بی‌تفاوتی به فرهنگ و هنر، کافه‌نشینی و زیست‌ شبانه به بار می‌آورد
کد خبر: 3824932
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۱۶ تير ۱۳۹۸ - ۰۹:۱۰
کافه‌گردی/3

بی‌تفاوتی به فرهنگ و هنر، کافه‌نشینی و زیست‌ شبانه به بار می‌آورد

گروه جامعه ــ امان‌الله قرائی مقدم از فرهنگ کافه‌نشینی انتقاد می‌کند و آن را عامل اتلاف وقت و شکل‌گیری بسیاری از آسیب‌های اجتماعی می‌داند. او معتقد است بی‌تفاوتی به فرهنگ و هنر، کافه‌نشینی و زیست‌شبانه به بار می‌آورد.

کافه‌نشینی، اتلاف وقت و مدخل آسیب‌های اجتماعی است/ حذف موسیقی سنتی ایرانی، جوانان را به غرب علاقه‌مند می‌کندبه گزارش ایکنا؛ اگر به مرکز شهر تهران سری بزنیم، کمتر خیابانی پیدا می‌شود که کافه‌ای در آن وجود نداشته نباشد. تا همین دو سه دهه پیش، تعداد کل کافه‌های کشورمان عددی دورقمی بود اما آمارها نشان می‌دهد که در حال حاضر، تعداد ۲۸۰ کافه مجوزدار و به همین میزان کافه غیرمجوزدار در تهران مشغول فعالیت هستند. رشد تعداد کافه‌ها و به تبع آن رشد کافه‌نشینی می‌تواند تأثیر فرهنگی و اجتماعی گسترده‌ای داشته باشد که ابعاد آن نیاز به بررسی دارد. چگونگی مواجهه با این فضا، که پیوندهایی عمیقی با زندگی طبقه متوسط شهری دارد، حائز اهمیت است، از این جهت که رویکرد منفی به آن می‌تواند موجب نادیده‌ گرفتن بخشی از نیازها، علایق و اوقات فراغت نسل جوان باشد. از جهتی دیگر نیز اتخاذ رویکردی صددرصد مسامحه‌گر و بی‌تفاوت به آسیب‌شناسی کافه‌ها، می‌تواند تبعات غیرقابل جبرانی داشته باشد و فرصت‌سوزی تاریخی محسوب شود.

خبرگزاری ایکنا، در راستای این دغدغه، سلسله‌ مصاحبه‌هایی را با صاحب‌نظران عرصه فرهنگ و جامعه تدارک دیده است. این هفته با امان‌الله قرائی مقدم، استاد دانشگاه خوارزمی، که دو دکترای جامعه‌شناسی و تعلیم و تربیت را در کارنامه دارد، به گفت‌وگو نشستیم. او که از جامعه‌شناسان محافظه‌کار کشورمان به شمار می‌رود به شدت از فرهنگ کافه‌نشینی انتقاد می‌کند و آن را عامل اتلاف وقت و شکل‌گیری بسیاری از آسیب‌های اجتماعی می‌داند، این در حالی است که مهدی کاموس، پژوهشگر دین و جامعه، هفته گذشته در بخش اول گفت‌وگوی خود با ایکنا در نقطه‌نظری متمایز تأکید داشت که کافه‌نشینی لزوماً به معنای گسترش فرهنگ غربی نیست و باید فرصت‌ها و آسیب‌‌های آن را همزمان ارزیابی کرد. آنچه در ذیل می‌آید حاصل گفت‌وگوی یک ساعته این رسانه قرآنی با قرائی مقدم است:

ایکنا ــ در چند سال اخیر شاهد رشد فزاینده تعداد کافه‌ها به خصوص در قلب فرهنگی شهر تهران هستیم. این واقعیت ما را به این پرسش واداشت که آیا کافه‌نشینی اساساً آسیب‌زاست یا اینکه از جهت پر کردن اوقات فراغت می‌تواند فوایدی هم داشته باشد؟

کافه‌نشینی اوقات فراغت را پر می‌کند اما غنی نمی‌کند، از نظر جامعه‌شناسی اوقات فراغت دو جنبه دارد، یک جنبه این است که آن را صرفاً پر کنیم مثلاً خیابان‌گردی کنیم، زیست شبانه داشته باشیم و ... اما غنی‌ شدن جنبه دیگر است، غنی‌ شدن یعنی یک بهره اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی هم از کاری که در اوقات فراغت انجام می‌دهیم، گرفته شود. البته یک چیزی را هم نباید فراموش کنیم، در شهرهای بزرگ که زندگی بسیار پرفشار و پراسترس است و همه چیز سرعت و شتاب دارد و اعصاب‌ها همیشه خورد می‌شود، کافه‌نشینی فراغتی حاصل می‌کند اما محتوایش غنی نیست.

