به گزارش ایکنا، نصیبالله عمراف، از استادان اهل سنت نمایندگی المصطفی در گرگان به تشریح «قیام امام حسین(ع) از منظر دانشمندان اهل سنت» پرداخت و گفت: در تاریخ بیش از 1400 ساله اسلام، حادثههای فراوانی رقم خورده است که بیتردید از مصادق بارز «ایام الله» هستند که در میان این حوادث، حادثه عاشورا و قیام امام حسین(ع) عظمت ویژهای دارد و میتوان گفت که هیچ حادثهای در تأثیرگذاری و ماندگاری، همسنگ حادثه عاشورای حسینی(ع) نیست.
استاد حوزه علمیه اهل سنت، اوج اخلاص امام حسین(ع) و یاران باوفای ایشان را در این حادثه، دلیل ماندگاری و جاودانگی این حادثه برشمرد و افزود: اقیانوس فضیلت و کمال، بیابان کرب و بلا را با امواج خروشان خود درنوردیده است و قصه بیهمتای حماسه تا قیام قیامت سروده شده است.
وی به مقاتل و کتب تاریخی که پیش از این به قلم علما و دانشمندان اهل سنت نوشته شده است اشاره کرد و افزود: مهمترین دانشمند اسلامی، که روایات متعدد انقلاب عظیم کربلا را از یکی از گزارشگران معروف به نام «لوط بن یحیی» معروف به «ابومخنف ازدی» (متوفای 157 ق) نقل کرده و در این نقل، تا میزان تحسینبرانگیزی رعایت امانت و صداقت را کرده، «محمدبن جریر الطبری» (224ـ310ق) است. طبری تنها بـه نقل رویدادهای حادثه کربلا از زبان ابومخنف بسنده نمیکند، بلکه به داستان اسارت اهلبیت(ع) و رویدادهای کوفه و عزاداری مردم در مجالس عبیداللهبن زیاد و سپس شام میپردازد و از تداوم کینهجویی و جسارت یـزیدبن معاویه به سرِ بریده امام حسین(ع) و تنفر برخی از اطرافیان و سوگواری عدهای از مردم شام و همدردی آنان با اهلبیت(ع) خبر میدهد.
استاد جامعةالمصطفی نمایندگی گرگان با بیان این که پس از طبری، اینشیوه را موّخان دیگر اهل سنت پیگیری کردند، خاطرنشان کرد: مورخان نامی اهلسنت همچون «ابناثیر» در «الکامل فی التاریخ»، «ابوالفرج ابنجوزی» در «المنتظم» و همو در «الرد علی المتعصب العنید لمن ذم من لعن یزید» و «سـبطبـن جوزی» در «تذکرة الخواص»، روشنگرانه به حادثه عاشورا و شهادت امام حسین(ع) و یارانشان پرداختند و گزارشهای پیشینیان اهلسنت، مانند طبری را نه تنها حفظ نمودند، که بر تکمیل و تفصیل آن همت گماشتند.
نصیبالله سپس به تألیفات دانشمندان معاصر اهل سنت اشاره و بیان کرد: بیشتر کسانی که در این زمینه قلم زدهاند، از روح حماسی حسینی(ع) برخوردار بودند که نمونهای از این تألیفات عبارت است از: ذکری ابیالشهدا، نوشته «شهید سید قطب»، استشهاد الامامالحسین(ع)، نوشته «امام سیدابوالاعلی مودودی»، شهید اعظم، نوشته «مولانا ابوکلام آزاد»، ابوالشهدا الامام الحسین(ع)، نوشته «عباس محمود العقاد» و ترجمه «مسعود انصاری» (واقعه کربلا)، ابناءالرسول فی کربلا، نوشته «خالد محمد خالد» و ترجمه «حسن فرامرزی» (فرزندان پیامبر-ص-)، «اشعة من حیاةالحسین(ع)»، نوشته «عبدالله العلائی» و ترجمه «سیدمحمدمهدی جعفری» (برترین هدف)، «آلمحمد فی کربلا»، نوشته «عمر ابونصر» و ترجمه «میرسیدجعفر غضبان» (سیدالشهدا)، «الحسین ثائرا شهیدا»، نوشته «عبدالرحمن الشرقاوی»، «شهید کربلا»، نوشته «مفتی محمدشفیع دیوبندی» و ترجمه «محمدامین حسین»، «حیاة الامام الحسین(ع)»، نوشته «محمود شلبی»، «الحسن والحسین(علیهماالسلام)»، نوشته «محمدرضا مصری»، «عاشوراءالیهود و عاشوراءالمسلمین»، نوشته «علی عبدالواحد وافی»، «سیدشباب اهلالجنة ابن بنت رسولالله(ص) الحسینبن علی»، نوشته «حسین محمد یوسف مصری»، «سیدنا الامامالحسین(ع)»، نوشته «محمد محمود عبدالحلیم».
استاد جامعةالمصطفی در بخش دیگری از سخنان خود به نظرات بزرگان اهل سنت در مورد حادثه کربلا اشاره کرد و یادآور شد: «حسن بصری» میگوید که «چه ذلت بزرگی است امتی را که پسر دختر پیغمبرشان را زنازادهای به شهادت رساند؟! سوگند به خدا، که سر حسین[ع] به سوی جد او برگردانده میشود و از پسر مرجانه انتقام خواهد گرفت».
