حجتالاسلام علی صبوحی طسوجی، مؤسس و رئیس هیئت مدیره مؤسسه تدبر در قرآن کریم، در گفتوگو با ایکنا؛ به ارائه توضیحاتی در مورد روش تدبری که در پیش گرفتهاند پرداخت و بیان کرد: روش تدبری که ما داریم منتهی به فهم منسجم و هدایتی از سورههای قرآن کریم میشود. میگوییم فهم پی در پی آیات یک سوره به گونهای که به درک غرض و جهت و هدف سوره منتهی شود، یکی از اقسام تدبر است که دنبال میکنیم. البته نه اینکه تدبر فقط این معنا را داشته باشد، حتی تدبر در یک موضوع و آیه نیز از اقسام آن است اما آنچه اولویت دارد تلاش برای فهم منسجم و هدایتی از یک سوره است که روش بر همین اساس است.
وی با اشاره به مبانی این روش تصریح کرد: اولین مبنا این است که اعتقاد داریم قرآن کریم کتابی قابل فهم است و اینکه برای فهم قرآن و نه تفسیر آن که ماجرای دیگری دارد، نیاز به چیزی جز قرآن نیست و منبع قرآن خود قرآن است و قرآن را میتوان با قرآن فهمید که فهم مقدم بر تفسیر است و اول باید بفهمیم و بعد تفسیر کنیم. لذا یکی از مبانی این است که تدبر و فهم قبل از تفسیر است. شما در مواجهه با هر متن اول آن را میفهمید و بعد تفسیر میکنید و این تدبر مرحله فهمیدن است.
صبوحی در ادامه بیان کرد: اینکه گوینده سخن چه میگوید و ریزهکاریهای معنا چیست در تفسیر قابل تعقیب است اما در هر صورت قرآن منسجم است، یعنی بر اساس اصول حکمت است، هر حکیمی که صحبت میکند، اصل این است که کلام او حساب و کتاب و ورود و خروج دارد و باری به هر جهت یا کشکولوار مطالب کنار هم نیستند. بنابراین قرآن کتابی منسجم است و با این نگاه به دنبال فهم قرآن هستیم و نه با نگاه کشکولوار. یکی از شرایط کلام حکیمانه این است که حکمتی در چینش وجود داشته باشد.
وی در بخش دیگری از سخنان خود به اجرای این الگو در فهم سوره اعلی پرداخت و تصریح کرد: متدبر چند کار را انجام میدهد؛ مرحله اول فهم آیات است و باید با کمک ادبیات عرب آیات را بفهمد و اگر هم در این عرصه ناتوان بود باید از ترجمه کمک بگیرد. مرحله دوم این است که مفاهیم آیات را مقایسه میکند و بر اثر این مقایسه متوجه دستهبندی در سوره میشود. البته دستهبندی شرط کار نیست اما به آن میرسیم. وقتی میخواهیم ارتباط با آیات را کشف کنیم، میفهمیم که سوره اعلی مثلاً سه دسته دارد و آیات یک تا پنج آن در دامنه تسبیح میگنجد.
صبوحی در ادامه افزود: سپس از اول آیه شش تا سیزده، خطاب به پیامبر اسلام(ص) است که خداوند ابتدا دو وعده به پیامبر(ص) میدهد و آن هم اینکه کاری میکنیم که وحی را به خوبی دریافت کنی و راه آسانی مقابل پای شما باشد و بر پایه این دو وعده، پیامبر(ص) را به تذکر فرمان میدهد و به دنبال امر تذکر میگوید تذکر تو دو خروجی احتمالی دارد؛ اول اینکه اهل خشیت آن را قبول میکنند و دوم اینکه یک عده دیگر نیز از آن دروی میکنند که اهل شقاوت هستند. بنابراین، دو وعده وجود دارد و بر پایه آن دو وعده یک دستور و بر پایه آن دستور دو خروجی احتمالی داریم.
وی بیان کرد: دسته سوم خطاب به عموم مردم است و نه شخص پیامبر(ص) که خداوند میگوید ای مردم، فرمول فلاح و رستگاری این است که کسی تزکیه بپذیرد و اسم خدا را آورد و نماز بگذارد. اما شما از این فرمول نمیتوانید تبعیت کنید، شما توان تبعیت آن را ندارید، برای اینکه شما دنیا را ترجیح دادهاید و شعارتان این شد که نقد از نسیه بهتر است و با این توجیه، این فرمول قابل دنبال کردن نیست. لذا باید شعار را عوض کنید که آخرت بهتر و باقی است و باید بگویید باقی بهتر از فانی است نه اینکه نقد بهتر از نسیه است و اگر این کار را انجام دهید کار درست میشود. این مسئله نیز حرف جدیدی نیست، بلکه این مطلب در کتب قبلی اعم از صحف ابراهیم(ع) و موسی(ع) هم همین بوده است.