کافه‌ها، آسیب‌های اجتماعی زیادی در پی دارند؛ روابط نادرست، قلیان، سیگار، اعتیاد، اتلاف وقت و ... مضراتی است که کافه‌نشینی به وجود می‌آورد و میلیاردها ساعت وقت جامعه را، که باید صرف کار و تلاش بشود، می‌گیرد. کسی که به زیست شبانه و کافه‌نشینی مشغول شود، دیگر فرصتی برای کار و درس‌ خواندن ندارد.

ایکنا ــ صحبت از زیست شبانه به میان آوردید. عده‌ای معتقدند زیست شبانه می‌تواند موجب نشاط اجتماعی و رونق اقتصادی شود. چرا آن را تخطئه می‌کنید؟

اصولاً تمایل به زیست شبانه حاکی از این است که جامعه ما هنوز جهان سوم است، کار و تلاش در جامعه باید آن قدر زیاد باشد که افراد فرصت نکنند در همه روزهای هفته در خیابان به خیابان‌گردی مشغول شوند، در کشوری صنعتی مثل آمریکا ساعت 10 یا 11 شب کمتر کسی را می‌شود در خیابان پیدا کرد، چون باید ساعت 6 صبح به سر کار بروند و شوخی هم ندارند، اینجا مغازه‌های ما 9 یا 10 صبح کار خود را آغاز می‌کنند، این یعنی جامعه‌ ما دارد به سمت رفاه‌طلبی حرکت می‌کند و کار و تلاش برای آن مهم نیست. به همین دلیل تمایل دارد وقتش را به زیست شبانه بگذراند. همین الان گاهی می‌بینیم که ساعت سه شب در یک خیابان ترافیک ایجاد می‌شود، این یعنی جهان سوم هستیم. خانواده‌ها الان به جای اینکه ساعت 10 و 11 شب بخوابند تا ساعت دوی شب بیداراند، این باعث می‌شود عادت‌هایی به وجود بیاید که بر مبنای آن، فرزندان آینده به کار و تلاش نپردازند و وقتشان به بطالت برود.

ایکنا ــ از نظر شما چه رویکردی در قبال کافه‌ها صحیح است؟ باید آن‌ها را تعطیل کنیم یا نظارت را بر آن‌ها تقویت کنیم؟

باید نسبت به خانواده‌ها فرهنگسازی انجام دهیم و والدین بزرگوار را راهنمایی و هدایت کنیم، به خصوص در مورد دختران؛ یکی از آسیب‌های اجتماعی کافه‌ها می‌تواند مسئله «هم‌باش‌های سیاه» باشد. من این عبارت را به جای اصطلاح غلط و مذمومِ ازدواج سفید وضع کرده‌ام و خوشبختانه خیلی از جاها هم مورد اقبال واقع شده است. در این ازدواج، افراد با هم‌ زندگی می‌کنند اما آینده‌شان سیاه است. هم‌باشی سیاه از جایی شروع می‌شود که دختران و پسران در کافه‌ها کنار هم می‌نشینند و پا در کنار پای هم می‌گذارند.

«تالکت پارسونز»، جامعه‌شناس مشهور در دانشگاه هاروارد، بر 325 گروه دوستی تحقیق کرد و نشان داد که تأثیر گروه‌های دوستی از تأثیر والدین بیشتر است، «چارلز هورتون کولی» نیز همین موضوع را در بحث «گروه‌های نخستین» نشان داد. ما هم در ادبیاتمان خوانده‌ایم که «پسر نوح با بدان بنشست، خاندان نبوتش گم شد»، کافه‌ها به واقع می‌توانند زمینه‌ساز رفت‌وآمد فرزندان ما با گروه‌های دوستی ناسالم بشوند. الان مسئله‌ای که در کشور به وجود آمده، مسئله تجردگرایی است، این یعنی یک بلا؛ روابط خارج از عرف و شرعی که بین دختران و پسران شکل می‌گیرد، بنیان خانواده را سست می‌کند. روابط بیرون از خانه و خارج از چارچوب شرع هم ازدواج را به تأخیر می‌اندازد و هم زندگی‌های موجود را به طلاق می‌کشاند. این‌ها حرف‌هایی است که از سال 54 در دانشگاه تهران مطرح کرده‌ام و هشدار داده‌ام.

