جهانىسازى و جهانگرایى علاوه بر اينكه همواره يكى از اهداف مصلحان بزرگ بشرى بوده، اساساً ريشه در تعاليم و رسالت اديان بزرگ الهى دارد و مىتوان آن را يكى از اصلىترين آرمانهاى همه انبياء و اديان بزرگ الهى از جمله اسلام به شمار آورد.(1)
بنابراين اين اصطلاح واژه جديدى نيست و در حقيقت در عصرِ حكومت حضرت مهدى اين رسالت نبوى و هدف اولياء الهى و ائمه طاهرينعليهم السلام را به بهترين شكلِ ممكن محقق خواهد ساخت و اين طرح جهانى را تكميل خواهد كرد، زيرا در غير اينصورت خاتميت دين اسلام معناى حقيقى خود را از دست داده و به واژهاى بىمعنا تبديل خواهد شد.
شيعه بيشترين ملازمت را در بين مذاهب با خردورزى دارد، لذا اين عناصر را مىتوان در عقلانيت، اجتهاد، عدالت، مهدويت و فرازمانى و فرامكانى بودن پيام تشيع ملاحظه كرد و تمام اين عناصر مورد تأكيد و تصريح تشيع مىباشد.
ريشههاى جهانشمولى دين اسلام در مبتنى بودن آن بر فطرت، انعطافپذير بودن آموزههاى آن و حركت و تطابق اجتهاد آن بر مبناى مقتضيات زمان و مكان نهفته است.
بايد اذعان كرد كه اسلام و دستورهاى آن با فطرت انسانى كه همان بُعد ثابت حيات انسانى است، هماهنگ است و بههمين خاطر اسلام دين جامع و فراگير بوده و مىتواند جهانشمول باشد.
از سویى عناصر جهانىشدن نيز در مذهب تشيع بهوفور ديده مىشود، از جمله شيعه بيشترين ملازمت را در بين مذاهب با خردورزى دارد، لذا اين عناصر را مىتوان در عقلانيت، اجتهاد، عدالت، مهدويت و فرازمانى و فرامكانى بودن پيام تشيع ملاحظه كرد و تمام اين عناصر مورد تأكيد و تصريح تشيع مىباشد.
در اينجا شايسته است قدرى به آيات و قرائن دال بر جهانشمولى اسلام پرداخته شود، از جمله در تعاليم اسلامى، از كره زمين به بيت و خانه تعبير شده و انسان بهطور مطلق از هر نژاد و رنگ و زبان و مليت و طبقهاى، مالك اين خانه بهحساب آمده است.
در تفكر قرآنى، انسان از هر نژاد و جنسیّت و طبقهاى، نماينده و خليفه خداوند در زمين است: «وَ هُوَ الذى جَعَلَكُم خَلائِفَ الاَرض» (انعام/ 165)، اوست خدایى كه شما را [در زمين] جانشين [يكديگر] قرار داد.
اين مضمون حداقل در سه آيه ديگر در سورههاى يونس (آيههاى 13 و 73) و فاطر (آيه 39) آمده است كه رسالت كلى همه افراد انسانى را در اين زيستگاه كه زمين نام دارد، تبيين مىكند.
پيامبران و رسولان الهى نيز راهنمايان براى همه انسانها هستند و تعليم و تربيت و نظامبخشى به زيست فردى و گروهى انسانها را بر عهده دارند تا مديران جامعه بشرى در همه ابعاد باشند.
قرآن كريم در رسالت اولين رسولان الهى چنين گفته است: «وَ اِذ قَالَ رَبُكَ لِلمَلائِكَةِ اِنِّى جَاعِلٌ فِى الارضِ خَليفَةً» (بقره/ 30)، و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمين جانشينى خواهم گماشت.
و در خطاب به داود پيامبر عليه السلام چنين آمده است: «يا داودُ اِنّا جَعَلنَاكَ خَليفَةً فِى الاَرض» (ص/ 26)؛ اى داود ما تو را در زمين به خلافت و جانشينى گمارديم.
اين آيات بيانگر آن است كه رسول حق، بهعنوان نماينده و مدير منصوب الهى در كل پهنه زمين مأموريت مىيابد، نه در بخش خاص يا نژادى ويژه.
درباره پيامبر اسلام اين رسالت جهانى و فراگير با صراحت بيشترى مطرح شده است:
1 - تَبَارَكَ الذى نَزَّلَ الفُرقانَ عَلى عَبدِهِ لِیَكُونَ لِلعالَمينَ نَذيراً (فرقان/ 1)، بزرگوار است پاك خداوندى كه قرآن را بر بنده خاص خود نازل كرد تا اهل عالم را متذكر و خدا ترس گرداند.
2 - قُل یَا اَیُها الناسُ اِنِّى رَسولُ اللهِ اِلَيكُم جَميعاً (اعراف/ 158)، بگو: اى مردم، من پيامبر خدا بهسوى همه شما هستم.
3 - وَ مَا اَرسَلناكَ اِلا كَافّةً لِلنَّاسِ بَشِيراً وَ نَذِيراً (سبا/ 28)، و ما تو را جز مژدهآور و هشداردهنده براى تمامى مردم نفرستاديم.
اين آيات بيانگر آن است كه هدف اسلام همانند ساير اديان بزرگ الهى، اصلاح كليت جامعه انسانى در فراخناى گيتى و بدون توجه به حدود جغرافيایى و مرزهاى ساختگى است.
بههمين دليل، اين اديان و از جمله اسلام همه حكومت و دولتها را وراى مرزها و نژادهايشان بهيك دين و دولت واحد و مركزيتى يگانه فرا مىخواند، همچنانكه در صدر اسلام، پيامبر بهحكام ايران، مصر، حبشه، يمن و روم نامه مىنويسد و آنان را بهتن دادن بهمديريت واحد در جامعه انسانى دعوت مىكند.
