در حکمت شماره 88 نهجالبلاغه امام علی(ع) آمده است: «مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ وَ مَنْ كَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ كَانَ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ ؛ كسى كه ميان خود و خدا را اصلاح كند، خداوند ميان او و مردم را اصلاح خواهد كرد، و كسى كه امور آخرتش را اصلاح كند، خدا امور دنياى او را اصلاح خواهد كرد، و كسى كه از درون جان واعظى دارد، خدا را بر او حافظى است».
آنچه در این حکمت میخوانیم، اصل امکانپذیری ارتباط و بر همکنش بین ساحات مختلف وجود است و قوانین ناظر به این ارتباط؛ قوانینی که در آن از یکسو ساحات عرفی: مردم و جامعه(ناس)، امور زندگانی این جهانی(امر دنیا) و درونیات(نفس) فرد، قرار گرفتهاند و از سوی دیگر ارتباط این ساحات با ساحت قدسی: خداوند(الله)، امور زندگانی پس از مرگ(آخرت) و امنیت و حفاظت بیرونی ناشی از او(حفاظ من الله) برقرار شده است. این اصل امکانپذیری ارتباط بین عالم الوهی و عالم مادی، ارتباطپذیری ساحت قدسی و ساحت عرفی، از اصول مهم و اساسی پنهان در دل این سه قانون است. گاه میشنویم که برخی دست خداوند را در ارتباط با عالم حادث شونده که زمان بر آن میگذرد بسته میخوانند(یدالله مغلوله) تا امکان گفتوگو و ارتباطش با مخلوقاتش را ناممکن شمارند، این سخنان علی(ع) به عینه از حضور و تمشیت امور بندگان و ارتباط ساحت قدسی وجود و کمال مطلق با مراتب پایینتر تجلیاتش و حضور و تأثیر در ساحات عرفی زندگی مادی آنان سخن میگوید.
این امور با هم ارتباط دارند و ارتباطشان توسط خداوند برقرار میشود و این امر نشانه آن است که اساساً ثنویت و دوگانگی در عالمِ وجود، حضور ندارد آنچه هست توحید است و یگانگی. این دوتا دیدن امور قدسی و عرفی و جدا کردن عالم ماده و معنا، دنیا و آخرت، از دیده دوبین ماست که نشات میگیرد. اینها همه چهرههایی متفاوت از یک حقیقت مشترکند و ارتباط و داد و ستدشان و واسطهگی خداوند در این میانه همگی دال بر همین معناست. یکی تصویر دیگری است و آن یک تصویر این یکی(مانند بحث حوزه زمان و فرکانس در فیزیک که با تبدیلات ریاضی فوریه میتوان یکی را به دیگری تبدیل کرد و ما تصاویر مختلفی از آن حقیقت واحد را در حوزهها و ساحات مختلف در شکل سری زمانی یا طیف فرکانسی مشاهده میکنیم بهنحوی که تغییر و تبدیل در هر حوزه، ما به ازایی در حوزه دیگر خواهد داشت، مثلاً پهن شدگی در یکی تیزی و باریک شدن در حوزه دیگر را به دنبال دارد و ...).
این سه قانون سه چهره از اصل کلی «امکانپذیری ارتباط» است و قوانین ناظر بر ارتباط: 1-فرد - الله- مردم(ناس)؛ 2- دنیا—الله--آخرت؛ 3-نصیحت درونی(وعظ نفسانی) –الله - حفاظت بیان شده است. او ارتباط دهنده حوزههای فرد و اجتماع، دنیا و آخرت و نفس و امنیت، شمرده شده و در هر سه مورد در میانه این دو حوزهها قرار گرفته است تا رابطه را برقرار سازد و البته در هر سه مورد همه از انسان آغاز میشوند تا اصلاح این ارتباطات و مثبت و سازنده بودن آنها منوط به خواست و اراده و اقدام انسان عنوان شده باشد. یعنی اگر این ارتباطات که از درون ما آغاز میشوند، در ارتباط با خداوند و به سوی او قراربگیرند، نتیجه آن به اصلاح ارتباطات فرد با مردم و جامعه و دنیا و حفظ امنیت و داشتههای مادی و معنویش منجر خواهد شد.
آنچه در آغاز شدن این ارتباطات سازنده و اصلاحی توسط فرد، نقطه اصلی بوده و پیش شرط آن به شمار میآید عبارت است از قرار دادن فرد خویش را در مقابل تابش انوار مجذوبکننده و خشیت آور حضرت حق جلت عظمته؛ تماشای جلال و جمال حق در آینه آفرینش او و دریافت روح مخلوقیت و بندگی در مقابل شکوه رازآمیز و زیبایی حیرتآور و شگفتانگیز او و پس از این مواجهه معنوی انسان با آن محبوب ازلی باید آداب این عشق و انجذاب و آن خشیت و بهت و انعزال را به جای آورد و این نیز میسر نمیگردد، جز با بازگشتی از آن سفر به گاهِ اکنون و جای اینجا، اینجایی که هستیم و میزییم و تمهید آنچه او دوست میدارد و دستور میدهد در ساحت دنیایی که در آن زندگی میکنیم. اینها شرط تداوم و استمرار آن عشق و مواجهه است و مگر عشق را به صرف ادعا میتوان باور کرد؟ و مگر عاشق بهجز دوست آمدِ محبوبش چیزی را خوشتر میدارد؟ اینجاست که سفر قدسی او در عالم خاکی و با پای بندگی و اجرای وظیفه آغاز میشود و خداوند نیز وظیفهای در قبال او بر عهده میگیرد. از ما به اصلاح رابطه قدسی و از او به تمهید زندگی عرفی، چنان که این دو به توحید و وحدت رسیده باشند. اگر آخرت نتیجه و صورت دیگر و تصویر اعمال ما در سرای دیگر است، اصلاح آن نهایت و غایت، اصلاح این مقدمه و بدایت را در پی خواهد داشت و خداوند برقرار کننده رابطه علی بین این دو خواهد بود.
اما این سه قانون:
- اگر میخواهیم تا روابط مشکلدار و مخرب و خردکنندهمان با سایرمردمان که دعواها، دادگاهها، نزاعها، جنگها، جداییها، طلاقها و ... را شکل داده است مرتفع شوند، راهش دراصلاح روابطمان با خداست. وقتی از او راضی بودیم و او نیز از ما راضی بود و با استغفار گناهان و ذنبها را زدودیم، وقتی که به مقتضای آن مواجهه و دیدارِ مقدس، روحمان جهت گرفت و از بن بستها آزاد شد و از ضیق و تنگی به درآمد و از زشتی به زیبایی گرایید و... ، آنگاه مگر اصلاح با دیگران معنایی بهجز همین بالا آمدن و زیبا شدن میتواند داشته باشد؟ و مگر این شرح و انبساط اخلاقی و روحی، آنچه از کدورت و دشمنی و نقار و جدایی ما با دیگران، که ما باعثش هستیم(ما بینه، اول آمده است) و به عنوان سدی مزاحم و مخرب بین ما و دیگران قرار گرفته است را نخواهد برد؟ و نخواهد شست؟