در حکمت شماره 78 نهجالبلاغه امام علی(ع) آمده است: «خُذِ الْحِكْمَةَ أَنَّى كَانَتْ فَإِنَّ الْحِكْمَةَ تَكُونُ فِى صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَلَجْلَجُ فِى صَدْرِهِ حَتَّى تَخْرُجَ فَتَسْكُنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِى صَدْرِ الْمُؤْمِنِ؛ حكمت را هر كجا كه باشد، فراگير، گاهى حكمت در سينه منافق است، بى تابى كند تا بيرون آمده و با همدمانش در سينة مؤمن آرام گيرد».
حکمت: فرزانگی. ریشه این کلمه را از «بازداشتن» گرفتهاند. علمی که انسان را از کار بد، باز دارد. لگام اسب را «حَکَمَه» خواندهاند، چون اسب را از چموشی باز می دارد. فرمانروا را «حاکم» گفتهاند، چون ستمگر را از ستمگری باز میدارد. حکم به معنای نهادن امور در جای خود هم آمده است. همچنین برخی آن را شناخت بهترین چیزها با برترین دانشها دانستهاند.
عرفا، آن را مواعظ و نکات پندآموز و باطن علم دانستهاند و حاکی از علمی محکم و متقن نسبت به معلومی خاص تعریف کردهاند و سکوت و خاموشی را از نشانههای آن برشمردهاند. از دید آنان سخن حکیمانه هنگامی است که نور حکمت و معرفت از دل عارفان بر دل کسانی که در مقام ارشادشان برآمدهاند، ساطع شود و پس از آن که به واسطه آن نور، استعداد لازم برای قبولی حکمت مهیا شد، سخنان حکیمانه اظهار میگردد. علامه طباطبایی آن را برهانی دانسته که حق را بدون هیچ تردید و سستی و ابهامی نتیجه میدهد. این کلمه 20 بار در قرآن کریم آمده است (ص20- نسا54- آل عمران48- مائده110- و.... یوتی الحکمه من یشا و من یوت الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا و ما یذکر الا اولوالالباب - بقره269).
در روایات آن را به درختی تشبیه کردهاند که در قلب میروید و بر زبان ثمر میدهد، زهد و سکوت و روزهداری و گرسنگی و تفکر و راستگویی و وقار را از راههای کسب آن بر شمردهاند. جاری شدن چشمههای حکمت از قلب بر زبان، نتیجه چهل روز خالص کردن اعمال انسان برای خدا بیان شده است (ابن بابویه - مجلسی ج67 ص249) و گفته شده که حکمت در همه انسانها به ودیعت نهاده شده است و سرشت هیچ انسانی تهی از حکمت نیست (هیثمی ج8 ص82 و 83)، در حدیثی نبوی از قول پیامبر اکرم (ص) حکمت را 10 جزء دانسته اند که 9 جزء آن به حضرت علی(ع) داده شده است (حسکانی ج1 ص135).مؤمن را راضی به داشتن حکمت و دنیای ناچیز دانستهاند که راضی نیست تا به بهای بیبهرگی از حکمت، از دنیا بهرهمند شود (کلینی ج1 ص17).
از آنچه در بالا آمد میتوان حکمت را چکیدههای انسانساز معرفت نامید. فرمولهای سعادت انسان، فرمولهایی که در یک سوی آن انسان و در سوی دیگرش سعادت او قرار گرفته است. روابط و ترکیب کلمات، نظم وانسجام درونی و مفهومی کلمات و جملات همه از ارتباطشان با حقیقت هستی خبر میدهد. در قلب جوانه میزنند و بر زبان جاری میشوند. اینها قاصدکهای هدایت خداوندند که در اختیار همه ابنای بشر به قدر ظرفیت وجودیشان گذارده میشوند، دلهایی باید که آنها را شکار کند و در خود نصب و راهاندازی شان کند و با آنها بزید و سر از آنها بر نتابد. بستههایی از جنس معرفت و حقیقت؛ بازشان که بکنی همه وجودت را پر و سرشار خواهند کرد. رزق گسترده روح و جان و عقل و قلب و ذهن تواند. آیا ما را صاحبان این قلبهای استوار خواهند یافت (اولوالالباب)؟ خیرِکثیراند و همه این عرصهها را سیراب می کنند. اما این هدایا در اختیارت گذارده میشوند (ایتا) تا از آن استفاده کنی، اما به مالکیتت در نمیآورند (اعطا) این است که میتوانند از تو جدا شوند و در تو باقی نمانند. اینها میهمانان خانه قلبهای ما میشوند و به میزبانانشان نگاه میکنند، اگر میزبانان خوبی برایشان نبودیم و قدر و جایگاهشان را نشناختیم به دنبال سودهای حقیر، حقیر شدیم و خواستیم تا در هر وضعی و با هر شرایطی خود را تطبیق دهیم تا منفعت مادی مان لطمه نخورد و موقعیت و جایگاهمان مخدوش نشود و سودمان برباد نرود و ... آری وقتی دقیقاً منافق شدیم! آنها خیلی زود این خانههای لرزانی که ارزش چنین میهمانان جلیل القدری را نمیدانند ترک خواهند گفت. قلبهای مؤمنان جایگاه و مصاحب و یار و همراه آنان است، خود را به آنان عرضه خواهند کرد.اینک، این قاصدکهای هدایت، عام و در اختیار همگان، قلبهای ما آیا دست از نفاقشان خواهند شست؟
در حکمت شماره 79 نهجالبلاغه امام علی(ع) آمده است: «الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاق؛ حكمت، گمشده مؤمن است، حكمت را فراگير هر چند از منافقان باشد».
