنیته یکی از دلایل شکل‌گیری معنویت‌های نوپدید/لزوم شناسایی تصوف اصیل از غیراصیل

اتفاقاً اگر متون دینی را بررسی کنید متوجه می‌‌شوید آن تأکیدی که بر مسئله قلب و دریافت‌های باطنی می‌شود، بیش از تأکیدی است که بر مسئله عقل و دریافت‌های عقلی شده است. قرآن کریم حقیقت انسان را قلب او می‌داند و بر قلب انسان است که در اثر گناه مهر زده می‌شود و روی قلب انسان است که پرده می‌افتد و دچار رین و زنگار می‌شود، چنانکه خداوند می‌فرماید: «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلوبِهِم وَ عَلى سَمعِهِم وَ عَلى أَبصارِهِم غِشاوَةٌ». یا اینکه می‌فرماید: «لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا»، برای ایشان قلوبی است که با آن حقیقت را دریافت نمی‌کنند؛ لذا در بحث‌های عرفا هست که حقیقت انسان قلب اوست و عقل شأنی از شئون قلب است.

باید تصوف و عرفان را بشناسیم و زمانی که شناختیم، براساس مبنایی که اتخاذ می‌کنیم، یا با آن همراهی می‌کنیم یا نمی‌کنیم که این خودش، یک کار استنباطی است. یک تفاوت رأی و مبنا از دوران قدیم بین محققین از عالمان اسلام، اعم از اهل سنت و شیعیان بوده است. عده‌ای با منطق، حکمت، تصوف و عرفان موافقت داشته و شواهدی نیز برای دیدگاه خود ارائه می‌کردند و عده‌ای از عالمان دینی نیز با آن‌ها مخالف بودند.

اختلافات فرااسلامی

برخی از اختلاف‌هایی که با حکمت و تصوف در اسلام وجود دارد، فرااسلامی است و در حوزه همه ادیان است. اگر به آیین هندو در نحوه تفسیر متن مقدس نگاه کنید، متوجه می‌شوید که یک عده از آن‌ها اهل تفسیر ظاهری هستند و یک عده نیز بحث‌های باطنی را دنبال می‌کنند. در یهودیت نیز این گونه است. این تفاوت روش و اختلاف در مبنا هم خوب و هم ریشه‌دار است.

گمان نکنیم که با چند جلسه گفت‌وگو می‌‌توان تصوف و عرفان را خوب شناخت و بعد توقع داشته باشیم که این اختلاف‌ها از بین برود. اختلاف خوب است و موجب ترقی می‌شود، اما عرض بنده این است که برخی از ذهنیت‌های منفی باید اصلاح شود. بالاخره تصوف و عرفان یک جریانی است که در اسلام شکل گرفته و تنها جریان فرهنگی است که ظهور و بروز اجتماعی یافته است.

ایکنا؛ با این توضیحات بالاخره باید بگوییم که تصوف و عرفان یکی هستند و یا باید آن‌ها را دو مقوله جدای از هم در نظر بگیریم؟

معتقدم که این دو یک حقیقت هستند و همچنان که سایر جریان‌های فرهنگی در اسلام به مرور زمان دچار آسیب و انحراف شده‌اند، تصوف و عرفان نیز استثنا نیست و دچار انحراف شده است. در واقع ما یک تصوف اصیل و سنتی داریم که محققین از عرفا و صوفیه بدان پرداخته‌اند و یک تصوفی داریم که از اصول و ارکان طریقت فاصله گرفته است.

اگر ملاصدرا در قرن یازدهم از این گروه دوم تعبیر به جهله صوفیه کرده همچنان که بزرگان دیگر نیز این طور بودند و همیشه به علاقه‌مندان سلوک هشدار می‌دادند که مسئله تربیت عرفانی را تحت نظر یک مربی و معلم شکل دنبال کنند و می‌گفتند که «نه هرکه چهره برافروخت دلبری دارد، نه هرکه سر بتراشد قلندری دارد».