صبوحی در ادامه تصریح کرد: بنابراین سوره به سه دسته تقسیم شد و در این کار مراحلی طی شد. مرحله اول فهم آیات، مرحله دوم اینکه دستهها را شناختیم و بعد دستهها را جمعبندی کردیم و میگوییم حرف اصلی دسته اول تسبیح و تنزیه بود که خدا از عیب و نیاز مبراست و کارهای او بینقص است و حتی اگر علف را میرویاند و خشک میکند، نقص بر ربوبیت او نیست و علف حدش همین بوده که خشک بشود و این زود سر بلند میکند و خشک میشود و همه در چارچوب خلقت خداوند قرار دارد. بنابراین به پیامبر(ص) میفرماید که باید تسبیح کنی و این اشاره میکند که خداوند در ربوبیت تکوینی بیعیب است. بعد میگوید که ای پیامبر(ص)، اگر به لحاظ مبانی حساب کنی، مبانی این تذکر تضمین شده است که وحی و نحوه ابلاغ وحی است. با توجه به این مبانی تو به وظیفه تذکر دادن اقدام کن که سودمند است، حالا اگر کسی اهل خشیت باشد قبول میکند و اگر اهل شقاوت باشد دوری خواهد کرد اما تو مسئول این هستی که فقط این تذکر را منتقل کنی. با توجه به اینکه ما داریم از آن پشتیبانی میکنیم و بعد فرمود فرمول هدایت پاک شدن، ذکر و نماز است و شما چون دنیاگرا هستید این مسئله قابل اجرا نیست و لازم است که دنیاگرایی را درست کنید و به آخرت توجه داشته باشید که در این صورت به این فرمول میرسید و این حرف نیز حرف جدیدی نیست.
وی با اشاره به مرحله چهارم از اجرای این الگو بیان کرد: مرحله چهارم این است که ببینیم این حرفها در کنار هم چه میگویند. میگوییم خداوند به پیامبر(ص) امر کرد که او را تسبیح کند و «ذَکِّر» را به پیامبر(ص) امر کرد و خدا میخواسته بگوید که «ذَکِّر» و مقدمتا گفته تسبیح کن که مقدمه است. اما علت این تقدیم و تأخیر این است که میگوییم خدا در جایی که امر به تسبیح میکند پیامبر(ص) را به یاد این انداخت که ربوبیت تکوینی خدا عیب ندارد. علف خشک شد، اما از ربوبیت خدا بیرون نرفت. پس ای پیامبر(ص) ربوبیت تشریعی خدا که تو واسطهاش هستی نیز عیب ندارد و اگر میبینی که مردم از تو دوری میکنند، ایراد در تذکر تو نیست که شک کنی و نگران شوی که وحی را فراموش کرده باشی و ... خیر ما تضمین کردهایم و دست ما است و نکند بگویی که روش تو مشکل دارد. ما این کار را آسان کردهایم و بهترین راه را به تو دادهایم، پس تو تذکر بده که سودمند است و سودمندی آن نیز به این نیست که قبول کنند، بلکه به این است که اهل خشیت قبول میکنند و اگر قبول نکنند حجت بر آنها تمام میشود، پس میگوید همانطور که ربوییت تکوینی بیعیب است ربوبیت تشریعی نیز بیعیب و نقص است.
صبوحی در ادامه افزود: اما سؤال این است که پس مشکل کجا است که پیامبر(ص) دل میسوزاند اما مردم قبول نمیکنند؟ مشکل اینجا است که میگوید، فرمول معلوم است اما شما دنیا را برگزیدهاید و تا وقتی کسی دنیا را ترجیح داده باشد، تذکرات پیامبر(ص) و ارائه فرمول هدایتی نیز به درد او نمیخورد، بلکه باید اول قبول کنید که آخرت بهتر است و در این صورت تذکر نیز مورد قبول واقع خواهد شد. بنابراین سیر سوره مشخص میشود که این سوره به دنبال تثبیت فرهنگ تذکر دادن و تذکر پذیرفتن با این الگوست که ابتدا بگوید نقص در تذکرات الهی نیست و همان طور که در ربوبیت تکوینی نقص نیست، در ربوبیت تشریعی نیز نقص وجود ندارد و مردم باید با اصلاح رویه و تفکر به وحی روی آورند و یکی از مبانی تذکر دادن و تذکر پذیرفتن در دین در سوره اعلی به این صورت تبیین شده است که تثبیت فرهنگ تذکر دادن و تذکر پذیرفتن غرض واحد این سوره است.
وی در پاسخ به این سؤال که برای سورههای طولانی مانند سوره بقره نیز این الگو قابل اجراست یا خیر؟ بیان کرد: صد درصد میشود این کار را کرد و از دو زاویه به آن نگاه میکنم؛ یکی اینکه میخواهم چالش ایجاد کنم برای خوانندگان که اگر واقعاً این آیات به هم ربطی ندارند، میشود به خدا آن را نسبت داد؟ و میتوان قبول کرد که خدا مجموعهای از آیات را که یک سوره میداند اما ماهیت واحدی در پس آن ندارد؟ این مطلب لغو است و در کار خدا راه ندارد و در نهایت میتواند بگوید که مسائل تاریخی موجب جمع این آیات بوده که جواب این است که قرآن برای جهانیان هدایت و جاودانی است، بنابراین یک چیز تاریخی موجب جمع آن نمیشود.
صبوحی در ادامه افزود: ممکن است بگویند که موضوع واحد است اما موضوع ممکن است واحد نباشد اما اصل مطلب این است که غرض سوره واحد است و دنبال چیز مشخصی است، اما وقتی غرض واحد دارد، یک سوره مانند اعلی بسیط و ساده و خیلی سرراست است و یک وقت است که یک غرض هدایتی دارد که در چند پاراگرف مطرح شده است و یک وقت است که با سه فصل که هر فصل پنچ پارگراف دارد منتقل شده است. برای این سوره باید یک فرایند ادامهدارتری انجام شود و در ارتباط یابی که در سوره بقره میکنیم ممکن است به 10 فصل برسیم و فصول را که جمع میکنیم به بخشهایی میرسیم که مثلاً دو بخش عمده میشود که در اینجا کشف ارتباط بخشها راحت است. بنابراین باید نگاه به سورهها دامنهدار باشد تا به غرض واحد آن برسید. لذا حتماً باید سوره غرضی داشته باشد ولو اینکه من نرسم و عدم فهم من موجب نمیشود که خداوند کار لغو انجام دهد.
انتهای پیام