سيدصادق طباطبايی، خواهرزاده امام موسی صدر و استاد دانشگاه «آخن» آلمان، در بخش دوم گفتوگوی خود با خبرگزاری قرآنی ايران(ايكنا) با بيان اين مطلب گفت: آشنايی امام موسی صدر با تعاليم ديگر اديان آسمانی باعث شده بود كه وی از مقبوليت بسيار زيادی در ميان مردم لبنان برخوردار باشد. امام موسی صدر با عملكرد خود در بيان حقايق آسمانی و معنويت مشترك ميان اديان آسمانی، از چنان جايگاه ويژهای در ميان مسيحيان برخوردار بود كه از وی دعوت شد تا برای ايراد موعظه آغاز روزه مسيحی در كليسای «كبوشيين» حضور پيدا كند.
وی افزود: امام صدر اين دعوت را پذيرفت و در جمع مسيحيان حاضر در مراسم سخنرانی كرد. برخی معتقدند كه هر عالم مسلمان ديگری بود، چنين دعوتی را نمیپذيرفت؛ اما ايشان با شجاعت كامل در مراسم عبادی كاتوليكها حاضر شد و صحبت كرد. اين يك جسارت فوقالعاده و نشاندهنده آشنايی كامل امام صدر با مفاهيم و اصول اديان ديگر است.
اين استاد دانشگاه در بخش ديگری از سخنانش، در پاسخ به سؤالی مبنی بر اينكه شبههای در برخی محافل مطرح شده است كه شاه مخلوع برای بازسازی لبنان به امام موسی صدر كمك مالی میكرد، اظهار كرد: شاه هيچگاه به امام صدر كمك نكرد، ولی هميشه ادعای كمك داشت. امام صدر هميشه میگفت «يكی از مصيبتهای بزرگ من، تحريكات روحانيان وابسته به دربار در لبنان است كه مواجب خود را از سفارت ايران دريافت میكنند و در بين قشر مستضعف شيعه تبليغ میكنند كه علت اينكه شاه به شما كمك نمیكند، وجود امام صدر در ميان شماست و موسی صدر به دليل اختلاف شخصی با شاه، باعث شده است كه وی به بازسازی لبنان كمك نكند؛ چراكه معتقد است اين كمكها با وجود صدر به هدر خواهد رفت».
وی ادامه داد: امام صدر معتقد بود كه شاه هر ريالی كه برای بازسازی لبنان كمك كند، صد برابر آن را برای تبليغ خودش انجام میدهد و وی نمیتواند اجازه دهد كه يك انسان ظالم با اعطای كمكی ناچيز، صد برابر آن را به عنوان امتياز از اين ملت مظلوم بگيرد. البته ذكر اين نكته ضروری است كه شاه قصد داشت با امام صدر ارتباط داشته باشد اما به هدفش نرسيد و از همان ابتدا، فئودالهای لبنان نظير «عادل عسيران» از طرف شاه بسيج شدند تا عليه امام صدر تبليغ كنند. در اين بين، چند تن از شيعيان بانفوذ لبنان كه اوايل با امام صدر مرتبط بودند ـ مانند «استاد جعفر شرفالدين» ـ نيز به تحريك اين گروه فئودال به مخالفت با امام صدر پرداختند. همچنين «كامل اسعد» از فئودالهای شيعه كه مدتی هم رئيس مجلس بود، اينگونه تبليغ میكرد كه امام صدر اجازه نمیدهد كه شاه به بازسازی لبنان كمك كند. در واقع شاه توقع داشت كه امام موسی صدر در مقابلش تمكين كند.
طباطبايی تصريح كرد: در همين رابطه، امام موسی صدر در يكی از محافل بسيار عصبانی شده بود. يكی از حاضران خطاب به وی درباره اينكه رابطه با شاه شايد بتواند به بازسازی لبنان كمك كند، سخن گفته و ايشان را به تفكر بيشتر در اينباره دعوت كرده بود. امام موسی صدر با عصبانيت پاسخ داده بود «من اگر بخواهم نوكر شوم، چرا نوكرِ نوكر شوم؛ مستقيم میروم نوكری ارباب اين نوكر را میكنم. مبانی اعتقادی ما بر استقال استوار است و اگر انديشههای مرا قبول نداريد، در جلسه هيئت امنا مطرح كنيد» كه اتفاقاً اين موضوع و برخی مسائل ديگر در جلسه بعدی هيئت مطرح و مسائل برای اعضا روشن شد.