اینکه حکمت حتی در نزد اهل نفاق هم وجود دارد یا در قلب منافق نیز میتوان آن را یافت (گرچه چنان که در حکمت پیشین نیز آمد جایگاهش متزلزل و ناپایدار است)، واجد نکته مهمی در عدم انحصار حقیقت تنها در نزد مؤمنان است. نکته مهمی که امکان گفتوگو را مدلل و میسر میسازد و به آن وجهی واقعی و سودمند در دریافت حقیقت میبخشد. اینکه نباید از گفتوگوی مؤمنان با غیر مؤمنان تنها به دنبال تبلیغ و بیان یک طرفه بود، بلکه در بین سایرین نیز امکان وجود نکتههای حِکْمی و بهرههایی از حقیقت وجود دارد و باید متواضعانه در پی شناسایی و گرفتن آنها بود. همه حقیقت در نزد همگان است و خداوند بهرههایی از حقیقت را در دل همه بندگانش قرارداده است. این طور نیست که سایرین از حقیقت بیبهره و تهی باشند. این دیدگاه و موضع متواضعانه و حقیقتجویانه که علی(ع) از آن به وضعیت جستجو و«گشتن در پی گمشده» نام میبرد کجا و موضع آمیخته با غرور و جهل مثلاً مؤمنانه! خودپسنده و خودبسنده ما، کجا؟ جهلی که به جهل دیگران جار میزند و جز خود، همه را به بیبهرگی از حقیقت رجم میکند، رجما بالغیب! رجم به جهل.
این سخن امام(ع) نشانه درک و تلقی عمیقی از انسان است و مبتنی بر رحمت و فیض عام خداوند تبارک و تعالی است که در ایتا و دهش حکمتهای سعادتبخشش حتی بندگان منافق و بیاعتقاد خود را نیز محروم نمینماید و پالسهای هدایتش را در بستههای حِکْمی به سوی قلبهای آنان نیز سرازیر میکند، باشد تا از این میانه، قلبهایی این بستهها را بازکنند و به سویش باز گردند.
وقتی در پی گمشدهای هستیم چه وضعیت و حالی داریم؟ تصور کنید فردی فرزند دلبندش را گم کرده باشد، چه حالی دارد؟ به هرکس میرسد و از هرکس رد و نشانهای نمیپرسد؟ آیا در پرسش از افراد به دنبال ردی از گم کرده خود نیست؟ برای اینکه شاید بتواند خبری و ردی از گمشدهاش را بیابد با دقت به هر نکتهای و اشارهای وحتی حدس و گمانی و... دقت و توجه نمیکند؟ اینکه ما چنین وضع و حالی نداریم آیا خبر از جز این میدهد که حقیقت و حکمت گمشده ما نیست و میپنداریم که او در خانه ما نشسته است و به فرمان ماست و اصلاً جایی نرفته که بخواهد گم شده باشد! و ما بخواهیم پیدایش کنیم و دنبالش راه بیفتیم و بگردیم و بیقراری کنیم و سرازپا نشناسیم و از هر کس و هر جا سراغش را بگیریم و به دنبال رد و نشانههایش برویم و اعلامیه گم شدهمان را در هر جا و بر سر هر کوی و برزن نصب کنیم تا شاید کسی خبری برایمان بیاورد و ....؟ آری اینها حال و روز کسی است که گمشدهای دارد و هرچه این گمشده عزیزتر باشد این بیقراری و سرازپا نشناختن و جستجو و ... بیشتر و بیشتر و سکوت و دقت و تواضع و گوش دادن و به دنبال رفتن و ... بیشتر و بیشتر.
کسی که انگشتری و یا جواهری را گم کرده است حتی درون کیسه خاکروبهها و حتی درون لجنها را هم زیر و رو میکند تا گم شدهاش را پیدا کند و آنگاه که آن را یافت، میشوید و تمیز میکند و بر دست میکند. حقیقت، گمشده دلبند و عزیزتر از جان همه ماست، باید آن را جستجو کنیم. این عزیز دلبندمان را گم کردهایم و حتی قبول هم نمیکنیم که گمش کردهایم و هرکس را هم که سخنی و رد و نشانهای میدهد دشنام میدهیم، حال و روز غریبی است که ما داریم!
یادداشت از داریوش اسماعیلی؛ معاون فرهنگی جهاددانشگاهی اصفهان
انتهای پیام