کانون‌های مرکزی فرهنگ و تمدن ما در نظام آموزشی مدرن به حاشیه رفته‌اند
کد خبر: 3844117
تاریخ انتشار : ۰۱ مهر ۱۳۹۸ - ۰۹:۱۶
حجت‌الاسلام پارسانیا:

کانون‌های مرکزی فرهنگ و تمدن ما در نظام آموزشی مدرن به حاشیه رفته‌اند

گروه اندیشه ــ فرهنگ دینی و عمومی در صورتی می‌تواند تداوم خود را تضمین کند که افرادی هویت‌بخش و تعریف‌کننده علم باشند؛ علم میرزا جهانگیرخان قشقایی فردی و منزوی‌گونه یا فقط در فرهنگ علمی نیست، بلکه در متن نظام تعلیم و تعلم و فرهنگ عمومی لایه‌های بعدی خود را نیز داشته است؛ امثال آن کانون‌های مرکزی فرهنگ و تمدن هستند که در نظام آموزشی مدرن به حاشیه رفته‌اند، هرچند فرهنگ در حاشیه نیست.

حجت الاسلام پارسانیا

به گزارش خبرنگار ایکنا؛ مراسم بزرگداشت حکیم میرزاجهانگیر خان قشقایی، یکشنبه، ۳۱ شهریورماه، با حضور جمعی از اندیشمندان و علاقه‌مندان در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد.
 
حجت‌الاسلام والمسلمین حمید پارسانیا، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، در این مراسم بیان کرد: قبل از اینکه به بحث بپردازم، نکته‌ای را در باب شخصیت و موقف فرهنگی، تاریخی و اجتماعی میرزا جهانگیر خان ذکر می‌کنم و این بحث را در ارتباط با آنچه در مورد تقسیم‌بندی علوم ذکر می‌کند استفاده می‌کنم. در چهارصد ساله اخیر، با حکمت صدرایی مواجه هستیم. نقطه عطف مواجهه با حکمت صدرایی، تقریباً به دویست سال بعد از خود ملاصدرا بازمی‌گردد که استادِ استاد جهانگیرخان بود و بیش از صد و پنجاه سال طول کشید تا حکمت صدرایی وارد عرصه فرهنگ آموزش و تعلیم و تعلم شود و واقعیت تاریخی پیدا کند. اینکه این مسیر چطور طی شد تا یک نوآوری مورد قبول قرار گیرد و در متن تعلیم و تعلم واقع شود نیز داستان خود را دارد.

وی در ادامه افزود: فاصله حکیم متأله، ملاصدرا با شاگردانش یعنی فیض و فیاض نیز فاصله زیادی است؛ بنابراین تا حکمت صدرایی لوازم و پختگی خود را در متن تعلیم و تعلم داشته باشد طول کشید و مرحوم میرزا جهانگیر خان از اساتید پخته حکمت صدرایی است که البته این حکمت، بعد از افول اصفهان، مهاجرت دوگانه‌ای داشت که فقه آن به نجف و حکمت آن به تهران آمد، اما میرزا جهانگیر خان فلسفه را در اصفهان زنده نگه داشت و بحث من در مورد زنده بودن حکمت است.

پارسانیا تصریح کرد: به هر معرفتی از دو منظر نگاه می‌کنیم؛ یکی سپهر آن معرفت، یعنی صدق و کذب و حقیقت و وزن آن است، اما یک بحث دیگر این است که آن معرفت چطور وارد جان یک انسان می‌شده، از درون جان انسان بیرون آمده، هویت بین‌الاذهانی پیدا کرده و وارد فرهنگ شده است. میرزا جهانگیر خان در فرایند حضور حکمت اسلامی در متن فرهنگ اسلامی سهم عمده‌ای دارد. اثری مهمتر از مکتوب از ایشان باقی مانده است. استاد ما آیت‌الله حسن‌زاده می‌فرمود، خدای را سپاس که بنده زارع هستم و تخم معرفت می‌کارم و صحنه نفس آدمیان کشتزار من است. در حقیقت میرزا جهانگیر خان نیز کشت معرفت داشت و در صحنه نفس آدمیان بود و کتابت او در متن جان کسانی بود که بیش از چهار دهه در مجلس درس او بودند و بلکه کتابت او در متن جان همه کسانی بود که با او مواجهه داشتند و سلوک او را می‌دیدند. این منش، رفتار، خلق، معرفت و این کنش در درون فرهنگ قرار می‌گرفت. اگر کسی در گوشه‌ای کتابی را بنویسد و ارتباطی را برقرار نکند، در محبس و کنج کتاب دفن می‌شود. آوردن معرفت به صحنه زندگی، مواجهه حیات با حیات است و انتقال معرفت در متن زندگی را ممکن می‌کند. بدون شک یکی از حلقه‌های معدود و مهم در انتقال این معرفت، میرزا جهانگیر خان است و حذف چند نفر از این افراد از یک مقطع تاریخی به معنای انقطاع تاریخی است.

