قصه؛ الگوی روایت تاریخی از منظر قرآن کریم
کد خبر: 3821436
تاریخ انتشار : ۰۵ تير ۱۳۹۸ - ۰۹:۱۲

قصه؛ الگوی روایت تاریخی از منظر قرآن کریم

گروه اندیشه ـ مقاله «قصه؛ الگوی روایت تاریخی از منظر قرآن کریم» تلاشی است در جهت بازخوانی دقیق‌تر سوره مبارکه یوسف(ع) تا به ویژگی‌های الگوی روایت تاریخی از منظر قرآن کریم دست یابد. این مقاله ابتدا با تبیین نسبت میان روایت داستانی قرآن و روایت تاریخی مرسوم، نگاه مخاطب را به قابلیت الگویابی روایت تاریخی از میان الگوی روایت داستانی قرآن معطوف می‌دارد.

قصه؛ الگوی روایت تاریخی از منظر قرآن کریم
به گزارش ایکنا؛ مقاله «قصه؛ الگوی روایت تاریخی از منظر قرآن‌کریم؛ بازخوانی سوره‌ مبارکه یوسف به عنوان بهترین تاریخ‌گویی» به قلم محمدجواد مهدوی‌نژاد، استادیار دانشکده هنر و معماری دانشگاه تربیت مدرس، یحیی نوریان، دانشجوی کارشناسی‎ارشد معماری، دانشکده هنر و معماری دانشگاه تربیت مدرس در چهارمین شماره از دوفصلنامه تخصصی «پژوهش‌های میان رشته‌ای قرآن کریم» به مدیرمسئولی سیدمحمدجواد شوشتری منتشر شده است.

تاریخ یکی از دانش‌های بشری‌ است و تاریخ‌نویسی یکی از ابزارهای مهم انتقال تجربیات و فهم زندگی بشر به شمار می‌رود که از دیرباز بسیاری از افراد و متون، به ثبت و ضبط آن همت گمارده‌اند. در این میان، کتب ادیان ابراهیمی به طور عام و قرآن‌کریم، کتاب الاهی، به طور خاص نیز از جمله متونی‌ هستند که مفادی تاریخی را به همراه دارند. از سویی دیگر متون دینی نظیر قرآن، در پی انسان سازی و بیان آمده‌اند و بیهوده‌گی و زیاده‌گویی در آن ها راه ندارد. قرآن کتاب زندگانی و الگوی مسلمانان است و همه‌ علوم در آن نهفته است و برداشتن پرده‌های ابهام از هر چیزی در لوای آن میسرست، این مقاله با بازخوانی دقیق‌تر سوره‌ی مبارکه یوسف(ع) –به عنوان سوره‌ای تمام تاریخی از قرآن- در تلاش است تا به ویژگی‌های الگوی روایت تاریخی از منظر قرآن کریم دست یابد. سوره‌ یوسف(ع) سوره‌ای داستانی‌ست که تقریبا به طور کامل اختصاص به روایت زندگی یکی از پیامبران بزرگ الهی دارد. مقاله‌ی پیش ر ، ابتدا با تبیین نسبت میان روایت داستانی قرآن و روایت تاریخی مرسوم، نگاه مخاطب را به قابلیت الگویابی روایت تاریخی از میان الگوی روایت داستانی قرآن معطوف می‌دارد. سپس با تحلیل روایت داستانی سوره‌ یوسف(ع) به مثابه‌ی الگویی برای روایت تاریخی، و دسته‌بندی نتایج به دست‌آمده، به توصیه هایی مناسب بهره‌گیری برای رسیدن به روایت مطلوب تاریخی دست می‌یابد. مشروح متن این مقاله در ادامه از نظر می‌گذرد؛

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحِي إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُون، حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّيَ مَنْ نَشاءُ وَ لا يُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ، لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَرى‏ وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (یوسف، 109-111)

«ِ اين قصّه عجيب‌‏ترين قصّه‌‏هاست، زيرا كه در ميان دو ضدّ جمع بوَد، هم فرصت بوَد هم وصلت، هم محنت بوَد هم شادى، هم راحت بوَد هم آفت، هم وفا بوَد هم جفا، هم مالكى بوَد هم مملوكى، در بدايت بند و چاه بوَد، در نهايت تخت و گاه بوَد. به اوّل بيم و هلاك بوَد و به آخر عزّ و ملك بوَد. پس چون در اوّل اين چندين اندوه و طرب بوَد، در نهايت خود شگفت و عجب بوَد.» (سلطان علی‌شاه, 1372, ص. 421 -422)

هیچ فعلی نمی‌تواند بیهوده و بدون غرض انجام شود. شاید این عدم بیهودگی را بتوان یکی از مولفه‌های اساسی تفکر دینی برشمرد؛ این‌که تمام عالم بر مدار حق و حقیقتی در گردش است که در پس ایام به ظهور می‌رسد و هیچ چیز در سیر رخداد‌های هستی بیهوده نیست. تاریخ از منظر جهان‌بینی توحیدی، سیر زندگانی بشر بر کره‌ خاک است؛ بیهوده نبوده و دارای آغاز و پایانی هدف‌مند است. مجموعه‌ روابط حاکم بر آن نیز در سیطره‌ی قوانین و سننی غیرقابل انکار قرار‌دارند و به واسطه‌ آموزه‌های الهی قابل فهم‌تر می‌شوند. این هدف‌مندی که بر جریان تاریخ و هستی حاکمیت دارد بر هر فعلی که از ناحیه‌ بشر مومن به حاکمیت الهی صادر می‌شود نیز می‌بایست حاکم باشد.

بیان تاریخ و سرگذشت آدمیان، که ما امروزه آن را تاریخ و روایت تاریخی می‌نامیم نیز از این قاعده مستثنی نیست. بیان تاریخ آن‌گاه در جهان‌بینی الهی و مومنانه، به عنوان امری پسندیده پذیرفته‌است که در پس خود هدفی متناسب با رشد آدمی در مسیر بندگی خداوندی به همراه داشته باشد

بررسی تاریخ، نیروی تحلیل پدیده‌ها و رخداد‌های پیش رو را برای آدمی فراهم می‌آورد. «بین حوادث و ریشه‏هاى آن‌ها که از آن ریشه‏‌ها منشا مى‏‌گیرند و همچنین غایاتى که حوادث به آن غایات و نتیجه‏‌ها منتهى مى‏شوند اتصالى است که نمى‏توان آن را انکار کرد و یا نادیده گرفت، و با همین اتصال است که بعضى با بعضى دیگر مرتبط مى‌‏شود.» (طباطبایی, ۱۳۷۴, ص. ۱۰۸) این مسئله، منجر به سودمندی بررسی تاریخ می‌گردد و در نگرشی مومنانه، به جهت استحکام ایمان و فهم دقیق‌تر روابط حاکم بر هستی و کشف سنت‌های الهی، تاریخ و مطالعه‌ آن امری واجد ارزش شناخته می‌شود تا آن‌جا که حتی قرآن‌کریم - کتاب خداوندی- به بیان سرگذشت اقوام و انسان‌های تاثیرگذار دوران‌های گذشته می‌پردازد.