پس راهکار اول من برای جلوگیری از آسیب‌های کافه‌نشینی، فرهنگسازی بین خانواده‌ها و سپس کنترل و نظارت بر فضای کافه‌هاست. اگر بر کافه‌ها کنترل و نظارت نشود، آن‌وقت هرکس هرکاری که دلش بخواهد در آن انجام می‌دهد. پایه و مایه بسیاری از آسیب‌ها از همین کافه‌هاست، قلیان و سیگار دروازه ورود به اعتیاد است.

کافه‌نشینی؛ موجب اتلاف وقت و  آسیب‌های اجتماعی

ایکنا ــ همین خطراتی که درباره کافه‌ها تأکید دارید، درباره قهوه‌خانه‌ها هم صادق است؟

قهوه‌خانه‌های جدید شکل کافه شده است، قهوه‌خانه‌های جدید با قدیم فرق دارد، در گذشته افراد از سن معینی اجازه ورود به قهوه‌خانه داشتند و عموماً هم افراد میانسال به آنجا می‌رفتند. همچنین در گذشته معنویات حاکم بود، قباحت داشت که یک دختر و یک زن جوان، قلیان بکشد یا اینکه پسر، جلوی پدر سیگار به دست بگیرد یا پایش را دراز کند، آن اقتدار مشروع و احترام به بزرگترها امروز کمرنگ شده است. امروز گاهی می‌بینیم که حتی یک بچه 12 ساله هم سیگار می‌کشد. در گذشته چون از لحاظ جامعه‌شناسی، خودکنترلی قوی بود، مردم خودشان پلیس خودشان بودند و پسری جرئت نداشت کنار پیرمردها بنشیند و قلیان بکشد. ضمن اینکه تعداد قهوه‌خانه‌ها اساساً خیلی کم بود.

امروز متأسفانه چندهزار قلیان‌فروشی در جامعه داریم و معلوم نیست چرا باید این تعداد قلیان فروخته شود. من خبر دارم که در کافه‌ها و قهوه‌خانه‌ها گاهی در قلیان‌، مواد مخدر مثل گل هم می‌ریزند، یکی از آسیب‌ها بین جوانان، مصرف گل(ماریجوانا) است که به راحتی می‌تواند در همین کافه‌ها و قهوه‌خانه‌ها مبادله شود.

واقعاً آموزش خانواده‌ها مهم است، خیلی از مسائل را خانواده‌ها نمی‌دانند، مثالی عرض کنم؛ ما در زمینه سیگار کشیدن جوانان تحقیق کردیم. یکی از عوامل آن پولِ توجیبی زیاد است، شاید به نظرتان عجیب بیاید ولی وقتی ما پول زیادی در اختیار فرزندمان قرار دهیم و «نه» گفتن را هم به او یاد ندهیم، احتمال اینکه سیگار بکشد، بالا برود. الان افرادی که به این کافه‌ها می‌روند، چه کسانی‌اند؟ افرادی که دستشان در جیبشان است یا جوانانی که پول توجیبی زیادی از پدر و مادرشان می‌گیرند! اگر کنترل دستگاه‌های ناظر و نظارت والدین وجود نداشته باشد، این کافه‌ها منشأ بسیاری از آسیب‌ها خواهند شد.

ایکنا ــ به نظر شما از چه مسائلی غفلت شده است که اقبال به کافه‌نشینی در شهرهایی مثل تهران رو به فزونی گذاشته است؟

بنده 30 سال قبل در روزنامه «حیات نو» نوشتم که «بیگانگی با فرهنگ ملی، از کودکستان آغاز می‌شود». مقالات متعددی درباره بیماری آموزش و پرورش نوشتم. مشخص بود که وقتی قدرت معلم و مدیر کم شود، قدرت پدر و مادر هم کم می‌شود، وقتی قدرت پدر و مادر کم شود، آنگاه تربیت تضعیف می‌شود. آن زمان یکسری از معلم‌ها را بازخرید و اخراج کردند، با این کار از معلم که در نظر دانش‌آموران، مقدس بود تقدس‌زایی شد و بعد از آن هم بسیاری از حرمت‌های کلان هم شکسته شد. پس عامل اول این است که بسیاری از حرمت‌ها دیگر مثل قبل وجود ندارد.

