به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، حجتالاسلام والمسلمین تیمور علیعسگری، از نزدیکان آیتالله عطاردی، یکی از افرادی است که از سنین نوجوانی با آیتالله عطاردی آشنا شده و از محضر ایشان بهرهمند شده است.
در حاشیه مراسم تشییع پیکر آیت الله عطاردی در تهران با ایشان گفتوگویی در مورد زندگی و آثار این محقق برجسته شیعه داشتیم که در ادامه آن را میخوانید:
ایکنا: برای شروع اشارهای مختصر به زندگی ایشان داشته باشید.
آیتالله عطاردی 86 سال پیش از این در روستای بگلر از توابع قوچان به دنیا آمد و روحیه تحقیق، تتبع و جستجوگری از همان نوجوانی در ایشان سرشار بود؛ این محقق برجسته بعد از این که وارد حوزه علمیه شدند و مقداری که تحصیلاتشان پیش رفته است با بزرگانی مانند مرحوم آیتالله میلانی و مرحوم علامه امینی؛ صاحب الغدیر و مرحوم آخوندی بزرگ آشنا شد. ایشان همچنین با مرحوم مطهری هم آشنا بود و استاد مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام، حدود 40 صفحه از مطالب آقای عطاردی را میآورند و تجلیل فوقالعادهای از ایشان دارند.
ایکنا: مروری هم بر آثار ایشان داشته باشیم. با توجه به آشنایی نزدیک شما با آیتالله عطاردی، چه انگیزهای باعث شد که ایشان چنین آثار عظیمی را پدید آوردند؟
آیتالله عطاردی در ابتدا بنا به توصیه آیتالله العظمی میلانی مسند الرضا(ع) را نوشتند و احادیث و روایات مربوط به امام رضا(ع) را در دو جلد جمعآوری کردند. این کار ایشان خیلی مورد توجه محافل علمی و حوزویان قرار گرفت و باز به توصیه مرحوم آیتالله میلانی تصمیم گرفتند که برای همه ائمه(ع) مسانیدشان را بنویسند و در نتیجه 73 جلد کتاب در ارتباط با شرح حال، روایات و احادیث ائمه(ع) نوشتند. حاصل این کار یک کتاب جامع و در واقع موسوعة الائمه شده است.
ایکنا: جایگاه ایشان در مسندنویسی کجاست؟
مسندنویسی از قبل در بین اهل سنت رواج داشته است؛ مانند مسند حنبل، مسند مالک، مسند شافعی و ... اما در بین شیعه یکی دو مورد پیش از این بوده که شیوهها و روشهای خاصی در آن مد نظر بوده است، اما ایشان مسانید ائمه(ع) را با یک اسلوب خیلی جامع ارائه کردهاند و از این منظر میتوانیم بگوئیم که آیتالله عطاردی مسندنویس بزرگ شیعه هستند.
ایکنا: بخشی از کارهای آیتالله عطاردی و شاید بخش اصلی کارهای ایشان به تاریخ خراسان اختصاص داشته است. راجع به این بخش هم توضیح بفرمائید.
بله. در این مورد تعبیر خود ایشان این بود که من چون اکثر خیزش تفکر دینی اسلام ناب و شیعه را ایران و امام رضا(ع) میدانستم در نتیجه تصمیم گرفتم که تاریخ خراسان را هم تحقیق کنم و حدود 50 سال از عمر شریفشان را هم در تاریخ خراسان تحقیق و پژوهش کردند. در این بحث دو مجموعه تاریخ مشهد و تاریخ آستان قدس چاپ شده است و بقیه هم آماده چاپ است.
ایکنا: توصیف شما از روش و منش علمی و زندگی آیتالله عطاردی چیست؟
ایشان سفرهای علمی هم در داخل کشور و هم خارج از کشور زیادی داشتند. ایشان چند سال در هندوستان اقامت گزیدند، در عراق بودند، در مصر بودند، حتی قبل از پیروزی انقلاب به شوروی سابق هم سفر داشتند و همه سفرهای علمیشان را هم در یک کتاب تحت عنوان روایت عشق جمع کردهاند که بسیار خواندنی است. این کتاب در واقع توصیف تنگناها و مشکلاتی است که در آن سفرهای علمی داشتند و این که چگونه آن مشکلات نتوانست امان ایشان را ببرد.
این محقق برجسته در سفرهایی که به خارج از کشور داشتند از نسخههای بسیار زیادی میکروفیلم گرفتند یا فیشبرداری کردند و به ایران که آمدند در همین محل کتابخانه شان سعی میکردند آنها را بازنویسی کنند. ایشان تحقیق میدانی هم انجام میدادند و من توفیق داشتم که در اکثر سفرها و گردشهای علمی در داخل کشور با ایشان همراه باشم.