توجه قرآن‌کریم به تاریخ و سرگذشت اقوام، و قالبی که قرآن بدان وسیله به روایت تاریخ پرداخته است، این پرسش‌ها را پیش روی آدمی قرار می‌دهد که قالب مذکور چگونه قالبی است و چه ارتباطی با روایت تاریخی مرسوم دارد؟ آیا می‌توان بر اساس شیوه‌ روایت قرآن‌کریم از تاریخ، به تبیین شیوه‌ روایت تاریخی مطلوب دست‌یافت؟ و اگر این امر ممکن است به چه صورت امکان می‌یابد؟

در ادامه سعی بر آن است تا با مطالعه‌ دقیق این قالب روایی و تحلیل مفاد آن، طبق الگوی ارائه شده در (شکل ۱)، به پاسخ پرسش‌های مورد نظر دست یابیم:
۲.۱ داستان و روایت تاریخی

روایت یا داستان، شرح حوادثی‌ست که به صورت متوالی و با منطقی خاص به دنبال هم می‌آیند. این منطق خاص به طور غالب همان روابط علی‌ست که بیشتر با حرکت از علت به سوی معلول هم‌راه است (نجومیان, ۱۳۸۵, ص. ۳۰۶-۳۰۷). داستان‌ها تضمینی ندارند که مترادف وقایعی عینی باشند و شاید همین امر است که منجر به دسته بندی گروهی از داستان‌ها با عنوان داستان تخیلی می‌شود؛ داستان‌هایی که نه تنها متردافی عینی در تاریخ گذشته و آینده‌ بشر ندارند، بلکه حتی از منظر عرفی خلاف واقع و امری محال تلقی می‌شوند که آن‌ها را تخیلی می‌نامند.

«تاریخ از آن جا که به شرح آن چه گذشته است می‌پردازد، تابع الگو‌های روایت است.» (نجومیان, ۱۳۸۵, ص. ۳۰۶) چرا که تاریخ نیز سلسله حوادثی را شرح می‌دهد که در منطقی خاص به دنبال هم رخ داده اند و البته مترادفی عینی در گذشته دارند. همین تشابه بیان تاریخی و روایت داستانی منجر به ایجاد ترکیب "روایت تاریخی" گشته است که از حیث انطباق با واقعیات عینی در گذشته، بیانی تاریخی‌ست و ناگزیر از بیان شرح ماوقع، نوعی روایت است.

نگرش‌های گوناگونی نسبت به ویژگی‌های روایت تاریخی، در میان زبان‌شناسان وجود دارد و به واسطه‌ توجه هر یک از اندیش‌مندان به وجهی خاص از موضوع، ویژگی‌های متفاوتی نیز برای آن بیان شده است. با وجود اختلاف نظر‌های گوناگون، می‌توان گفت روایت تاریخی متضمن تعبیر و تفسیر است. در عین حال «تمام تفسیر‌های تاریخی به طور گریزناپذیری سوبژکتیو (ذهنی) و شخصی هستند» (نجومیان, ۱۳۸۵, ص. ۳۱۶) و این نقطه‌نظر تاریخ نویس است که تفسیری خاص را برمی‌گزیند و بر اساس آن به تعبیر تاریخ و روایت آن می‌پردازد.

همین رابطه‌ میان مفهوم تاریخ و روایت را می‌توان در واژگان انگلیسی این دو تعبیر نیز پی گرفت. کلمات history و story در زبان انگلیسی با یک‌دیگر خویشاوند هستند (پازوکی, ۱۳۸۳, ص. ۵) که یکی بر وجه اسنادی و دیگری بر وجه روایی تاکید دارد. «از سویی دیگر دو واژه‌ history و story در عربی، به اسطوره بدل شده‌اند» (پازوکی, ۱۳۸۳, ص. ۵). آغازین انگیزه‌ تدوین این مقاله و نیز اهمیت آن، از این‌روست که واژه‌ "اساطیر" (جمع اسطوره) در ادبیات قرآنی بار معنایی منفی دارد (حری, ۱۳۸۸, ص. ۲۱) و در نقطه‌ی مقابل کلام حق و قرآن و در جایگاه به ضلالت و گمراهی افکنی آدمیان قرار می‌گیرد [۱]. در نتیجه انگیزه‌ لازم برای پرسش از مطلوب قرآن در موضوع روایت تاریخ، شکل می‌گیرد.
۲.۲ قصه و قصه گویی در قرآن

قرآن‌کریم در جای‌جای خود برای بیان معارف الهی و هدایت خلق، به "قصه‌گویی" می‌پردازد. قصه و قصه‌گویی در ادبیات عامه‌ فارسی زبانان، به معنای داستان‌سرایی‌ست و راستی و درستی داستان را نشان نمی‌دهد. چه بسیار قصه‌های خیالی و ساخته‌ ذهن آدمی که بر سر زبان‌هاست و گاهی ریشه در ادبیات کهن قومی دارد. اما در ادبیات قرآنی و بستر زبانی نزول آن، یعنی کلام عربی "قصه" معنای دیگری دارد.