خواهرزاده امام موسی صدر در ادامه سخنانش به وجود جريانی متشكل از برخی گروههای ايرانی در لبنان برای كارشكنی اشاره و عنوان كرد: از زمانی كه برخی ايرانيان و در رأس آنان، جلالالدين فارسی و شيخ محمد منتظری وارد لبنان شدند، جريانی در اين كشور پديد آمد. به گفته آيتالله رفسنجانی در كتاب خاطراتش، اين افراد از خوان نعمت امام صدر برخوردار بودند، ولی عليه ايشان كارشكنی میكردند. جلالالدين فارسی وقتی وارد لبنان شد، خودش را به عنوان مردی علمی و صاحب اجتهاد و قلم تصور میكرد و اينگونه میپنداشت كه در لبنان صاحب جايگاه ويژهای خواهد شد اما كمكم متوجه شد كه چنين چيزی امكان ندارد. همچنين با مشاهده اينكه طلبهای جوان در محيط لبنان در ميان افرادی قد علم كرده است كه نقطه اشراك همگی مخالفت با مكتب تشيع است، نوعی حسادت در آنان شكل گرفت، اما اين مخالفتها به جايی نرسيد. در حقيقت، فضايل و كمالاتی كه به مقبوليت امام صدر كمك كرد، مدارا و تحمل مخالف توسط وی بود.
طباطبايی همچنين با ذكر خاطرهای مربوط به اين گروه ايرانی و تلاش امام صدر برای محافظت از آنان، بيان كرد: حادثهای در لبنان اتفاق افتاد. انفجاری روی داد و اين افراد همراه با تعدادی ديگر در لبنان دستگير شدند. شبانه به امام صدر اطلاع دادند كه دادگاه عالی حكم اخراج اين افراد را صادر كرده است و فردا رئيسجمهور اين حكم را امضا میكند و اين افراد اخراج میشوند. امام صدر همان شب با رئيسجمهور لبنان تماس گرفت و از وی خواست تا اين دستور را امضا نكند. رئيسجمهور لبنان گفته بود كه اين حكم ديوان عالی است و بايد امضا شود. امام صدر تأكيد داشت كه امضای اين حكم به اعدام اين افراد در ايران منتهی میشود و وی اجازه نمیدهد اين اتفاق بيفتد.
وی اضافه كرد: امام صدر در ديدار با رئيسجمهور لبنان اذعان میكند كه اين افراد كمی بینظم هستند و ممكن است مرتكب عملی شده باشند، اما نبايد آنان را به ايران تحويل دهند و در جواب رئيسجمهور لبنان مبنی بر اينكه پس اين گروه را به كجا بفرستيم، امام صدر سوريه را پيشنهاد میدهد. وی سپس با مقامات سوری در اينباره صحبت میكند و با بيان اينكه اين افراد همگی مبارز و مخالف استكبار و رژيم صهيونيستی هستند و نيز با ارائه تعهد مبنی بر اينكه اين گروه خطری برای امنيت ملی سوريه ايجاد نخواهد كرد، از مقامات سوری میخواهد تا با سكونت اين گروه ايرانی در زينبيه موافقت كنند.
