گاهی تاثیرگذاری یک حکایت و داستان از زندگی واقعی انسانها آنقدر زیاد است که تا سالها در اذهان میماند، به ضربالمثل تبدیل میشود و گاهی گره از مشکلی میگشاید، تا جایی که بسیاری از قوانین و دستورالعملها نمیتوانند چنین کارکرد مثبتی در جامعه داشته باشند.
«شلخته درو کنید تا چیزی گیر خوشه چینها بیاید»، یکی از این داستانهاست که توسط سیمین دانشور نوشته شده است. خوشهچین در این حکایت کسی است که پس از گردآوری محصول اصلی، به جمعآوری اقلام پراکنده و باقی مانده اقدام میکند. این حکایت کنایه از گشاده دستی و جوانمردی است که وجود آن در جامعه امروز بیش از پیش احساس میشود.
متاسفانه طی دو دهه اخیر مسئله بیکاری آشکار و بیکاری پنهان در لایهها و سطوح مختلف جامعه ریشه دوانده و خود سرمنشأ بسیاری از کجرویها، ناهنجاریها و فسادهای اخلاقی، اداری و خانوادگی شده است. بیکاری معلول عوامل بیشماری است که برشمردن و بحث و بررسی هریک از مجال این نوشته خارج است، لیکن یکی از مهمترین عواملی که بسیار مشهود میباشد، عدم تبعیت بسیاری از افراد مشمول قانون بازنشستگی، از قوانین مصوب کشور است. این در حالی است که با اجرای صحیح و به موقع، مسئله اشتغال تا حدود زیادی حل میشود و در مقابل نیز بخش خصوصی با آغوش باز پذیرای استفاده از بازنشستگانی میشوند که کوهی از تجربه را با خود به همراه دارند.
در خصوص اینکه چرا با وجود قوانین شفاف و لازمالاجرا، هنوز بسیاری از بازنشستگان بر صندلی خدمت تکیه زده و حاضر نیستند آن را به نسل جوان واگذار کنند، دلایل و عوامل چندی وجود دارد که در ذیل به ذکر آنها پرداخته شده است؛
۱- فقدان اخلاق و حس مسئولیت اجتماعی، به این صورت که این افراد خود را در موقعیت جوان بیکار قرار نمیدهند و اندکی از رنج و آلام آنها را درک نمیکنند. ابراز حس دلسوزی در میان این قشر، بیشتر به ژستی برای محکم ساختن جایگاه و مسند قدرت است، نه چیز دیگر. در واقع برای این قشر «شلخته درو کردن» هیچ مفهومی ندارد و شاید تنها برای جذاب کردن سخنرانیهایشان باشد.
۲- فقدان نظارت واقعی در نهادهای نظارتی، به طوریکه هنوز بسیاری از افراد بازنشسته بدون اینکه ممانعتی برایشان وجود داشته باشند، به کار خود ادامه میدهند.
۳- وجود خلاهای قانونی، بهطوریکه امکان جذب مجدد افراد بازنشسته تحت قراردادهای ساعتی، پروژهای، مشاوره و... فراهم میشود.
۴- استثناء قایل شدن برای افراد خاص در سطوح بالای حکومت، بطوریکه هرکسی از این مجرا خود را شایسته و ذیحق برای ماندن میداند.
۵- فقدان مجازاتهای سنگین و جبرانناپذیر برای افرادی که به انحای مختلف و با دور زدن قانون، در مسند قدرت میمانند.
۶- ضعف در قوانین توسعه منابع انسانی ادارات دولتی، به طوریکه هرکس و با ارائه هر مدرک از هر دانشگاه، موسسه و نهاد آموزشی، شرایط ماندن تا سقف ۳۵ سال را برای خود فراهم میکند. در واقع مثلث «قدرت، ثروت، مدرک» چرخه باطل و خود تقویت کنندهای را ایجاد میکند که برهم زدن آن به راحتی میسر نیست.
۷- ضعف در نظام آموزشی و به خصوص نظام آموزش عالی که امکان حضور هر فردی را برای ادامه تحصیل فراهم ساخته است. در واقع با رواج دانشگاههای پولی، هرکس با هر پیشینه و بدون هیچگونه صرف زمان و انرژی، خود را در رده افرادی قرار میدهد که برای کسب دانش واقعی، شب و روز خون دل خوردهاند.
۸- نهادینه شدن تفکر «جدا شدن از کار دولتی به معنی جدا شدن از منشأ قدرت و ثروت است»، باعث شده تا هرکسی به راحتی تمایل به از دست دادن جایگاه خود نداشته باشد.
۹- و در نهایت، از بین رفتن قبح فساد و از بین رفتن روحیه مطالبه گری در افراد جامعه، به نحوی که شرایط فوق را برای افراد سودجو هموارتر میکند.
حمیدرضا تلخابی، فارغالتحصیل دکترای جغرافیا و برنامهریزی شهری
انتهای پیام