تعبیر قصه و قصه‌گویی در شکل‌های گوناگون ۹ بار [۲]در قرآن‌کریم آمده است. «راغب در مفردات مى‏گوید: کلمه" قص" به معناى دنباله جاى پا را گرفتن و رفتن است، و جمله" قصصت اثره" به معناى" رد پاى او را دنبال کردم" است و این کلمه به معناى خود اثر هم هست. و" قصص" به معناى اخبار تتبع شده نیز آمده‏ ‏» (طباطبایی, ۱۳۷۴, ص. ۱۰۲). قصه در کلام عرب، عبارت است از روایت جریانی که واقعیت داشته و ضبط شده است (مصطفوی, ۱۳۸۰, ص. ۳۴۳) و روایتی دنباله‌دار و پی‌گیر است که گام‌به‌گام با سیر واقع‌شده همراه می‌گردد. (طباطبایی, ۱۳۷۴, ص. ۱۰۲) تعابیر موجود در قرآن‌کریم نیز دال بر همین معنا هستند. به این معنا، تعبیر "قصه" بیش از آن که با داستان –در معنای امروز- هم ارز باشد، با برداشتی که امروزه از کلمه‌ "تاریخ" داریم تطابق دارد.

اگر چه در این تطابق و هم‌ارزی میان تعبیر "قصه" در قرآن و "تاریخ"، خود کلام قرآن و معنای لغوی تعابیر آن به تنهایی کافی به نظر می‌رسد، اما از نظرگاه علم تاریخ نیز، برخی گزاره‌های تاریخی قرآن در رابطه‌ی تطابق و وحدت با گزاره‌های قطعی تاریخ قرار دارند و در عین حال هیچ گزاره‌ی تاریخی قرآن نیز نیست که در تعارض با گزاره‌ای قطعی از تاریخ باشد. (فغفور مغربی, ۱۳۸۸, ص. ۷۰)
قصه و قصه‌گویی در ادبیات عامه‌ی فارسی زبانان، به معنای داستان‌سرایی‌ست و راستی و درستی داستان را نشان نمی‌دهد. چه بسیار قصه‌های خیالی و ساخته‌ی ذهن آدمی که بر سر زبان‌هاست و گاهی ریشه در ادبیات کهن قومی دارد. اما در ادبیات قرآنی و بستر زبانی نزول آن، یعنی کلام عربی "قصه" معنای دیگری دارد.


جز این هم نمی‌تواند باشد! قصه‌گویی قرآن‌کریم نمی‌تواند امری موهوم و غیرواقع باشد. قرآن‌کریم، پیغمبر اکرم (ص)، ائمه‌ هدی (ع) و حتی بزرگانی که تربیت شده‌ مکتب اسلام هستند برای هدف مقدس، از یک امر غیرحقیقی ولو یک تمثیل استفاده نمی‌کنند. (مطهری, ۱۳۷۸, ص. ۱۰۰) هدف قرآن‌کریم انسان‌سازی و راه‌نمایی به سوی حق و حقیقت است و یگانه غایتی که خداوند از نقل این گونه داستان‌ها در قرآن‌کریم دارد، انسان‌سازی و تکامل بخشی‌ست (خمینی، بی تا، ص. ۳۴۹) و بی‌شک امری موهوم نمی‌تواند ابزار خوبی برای نیل به این هدف حقیقی باشد.
۲.۳ انسان در برخورد با تاریخ

در بین انسان‌ها، پذیرفتن تاریخ در مقام مرجع مناسبی برای کسب تجربه و مرور سعی و خطا‌های بشر به عنوان یکی از علوم شایسته‌ مطالعه، امری مشترک است. گوناگونی و دایره‌ بزرگ تحقیق تاریخی در سده‌های اخیر در غرب کارکردگرای بی‌گانه با دین و دیانت از یک سو و تاکیدات جدی متون دینی اسلام از سویی دیگر شواهدی کافی بر این حقیقت هستند که تاریخ از منظر‌های گوناگون، الاهی و غیرالاهی مورد توجه است.

تاریخ امروزه یکی از شاخه‌های دانش بشری به حساب می‌آید و مانند بسیاری از عرصه‌های دیگر علم و دانش، به خودی خود ارزش‌مند و شایسته‌ تحقیق دانسته می‌شود. بشر با نگاه غیرتوحیدی، تاریخ را به منزله‌ی سعی و خطای بشر و انباری از تجربه می‌آموزد و در بررسی تاریخ در پی کسب تجربه در ساحت ماده است. به‌راستی تاریخ بهترین آزمایش‌گاه نظریه‌ها و اندیشه‌هاست (بابایی, ۱۳۸۲, ص. ۳۵۹) و یگانه راه فهم اموری‌ست که برای درک آن‌ها نیاز به رخ‌داد آن‌هاست. به این صورت تمام نقاط تاریخ بشری بدون در نظرگرفتن محوریتی معین، شایسته‌ی بررسی‌ند چرا که هرکدام به نوبه‌ی خود حائز تجربه‌ای بشری هستند و البته در این میان با نگاه کارکردی، در هر عصری برخی مهم‌تر و برخی در درجه‌های بعدی اهمیت قرار می‌گیرند. این در حالی‌ست که موضع انسان الاهی با تفکر توحیدی، در برابر تاریخ از زوایای دیگری نیز برخوردار است.
۲.۴ بشر موحد در برخورد با تاریخ

انسان الهی نیز با بررسی تاریخ کسب تجربه می‌نماید. حضرت علیه السلام در نامه سى‌و‌یکم نهج البلاغه خطاب به فرزندش امام حسن علیه‌السلام مى‌‏فرمایند: «فرزندم! من در سرگذشت گذشتگان چنان مطالعه کرده‏ام و به آن‌ها آگاهم، که گویا با آنان زیسته‏‌ام و به اندازه‏ آن‌ها عمر کرده‏‌ام.»، اما این کسب تجربه، هدف غایی انسان الاهی نیست.

انسان موحد، مانند تمام دیگر عرصه‌های زندگی به دنبال دریافت حق و حقیقت است و حول محوری معین که همان توحید باشد به بررسی تاریخ و سایر علوم می‌پردازد. در قصص تاریخی مندرج در قرآن، بیش از بیان تاریخ به منظور کسب تجربه، عبرت، بیان حقیقت، و هدایت و رحمت برای مومنین است. (طباطبایی, ۱۳۷۴, ص. ۳۷۴) و از این منظر هدف از قرائت قرآن و مطالعه‌ قصص تاریخی آن، تنها قرائت و تلاوت و دانستن نیست، بلکه هدف نهایى درک است، درک نیرومند و پرمایه که تمام وجود انسان را به سوى عمل دعوت‌کند. (بابایی, ۱۳۸۲, ص. ۳۹۴)
۳ بیان قصه در روایت سوره حضرت یوسف (ع)
۳.۱ سوره‌ی یوسف یک سوره‌ی تمام تاریخی

سوره‌ مبارکه یوسف، دوازدهمین سوره از قرآن‌کریم، تقریبا یک سوره‌ تمام تاریخی‌ست. محتوای این سوره به بیان قرآن‌کریم، قصه‌ زندگانی پرفراز و نشیب یکی از پیامبران الهی به نام یوسف (ع) است که سیر تاریخی کودکی تا پادشاهی او را به همراه شکل‌گیری هسته‌ی آغازین قوم بنی‌اسرائیل دربرمی‌گیرد. با توجه به آن‌چه در معنای قصه گفته شد می‌توان گفت سوره‌ یوسف تاریخ بخشی از زندگانی یوسف نبی (ع) و قوم بنی اسرائیل است که به قلم و زبان خداوندی به رشته‌ تحریر درآمده است.