یکی از مواردی که الان یادم هست این است که در نقطه خاصی از شمال خراسان جایی نزدیک اسفراین با نام کوه شاهجهان، ایشان گفتند که من هر گونه شده است باید بروم و نقطهای هست که باید ببینم. وقتی که رفتیم و از مسیری دشوار در آن کوه بالا رفتیم به یک درخت و یک چشمه رسیدیم که آن را از روی یادداشتهایی که در هندوستان در مطالعات خود شناخته بودند. در آن جا گفتند که کارگرانی که همراه با ما بودند به فاصله 40 متر قبله آن محل را حفر کنند و این تا غروب ادامه داشت و به نتیجهای نرسیدیم و تأکید ایشان این بود که ما نمیتوانیم برگردیم و بروید از روستا چراغ بیاورید. رفتند و چراغ آوردند و نهایتاً خود من که خسته شده بودم گفتم که حاجآقا شما میخواهید بگوئید که بر سر این کوه قصری وجود دارد خب همین را بنویسید و خودمان را راحت کنیم، اما ایشان گفت تا نبینم نمینویسم، و نهایتاً یکی دو ساعت دیگر کارگران کار کردند و اطراف را هم حفر کردند تا این که سنگچینی مشخص شد و آنها را که کنار زدند تا ساروج بزرگی که در حقیقت بتونهای قدیمی محسوب میشدند آشکار شد. وسط آن ساروج سوراخی بود و آقای عطاردی از آن جا نور چراغ قوه را پایین انداخت و گفت ببین آن جا قصر است.
تعبیر او این بود که کوه شاهجهان که میگویند، از آن جهت است که شاه جهان در این نقطه مستقر بوده است و از این نقطه بر سبزوار و شیروان و مناطقی از قوچان دید و احاطه داشته است و تعبیرش این بود که رؤسای ایلها و شاهان بزرگ در این نقطه سوقالجیشی زندگی میکردهاند تا از نظر امنیتی و سایر جهات اشراف به پائین دستها داشته باشند.
منظور این است که آقای عطاردی تحقیق میدانی انجام میداد و از این تحقیق میدانی خسته هم نمیشد.
ایکنا: چه پیشنهادی برای استفاده از میراث به جای مانده از زحمات ایشان دارید؟
در شرایط حاضر آن چه که مهم است این است که آن بخش قابل توجه و زیادی مربوط به تاریخ خراسان که تنظیم نهایی و چاپ آن باقی مانده است، توسط مسئولان مورد اهتمام قرار گیرد و چاپ شود. ضمن این که ایشان آن کتابخانه و کتابها و همه آثار، فیشها و مجموعه و هر چه دارد را وقف امام رضا(ع) کرده است.
ایکنا: در پایان اگر نکتهای هست و یا اگر خاطرهای از آیتالله عطاردی دارید که تمایل به ذکر آن دارید، بفرمائید.
من خاطرهای بسیار شیرین از ایشان دارم که آن را برای شما ذکر میکنم. وقتی که قرار شد کنگره جهانی امام رضا(ع)، برگزار شود آیتالله العظمی جوادی آملی گفتند که شما اول مسند الرضای آیتالله عطاردی را برای محققین و مراجع و بزرگان دینی چاپ کنید تا ما از روی آن مطالبمان را بنویسیم و به کنگره جهانی امام رضا(ع) عرضه کنیم. در آن زمان ما با ایشان مسندالرضا(ع) را برای چاپ مجدد بازنویسی میکردیم. آن موقع ایشان زن و بچهشان را به مشهد آورده بودند و در منطقه طلاب در خانه قدیم پدری شان ساکن شده بودند و کار میکردند. به من هم که در دانشگاه علوم اسلامی رضوی مشغول بودم، گفتند که من بچه شیرخواره دارم و ظاهراً شیر خشک نایاب است و اگر یکی دو قوطی شیر خشک برای من پیدا کنید و بیاورید ممنون می شوم. من رفتم شیر خشک گرفتم و آوردم و دیدم که دختر کوچک ایشان که الان بزرگ شدهاند و دارای تحصیلات عالیه هستند، بی تاب در حال گریه کردن است و صدای تایپ هم میآمد. من گفتم که حاج آقا بچه گریه میکند نکند که گرسنه است! و ایشان هم گفتند که بله، همین طور است. بعد خودشان کمی از آن شیر خشک را آماده کردند و به بچه دادند و بچه آرام شد. من گفتم که مادر بچه کجاست. ایشان هم گفتند که در حال تایپ کردن مطالب ماست برای این که به اجلاس کنگره جهانی امام رضا(ع) برسانیم.