اين استاد دانشگاه تأكيد كرد: حافظ اسعد با اين پيشنهاد موافقت كرد اما به محض اينكه پای جلالالدين فارسی به خاك سوريه رسيد، دوستان وی بلافاصله در آلمان بيانيهای صادر كردند كه «چون امام موسی صدر وجود گروه ايرانی در لبنان را مخل فعاليتهای خويش میديد، تدابيری اتخاذ كرد تا گروه ايرانی را از لبنان اخراج كنند!» همچنين در جريان جنگهای داخلی لبنان، اين شايعه در محافل اروپا وجود داشت كه امام صدر همراه با سوريه عليه منافع فلسطين اقدام میكند و به قولی، از پشت به فلسطين خنجر میزند؛ تبليغات گستردهای كه شاخه چپ فلسطين هم به آن دامن میزد. به عنوان يك شاخه اسلامی، بخشی از فعاليتهای ما در لبنان متوجه فلسطين و قدس بود. وقتی اين اخبار پخش شد، من مسئله را به اطلاع امام صدر رساندم و از وی خواستم كه ديداری با سران فلسطينی داشته باشم. من با هماهنگی امام صدر، با رهبران شاخههای مختلف فلسطينی ديدار و درباره نقش شيعيان و روابط اين گروهها با آنان صحبت كردم و همگی آنان بر اين نكته صحه گذاشتند كه اگر جوانان شيعه جنبش «امل» نبودند، گروههای فلسطينی كاری از پيش نمیبردند. به گفته سران فلسطينی، امام صدر تنها كسی بود كه روابط با رژيم اسرائيل را حرام مطلق اعلام كرده بود. من همه اين مصاحبهها را انجام دادم و پس از بازگشت به آلمان، اين گفتوگوها را ترجمه و در شماره دوم ماهنامه قدس، متعلق به اتحاديه انجمنهای اسلامی دانشجويان اروپا منتشر كردم. اين ماهنامه منتشر شد و مانند پتكی بر سر همه مخالفان اتحاديه انجمنهای اسلامی فرود آمد.
وی توضيح داد: دو هفته از اين ماجرا نگذشته بود كه يكی از دوستان با من تماس گرفت و گفت كه آيا شماره جديد خبرنامه «جبهه ملی» را خواندهام يا نه. اين خبرنامه توسط بنیصدر منتشر میشد و در آن سندی با دستخط و امضای «هانی الحسن»، مشاور ياسر عرفات، منتشر شده بود كه ادعا میكرد مصاحبههای چاپشده در مجله قدس نشاندهنده مواضع آنان نيست و وی چنين مصاحبهای انجام نداده است.
من اين مطلب را به اطلاع امام صدر رساندم و از وی خواستم تا ترتيب ملاقات من با ياسر عرفات را بدهد. ساعت يك و نيم بامداد بود كه به اتفاق مصطفی چمران و امام صدر به ديدار ياسر عرفات رفتيم. عرفات وارد اتاق شد و پرسيد كه چه اتفاقی افتاده است. امام صدر با خنده من را نشان داد و گفت كه همهاش تقصير اين جوان است. البته من قبلاً چندبار با عرفات ديدار كرده بودم چراكه ما در اروپا برای فلسطين دارو و كمكهای مالی جمعآوری و ارسال میكرديم. من خطاب به عرفات گفتم «مگر سه هفته پيش من نزد شما نيامدم؟ مگر شما هانی الحسن را برای مصاحبه با من احضار نكرديد و من با وی مصاحبه نكردم؟» عرفات تأييد كرد كه اين اتفاق افتاده است. جريان دستخط هانیالحسن و تكذيب مصاحبهها را به وی گفتم و وی به منشی دستور داد تا الحسن را به دفتر وی دعوت كند.
طباطبايی در ادامه تصريح كرد: امام صدر در اين حين از دفتر عرفات خارج شد و ابراز اميدواری كرد كه مشكل حل شود. ما منتظر شديم و حدود ساعت 2:30 بامداد بود كه هانی الحسن وارد دفتر عرفات شد. وی به دليل تحصيل در آلمان زبان آلمانی میدانست. با هم احوالپرسی كرديم و وی دليل احضارش را جويا شد. به وی گفتم «كجای اين مصاحبه نشاندهنده مواضع شما نبود كه مصاحبه را تكذيب كردهای؟» گفت كه چه چيز را تكذيب كردهام؟ دستخط را نشانش دادم. گفت: «من از كجا میدانستم كه مجله قدس متعلق به شماست». نفسی كشيد و به ياسر عرفات گفت كه چند وقت پيش چند ايرانی به دفتر مطالعات استراتژيك فلسطين رفتهاند و در آنجا ادعا كردهاند كه هانی الحسن در يك مصاحبه گفته است كه اتحاد جماهير شوروی هميشه به ما خيانت كرده است. پاسخ دادم كه من چنين چيزی در مجله ننوشتهام. به او گفتم «مرد انقلابی! چطور به اين سادگی چنين چيزی را باور كردی و به همين سادگی فريب خوردی؟» ترجمه جزوه فارسی را نشانش دادم و گفتم كه آيا در اين جزوه حتی يك بار هم كلمه اتحاد جماهير شوروی را میبيند كه ما از طرف وی جعل كرده باشيم كه شوروی خلاف مصالح فلسطين عمل میكند؟ طرف مقابل ترجمه را جعل كرده بود و توانسته بود امضای تكذيب مصاحبه را از هانیالحسن بگيرد.