شاید بد نباشد قبل از پرداختن به وجوه قابل برداشت در باب روایت تاریخی از سوره‌ی یوسف، ابتدا خلاصه‌ی این داستان تاریخی قرآنی را به بیان علامه طباطبایی (ره) مرور نماییم:

آرى، یوسف بنده‏اى بود خالص در بندگى، و خداوند او را براى خود خالص کرده بود، و به عزت خود عزیزش ساخته بود با اینکه تمامى اسباب بر ذلت و خواریش اجتماع کرد و او را در مهلکه‏‌ها انداخت، و خداوند او را از همان راهى که به سوى هلاکتش مى‏‌کشانید به سوى زندگى و حیاتش مى‏‌برد.

برادرانش بر او حسد بردند و او را در چاه دور افتاده‌‏اى افکندند، و سپس به پول ناچیزى فروخته، و خریداران او را به مصر بردند و در آنجا به خانه سلطنت و عزت راه یافت. آن کس که در آن خانه ملکه بود، با وى بناى مراوده را گذاشت و او را نزد عزیز مصر متهم ساخت، و چیزى نگذشت که خودش نزد زنان اعیان و اشراف مصر اقرار به پاکى و برائت وى کرد. دوباره اتهام خود را دنبال نموده او را به زندان انداخت، و همین سبب شد که یوسف مقرب درگاه سلطان گردد؛ و نیز همان پیراهن خون‏آلودش که باعث نابینایى پدرش یعقوب شد، همان پیراهن در آخر باعث بینایى او گردید، و به همین قیاس تمامى حوادث تلخ وسیله ترقى او گشته، به نفع او تمام شد؛ و کوتاه سخن، هر پیشامدى که در طریق تکامل او سد راهش مى‏شد خداوند عین همان پیشامد را وسیله رشد و پخته شدن او و باعث موفقیت و رسیدن به هدفش قرار داد، و همواره خدا او را از حالى به حالى تحول مى‏‌داد تا آنجا که او را ملک و حکمت ارزانى داشته او را برگزید، و تاویل احادیث را به او بیاموخت، و نعمت خود را بر او تمام نمود، همانطورى که پدرش به او وعده داده بود. (طباطبایی, ۱۳۷۴, ص. ۹۹)

۳.۲ احسن القصص

خداوند در ابتدای سوره، با نامیدن داستان تاریخی یوسف نبی علیه السلام به احسن القصص (یوسف، ۳)، و بیان این که «ما بهترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحى کردیم، بر تو حکایت مى‏‌کنیم» [۳]، ذات پاک خویش را در مقام راوی داستان و داستان یوسف علیه السلام را به عنوان بهترین داستان از حیث مضامین از اخلاص توحید و ولایت خداى سبحان بر بنده‏اش و محبت به او و به عزت رسانیدن او از حضیض ذلت از یک‌سو، و از منظر سرائیدن داستان به گونه‌ای عفیف و در عین حال گیرا از سویی دیگر (طباطبایی, ۱۳۷۴, ص. ۱۰۲)، –و به استناد آن چه در معنای قصه گفته شد، بهترین روایت تاریخی معرفی می‌کند. بی‌شک چه روایتی شایسته‌تر از روایتی تاریخی‌ست که راوی آن خداوند بی‌همتا و پاک باشد و به صریح کلام او، بهترین روایت تاریخی نیز باشد، تا به عنوان الگوی مناسب برای طرح روایات تاریخی سودمند و عبرت‌آموز برای بشر مورد استفاده قرار گیرد؟

۳.۳ برداشت‌های ادبی و تاریخی

قصص قرآنی به طور عام و احسن القصص به صورت ویژه، تاکنون، کانون توجه و بررسی‌های گوناگون میان رشته‌ای، از جانب اهل فن و ذوق قرارگرفته‌اند. به غیر از گروهی از عالمان دیروز و امروز –و غالبا در حوزه‌های علوم دینی- که در متن این قصص به بحث و نظر پرداخته‌اند، دیگر اندیشمندان غالبا به بررسی روایت و عناصر داستانی توجه‌کرده‌اند (آیت اللهی، خبری، طاووسی, & لزگی, ۱۳۸۶) و کم‌تر بحثی در انطباق این قصص با تاریخ و مساله‌ روایت تاریخی نگاشته شده است. مگر آن که با نزدیک شدن به موضوع روایت تاریخی در قرآن، سعی در منزه کردن قرآن و داستان‌های آن از سایر گزارش‌های تاریخی و اسطوره‌ها شده است (حری, ۱۳۸۸) و این گونه به برخوردی تجویزی در باب تاریخ‌نویسی منجر نشده است.

با این وجود تحلیل‌های ارزش‌مندی که از منظر روایی و داستانی بر روی قصص قرآنی و سوره‌ یوسف انجام شده است، با وجود عدم تاکید بر وجه تاریخی، بن‌مایه‌ کاملی برای استخراج اصول روایت تاریخی از قصص قرآنی هستند، چه این که بخشی از هر روایت تاریخی را عنصر روایت تشکیل می‌دهد و بی‌شک روایت تاریخی قرآن که بهترین روایت تاریخی می‌باشد، از این حیث نیز الگویی شایسته‌ی استفاده و برداشت است.

