
به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، تاکنون ترجمههای متعددی درباره قرآن کریم به زبان فارسی منتشر شده است که یکی از ترجمههای معاصر، اثر ارزشمند حجتالاسلام والمسلمین حسین انصاریان است. در راستای برای بررسی این ترجمه به سراغ حجتالاسلام محمدعلی کوشا رفتیم؛ وی یکی از منتقدان ترجمههای قرآن است که عمر خود را در بررسی و نقد ترجمههای قرآن سپری کرده است؛ مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
به عنوان اولین سؤال چرا استاد انصاریان به ترجمه قرآن دست زدهاند و چه ضرورتی داشت که این کار انجام شود؟
در رابطه با این موضوع باید تعریف ترجمه در وهله اول معلوم باشد، منظور ما از ترجمه چیست و ارکان ترجمه کدام است و انواع ترجمه و چه نوعی از انواع ترجمه قرآن برای جامعه امروزی ما ضرورت دارد؛ در بدو امر باید عرض کنم که تعریفی که برای ترجمه ارائه شده، برگرداندن متنی از زبانی به زبان دیگر با حفظ محتوای آن متن است. در اینجا یک زبان مبدأ و یک زبان مقصد داریم، مراد از زبان مبدأ آن متنی است که ما با آن سر و کار داریم که در اینجا مراد از چنین متنی قرآن کریم است و مراد از زبان مقصد در واقع آن ترجمهای است که ما از این متن ارائه میکنیم.
با توجه به این تعریف ترجمه اولاً بر دو رکن استوار است، رکن اول ترجمه، عنصر ادب و رکن دوم عنصر هنر است. یعنی اگر در یک ترجمه، حالا چه ترجمه قرآن، چه ترجمه حدیث و چه متون دیگر باشد، عنصر ادب لحاظ شود، قطعاً این ترجمه ماندگار خواهد بود و به عنوان یک اثر جاویدان در تاریخ ترجمه، زبان و ادب جای باز خواهد کرد. مراد از عنصر ادب آشنایی با علم صرف، نحو، لغت و اشتقاق است. اگر کسی در این چهار علم تبحر داشته باشد و بداند یک کلمه ریشهاش کجاست، دارای چه مشتقاتی است و در هر مشتقی دارای چه معنایی است و از جهت نحوی هم وقتی که این کلمات در یک جمله قرار میگیرند چه جایگاهی از لحاظ نحوی پیدا میکنند و به طور کلی این عنصر ادب را خوب بفهمد و در ادبیات تبحر داشته باشد، آیا کفایت میکند که به ترجمه دست یازد؟ خیر، بلکه علاوه بر عنصر ادب، باید آراسته به عنصر هنر هم باشد.
علوم بلاغی هنر ترجمه است
مراد از عنصر هنر علم معانی، بیان و بدیع است که در مجموع عنوان علوم بلاغی به آنها اطلاق میشود و باید در علوم بلاغی هم تبحر داشته باشد، معنای فصاحت و بلاغت را بفهمد. این علوم بلاغی را به هنر تعبیر میکنیم؛ چرا که علوم بلاغی، علوم زیباشناسی هم هست. اینکه چه جملهای با چه عنوانی، با چه مفهومی و با چه محتوایی در کجا قرار بگیرد و چگونه جلوهگری کند و زیباییهای خودش را از نظر هنری نشان بدهد، تمام اینها در حیطه علم زیباشناسی علوم بلاغی است؛ کسی که هم به ادبیات عرب تسلط داشته باشد و هم علوم بلاغی. قطعاً در مقام ترجمه، اثر آن ماندگار خواهد بود، یعنی دارای اثری استوار و محکم از جهات گوناگون، قابل توجه و پرجاذبه خواهد بود. نمونههای این عنصر ادب و هنر را در بسیاری از متون نظم و نثر میبینیم؛ به عنوان مثال در همین گلستان سعدی: «منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت، هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون برمیآید مفرح ذات، پس در هر نفسی دو نعمت موجود و بر هر نعمتی شکری واجب»، این شیوه نگارش قرنهاست که مانده و تا روز قیامت هم ماندگار خواهد بود.
تا وقتی که زبان فارسی ماندگار بوده و وجود دارد، سعدی هم وجود دارد. نثر و نظم او نیز جلوهگری میکند؛ چرا این نثر مانده و زبانزد خاص و عام است و هنوز به عنوان متون درسی در دانشکدههای ادبیات مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. آثار سعدی در سطوح مختلف مورد استفاده واقع میشود؛ چرا که آراسته به این دو عنصر ادب و هنر است و در زمینه نظم و شعر هم میبینیم که حافظ ماندگار است و دلیل آن ظرافتها و زیباییهای غزلیات حافظ است که دو عنصر ادب و هنر را در بر دارد، یعنی جلوههای زیباشناسی در این گونه متون کاملاً معلوم و مشهود است.