آسیب‌شناسی تصوف و عرفا

قبل از ملاصدرا، اگر متون اصیل عرفان اسلامی را بررسی کنید، متوجه این نکته می‌شوید که خود مشایخ عرفان، مرتب به مسئله آسیب‌شناسی تصوف و عرفان حساسیت نشان می‌دادند.

هجویری(متوفای سال 465 هجری) کتابی به نام «کشف‌المحجوب» دارد که در آنجا می‌نویسد سالکان چند دسته می‌شوند؛ عده‌ای صوفی واقعی هستند؛ عده‌ای خود را به تصوف می‌زنند و گروه دیگر، ادعای تصوف و عرفان دارند. شیخ روزبهان بقلی شیرازی از عارفان برجسته قرن ششم، نیز رساله‌ای به نام «غلطات‌السالکین» دارد، در این رساله بزنگاه‌هایی که ممکن است سالک در وادی سلوک عرفانی از مبادی و اصول عرفان و تصوف فاصله بگیرد را متذکر می‌شود که چه مواردی است. لذا نقد درون ‌مکتبی از ناحیه مشایخ عرفان از ابتدای شکل‌گیری این جریان تا به امروز مطرح بوده است.

نقد برون‌مکتبی نیز از ناحیه محدثین و فقها قدیم تا امروز بوده است که هر یک از منتقدان برای خودشان، ادله و شواهدی داشته‌اند. برای مثال در بحث توحید، ادعای کرامات و کارهای خارق‌العاده که داریم و مسئله ولایت و مستحسنات صوفیه و آداب و رسومی که در تصوف شکل گرفته است؛ اختلاف نظر و مبنا با عارفان دارند. همچنین در مسئله ریاضت‌ و آداب آن همچون ترک حیوانی و گوشت نخوردن سالک، و نیز مسئله آداب مرشد و مرید، خانقاه و سماع و ... بحث‌های زیادی میان عارفان و فقیهان و محدثان صورت گرفته است. اینها برخی از عواملی هستند که موجب مخالفت برخی از عالمان دینی با تصوف شده است. مسئله تاویل عرفانی نیز جزء مسائلی است که موجب شده برخی از عالمان دینی با آن مخالفت نموده‌اند.

نکته بعدی این است که ما همیشه حساب تصوف را از معنویت‌های نوپدید و عرفان واره‌ها باید جدا کنیم. شکل‌گیری تصوف همانطور که بیان شد به قرن دوم وسوم هجری برمی گردد. از این رو نوع تعامل و رویکرد ما نسبت با تصوف باید غیر از تعامل ما با معنویت های نوپدید باشد.

اخیراً مسئله تصوف اهمیت یافته است. می‌خواهم عرض کنم که تصوف، مسئله امروز ما نیست. البته که تصوف و عرفان که با قلب انسان‌ها سروکار دارد بسیار مهم است. در جهان معاصر و ایران امروزی، نیاز و عطش معنویت فراوان است و ما موظف هستیم که به نیازهای معنوی جامعه و جوانان خودمان، پاسخ صحیح و کارآمد دهیم. یک وقت به تصوف پرداخته می‌شود و دلیل آن بحث‌های تمدنی است که اخیرا مطرح شده است که البته باید در بحث تمدن و فرهنگ اسلامی، همه جریان‌های فرهنگی لحاظ شود و یک وقت نیز اینطور است که در مواجهه با جریان‌های فرهنگی همچون تصوف و عرفان، دچار سیاست‌زدگی می‌شویم.

در مواجهه با تصوف و عرفان نباید دچار سیاست‌زدگی بشویم؛ کار فرهنگی را باید فرهنگی پیش برد. موضوع تصوف و عرفان، فرهنگی است و حوزه‌های علمیه، مراکز فرهنگی و علمی، عالمان ربانی و شخصیت‌های طراز اول معنوی باید در بحث‌های معرفتی دست به کار شوند. بالاخره عطش معنویت و عرفان در جوان‌ها وجود دارد و آن‌ها باید سیراب شوند.

تصوف و عرفان، یک راه است، همچنان که راه حکما، فقها و محدثان راه دیگر است و باید دید که کدام یک به شریعت نزدیک‌تر هستند و کدام، سریع‌ترین راه است. عرفا ادعا دارند که راه ما بهترین راه است، فقها نیز همین را می‌گویند و هر کدام مبانی و ادله و شواهدی را اقامه می‌کنند که نیاز به تحلیل و بررسی آن‌ها وجود دارد.