۴ ویژگی‌های روایت تاریخی در نگاه قرآن‌کریم

براساس بررسی مندرجات و ساختار سوره‌ مبارکه‌ یوسف و با نیم نگاهی به سایر قصص قرآنی، با درنظرگرفتن این حقیقت که این قصه، تاریخی‌ست که توسط خداوند روایت می‌گردد و توسط او به عنوان بهترین روایت‌گری تاریخی شناسانده شده‌است، می‌توان به اصول و شاخصه‌هایی دست یافت که وجه تمایز و معرف یک روایت تاریخی الهی‌ست و می‌تواند الگویی برای سایر روایات تاریخی بشری باشد. در این بررسی، تحلیل‌های ادبی انجام شده توسط صاحب‌نظران، که در بعد ساختاری روایت قابل بهره‌برداری هستند، برای استخراج اصول روایت تاریخی مورد استفاده قرار‌می‌گیرند.

به شهادت قرآن در پس بررسی تاریخ برای مومنان رحمت و هدایت نهفته است. (یوسف، ۱۱۱) و مطالعه‌ تاریخ همواره با عبرت و کسب تجربه از احوال پیشینیان هم‌راه است. با عنایت به مقدمات بحث، این اصول همان وجوهی‌ست که در صورت وجود در روایتی تاریخی، آن را مستعد می‌سازد تا بتواند به امر انسان‌سازی و هدایت اهل ایمان خدمت نماید و عدم بهره‌ روایتی تاریخی از این اصول آن را تبدیل به داستانی غیرتوحیدی و به یک نظر غیرسودمند می‌سازد. در نتیجه ذکر این اصول، به معنای نادیده گرفتن ارزش‌های بدیهی و مورد قبول نهفته در تاریخ نظیر عبرت‌اندوزی نیست.

۴.۱ روشن‌گر و مایه تعقل بودن

«الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبینِ (۱) إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (۲)»

«الف، لام، را. این‌ها آیات کتاب روشن‌گر است. (۱) ما آن را قرآنى عربى نازل کردیم، باشد که شما بیاندیشید. (۲)»

خداوند در ابتدای این سوره با تعبیر صریحی، این آیات را روشن‌گر می‌خواند و هدف از نزول قرآن و آیات الاهی را مایه‌ی تعقل گشتن برای مومنان و مخاطبان قرآن معرفی می‌کند. (یوسف، ۱ و ۲) به این صورت در آغاز و پیش از بیان ماوقع نقطه‌ی پایان و هدف روایت تاریخ را روشن‌گری و به فکر و تعقل وادارکردن مخاطب برمی‌شمارد و مخاطب را از روایتی بدون فکر و محرک فکر برحذر می‌دارد. تعبیر عقل و تعقل ۴۹ بار در جای‌جای قرآن‌کریم هم‌واره به نوعی به این امر مهم اشاره دارد.

۴.۲ دارای پیام مشخص انسان‌ساز و دعوت الاهی

روایت تاریخی قرآن به دنبال انسان‌سازی و با پیام مشخص انسان‌سازانه است. در آغاز روایت، پس از بیان مقدمه، با بیان جمله‌ی لَقَدْ کانَ فِی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آیاتٌ لِلسَّائِلِینَ (یوسف، ۷) قصد ورود به داستان را دارد. با وجود معنای اختصاصی ذکر شده برای این آیه که با شان نزول آن در ارتباط می‌باشد (طباطبایی, ۱۳۷۴, ص. ۱۰۰) از صراحت و عمومیت آیه‌ی مذکور این گونه بر‌می‌آید که در داستان یوسف و برادرانش آیاتی الهى نهفته است که دلالت بر توحید دارد. (طباطبایی, ۱۳۷۴, ص. ۱۱۸)
تحلیل‌های ارزش‌مندی که از منظر روایی و داستانی بر روی قصص قرآنی و سوره‌ یوسف انجام شده است، با وجود عدم تاکید بر وجه تاریخی، بن‌مایه‌ی کاملی برای استخراج اصول روایت تاریخی از قصص قرآنی هستند، چه این که بخشی از هر روایت تاریخی را عنصر روایت تشکیل می‌دهد و بی‌شک روایت تاریخی قرآن که بهترین روایت تاریخی می‌باشد، از این حیث نیز الگویی شایسته‌ی استفاده و برداشت است.

جای جای قرآن‌کریم دارای این صفت است به طوری که تمام آن آیه و نشانه و مایه‌ی هدایت است. قرآن‌کریم انسان‌سازی را هدف خویش می‌داند و هدایت و رفع اختلاف‌های امت را از کارکرد‌های خود برمی‌شمارد. (بقره ۲۱۳) آیات قرآن به تمامه روشن‌گرند (بقره ۹۹) و دعوت به زندگی الاهی و دینی، در تمامی آن‌ها نهفته است.

۴.۳ بندگی خدا و توکل به او؛ سررشته و نخ تسبیح روایت

بی‌شک خداى تعالى ولى بندگان مخلص خویش است، امور آنان را برعهده می‌گیرد تا عزت‌شان بخشد و ایشان را به کمال برساند. خداوند قادر، اسباب عالم را آن طور که خود می‌خواهد شکل می‌دهد و از آن‌ها نتیجه‌ی مورد نظر خویش را می‌گیرد و نتایج ظاهری در مقابل آن چه اراده‌ی اساسی اوست بی‌ارزش‌ند (طباطبایی, ۱۳۷۴, ص. ۱۱۸)

«غرض این سوره بیان ولایتى است که خداوند نسبت به بنده‏اش دارد، البته آن بنده‏اش که ایمان خود را خالص، و دلش را از محبت او پر کرده و دیگر جز به سوى او به هیچ سوى دیگرى توجه نداشته باشد. آرى، چنین بنده‏اى را خداوند خودش عهده‏دار امورش شده، او را به بهترین وجهى تربیت مى‏کند، و راه نزدیک شدنش را هموار، و از جام محبت سرشارش مى‏کند، آن چنان که او را خالص براى خود مى‏سازد و به زندگى الهى خود زنده‏اش مى‏کند، هر چند اسباب ظاهرى همه در هلاکتش دست به دست هم داده باشند، او را بزرگ مى‏کند هر چند حوادث او را خوار بخواهند، عزیزش مى‏کند هر چند نوائب و ناملایمات روزگار او را به سوى ذلت بکشاند و قدر و منزلتش را منحط سازد.» (طباطبایی, ۱۳۷۴, ص. ۹۸-۹۹)