در فن ترجمه قرآن کریم، ما باید توجه داشته باشیم، قرآن کلام بشر نیست. در لفظ قرآن و محتوا و آنچه که عنوان قرآن بر آن مترتب است همه وحی الهی است و یک کلمه هم از خود رسول اکرم(ص) نیست و آنچه که ما به نام قرآن میشناسیم، از نظر لفظ و معنی وحی الهی است. این کلام الهی از یک مبدأ بینهایت سرچشمه گرفته است و با کلام بشری قابل مقایسه نیست، از این رو ما میخواهیم این کلام الهی را در قالب یک زبانی مثل زبان فارسی بریزیم و آن را در اختیار فارسیزبانان قرار بدهیم که البته بسیار دشوار است و ما هم هرگز مدعی نیستیم که در ترجمه قرآن کریم به زبان فارسی یا هر زبان دیگر آن گونه که خود کلام الهی هست با همه ظرافتها و زیباییهایش توانستهایم معنای آیات را در ترجمه منعکس کنیم. اصلاً چنین چیزی امکان ندارد، ولی باید به میزانی که یک فارسزبان میفهمد، این کلام الهی را در قالب ترجمه منعکس کنیم.
ضرورت ترجمه مجدد در هر برهه زمان
علت اینکه ترجمه ضرورت دارد که شما سؤال کردید، از جمله ضرورت ترجمه جناب استاد انصاریان، با همه ترجمههایی که تاکنون از قرآن کریم ارائه شده، هنوز که هنوز است، احساس خلأ در این باره وجود دارد؛ از این رو کسی تصور نکند، فلان ترجمه چون ممتاز شناخته شده، دیگر کافی است؛ که باید گفت این امر به چند دلیل کفایت نمیکند، بلکه ضرورت دارد اهل فضل و ادب و آشنا به زیباشناسی هنر در هر برهه زمانی، حالا یک قرن کاملاً ضرورت دارد، نیم قرن هم ضرورت دارد، حتی ربع قرن و حتی 10 سال دست به ترجمه بزنند؛ چرا که نثر فارسی در حال تحول، تطول و تکامل است.
شما حساب کنید همین نثر روزنامهها و کتابهای امروز را با نثر قبل از انقلاب مقایسه کنید، خیلی متفاوت است، واژگان جدیدی آمده و صیقل پیدا کرده است و تغییرات زیادی در نثر میبینیم. در علم سبکشناسی، محمدتقی ملکالشعرای بهار به شعر و ادب خدمت بسیاری کرد و کتاب سبکشناسی را نوشت و واقعاً یکی از یادگارهای بسیار ماندگاری است که از ایشان بر جای مانده. در مسئله سبکشناسی هم این احساس را کاملاً متوجه میشوید که از طریق سبکشناسی بسیاری از متون را میتوان مشخص کرد که آثار قلمی کدام نویسنده است یا بعضی از شعرها را میتوانید مشخص کنید که در فاز کدامیک از اشعار شاعران جای میگیرد.
از این رو اولاً تغییر و تحول در هر زمانی در نظم و نثر است و قطعاً در ترجمههای قرآنی که انجام گرفته، ما باید نثر زمان خود را برای مردمان زمان خود عرضه کنیم، مثلا از قرن چهارم که ترجمه قرآن کریم پایهگذاری شد، منصوربن نوح سامانی، فرمانروای سامانی، علمای ماوراءالنهر را در خراسان بزرگ گرد آورد و از آنها استفتاء کرد که آیا جایز است ما قرآن را به زبان فارسی ترجمه کنیم که همه به اتفاق قائل به اجازه شدند و همه گفتند جایز است، ترجمه شود و حتی در فقه ابوحنیفه بعضی از فقهای حنفی قائل هستند که میشود سوره حمد را در نماز ترجمه کنید، آن روز احساس میشد که این قرآن باید به زبان قوم ایرانی شناخته شود، از این رو ترجمه معروف به ترجمه تفسیر طبری در 20 جلد نگاشته شد که خلاصه آن در 7 جلد و 4 مجلد به دست ما رسیده است و مرحوم حبیب یغمایی قبل از انقلاب آن را تصحیح و تحقیق کرده و آن را به چاپ رسانده، این ترجمه تفسیر طبری و آنچه که به نام تفسیر طبری فارسی بوده است که هیچ انطباقی با این متن عربی تفسیر طبری به عنوان جامعالبیان ندارد و منطبق نیست.
