كوچهپسكوچههای اين شهر شاهد فرارسيدن واقعهای عظيم و غريب است. سياهپوش شدن تكيهها و مساجد، شنيدن صدای سنج و طبل و دستههای سنيهزنی يادآور آمدن ماهی غريب و پر ماتم است، باز بوی محرم میآيد و ندای هيهات منا الذلة حسين به گوش میرسد...
گويی ملائك نيز با بالهای ملكوتی خود فرشهای مساجد را جارو میزنند و گرد و غبار پرچمهای ياحسين را میزدايند.
همراه با گامهای كودكان در برپايی تكيهای كوچك از تكههای پارچههای سياهرنگ، نگاهم به دشتی میرود كه كودكان در آن آواره و مضطرب میدوند و دختركان دامنهای آتش گرفته خود را با دست خاموش میكنند.
و نگاه خيس از اشك مادری را میبينم كه برای اين عزاداران كوچك شربت میبرد، نگاه پير مادر به پرچمهای سياه كه میافتد بارانی میشود و نالهوار يا حسين میگويد.
و بیاختيار تصوير مادر قد خميدهای در ذهنم شكل میگيرد كه در زمينی به رنگ خون حسينش را میطلبد تا لبان تشنه فرزندش را سيراب كند. در ميان همهمه شهر، عزاداران زن و مرد، كوچك و بزرگ، پير و خردسال خود را آماده فرارسيدن ماه خون میكنند.
محرم باز هم میآيد همچون سالهای گذشته، پرچمهای سياه باز بر فراز خانهها آويخته میشوند، صدای هيئات و سينهزنیها باز به گوش میرسد اما به راستی حقيقت محرم در اينها نهفته است...؟!!
هيهات مناالذلة حسين به گوش میرسد...كدام ذلت، حسين را، مولای غريبمان را به كربلا كشانده كه اين چنين جگرگوشههای خود را تكهتكه شده در آغوش گيرد و توان ايستادن را از او ربوده؟ كدام درد است كه دل مولايمان را به درد آورده كه اين چنين اف بر دنيا میگويد...؟
«ذلت و خواری به مراتب از ما (اهلبيت) دور است» حسين فرياد میزند تا بشنوند نه گوشهايشان كه دلهايشان شنوا گردد... اما هوای دنيا چه كرده كه گوشهای دنيايیشان نيز ناشنوا گشته است.
آيا امت پيامبر(ص) كلام وحی را نيز نمیشوند: «...ولِلّهِ العِزَّةُ ولِرَسولِهِ ولِلمُؤمِنينَ ولـَكِنَّ المُنـَفِقينَ لا یَعلَمون؛ (منافقون،8)... و عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است؛ ولی منافقان نمیدانند».
آيا به ياد نمیآورند بزرگ مردی كه سنگ بر پيشانیاش میكوبند، زينت دوش نبی مكرم اسلام(ص) بوده است...؟!!
چه بر سر مسلمانیشان آمده؟!! زر و زيور دنيا چه كرده با مسلمانیشان و ... چه كرده با مسلمانی ما...
صدای هل من ناصر ينصرنی حسين هنوز به گوش میآيد... كجاست ياریكنندهای كه فرزند رسول خدا را ياری دهد؟
و امروز امام غايب و غريب ما تنهاست و هل من ناصرش را گوشهای ناشنوا و گمراه نمیشود و ديدگان غبارآلوده دلمان نابينا گشته...
كاش غبار ديدگان سرمان با اشك بر غريبی و ماتم حسين فرو ريزد، محرم ماه خون و قيام، قيامی در برابر اين هواهای دنيوی در دلمان بيافكند.
و ندای الهم عجل لوليك الفرجمان در گوش آسمان بپيچد تا صاحبمان با نگاه خيبر افكن، ذوالفقار حيدری، شجاعت حسينی و صلابت زينبی از جادههای دور از راه برسد.
هنوز دستان دعايمان كوتاه است، هنوز حقيقت محرم را در ميان همهمه صدای طبل و سنج و سينهزنی گم كردهايم، هنوز آسمان تاريك است، هنوز از كربلا صدای فرياد طفلان حسين به گوش میرسد! هنوز بزرگ مردی قيام كرده و در قنوت نمازش هدايت دشمنان را از پروردگار میطلبد...
حسين حقيقتی ناپيدا در دل تاريخ، سوار بر ذوالجناح میتازد، شمشير بر دست و دشمنافكن تا باز گرداند آن رسوايان را، تا دعوتش را برای پذيرفتن حق بپذيرند و هدايت شوند.
حسين حقيقتی است كه زير خنجر شمر ملعون نيز هادی دين بود، حسين بزرگ مردی از جنس نور بود و خون او خون خدا بود كه بر زمين جاری گشت.
و هنوز هر ساله از ميان قطرههای پاك خون حسين حقيقت نام او رشد میكند. حقيقت وجود ولايت او و خاندانش فرياد میزند. خوب گوش كنی صدای حقيقت تاريخ را میشنوی، صدای خطبههای آگاهیبخش دخت حيدر را در شام میشنوی كه در قصر يزيد فرياد میزند:
« ای يزيد هر چه نيرنگ دارى به كار بند و هر چه مى توانى بكوش. سوگند به خدایى كه با وحى و قرآن شرافتمان بخشيده و با نبوت و برگزيدگى ما را گرامى داشته است، نام و ياد ما هرگز محو نابود نمىشود و ننگ كشتن ما نيز از دامان تو شسته نمیشود...»
و هنوز پس از گذشت سالها از عاشورای 61 هجری خون حسين پاك نگشته و صدای نالههای فرزندانش به گوش میرسد، هنوز غريبی حسين هزاران عاشورا در جایجای جهان برپا كرده. هنوز ندای هيهات منا الذلة حسينيان به گوش میرسد و ظالمان برای خاموش كردن صدای حق و حقيقت هزاران هزار حقگو را حسينوار به شهادت میرسانند!
و با ديدن اين همه عاشورا و كربلا از خود میپرسم آيا روزی كه امام غايبمان آمد گوش دلمان شنواست يا نگاه سرمان نيز همچون كوفيان نابينا گشته؟!!!
طاهره رفعت