سراسر این روایت قرآنی حول این محور اساسی در گردش است. بنده‌ای از بندگان خوب خدا در چالشی از این سو به آن سو، آزموده می‌شود و در هر مرحله دست خدا بالای همه‌ی دست‌ها و قدرت‌ش مافوق تمام قدرت هاست. روایت‌های تاریخی قرآنی-چه داستان یوسف نبیعلیه السلام و چه دیگر داستان‌های قرآنی- هم‌واره چنین رشته‌ی انتظام‌دهنده‌ای دارند. داستان قرآنی چه روایت تاریخی یک جنگ باشد، چه داستان مهمانی یک نبی، چه داستان فرمان‌روایی بزرگ و الاهی باشد و چه شرح حال فرعونی کافر و ظالم، همواره حول محور بندگی خدا در جریان است.
۴.۴ حضور عنصر غیب و قدرت الاهی در روایت تاریخی

از نکات قابل توجه در روایت تاریخی قرآن، حضور عناصر غیبی در روایتی مربوط به جهان واقع و خارج است. ذکر و شرح خواب به عنوان یکی از امور تاثیرگذار در سیر روایت تاریخی و اهمیت تاویل خواب از یک سو، و وجود عنصر قدرت‌مند غیب در جای‌جای داستان تاریخی در قالب ارجاع بسیاری از وقایع و رخ‌داد‌ها به نظر خداوندی و الهام غیبی و خواست و قدرت الاهی و از این جمله امور غیبی، همه و همه بسنده نکردن روایت تاریخی به ظاهر واقع را به خوبی نشان می‌دهند. از دیگر امور غیبی موثر در روایت تاریخی قرآنی، عنصر شیطان است.

۴.۵ حضور شیطان و نقش او در تاریخ

نقش شیطان به عنوان قوه‌ای فاعل در روایت تاریخی قرآنی، نقشی غیرقابل اغماض است به طوری که در چندجای سوره‌ی مبارکه‌ی یوسف (یوسف، ۵ و ۴۲ و ۱۰۰) نیز این نقش در قالب برگرداندن امور شر به مکر و وسوسه‌ی شیطان مشاهده می‌گردد. علامه طباطبایی (۱۳۷۴, ص. ۵۱) در بحثی پیرامون شیطان، با نقد دیدگاه‌هایی که شیطان را به صورت موجودی خیالی و غیرواقعی تفسیر می‌کنند به صورت خلاصه در مورد شیطان می‌گوید:

ابلیس موجودى است از آفریده‏هاى پروردگار که مانند انسان داراى اراده و شعور بوده و بشر را دعوت به شر نموده و او را به سوى گناه سوق مى‏دهد. این موجود قبل از اینکه انسانى به وجود آید، با ملائکه مى‏زیسته و هیچ امتیازى از آنان نداشته است و پس از اینکه آدم (ع) پا به عرصه وجود گذاشت وى از صف فرشتگان خارج شده بر خلاف آنان در راه شر و فساد افتاد، و سرانجام کارش به اینجا رسید که تمامى انحرافها، شقاوتها، گمراهی‌ها و باطلى که در بنى نوع بشر به وقوع بپیوندد همه به یک حساب مستند به وى شود.

شیطان در روایت تاریخی قرآن نیز، مانند سایر آموزه‌های اسلام و قرآن، به عنوان جنی موجود و موثر در عالم (کهف، ۵۰)، وجود دارد و نقش آن نادیده گرفته نمی‌شود. راوی داستان تاریخی قرآنی -خداوند- ابایی ندارد تا گناهان و بدی‌ها را فعالانه به وسوسه‌ی شیطان ارجاع دهد. گویی از منظر قرآن، شیطان یکی از شخصیت‌های تاثیرگذار و بازیگر در روایت تاریخی‌ست که در کنار دیگر شخصیت‌های روایت، نقش خود را ایفا می‌کند و نمی‌تواند نادیده گرفته شود. با درنظرگرفتن یوسف (ع) به عنوان یگانه شخصیت اصلی این روایت تاریخی، بی‌شک شیطان شخصیتی فرعی و از منظر اهمیت در جایگاهی همانند دیگر شخصیت‌های فرعی داستان نظیر پدر و برادران یوسف و عزیز مصر و بانوی او و ... است. (خبری, ۱۳۸۶, ص. ۲۲۴)

۴.۶ پرداخت شخصیت‌های تاریخی به قدر تاثیرشان و معرفی الگو‌های مثبت و منفی مردان و زنان در تاریخ

در روایت تاریخی قرآنی، پرداخت شخصیت‌ها، به طور یکسان صورت نمی‌پذیرد. گاهی فردی تا خصوصیات ریز رفتاری توصیف می‌شود و گاهی از کسی تنها جای‌گاه خانوادگی او ذکر می‌شود. نام برخی در متن اشاره می‌شود و نام عده‌ای هرگز آورده نمی‌شود. حتی با اضافه‌کردن تفاسیر معصومین بر آیات نیز، نام بسیاری از بازی‌گردانان روایات تاریخی قرآنی، برای همیشه از چشم مخاطب پوشیده می‌ماند.

مثلا در سوره‌ی یوسف نام بنی‌اسرائیل نیامده است و غالبا به طور جمعی از آن‌ها یاد می‌شود. در جایی نیز که فردی از آن‌ها به طور فردی نقشی را ایفا می‌کند، تنها با تعبیر "قائل منهم" از او یاد می‌شود. علامه طباطبایی در تفسیر این جریان می‌فرماید: «مفسرین در این‌که گوینده این حرف کدام یک از ایشان بوده اختلاف کرده‏اند و بعد از اتفاق بر این‌که یکى از همان برادران بوده، بعضى اسم او را "روبین" پسر خاله یوسف، و بعضى دیگر" یهودا" که بزرگ‌تر و عاقل‌تر از همه بوده دانسته‏اند و بعضى گفته‏اند او" لاوى" بوده.» (طباطبایی, ۱۳۷۴, ص. ۱۳۰) و در ادامه به درستی اشاره می‌کنند: «و به هر حال بعد از آن‌که قرآن کریم از بردن اسم او سکوت کرده ما چرا بى‏جهت و بدون هیچ ثمره‏اى در این باره بحث کنیم.» (طباطبایی, ۱۳۷۴, ص. ۱۳۰)

به این ترتیب رعایت اصل پرهیز از بیهودگی و پرداخت به اندازه به روایت تاریخی از اصول مسلم تاریخ‌گویی قرآنی‌ست که در مواجه با شخصیت‌های تاریخی، بسته به میزان تاثیرگذاری شخصیت در سیر تاریخی به پرداخت پیرامون او می‌پردازد. درعین حال، قرآن‌کریم در راستای رسالت انسان‌سازی خویش، از طرح و معرفی نمونه‌های انسان‌های مرد و زن وارسته به منظور الگوسازی برای مومنان و نیز معرفی نمونه‌های شاخص کفر و شرک به منظور عبرت از احوال آن‌ها، دریغ نمی‌کند و به این ترتیب با رعایت اختصار در پرداخت‌ها وظیفه‌ی الگو‌سازی خویش را انجام می‌دهد.
 