هدف اسلام همانند ساير اديان بزرگ الهى، اصلاح كليت جامعه انسانى در فراخناى گيتى و بدون توجه به حدود جغرافيایى و مرزهاى ساختگى است.
براى تبيين اين اصل محورى، واژههاى «الانسان» و «الناس» در قرآن بارها بهكار رفته است، نزديك به 240 بار كلمه «الناس» در قرآن آمده و نزديك به 65 بار كلمه «الانسان» تكرار شده كه واژهاى عام براى همه افراد انسانى است و در بسيارى از موارد عموميت و كليت خطابها بسيار روشن است، مانند: «قُل یَا اَیُهَا النَاسُ اِنَّمَا اَنَا لَكُم نَذِيرٌ مُبينٌ» (حج/ 49)، بگو: اى مردم! من براى شما فقط هشدار دهندهاى آشكارم و يا «اِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَاسِ اِمَاماً» (بقره/ 124)، من تو را پيشواى مردمان قرار دادم.
در اين خطابهاى قرآنى هدايت الهى و آموزشهاى پيامبران براى همه انسانها ضرورى شمرده شده است و فرقها و امتيازهاى موهوم كه ممكن است يگانگى و يكپارچگى جامعه انسان را بگسلد، باطل و پوچ معرفى شده است.
بدين گونه نگرش قرآنى به انسان و رهبران جامعه انسانى فراگير و جهانى است كه هيچ مرز و مانعى را در راستاى اهداف بلند جهانشمول و جهان وطنانه خويش نمىشناسد.(2)
در آيه 143 سوره بقره بهصراحت بر مسأله جهانىسازى تأكيد شده و آن را مسئوليت خطير جامعه اسلامى بهشمار آورده و از آنها مىخواهد با تمام توان خود در ساخت و ساز ملتها و اصلاح جوامع بشرى در سراسر جهان بكوشند.
آنجا كه مىفرمايد: «وَ كَذلِكَ جَعَلنَاكُم اُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلى النَاسِ وَ یَكونَ الرَسُولُ عَلَيكُم شَهِيداً» و ما شما مسلمانان را با آيين اسلام هدايت كرديم بهاخلاق معتدل و سيرت نيكو تا گواه مردم باشيد و ساير ملل عالم نيكى و درستى را از شما بياموزند و پيغمبر را گواه شما كرديم تا شما از وى بياموزيد.
در آيه 143 سوره بقره به صراحت بر مسأله جهانىسازى تأكيد شده و آن را مسئوليت خطير جامعه اسلامى بهشمار آورده و از آنها مىخواهد با تمام توان خود در ساخت و ساز ملتها و اصلاح جوامع بشرى در سراسر جهان بكوشند.
همچنين قرآن در آيه 28 سوره فتح فرموده است: «هُوَ الذِى اَرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدَى وَ دِينِ الحَقّ لِیُظهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً"»، او خدايست كه رسول خود را [بهقصد] هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر همه اديان دنيا غالب گرداند و [بر حقيقت اين سخن] گواهىِ خدا كافيست.
در اين آيه به برترى فرهنگ اسلامى اشاره شده تا شايستگى آن بر ديگر فرهنگها را در راستاى جهانىسازى اسلام و ايجاد حيات طيبه براى همه عالميان مبرهن سازد.
از ديدگاه آيات الهى در چنين حيات مؤمنانهاى بركات الهى، جهان را فرا خواهد گرفت: «وَ لَو اَنَّ اَهلَ القُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنَا عَلَيهِم بَرَكاتٍ مِنَ السَمَاءِ وَ الاَرضِ» (اعراف/ 96)، چنانچه مردم شهرها همه ايمان آورده و پرهيزكار مىشدند، همانا ما درهاى بركات آسمانى و زمين را بر روى آنها مىگشوديم.
بدينترتيب هرگاه ايمان و تقوا (التزام بهتعهدات انسانى) در جامعه گسترش يابد و انسانها حريم خود و خدا را حفظ كنند، هرآئينه بركات الهى جهان را فرا خواهد گرفت و اگر مسلمانان جهانيان را به اين حقيقت رهنمون شوند، آنگاه زمام جهانىسازى بشردوستانه را بهدست گرفته و مسئوليت پيشگفته خويش را در برابر خدا و خلق به نحو احسن ادا خواهند كرد.(3)
در اين صورت فرهنگ اسلامى جهانى خواهد شد و آگاهى و دانایى گسترش يافته و عدل، جهان را در بر خواهد گرفت و كليه نظامهاى سلطه و استثمار جهانى فرو خواهد ريخت.
ادامه دارد...
________________________________________
1. براى اطلاع بيشتر از بحث روابط اسلام و جهانىشدن معدود آثارى نگاشته شده است، بهعنوان نمونه ر.ك: سيد«طاها مرقاطى»، جهانشمولى اسلام و جهانىسازى (مجموعه مقالات)، تهران، مجمع جهانى تقريب مذاهب، 1382.
«محمد قطب»، مسلمانان و مسأله جهانىشدن، ترجمه زاهد اويسى، تهران، شركت چاپ و نشر بينالملل، 1381.
فصلنامه قبسات، پائيز 1383، فصلنامه كتاب نقد، پائيز و زمستان 1381.
2. ر.ك: «محمدحكيمى»، جهانىسازى اسلامى - جهانىسازى غربى، فصلنامه كتاب نقد، پائيز و زمستان 1381، شماره 24 و 25، ص 108 الى 112.
3. ر.ك: «محمدهادى معرفت»، جهانىشدن زمينه جهانىسازى يا در انتظار يوم موعود، فصلنامه قبسات، پائيز 1383، ص 59.