یکی از دلایل شکل‌گیری معنویت‌های نوپدید، به مسئله مدرنیته و پسامدرن برمی‌گردد. الآن در جهان غرب، پیشرفت علم به معنای sience و پیشرفت تکنولوژی و در نتیجه مکانیکی و ماشینی شدن انسان و بسیاری از آسیب‌هایی که این مسئله یافته است، موجب شده که سبک زندگی انسان تغییر کرده و شیوه تفکر انسان نیز عوض بشود.

از این رو در جهان غرب معاصر، شاهد ظهور و بروز بسیاری از نحله‌های معنوی و ادیان فراوان هستیم که در قالب‌های مختلف ظهور نموده است؛ اوشو، سای بابا، اکنکار، عرفان‌های سرخ‌پوستی و آمریکایی نمونه هایی از این عرفان واره ها هستند.

بنابراین باز هم تاکید می‌کنم که حساب تصوف و عرفان جدای از معنویت‌های نوپدید است. تصوف یک عقبه‌ای به اندازه 1200 سال دارد و معنویت‌های نوپدید، متاخر هستند و در ایران نیز اخیرا رشد و گسترش پیدا کرده است. در این 20 سال اخیر، کتب فراوانی در این حوزه ترجمه شده و حلقه‌های زیادی شکل گرفته است. باید توجه داشت که کنترل، نظارت و کارهای ایجابی خوب است، اما برخوردهای اصطکاکی موجب انشقاق‌های اجتماعی می‌شود.

همانطور که فرقه‌سازی، وحدت و انسجام جامعه را از بین می‌برد، برخوردهای تند و اصطکاکی که برخاسته از عدم آگاهی و کم‌کاری باشد نیز مضر است و موجب می‌شود تا دچار سیاست‌زدگی شویم و فضای امنتیی پیش آید. کارهای امنیتی برای مراحل آخر مواجهه است. اگر متولیان فرهنگی کشور، وظیفه خود را انجام داده باشند و روال معمول طی شده باشد، شاهد اتفاقات ناگوار در صحنه اجتماع نخواهیم بود. برخوردهای تند موجب فرقه‌سازی شده و همچنین موجب می‌شود که افراد با حاکمیت و نظام، زاویه پیدا کنند.

ایکنا؛ به معنویت‌های نوپدید اشاه کردید. بالاخره کشور ما، یک کشور اسلامی است و ما وزارت علوم و یا وزارت آموزش و پرورشی داریم که در این کشور اسلامی فعالیت دارند، با این حال، کار به کجا می‌رسد که این دانش‌آموز و دانشجوی ما عطش عرفانی‌اش را با معنویت‌های نوپدید پر می‌کند و به نوعی دچار انحراف می‌شود؟

وقتی متصدیان امر، عهده‌دار وظایف خود نشوند این اتفاقات رخ می‌دهد و طبیعی است. بنده به عنوان یک طلبه و معلم، وظیفه‌ام تعلیم مسائل دینی و بیان معارف اهل بیت برای جامعه است. اما اگر شیوه ارتباط گیری صحیح با جوانان را تعلیم نگرفته باشم و در حوزه علمیه، واحدهای آموزشی جهت تعلیم و تربیت اسلامی، فراهم نشده باشد؛ کار تعلیم و تعلم و تبلیغ به سرانجام نخواهد رسید.

بحث‌ معنویت‌های اصیل اسلامی، مسئله توحید، توحید افعالی، خداباوری، احساس و درک حضور خداوند متعال، توسل، ولایت اهل بیت(ع ، ترس از معاد و مسئله جهان آخرت مسائلی است که مغفول مانده است. بسیاری از مشکلات جامعه امروز ما این است که معاد را فراموش کرده‌ایم. خدا هست، جهان آخرت نیز هست، اما اینها کمرنگ است و بلکه بطور کلی در بعضی از افراد، فراموش شده است.