عامل دوم این است که روابط درون خانواده، موزاییکی شده است. در ظاهر همه با هم و زیر یک سقف هستند اما مثل موزاییک‌های کف اتاق همدیگر را احساس و درک نمی‌کنند، الان افراد خانواده سر یک سفره نمی‌نشینند، هر کسی سینی غذای خودش را برمی‌دارد و به اتاقش می‌برد، این یعنی دور شدن. همین باعث می‌شود که نوجوانان و جوانان به فضای مجازی، کافه‌نشینی و ... پناه ببرند.

عامل سوم این است که در کافه‌ها فرهنگ غربی مثل موسیقی غربی رواج دارد و جوان به آن‌ها علاقه‌مند می‌شود. کسانی که موسیقی این کشور را از بین بردند باید فکر اینجای کار را می‌کردند، موسیقی سنتی ایران به واسطه عقیده یک عده تنگ‌نظر از بین رفته است، موسیقی ایران چون طی سده‌ها از دیانت، تقوا، امانت و ناموس‌پرستی نشئت گرفته، پاک و تأثیرگذار است، وقتی این را به جوان عرضه نکنیم آنگاه سراغ رپ، پاپ، هیپ‌هاپ و «تتلو» می‌رود. موسیقی رپ برای سیاهان نیویورک بود و دنبال معنای آن نروید که خیلی زشت است، این درد است که به علت فقدان موسیقی سنتی ایرانی، جوان ما به سمت چنین موسیقی‌هایی کشیده شود. آقای بنان، قوامی، تاج اصفهانی، شهیدی چه مشکلی دارند که موسیقی‌شان ترویج نمی‌شود؟ وقتی این‌ها شعر فارسی یعنی شعر سعدی، مولوی و حافظ را می‌خوانند پیام دارد اما موسیقی رپ چه پیامی دارد؟

کافه‌نشینی؛ موجب اتلاف وقت و  آسیب‌های اجتماعی

پیام شاعران اصیل ما خود را در موسیقی ایرانی متجلی می‌کرد، مبتنی بر فرهنگ مردم بود و بر دل می‌نشست اما موسیقی رپ چه می‌گوید؟ خلاصه‌اش این است که برهنه شو و حتی از این بدتر. «تتلو» یعنی خالکوبی کن. وقتی موسیقی سنتی ایرانی از بین برود، چگونه ممکن است که جوان ما ایرانی بماند؟ شما این فیلم‌های کره‌ای را می‌بینید که به دفعات از تلویزیون ما پخش می‌شود؟ کشوره کره همه این‌ها را ساخته است تا ارزش‌های گذشته و هویت ملی خود را تقویت کند حالا سریال‌های ما چه چیزی را تقویت می‌کند؟ چرا جوانان ما از تلویزیون گریزان‌اند؟ چون چیزی در آن وجود ندارد، وقتی قوامی و شهیدی بخوانند، جوان به تفکر فرومی‌رود اما موسیقی‌های غربی یا موسیقی‌های ضعیف فعلی در کشور را گوش کنند، هیچ فایده‌ای برایشان ندارد.

کدام دانش‌آموز ما امروز می‌تواند یک شعر از سعدی و حافظ، حتی یک بیت از آن‌ها را از حفظ بخواند؟ من بر تاریخ ایران هم بحث دارم. ایران، 9 هزار سال تاریخ دارد اما فقط مقدار کمی از این تمدن را در کتاب‌ها به بچه‌ها درس می‌دهیم. جوانی که تاریخ خود را نمی‌داند، یعنی شناسنامه ندارد و طبیعی است که برود در کافه و عکس قهرمان‌های کشورهای دیگر را به دیوار بزند! دانشجوی رشته تاریخ می‌شناسم که هنوز تخت جمشید و موزه ایران‌باستان را ندیده است. نمی‌داند جندی‌شاپور چه جایی بوده است، قبل از اینکه اروپا دانشگاه داشته باشد، آنجا دانشگاه وجود داشته باشد، اولین مدرسه اروپا قرن 9 میلادی تأسیس شد در حالی که ما نظامیه، مدرسه، رصدخانه و دانشگاه داشتیم. در تخت جمشید، حیواناتی که بار می‌کشیده‌اند، بیمه بوده‌اند! جوان این‌ها را نمی‌داند و می‌گوید غرب بهتر است و دنبال آمریکا و انگلیس می‌رود. نتایج این‌ ندانستن‌ها می‌شود کافه‌نشینی، این یعنی بیگانگی با فرهنگ ملی یا فروریختگی فرهنگی، وقتی یک بزرگتری حرف می‌زند مسخره‌اش می‌کنند.