این عضو هیئت علمی دانشگاه بیان کرد: یکی از این معرفت‌هایی را که از سوی ایشان منتقل شده است مطرح می‌کنم. آنچه در مورد تعریف حکمت می‌گوید با نحوه بیانی که دارد، می‌تواند رنگ حکمت سینوی و صدرایی یا اشراقی داشته باشد، اما ایشان یکی از مسیر‌های آن است. نکته مهم این است که ایشان از حکمت عملی و نظری سخن می‌گوید و دوگانه‌ای را در قبال عقل نظری و عقل عملی رعایت می‌کند. چون گاهی این عقل نظری و عقل عملی به کار برده می‌شوند و در معنای حکمت نظری و حکمت عملی هستند. در حقیقت عقل نظری نیز که ادراک می‌کند و حقیقت را استماع می‌کند، به حسب موضوع، خود به اقسامی تقسیم می‌شود؛ اولین تقسیم‌بندی که ایشان آن را بسیار گویا می‌پروراند، ملاک این تقسیم‌بندی است که بر اساس آن است که آن هستی‌ای که موضوع شناسایی است یا با اختیار و اراده انسان ایجاد می‌شود یعنی کنشی انسانی است یا مستقل از اراده انسان ایجاد می‌شود. آن هستی‌ای که مورد شناخت قرار می‌گیرد و عقل عملی می‌شناسد که ره‌آورد عقل عملی حکمت است، اگر هستی‌ای باشد که مستقل از اراده انسان است، بخشی از علوم را پدید می‌آورد که به آن علوم یا حکمت نظری گفته می‌شود که البته حکمت نظری اقسامی دارد و اقسام سه‌گانه را ایشان بیان می‌کند.

وی تصریح کرد: اگر موضوع مورد مطالعه و شناخت، هستی‌ای باشد که با اراده و آگاهی انسان ایجاد می‌شود، این موضوع حکمت است و اینجا تعبیر عقل عملی و عقل نظری را به کار نمی‌برد و تعبیر حکمت عملی و حکمت نظری را دارد. حکمت عملی نیز اقسامی دارد؛ اگر که مربوط به فرد باشد، بدون آن عمل و مشارکت دیگری، حوزه اخلاق است و الا تدبیر منزل محسوب می‌شود و بعد برای تدبیر مُدن نیز دوگانه‌ای را بیان می‌کند که آیا در جغرافیای وسیع هستی این مدیریت انجام می‌شود که در این صورت حکمت مدنی تامه است یا این جغرافیا جغرافیای ناقص است که ابتدا آن را علم نوامیس می‌دانند؟ اما این مسئله و تقسیم‌بندی سخنی درست است یا خیر؟ آیا هستی چنین تقسیم‌بندی را دارد یا خیر؟ آیا انسان یک کنش‌گر مختار است یا خیر؟ که یکسری مباحث است که میرزا جهانگیر خان و اساتید و شاگردان ایشان در این باب بحث کرده‌اند، اما این رویکرد و قبول این مسئله در فرهنگ، این تقسیم‌بندی علوم، با یک فرهنگ و زیست و حیات و باور خاصی ارتباط دارد.

پارسانیا در ادامه تصریح کرد: رهاورد این تقسیم‌بندی دوگانه این است که علوم نظری یا عملی هستند. امروز در سطح جهانی با تقسیم‌بندی دیگری از علوم مواجه هستیم که از نیمه اول قرن بیستم آمده است. دانش‌های آکادمیک تقسیم می‌شوند به دو بخش؛ یا هیومنیتیز هستند که آن را به علوم انسانی ترجمه می‌کنیم که انسانیات هستند، یا ساینس هستند. علوم نیز دو دسته هستند؛ یا علوم اجتماعی (social science) و گاهی نیز علوم طبیعی هستند و علوم طبیعی هم به دو قسم تقسیم می‌شود؛ علوم پایه یا کاربردی و فنی و مهندسی هستند.

وی بیان کرد: یعنی علم در ابتدا به علوم طبیعی و اجتماعی تقسیم می‌شود، اما مرحوم میرزا جهانگیر خان این تقسیم‌بندی را دارد؛ علوم اجتماعی یا انسانی در قبال علوم طبیعی نیست. علوم اجتماعی یا علوم انسانی در قبال علوم نظری است. تفاوت این مسئله بسیار مهم است و اگر در یک فرهنگ و نظام آموزشی، یکی از این دو تقسیم‌بندی قبول شود، هویت آن فرهنگ عوض می‌شود. اشاره می‌کنم به جایگاهی که اشخاصی اندک، اما مهم مانند میرزا جهانگیر خان در پاسداشت فرهنگ اسلامیِ ما دارند. اگر با این دوگانه مواجه باشیم که علم یا علوم طبیعی است یا علوم اجتماعی، یک نتیجه دارد و اگر بگوییم که علوم یا علوم اجتماعی و یا علوم نظری هستند نیز نتیجه دیگری دارد. در تقسیم‌بندی امروزه که در نظام‌های آکادمیک این تقسیم‌بندی مبنای عمل است و سازه‌های ساختمانی مجموعه‌ها نیز بر اساس همین است، یعنی این قدر اقتدار دارد، یعنی ما امروز مانند میرزا جهانگیر خان را داریم و در فرهنگمان و حاشیه نظام معرفتی خود داریم، اما تقسیم‌بندی دیگری نیز داریم که جهانی است. اما تفاوت این دو در چیست؟