اين استاد دانشگاه با اشاره به واكنش مشاور ياسر عرفات در مقابل فريبكاری مخالفان امام صدر تأكيد كرد: به هرحال هانی الحسن از من پرسيد كه چكاری بايد انجام دهد و من از وی خواستم تا شرح كامل مراجعه گروه مخالف ما به دفتر مطالعات و نحوه گرفتن امضای تكذيب را به صورت مفصل بنويسد و به من تحويل دهد. همچنين از عرفات خواستم كه بيانيهای خطاب به انجمنهای اسلامی دانشجويان اروپا صادركند. به آنان گفتم كه ساعت پنج صبح عازم آلمان هستم و تا فردا عصر میتوانند پيام عرفات را به دفتر امام صدر تحويل دهند. متن نامه هانی الحسن را همانجا گرفتم و قرار شد كه الحسن فردای آن روز تا ساعت شش عصر پيام عرفات خطاب به انجمن اسلامی دانشجويان را به دفتر امام صدر تحويل دهد. در اين پيام ياسر عرفات از تلاشهای اتحاديه بسيار تجليل كرده بود. پس از اين ماجرا، از آنجا كه میدانستم امام خمينی(ره) همراه با پسرش، احمد خمينی، در نجف مستقر است، با آنان تماس گرفتم و از تصميم خودم برای ديدار با ايشان خبر دادم. به عراق رفتم و چند روزی پيش امام(ره) بودم. متوجه شدم، نظير شيطنتی كه در لبنان انجام شده بود، در عراق هم وجود داشت و برخی افراد همچون سيدحميد روحانی سعی داشتند رابطه ميان امام خمينی و امام صدر و حتی سيدمحدباقر صدر را به هم بزنند.
طباطبايی همچنين به يكی ديگر از تجربيات خود در زمينه كارشكنیهای برخی ايرانيان اشاره و اظهار كرد: در يكی ديگر از سفرهای من به نجف، شب ميهمان شيخ حسن كروبی بوديم. چند نفر از شاگردان امام(ره) مانند محتشمی پور، احمد نبوی، صادق شريعتی و همچنين سيدحميد روحانی هم حضور داشتند. روحانی در اين جلسه گفت كه فتوايی كه آيتاللهالعظمی خويی و آيتاللهالعظمی حكيم برای طهارت اهل كتاب صادر كردهاند، تحت فشار سيدمحمدباقر صدر بوده و اين فشارها هم به درخواست سيد موسی صدر كه عامل صهيونيسم و امپرياليسم است، انجام شده است. به گفته روحانی، خود محمدباقر صدر هم عامل امپرياليسم بود؛ چرا كه بهجای اينكه بر مرجعيت امام خمينی صحه بگذارد، خود در مقام مرجعيت برآمده بود؛ دوم اينكه به خاطر خوشايند مسيحیها و اروپايیها اين فتوا را از اين دو مرجع گرفته بود و سوم اينكه، وقتی اين افراد، جزوات ولايت فقيه را نزد محمدباقر صدر در كلاس درس برده بودند، وی به جای اينكه اين درس را تدريس كند، صحبتهای خودش را ادامه داده بود. به ادعای روحانی، سيدموسی صدر هم بهقدری زيركانه عمل كرده كه هيچ ردپايی از خودش بهجای نگذاشته بود.