وقتی به تاریخ، هنر و ادبیات خود بی‌تفاوت باشیم جوانان ما به بی‌بندوباری، رقص شبانه و بی‌ادبی کشیده می‌شوند. درس ادبیات فارسی را تک‌ماده کردیم و گفتیم هر نمره‌ای گرفتید، گرفتید! ما نمی‌گوییم همه تاریخ ما خوب است، بله حاکمان بد هم داشته‌ایم اما همه را باید معرفی کنیم تا فرزندان ما تمدن خود را بشناسند. خدمتی از این بالاتر به آمریکا نیست که کسی مثل مرحوم مریم میرزاخانی، نابغه ریاضی، ایران را به راحتی ترک کند و در آمریکا به فعالیت مشغول شود. از لحظه‌ای که بچه متولد می‌شود، تا زمانی که لیسانس بگیرد، حداقل 200 میلیون خرج او می‌کنیم اما آخرش کاری می‌کنیم که از کشور برود. کسی مثل مریم میرزاخانی یعنی 10 چاه نفت، 30 سال قبل در روزنامه همبستگی نوشتم: چه کسی هزینه فرار نخبگان از کشور را می‌پردازد؟

کافه‌نشینی؛ موجب اتلاف وقت و  آسیب‌های اجتماعی

وقتی تلویزیون ما جذاب نباشد، معلوم است که جوان ما سراغ ماهواره می‌رود. همین ماهواره برای ما فرهنگی تولید می‌کند که جوانان ما بی‌بند و بار بیایند. از منظر جامعه‌شناسی ارتباطات حتی کارتون‌های هالیوودی نیز هدف و نقشه دارند، عروسک‌هایشان هم هدف دارد، «مارشال مک لوهال» به آمریکایی‌ها گفت اگر می‌خواهید بر دنیا تسلط پیدا کنید، رسانه را تقویت کنید. «هارولد لاسول» گفت علاوه بر این باید پیامتان را شیرین و خوشمزه کنید، یعنی آن را به شکل کارتون و ... دربیاورید. ما چقدر به رسانه و کارتون و موسیقی توجه کرده‌ایم؟ فکر می‌کنیم اگر برویم بالا بنشینیم و صحبت کنیم، مشکلات حل می‌شود. نخیر! جامعه‌ با نسخه‌نویسی درست نمی‌شود، نمی‌توان برای جامعه نسخه نوشت. هر کس، از مارکس و انگلس گرفته تا آنان که نظریه جامعه بی‌طبقه توحیدی را تئوریزه می‌کردند، شکست خوردند.

ایکنا ــ مگر خود شما که بر وجود کنترل شدید کافه‌ها تأکید دارید، یکجور نسخه‌نویسی برای جامعه نمی‌کنید؟

ماکروسوسیولوژی با میکروسوسیولوژی فرق دارد، جامعه‌شناسیِ بزرگ و کلان برای قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم مدنظر بود، الان جامعه‌شناسیِ خرد در دنیا مطرح است و برای پدیده‌های اجتماعی کوچک می‌توان نسخه پیچید و از آن نتیجه هم گرفت.

کافه‌نشینی؛ موجب اتلاف وقت و  آسیب‌های اجتماعی

ایکنا ــ چه فضاهایی در کشور وجود دارد که آن را برای پر کردن اوقات فراغت جوانان به طور سالم مناسب می‌دانید؟ آیا این فضاها به میزان کافی وجود دارد؟

فضا هست اما کم است، قرار بود فرهنگسراها مثل فرهنگسرای بهمن، خاوران و ... اوقات فراغت را پر کنند اما کار جدی‌ای انجام نشد. همچنین هزینه کلاس‌های اوقات فراغت مثل نقاشی خیلی بالا رفته و خانواده‌ها نمی‌توانند از پس تأمین آن برای فرزندانشان بربیایند. این وظیفه دولت است که این کلاس‌ها را برای اقشار محروم فراهم کند، اتفاقاً بسیاری از نخبه‌ها و بچه‌های با استعداد در نقاط جنوب شهر تهران هستند اما مشکل تأمین هزینه دارند، دولت باید برای این‌ها کلاس‌های رایگان برگزار کند.