۴.۷ نپرداختن به حواشی غیر تاثیرگذار

همین اصل پرهیز از بیهودگی، در برخورد با شرح وقایع، حصر توصیف‌ها و تشریح‌ها در میزانی که لازمه‌ی روایت تعقل برانگیز و دارای پیام الهی باشد را در پی دارد. داستان یوسف نبی (ع) از کودکی او آغاز می‌شود، اما تنها در کودکی به چند واقعه‌ی اساسی اشاره می‌کند (یوسف، ۴-۲۱) و از سیر زندگی او به طور جهشی عبور می‌کند، چرا که پیام انسان ساز مورد نظر قرآن در لابه‌لای همین صحنه‌های اندک که در کنار هم تشکیل روایت را داده اند، محقق می‌شود و بیهوده است اگر به جزئیات غیر سرنوشت ساز دیگر پرداخته شود.
۴.۸ پرهیز از روایت تاریخی بی‌طرف

قرآن و راوی داستان تاریخی یوسف علیه السلام، خداوند، در بیان داستان بی‌طرف نیست و بی طرف نیز ظهور نمی‌یابد. نه به آن معنا که حقیقت را دیگرگون جلوه دهد که ذات پاکش از دروغ و ناراستی مبراست بلکه در مقام تحلیل هر گزاره‌ی تاریخی برمی‌آید و از هر خبر تاریخی که می‌توانست گزارشی صرف باشد، حکمت و هدایتی می‌سازد. این هدایت بخشی، غالبا در لوای موضع‌گیری به نفع حق و در مقابله با باطل رخ می‌دهد.
رعایت اصل پرهیز از بیهودگی و پرداخت به اندازه به روایت تاریخی از اصول مسلم تاریخ‌گویی قرآنی‌ست که در مواجه با شخصیت‌های تاریخی، بسته به میزان تاثیرگذاری شخصیت در سیر تاریخی به پرداخت پیرامون او می‌پردازد.


به طور مثال در آیه ۱۵ در هنگام شرح رخ‌داد ظلم برادران به یوسف، با جانب‌داری از یوسف برادران را فاقد شعور و درک می‌خواند. (یوسف، ۱۵) در جایی دیگر رشد یوسف در حکمت و علم را نه نتیجه‌ی سیر طبیعی تاریخ زندگی او که جزای خویش به نیکویی یوسف می‌خواند. (یوسف، ۲۲) و یا پرهیز یوسف از گناه را ارج می‌نهد و او را از بندگان مخلَص خود می‌خواند. (یوسف، ۲۴) از این گونه جانب‌داری‌های حق مدارانه و مقابله‌ی با باطل در سرتاسر روایت تاریخی الهی به طور همگن مشاهده می‌شود.
 
۴.۹ ارجاع مداوم به سنن الاهی

نوع دیگری از جانب‌داری حق‌مدارانه که در روایت تاریخی الهی مشاهده می‌شود، بیان سنن الهی و ارجاع مدام خواننده به آن‌ها به منظور هدایت است. به این صورت در جای‌جای کلام بعد از ذکر گزارشی تاریخی، بیان یکی از سنن لازمان الهی منجر به تعمق تجربه‌ی به‌دست‌آمده برای مخاطب از ورای رویارویی با گزارش تاریخی می‌گردد به‌طوری که در ساحتی لازمان و ازلی به درکی حقیقی نائل می‌آید.

به طور مثال در بخشی از روایت تاریخی زندگی یوسف پیامبر (ع)، به دشمنی ابدی شیطان برای آدمی (یوسف، ۵)، عالم و حاکم بودن خداوند (همان، ۶)، برتری خداوند بر همه چیز و غفلت بشر از این امر (همان، ۲۱)، پاداش‌دهی الهی به نیکوکاران (همان، ۵۶ و ۲۲)، شنوا و دانا بودن خداوند (همان، ۳۴)، فضل و کرم خداوند بر مردم (همان، ۳۸)، دعوت به دین استوار (همان، ۴۰)، هدایت نشدن فریب خائنان توسط خداوند (همان، ۵۲)، مهربانی و آمرزش خداوندی (همان، ۵۳)، برتری پاداش آخرت برای اهل تقوا (همان، ۵۷) و .. ارجاع داده شده است و تمام این ارجاع‌ها به گونه‌ای ممزوج با روایت تاریخی‌ست و با وجود ورای زمان و مکان بودن این گزاره‌ها، چیزی جدای از روایت تاریخی قرآنی به حساب نمی‌آید.
۴.۱۰ روایت منزل به منزل

متناسب با همین ارجاعات و اشارات و با توجه به اصل پرهیز از بیهودگی روایی که به آن اشاره شد، نمی‌توان از روایت تاریخی قرآنی انتظار روایتی ممتد با سیر حرکت یک‌نواخت داشت. روایت تاریخی قرآن، روایتی منزل به منزل و صحنه‌به صحنه است که در هر صحنه، با شرح آن بخش به صورت داستان‌واره‌ای کوتاه، حلقه‌ای دیگر از زنجیره‌ی روایت تکمیل می‌شود و به محض انتقال پیام اصلی و تامین لازمه‌های روایی داستان، پرش به بخش و منزل بعد به طور مستقیم یا غیرمستقیم رخ می‌دهد.

در داستان یوسف (ع) منزل ابتدایی تعریف خواب یوسف کودک برای پدرش و هشدار پدر است، منزل بعد حسد برادران و دسیسه‌چینی آن‌ها، منزل بعد اصرار آن‌ها به پدر و جلب نظر وی، منزل بعد صحرا و اجرای نقشه‌ی شومشان، منزل بعد کاروان عبوری و چاه و .. همین طور منزل به منزل روایت پیش می‌رود و هر منزل به قدر نیاز به شرح در می‌آید.
۴.۱۱ محوریت نقاط عطف بر اساس سیر توحیدی داستان

این سیر منزل‌به‌منزل با نقاط عطفی همراه است که غالبا سیر توحیدی داستان و جدال میان ایمان وکفر را می‌سازند. به این ترتیب موضوع رشته‌ی بندگی به عنوان انتظام دهنده‌ی کلی روایت، در قالب نقاط عطفی بروز پیدا می‌کند که میان منازل رخ‌داد تاریخی رابطه برقرار می‌کنند.

