به گزارش ایکنا، جهان اقتصاد نوشت: ما آدمها در صورتی به اندیشیدن می نشینیم که مشکلی داشته باشیم و البته احساس یا درک مشکل داشتن را آدمها برحسب زاویه نگاه خاص خودشان پیدا می کنند.پس موافقت و مخالفت آدمها با یکدیگربر سر اینکه دچار چه مشکلی شده اند یا چه مشکلی را پیش رو دارند بستگی دارد به اینکه زاویه نگاه آنان چقدر نزدیک به هم شده باشد . نگاه آدمی معنی کننده حد و حدود و ابعاد مشکلات اوست و جز در این محدوده هیچکس نیاز به فکر کردن و اندیشیدن را احساس نمی کند.
تفاوت زاویه نگاه آدمها می تواند معنی مشکلات انتظامی شهر را تابدان حد متفاوت جلوه دهد که پلیس لندن از حمل تپانچه ممنوع شود در حالیکه پلیس نیویورک حتی با چند اسلحه گرم هم جرئت عبور و و مرور در بعضی خیابانها را نداشته باشد. همینطور تفاوت زاویه نگاه آدمها می تواند معنی مشکلات نظافت شهر را چنان متفاوت کند که رفتگران سانفرانسیسکو حتی از استادان دانشگاه این شهر بیشتر حقوق بگیرند در حالیکه شهری چون توکیو اصلا نیازی به رفتگر نداشته باشد.
توجه می شود که در اینجا سخن بر سر مشکل داشتن است و نه راه حل داشتن . در واقع این مشکل داشتن است که می تواند به راه حل داشتن حیثیت و هویت بدهد و گرنه در شرایطی که راه حل داشتن حتمی است دیگر چه نیازی می ماند که از مشکل داشتن سخن گفته شود. بدین معنی ،طرز نگاه ما ظرافتها و مشخصات مشکل را برای ذهن ما شرح می دهد و آن گاه ما نیاز پیدا می کنیم به راه و چاه برطرف کردن آن مشکل فکر کنیم.
بنابراین خلاقیت ما حصل متفاوت برخورد کردن با مسئله است .به زبان امروزی خلاقیت ماحصل یک رویکرد تازه و مستقل از ذهنیات متداول است .یعنی شرط لازم و نه کافی برای خلاقیت ، اندیشیدن مستقل است.
حال بیاید از زاویه ای دیگر به مسئله بنگریم . ما در تبیین مفهوم خلاقیت ملاحظه کردیم که برخورد خلاق موکول است به سه شرط اندیشیدن مستقل و مشکل داشتن و نگاه متفاوت به مشکل.
پس هرگاه یکی از این سه شرط برقرار نشود برخورد خلاق اتفاق نمیافتد.
برای یادگیری ماندگار ، اول لازم است آدم دچار خلا یادگیری شود .یعنی دریابد که آنچه او نمی داند و نمی تواند ( صرف نظر از اینکه همترازانش بدانند یا ندانند ) ، برایش مشکل ایجاد کرده است و لذا ناچارست بکوشد که بیشتر بداند و بیشتر بتواند (بیشتر یاد بگیرد ) تا بر مشکل خود فائق آید.
کسی که عادت کرده است راه برخورد با مشکلاتش را از دیگران بجوید و نیز کسی که ترجیح نمی دهد یا وقت ندارد به برخورد فعال اندیشه خودش با آن مشکلات بها بدهد ، بی گمان مشتاق آن نخواهد شد که ابعاد ارزشی آنچه در اطرافش رخ می دهد را درک کند و بر انها اشراف یابد . بنابراین وقتی با مشکلی مواجه می شود ، ممکن است به طرزی سطحی به آنچه پیش امده است بنگرد، و به خاطر همین سطحی نگری ، به راه حلی سرسری و صوری اکتفا کند .یعنی عوامل مزاحمی وجود دارد که آدمها را بی اعتنا یا سطحی نگر نسبت به مشکلات بار میآورد.
نام این عوامل از دید تربیتی انگیزه ، از دید اجرایی فشار، از دید اجتماعی نیاز.
نیازها ، انگیزه ها و فشار ها ، خواه از درون آدمی بجوشند و خواه از محیط کار و زندگی آدمی ریشه بگیرند ، در واقع
می توانند کفایت فعل و انفعالات ذهن را معین کنند .
و در پایان، ما هرگز به خطای شیوه های جاری پی نمی بریم مگر اینکه کعبه آمال این اعرابی را بشناسیم و بخواهیم بسنجیم که این ره که می رویم به کجا ختم می شود .
از این فراتر، باید به این تشخیص برسیم که آیا فرد در دنیای امروز اختیار آن را دارد که راه آینده اش را حسب سرشت طبیعی خودش انتخاب کند؟
مهدی زاهدی – پژوهشگر آموزشی- نویسنده روانشناسی