در مجلس عمربن عبدالعزیز، فردی از یزید به عنوان «امیرالمؤمنین» یاد میکند. عمربن عبدالعزیز با شگفتی و نگرانی گفت: تو یزید را امیرالمؤمنین میخوانی؟! لذا او را به بیست ضربه شلاق محکوم کرد.
«ابوالحسن اشعری»: چون ستمگری یزید از حد گذشت، امام حسین[ع] با یاران خود علیه بیداد او قیام کرد[ند] و در کربلا به شهادت رسید[ند].
«ابنخلدون» (متوفای 808ق) در «مقدمه» مینویسد: نمیتوان گفت یزید هم در کشتن امام حسین[ع] اجتهاد کرد، پس بی تقصیر است، چون صحابهای که با امام حسین[ع] در قیام شرکت نکرده بودند، هرگز اجازه قتل حضرت[ع] را نداده بودند. این یزید بود که با امام[ع] جنگید. این عمل یزید، یکی از اعمالی است که فسق او را تأکید و تأیید میکند و حسین[ع] در این واقعه شهید و در نزد خدا مأجور است و عمل او برحق و از روی اجتهاد است.
«مولوی محمد شهداد» در باب قیام سیدالشهدا[ع] مینویسد: آنچه را ایشان حق و حقیقت میدانستند، جان خود را در راهش تسلیم جانآفرین کرد، ولی تسلیم باطل نشد؛ با این که یار و انصاری به حد کافی نداشت. امام[ع] علیه باطل با تمام قدرت و شهامت ایستادگی نمود تا این که به مقام عظیمی نایل گردید؛ لذا گفتار کسانی که این همه ایثار و قربانی حضرت امام[ع] را بغاوت قرار دادهاند، مردود و صریحالبطلان است.
در این مورد، «علامه ملاعلی قاری» [حنفی] در «شرح فقه اکبر» ابوحنیفه مینویسد: این که بعضی از مردم نادان و جاهل حرف های نادرستی انتشار میدهند که امام حسین[ع] یاغی بوده است، نزد اهل سنت و جماعت باطل و نادرستی است و احتمال قوی دارد که از هذیانات و یاوهسرایی فرقه خوارج باشد و این گروه، در واقع، از حق منحرف و از جاده مستقیم خارج شدهاند.
«ابنعماد» (متوفای 1089ق) در کتاب «شذرات الذهب» مینویسد: همه فقها و صاحبنظران بر تحسین و تأیید قیام حسین[ع] اتفاق نظر دارند... و قاتلان حسین[ع] و کسانی را که به نوعی مشارکت در قتل آن حضرت داشتند، بیدین و زندیق شمرده، مصداق این سخن پیامبر(ص): «هلاکت امت من به دست غلامبارهای از افراد قریش است.» میدانند که این غلامباره همان یزید بود که با همدست نابکارش، ابنزیاد، خود را در دریایی از جنایت و بیشرمی غوطه¬ور ساخت. «ابنعساکر» گفته است: اگر شعر منسوب به یزید «لیت اشیاخی ببدر شهدوا...» درست باشد، بدون شک یزید کافر است. همچنین امام شافعی میگوید: حکم کسی که حسین[ع] را کشته یا فرمان به قتل وی داده، این است که کافر است و هر کس آن را حلال شمارد نیز کافر است.
امام شوکانی در «نیل الاوطار» در رد بعضی از سخنورانِ درباری میگوید: به تحقیق، عدهای از اهل علم افراط کردند و حکم نمودند که حسین[ع] نوه پیامبر(ص) نافرمانی آدم شرابخوار را نموده است و حرمت شریعت یزیدبن معاویه را هتک کرده است. خدا لعنتشان کند. چه سخنان عجیبی که از شنیدن آنها مو بر بدن انسان راست میگردد.
«ابوالقاسم اسحاقبن محمدبن اسماعیلبن ابراهیم»، معروف به حکیم سمرقندی به نقل از «محمدبن موسیبن ابوبکر خوارزمی» (متوفای 290ق) مینویسد: عالمان مدینه جمع شدند و اتفاق کردند که دوازده مسئله سبب کفر اهل ایمان میگردد... هفتمین گروه کسانی که میگویند: حسینبن علی[ع] یاغی بود و حق به دست یزید بود.
«علامه آلوسی»، (متوفای 1270 ق)، که مرجع و مفتی اهل سنت عراق بود، در «تفسیر روح المعانی » ذیل آیه شریفه «فهل عسیتم ان تولیتم... ان تفسدوا فی الارض و تقطعوا ارحامکم اولئک الذین لعنهم الله...» (محمد:26) از «احمدبن حنبل» (پیشوای مذهب حنابله) نقل میکند:
پسرش از وی درباره لعن یزید پرسید و وی پاسخ گفت: چگونه لعن نشود کسی که خدا او را در کتابش لعنت کرده است؟! «عبدالله» پسر احمدبن حنبل پرسید: من کتاب خدا را خواندم، ولی لعن یزید را ندیدم؟ احمدبن حنبل در پاسخ، آیه شریفه «فهل عسیتم...» را خواند و آن گاه گفت: چه فساد و قطع رحمی از فسادی که یزید مرتکب آن شده، بالاتر است؟!
آلوسی پس از نقل آن سخنان میگوید:در لعن یزید توقف نیست، چون اهل کبائر و دارای اوصاف خبیثه بود و بر [مردم] مدینه ظلم و تعدی کرد و حسین(ع) را کشت و به اهلبیت[علیهمالسلام] اهانت کرد.
انتهای پیام