این عضو هیئت علمی دانشگاه تصریح کرد: اگر گفتیم که علم تقسیم می‌شود به علوم طبیعی و علوم اجتماعی، حوزه دیگری نیز دارد که علم نیست و انسانیات است، این حوزه موضوع علوم اجتماعی می‌شود و دیگر علم نیست. نتیجه‌اش اینکه در انسانیات هنر، ادبیات و فلسفه دارید، یعنی فلسفه و متافیزیک در قالب انسانیات قرار می‌گیرد و وارد دانشگاه تهران که می‌شوید دانشکده هنر و بعد دانشکده ادبیات است و متافیزیک در دانشکده ادبیات آموزش داده می‌شود. یعنی متافیزیک علم حکمت نیست، بلکه یک امر برساخته فرهنگی انسانی است که موضوع علم است. متافیزیک خودش علم نمی‌شود. علم یا علوم طبیعی یا علوم انسانی است و علم با روش تجربی و آزمون‌پذیر بیان می‌شود. در علوم اجتماعی موضوعش کنش‌های انسانی است و ره‌آورد کنش‌های انسانی همان طور که زبان و حقوق است، علوم سیاسی‌اش ساینس است، اما عادات و رفتار و انسان‌شناسی ساینس نیست، بلکه جامعه‌شناسی‌اش ساینس می‌شود و نتیجه‌اش این می‌شود که علم که کشف از واقع و جهان است، با روش مدرنی که دارد می‌آید، اگر موضوعش غیر از هستی‌ای باشد که با اراده انسان ایجاد می‌شود، فقط عالم طبیعت است. عالم فوق طبیعت هستی نیست که مستقل از انسان بخواهیم آن را بحث کنیم.

پارسانیا در ادامه بیان کرد: شما بحث متافیزیک، مبدا و معاد و حتی بحث اصول را دارید که ساینس از آن‌ها بهره می‌برد، اما همه این‌ها انسانیات است و نتیجه یک امر فرهنگی محض است و نتیجه‌اش این می‌شود که فقه و فلسفه و مبدأ و معاد نیز یک امر تاریخی می‌شوند. یعنی دست‌ساخت انسانی و فرهنگی و محصول انسانی است. به این ترتیب فرهنگی که این تقسیم‌بندی از علوم را دارد، اگر اول دین معرفت اوست و دین با معرفت حق آغاز می‌شود، امکان معرفت حق در این فرهنگ و در این تقسیم‌بندی علوم از دست شما گرفته می‌شود. یعنی تقسیم‌بندی علوم را وقتی در حاشیه آنچه پذیرفته شده در نظام علمی مدرن است قبول می‌کنیم و بعد تقسیم‌بندی که میرزا جهانگیر خان قشقایی دارد در حاشیه فرهنگ عمومی داریم که البته داریم، نتیجه‌اش این می‌شود که فرهنگ دینی و عمومی در صورتی می‌تواند تداوم خود را تضمین کند که مانند میرزا جهانگیر خان و شیخ اشراق یا ابن سینا، این‌ها هویت‌بخش و تعریف‌کننده علم باشند و تقسیم‌بندی علوم بر اساس این‌ها باشد. کسانی که در طول تاریخ تقسیم‌بندی‌های علوم را داشته‌اند مهمترین کار‌ را کرده‌اند.

این عضو هیئت علمی دانشگاه در پایان افزود: بحث از ایشان، بحث از بخشی از هویت فرهنگی و تاریخی است و علم ایشان علم فردی و منزوی‌گونه نیست، بلکه در متن نظام تعلیم و تعلم است و دانش ایشان فقط در فرهنگ علمی نیست که جوشش و تعلیم داشته باشد، در متن فرهنگ عمومی لایه‌های بعدی خود را نیز داشته و مثل میرزا جهانگیر خان قشقایی، این‌ها کانون‌های مرکزی فرهنگ و تمدن ما هستند. البته این کانون‌های مرکزی در نظام آموزشی مدرن به حاشیه رفته‌اند، اما فرهنگ در حاشیه نیست و فرهنگ به پاسداشت دانش این‌ها نیاز دارد و باید به ذخایر و معرفت‌هایی که داشته‌اند توجه کند، چراکه استفاده درست از آن‌ها برای مدیریت دانش در جهان امروز و ایران امروز ما مفید است.

انتهای پیام
captcha