از نظر کتابخانه‌ وضعیت خوبی داریم اما پیشنهادم این است که مثل بعضی کشورها همچون هند، کتابخانه‌های سیار درست کنیم و آن را به نقاط مختلف شهر و روستاها ببریم. یاقوت حُمَوی وقتی از کتابخانه‌های ایران تعریف می‌کرد، می‌گفت: «خانه‌ای در خانه‌ای، بل شهری در شهری»، امروز با تقویت کتابخانه‌ها هم می‌توانیم فرهنگ کتابخوانی را تقویت کنیم و هم فضایی سالم و فرهنگی برای جوانان پدید بیاوریم.

ایکنا ــ بعضی معتقدند در کنار مسجد و کتابخانه، فضاهایی مثل کافه نیز باید در جامعه وجود داشته باشد، چون تحت هر شرایطی افرادی دوست دارند کافه‌نشین باشند، مثلاً در قدیم هم هر کس دوست داشت به مسجد می‌رفت و هر کس هم دوست نداشت به کافه‌کاباره.

در گذشته، دین، دولتی نبود. دین راه و رسم زندگی است و اجباری نمی‌شود، وقتی دین دولتی شود، خودتنظیمی و خودکنترلی جامعه از بین می‌رود. همچنین وقتی مهاجرت زیاد شود، تجانس فرهنگی به هم می‌خورد و خیلی از هنجارهای فرهنگی شهر به هم می‌ریزد. قدیم‌ترها برای نیمه شعبان پول جمع می‌کردیم و خودمان در خیابان جشن می‌گرفتیم اما الان شربتِ نیمه شعبان را هم دولتی کرده‌ایم. دین را مردم باید محکم کنند نه دولت‌ها.

در گذشته یک عده کمی بودند که به کافه می‌رفتند و چون جامعه خودتنظیمی داشت، مشکل خاصی به وجود نمی‌آمد اما در حال حاضر چون خیلی از حرمت‌ها از بین رفته و خودکنترلیِ جامعه با مشکل مواجه شده است، اگر کافه‌ها به حال خود رها شوند گروه‌های بسیار زیادی از جوانان گمراه می‌شوند، این جور نیست که فقط عده معدودی به کافه‌نشینی مشغول شوند.

شاید بعضی‌ها بگویند چرا کافه‌نشینی در آمریکا و کشورهای اروپایی مشکلی به وجود نمی‌آورد؟ ببینید فرهنگ آنجا با ما متفاوت است. آنجا حواسشان به فرهنگشان هست. مثالی عرض می‌کنم؛ دو روانشناس اجتماعی در آمریکا داریم به نام‌های «اَش» و «لورچ»، این‌ها تحقیقات جالبی کرده‌اند، مثلاً سکه آمریکایی را که دقیقاً اندازه سکه انگلیسی بود، جلوی بچه‌های کوچک گذاشتند و پرسیدند کدام یک بزرگتر است؟ بچه‌ها گفتند: سکه آمریکایی! یعنی از کودکی به بچه‌هایشان یاد می‌دهند که آمریکا باید بزرگ باشد. ما اینجا جوان ایرانی را غیرایرانی بار آورده‌ایم! و خودمان هم مقصریم، خارجی‌ها مقصر نیستند.

کافه‌نشینی؛ موجب اتلاف وقت و  آسیب‌های اجتماعی

اکنون وظیفه همه است که در مورد کافه‌ها نظارت جدی داشته باشند و درباره آن به خانواده‌ها آگاهی دهند، دستگاه‌های نظارتی ما به خصوص قوه قضائیه هم، که اکنون شخصِ جدی و لایقی بر آن ریاست می‌کند، باید جدی باشند. باید تمهیداتی اتخاذ کنند که کافه‌دارها و افرادی که در آن کار می‌کنند از کار و زندگی نیفتند اما سایه آسیب‌ از آنها دور شود.

گفت‌وگو از مجتبی اصغری

انتهای پیام

مطالب مرتبط
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱
احسان
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۸/۰۴/۱۶ - ۱۲:۵۲
0
0
اقای قرایی حرفهای خوبی مطرح کرده اند اما باید به این هم توجه داشته باشند تا زمانی که بی تفاوتی به فرهنگ و هنر ملی ادامه دارد جوانان جایی برای اوقات فراغت ندارند و طبیعی است که به کافه بروند! ایشان کمی فضایی فکر میکند!
captcha