مثلا منزل اول، با عبارتی که به برگزیدگی یوسف و آل یعقوب به خاطر بندگی‌شان دلالت دارد پایان می‌پذیرد (همان، ۶) و عبارتی واسط صحنه را به صحنه‌ی بعد متصل می‌سازد. (همان، ۷) سپس چند منزل پیاپی بیان می‌شوند تا اجرای دسیسه‌ی برادران رخ می‌دهد. در این‌جا با جمله‌ای ارزش‌گذارانه جدال میان ایمان و کفر، و بندگی و عصیان روشن می‌گردد (همان، ۱۵) و صحنه تحویل پیدا می‌کند و این روند تا پایان روایت ادامه دارد.
۵ نتیجه گیری

قرآن‌کریم اگرچه تحت عنوان قصص به بیان داستان می‌پردازد، اما با توجه به معنای قصه و قصص در زبان عربی و با عنایت به مبری بودن قرآن از بیان نادرست و خیالی، بایست گفت که قرآن در بیان هدایت برای خلق گاهی به بیان تاریخ می‌پردازد. به این صورت روایات تاریخی بیان‌شده توسط قرآن می‌تواند به عنوان الگویی برای روایات تاریخی تدوینی توسط مومنان مورد بهره‌برداری قرار‌گیرد. این مهم آن زمان بیشتر مورد توجه قرارمی‌گیرد که می‌بینیم خداوند در سوره‌ی یوسف –که سوره‌ای تمام تاریخی‌ست- این سوره و روایت تاریخی آن را بهترین روایات تاریخی نام می‌برد و به این صورت زمینه را برای اشتیاق مومنان به الگوگیری از این روایت تاریخی فراهم می‌آورد.

در بررسی روایات تاریخی قرآن‌کریم (قصص) به صورت عام و روایت تاریخی یوسف پیامبر (ع) به طور خاص، درمی‌یابیم که روایت تاریخی در بیان قرآن دارای مولفه‌هایی‌ست که آن را از گزارش‌های تاریخی مرسوم بشری و داستان‌ها و افسانه‌ها به طور کل متفاوت می‌سازد.
شکل 2 : ویژگی‌های روایت تاریخی

روایت تاریخی در بیان قرآن روشن‌گر و مایه تعقل است و به قصد روایت و داستان صرف بیان نمی‌شود.  در پس روایت دارای پیام مشخصه‌ی انسان‌ساز است و در جای‌جای کلام بر هدایت آدمی پامی‌فشارد. در روایت تاریخی به بیان قرآن بندگی خدا، سررشته و نخ تسبیح سیر رخ‌دادهاست نه امور دنیایی. جنگ‌ها و صلح‌ها، بهره‌ها و ظلم‌ها، تمدن‌ها و اقوام همه در جریان بندگی خدا و در نقطه‌ی مقابل، عصیان در برابر او، معنا پیدا می‌کنند و شکل می‌گیرند و محوریت نقاط عطف داستان بر اساس سیر توحیدی بناشده‌است. در روایت تاریخی به بیان قرآن تنها به جهان ماده و محسوس بسنده نمی‌شود. حضور عنصر غیب در روایت تاریخی قرآنی بسیار مشهود و قابل بیان است به طوری که علاوه بر اهمیت به رویا و خواب به عنوان عناصری غیبی، هرازچندگاهی از منظر خدایی و دانای کلی، اخباری از جهان غیب در رد و تایید رخ‌دادها در لا‌به‌لای کلام نازل می‌شود.

در عین حال حضور شیطان به عنوان یک مخلوق واقعی و موثر و نقش او در سیر تاریخ نادیده گرفته نمی‌شود و حتی تاکید بسیار بر این عنصر فعال، روایت‌های تاریخی قرآن را در منظر مادیون نزدیک به داستان و افسانه جلوه می‌نمایاند که بیانی نمادین دارد. این میزان توجه تاریخ قرآنی به شیطان در حالی‌ست که پرداخت شخصیت‌های تاریخی در این روایت، به قدر تاثیرشان رخ می‌دهد و قرآن‌کریم به جد از پرداختن به حواشی غیر تاثیرگذار در تاریخ مبراست.

از دیگر نکات قابل‌توجه در روایت‌گویی تاریخی خداوند کریم، پرهیز از روایت تاریخی بی‌طرف است؛ چه این‌که قرآن‌کریم در روایت تاریخی هرگاه از اهل حق سخن به میان می‌آورد به ستایش و نیکویی سخن می‌گوید و هرگاه از اهل باطل سخن می‌گوید آنان را به بدترین نحو نزد مخاطب خوار و رسوا می‌سازد. در بیان این موضع، خداوند با ارجاع مدام به سنن الهی‌ش در لابه‌لای روایت تاریخی، تاریخ را منزل به منزل پیش می‌برد و هر منزل را به طور جداگانه قرین پیامی آگاهی بخش می‌سازد.

این گونه روایت تاریخی قرآنی، الگویی مناسب و کامل از روایت‌گویی تاریخی به همراه دارد که بهره‌گیری از آن برای تاریخ‌نویس مسلمانی که بندگی را در تمام شوون زندگی خویش دنبال می‌کند، امری واجب به نظر می‌رسد.

[1] تعبیر اساطیر در 9 آیه از قرآن و در همه‌ی آیات در معنایی منفی و در مقابل حق و حقیقت آمده است: (الانعام/ 25)، (الانفال/ 31)، (النحل/ 24)، (المومنون/ 83)، (الفرقان/ 5)، (النمل/ 68)، (الاحقاف/ 17)، (القلم/ 15)، (المطففین/ 13)

[2] (الاعراف / 176)، (القصص / 25)، (یوسف/3 و 111)، (آل عمران/ 62)، (الکهف/64)، (النحل/118)، (الغافر/78)، (النسا/164)،

[3] در ترجمه‌‌ی آیات قرآن‌کریم در این مقاله، از ترجمه‌ی استاد ابوالفضل بهرام پور استفاده شده است.

انتهای پیام

captcha