ایشان در آن جا خاطرهای را هم نقل کردند که خیلی ارزشمند است. ایشان گفتند که من شرح حال حضرت عبدالعظیم را که نوشتم گفتند که اثر شما کتاب سال شده است و میخواهیم به شما جایزه بدهیم و من برای این که از دست شاه جایزه نگیرم به مشهد آمدم. ایشان میگفتند که آن موقع مجرد بودند و در حوزه علمیه مدرسه مروی زندگی میکردند و چون جای مشخص داشتند نگران بودند که به دنبالش بیایند و از او بخواهند که برود و او هم در محذور قرار گیرد و مجبور به رفتن شود. میگفت که اما من نمیخواستم در محافل، مخصوصاً محافل مربوط به دستگاه و حکومت آن روز ظاهر بشوم.
گفتند که به مشهد آمدم و در پائین دست یک زیارت امینالله خواندم. ... در آن زمان مدرسهای هم بوده است معروف به مدرسه بالاسر که در آن جا یا دیوار به دیوار آن اتاقی بوده است که اتاق مرحوم شیخ بهاء بوده و مرحوم شیخ بهاء در آن جا تهجد داشته است و در این اتاق پنجرهای رو به ضریح تعبیه شده بود. این اتاق در آن زمان در اختیار برادر آقای علم الهدی، امام جمعه مشهد بود. ایشان این محل را در اختیار آقای عطاردی قرار دادند که محل خوبی هم برای درس خواندن و هم برای ارتباط با امام رضا(ع) بود. ایشان میگفتند که من در همان ابتدا رفتم و از خادم آن جا کلید اتاق را گرفتم و رو به ضریح یک زیارت امینالله نیز از آن جا خواندم. در آن جا به دلم افتاد که ما برای این کارها از شاه صله نگرفتیم اما اگر حضرت به ما صلهای خوب بدهد برای این که کتاب شرح حال حضرت عبدالعظیم را نوشتهایم، خیلی با طیب نفس ما سازگار است.
تعبیرشان این بود که بالاخره آن امینالله کار خود را کرد. گفتند که من به تهران آمدم و در مدرسه مروی بودم که فرد متشخصی آمد و گفت عزیزالله عطاردی خبوشانی شما هستید؟ و من گفتم: بله و گفت که خبوشان یعنی چه؟ و من گفتم که خبوشان اسم قدیم قوچان است که توسط مغولها به قوچان تغییر پیدا کرده است. بعد من گفتم که شما کی هستید؟ و او گفت که من یکی از مؤمنین تهران هستم. آقای مطهری در جلسه خیلی از شما تجلیل کردند و ما مشتاق شما شدیم و آمدیم به دیدن شما.
میگویند که من در حالی که یک ظرف کوچک ماست و کمی نان گذاشته بودم و به عنوان ناهار داشتم میخوردم گفتند که شما دارید ناهار میخورید و من گفتم: بله، ما این جا امکانات برای غذای گرم نداریم. میگفت که اصرار کرد و ما به خانهاش رفتیم و در خانه بعد از این که ناهار خوردیم گفت که من دختری دارم که در مدرسه علوی (که آقای مطهری و آقای بهشتی راه انداخته بودند) دفتردار است و تایپ هم بلد است و نه کور است و نه کر است و نه میخواهم او را به شما تحمیل کنم و اگر قبول میکنید همسر شما بشود.
آقای عطاردی میگوید که من هم حدود 40 سال سنم بود و بدون این که توجه داشته باشم که زیارت امینالله نیت کردیم که یک زن خوب داشته باشیم، تعبیرشان این بود که بعد که ایشان مطلب را گفتند و من گفتم که مزاح می فرمائید ... میگفت که من مطلب را به آقای رسولی محلاتی، پدر خانم آقای ناطق نوری گفتم و آنها پیگیری کردند و آن دختر همسر ما شد و ایشان هم از آن تاریخ تایپیست ما شده و مطالب ما را خودش تایپ و ادیت میکند و برای چاپ آماده میکند.
میگفت که بعدها من متوجه شدم که پدر همسر بنده، برادر بزرگ آقای رجایی از مبارزان انقلاب است. ایشان تعبیرشان این بود که این همسر و آن توفیق را از این امین الله دارم.