وی ادامه داد: من شب به منزل سيدمحمدباقر صدر رفتم و به او گفتم كه به سه دليل وی عامل صهيونيسم و امپرياليسم است و سه دليل را شمردم. لبخندی زد و گفت «ادعای اينكه طلبهای مانند من به اين دو مرجع بزرگ اسلام فتوايی را تحميل میكند، پيش از آنكه من را هدف قرار داده باشد، مرجعيت را هدف قرار داده است. در رابطه با بحث مرجعيت، گويندهای كه اين را گفته است، میداند كه اگر كسی در حوزه شهريه دريافت میكند، اگر خودش در خط استخراج احكام نباشد، اين شهريه بر وی حرام میشود. مسئله سوم اينكه خود آقايان شاهدند كه وقتی اين دروس به صورت جزوه درآمد، ديگر روحانيان آنان را از جلسات درسی بيرون كردند، اما من با احترام آنان را پذيرفتم و گفتم كه بعد از پايان درس، هفته ديگر بحث ولايت فقيه را آغاز میكنم.
اين استاد دانشگاه همچنين نحوه برخورد امام خمينی(ره) با چنين تحركاتی را مورد بحث قرار داده و گفت: فردای آن روز با امام خمينی(ره) ديدار داشتم. به ايشان گفتم كه نبايد اجازه دهند منسوبين به وی درباره عملكرد افراد سخنانی بگويند، در حالی كه اين افراد در جلسه حضور ندارند. پرسيدند چه شده است؟ ماجرا را گفتم و ايشان بر زانويشان زدند و بسيار ناراحت شدند. شب شام مهمان حجره يكی ديگر از روحانيون بوديم. شيخ حسن ديرتر از بقيه آمد و بسيار ناراحت و عصبانی بود. خطاب به من گفت «شما چيزی به امام گفتيد؟ وقتی برای نماز آمدند خيلی با ناراحتی با ما برخورد كردند و برای اولين بار به قدری اوقاتشان تلخ بود كه نماز مغرب را چهار ركعت خواندند.» گفتم كه چيز خاصی نبود. به ايشان درباره يكی از عوامل امپرياليسم كه در حوزه است و پسر عمويش كه در لبنان حضور دارد به وی هشدار دادم {كنايه از اتهامی كه به محمدباقر صدر و امام موسی صدر وارد شده بود}. حاضران در اين جلسه همگی ناراحت شدند. دو روز بعد كه به فرودگاه میرفتم، به راننده ماشين گفتم «خوشحالم كه اتحاديه من را به عنوان نماينده فرستاد تا اوضاع نجف را ببينم و با امام خمينی ديدار كنم. من خودم روحانیزاده هستم و در محيط قم بزرگ شدم؛ اگر كسی ديگر غير از من را برای اين كار اعزام میكردند، اين شخص با ديدن اين وضعيت هيچگاه دوباره به عراق بازنمیگشت.» راننده هم فردای آن روز سخنان مرا به امام خمينی انتقال داده بود و امام(ره) سر درس روز بعد، جريان را تعريف كرده بود و بدون نام بردن از كسی، گفته بود كه اين جوان روحانیزاده نمیدانم در اينجا چه ديده بود كه چنين سخن گفته است و شروع به ملامت كرده بود. حاضران در اين جلسه امام متوجه نشده بودند كه جريان چيست تا اينكه كتاب خاطرات من منتشر شد. مرادینيا با من تماس گرفت و گفت كه شما كليد يك معمای بزرگ را به ما داديد. ما تا الان چند بار صحيفه امام را چاپ كردهايم و در اين كتاب چنين مطلبی وجود دارد و ما نمیدانستيم موضوع چيست و بعد از اين، اين مطلب را به كتاب شما ارجاع میدهيم.
خواهرزاده امام موسی صدر در بخش ديگری از سخنانش وقوع چنين مسائلی در عراق و لبنان را تحليل و ابراز كرد: ما بعد از انقلاب در بايگانی سفارت ايران در بيروت جزواتی پيدا كرديم كه گروههای ايرانی مخالف امام موسی صدر در بيروت، عليه امام صدر در نقاط مختلف اروپا منتشر میكردند و معلوم شد كه اين جزوات در سفارت ايران چاپ میشد. ما بعدها توانستيم سرنخ اين امور را در ايران پيدا كنيم.
ادامه دارد...