ایکنا؛ صدا و سیما که یک تریبون مهم محسوب می‌شود نیز عمدتا کارشناسان، مسائل مذهبی را مطرح می‌کنند که در حد موعظه‌های بسیار معمولی است و به نظر می‌آید که از ظرفیت صدا و سیما نیز به خوبی استفاده نشده است.

حوزه رسانه، در کارهای فرهنگی و تربیتی، می‌تواند ظهور و بروز داشته باشد، اما نگاه کنید به نوع مواجهه اهل بیت(ع) با یارانشان. پیامبراکرم (ص) با یاران خود نظیر سلمان فارسی و ابوذر مواجهه تربیتی است و رابطه آن‌ها مانند رابطه یک مرشد و مرید بوده و در واقع با یکدیگر زندگی می‌کردند. در سنت‌های قدیم حوزه، مرسوم بوده که یک استاد بر طلبه خود حق پدری داشت و حتی گاهی آن طلبه، داماد استاد می‌شد و روابط تربیتی و عاطفی اینچنینی حاکم بود؛ نه اینکه چند صباحی درس بخوانند و به همین بسنده کنند.

بنابراین بحث تربیت، بحث خاصی است. صدا و سیما نیز به جای خود اهمیت دارد، اما در مسائل تربیتی باید در مراکز خاص مانند مساجد که بسیار مهم است برنامه‌هایی وجود داشته باشد و امامت جماعت مسجد، یک عالم خودساخته باشد.

وقتی متصدیان امر در حوزه یا بیرون از حوزه و شخصیت‌های طراز اولی که برای خود محافلی دارند، وظیفه خود را انجام دهند و ارتباط عاطفی و تربیتی شکل بگیرد، نتایج مثبت زیادی را به همراه خواهد داشت. جوان امروز را نمی‌توان با اجبار تحت تعالیم آموزه‌های دینی قرار داد و اساسا سبک قرآن و اهل بیت(ع) نیز این نیست و باید ارتباط دوستانه بر محور عقلانیت برقرار شود.

در خانواده‌ها نیز اینطور است که اگر ارتباط با فرزند دوستانه نباشد، اثرگذار نیست و نمی‌شود با اجبار نوجوانی را به این سمت کشاند. در عین حال، بعد از مدتی که این اتفاق افتاد و این ارتباط و اتصال روحی پیش آمد، می‌شود نسخه‌هایی که بزرگان ما مانند علامه طباطبایی داشتند را در پیش گرفت و انجام داد.

بنابراین مسئله تربیت، بسیار مهم است و بحث تصوف در مکتب عرفان اسلامی عهده‌دار آن بعد پروشی و تربیتی است. تصوف ظهور و بروز اجتماعی پیدا کرده و عرفان اسلامی دارای ابعاد مختلفی است.

عرفان نظری و عرفان عملی را داریم، چنانکه ادبیات عرفانی، مسئله تفسیر و تاویل باطنی قرآن کریم و مسئله طریقت‌ها و جریان‌های عرفانی را نیز داریم. طریقت‌ها و جریان‌های عرفانی، مهم‌ترین شانی که ایفا کردند، از زمان شکل‌گیری مسئله تربیت نفوس و پروش بوده است. مادامی که مربی و معلم نباشد بحث تربیت نیز شکل نمی‌گیرد چه اینکه شأن پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت(ع) نیز شأن معلمی بوده است. اصحاب نزد پیامبراکرم (ص) می‌آمدند و حضرت سوال می‌کردند که آیا مبشره دارید یا خیر؟ مبشره در کلام پیامبراکرم (ص) آمده و بعداً تبدیل به یک اصطلاح عرفانی شده است. پیامبر(ص) و امامان (ع) و صاحبان سِر و شاگران خاصی نظیر سلمان، ابوذر، مقداد، رشید هجری، میثم تمار، کمیل‌ بن زیاد نخعی و ابوحمزه ثمالی و ... داشتند که تعاملشان با این اصحاب به صورت تربیتی بوده است. پیامبر(ص) و امامان(ع) روی این افراد نظارت و کنترل روحی داشتند.

گفت‌وگو از مرتضی اوحدی

انتهای پیام

captcha