ترجمه تفسیر طبری؛ اثرگذارترین ترجمه
شاید یکی از منابع و مأخذ آن لجنه علمی تفسیر طبری بود و آن ترجمه با این تفسیر قابل انطباق نیست، ولی به عنوان ترجمه تفسیر طبری یا ترجمه طبری قرن چهارم شناخته میشود و حاصل آن ترجمه هم، محصول کار یک لجنه علمی بوده و اسامی آن متأسفانه درج نشده و به دست ما نرسیده است. بعد از ترجمه تفسیر طبری که هم تفسیر آن در هفت مجلد موجود است و ترجمه آن جداگانه در یک مجلد توسط دانشگاه تهران با مقدمه مهدی محقق چاپ شده است. باید گفت که این اثر بسیار نفیس و اثرگذار توسط استاد محمد مهیار قمی تصحیح و تحقیق شده و وی سالها روی آن کار کرده، اما هنوز به چاپ نرسیده است و امیدواریم ناشر فرهنگدوستی پیدا شود و این اثر نفیس را چاپ کند.کما اینکه وی ترجمه ابوالفتوح رازی را از تفسیرش استخراج کرد و خوب از عهده برآمد و عرضه کرد و ترجمه سورآبادی را از تفسیرش استخراج کرده و خیلی خوب از عهده آن برآمد و محققانه آن را تصحیح و تحقیق کردند و بیش از 200 صفحه پیوست برای این اثر برجای نهاده و اثر ارجمندی است. حال، ترجمه تفسیر طبری اثرگذارترین ترجمه است؛ چرا که تمام مترجمان بعد از وی از آن ترجمه متأثر بودند و پس از آن سورآبادی در قرن ششم و ابوالفتوح رازی در همان قرن، ترجمه و تفسیر میبدی، تاجالتراجم اسفراینی که بعد از طبری نگاشته شد و مقداری با قلم روانتر و تفسیر جالبی است که سه جلد آن با ترجمه آن چاپ شده و بقیه آن هنوز مخطوط بوده و چاپ نشده است و همچنین ترجمه بصائر یمینی. حداقل شش اثر بسیار اثرگذار در زمینه ترجمه قرآن در قرن چهارم، پنجم و ششم داریم که این سه قرن، قرون درخشش زبان و ادب فارسی است.
من بارها به طلبهها در حوزهها سفارش کردهام که زبان کهن را بخوانید و با آن آشنا شوید؛ چرا که ما باید نثرهای قرن چهارم به بعد تا قرن دوازدهم را کاملاً مسلط باشیم و بتوانیم بخوانیم که به همین جهت از قرن چهارم تاکنون، 150 ترجمه از میان 175 ترجمه را نقد و بررسی کردهام و در هر ترجمهای میتوانم بگویم که ویژگیهای آن ترجمه چیست، نقاط قوت آن چیست، نقاط ضعف آن کجاست و حتی ترجمههایی که بعد از انقلاب تاکنون نوشته شده را مطالعه و بررسی کردهام، مگر یک سری از ترجمههایی که هنوز چاپ نشده و به شکل مخطوط مانده باشد. به هر حال وقتی نگاه میکنیم قرن به قرن نثر فارسی تغییر و تحول پیدا کرده است.
پس جواب سوال شما این است که اولاً تغییر و تطور نثر فارسی ایجاب میکند که در هر برههای از زمانی اهل آن پیدا شود و همت بگمارد و ترجمه مطابق با زبان روز را از قرآن ارائه بدهد، اما در میان ترجمههایی که کار شده است، خواه و ناخواه لغزشهایی وجود دارد. فردی که ادیب است و فردی که آشنا با علوم بلاغی است، گاه یک سری ترجمهها را مطالعه میکند و با همه احترامی که برای آن مترجم قائل است، احساس میکند در بعضی جاها حق مطلب ادا نشده است و ما میبینیم بعضی از مترجمها فعل معلوم را مجهول و فعل مجهول را معلوم میکنند. بعضی از مترجمان فعل لازم را متعدی و فعل متعدی را لازم دانستهاند که خیلی عجیب است. همچنین بعضی از مترجمان مشهور فاعل را مفعول و مفعول را فاعل گرفتهاند که انسان از این اقدام تعجب میکند.
یک مترجم متعهد با فضل و فضیلت آشنا به ادبیات عربی و فارسی مثل استاد حسین انصاریان(حفظ الله) درباره لغزشهایی که کم و بیش در میان ترجمهها وجود دارد، احساس مسئولیت میکند که حق مطلب در ترجمه ادا نشده است و باید اقدام کند و ترجمه جدیدی را ارائه بدهد. پس مسئله اینکه فردی احساس کند از نظر نثری، از نظر نگارش و از نظر صحت به یک اثر نیاز داریم، مجدداً باید ترجمه کند. یک زمان حسین قلی مستعار، کتاب «بینوایان» را از انگلیسی یا فرانسه به فارسی برگرداند، اگر ما مسلط به زبان انگلیسی و فرانسه باشیم، میبینیم در این ترجمه بعضاً کاستیهایی وجود دارد. وقتی کاستیهایی باشد، بنده احساس میکنم با قلم روز باید آن را جبران و صحیح ترجمه کنم و همین طور آثار افلاطون. فلسفههای گوناگون، مانند فلسفه هگل یکی از مشکلاتی که بعضیها در فلسفه گیر میکنند، چون به ترجمهها مراجعه میکنند و مترجمان کاستیهایی دارند و الان بیشتر فلاسفه مغرب زمین که کشورهایی مانند آلمان فیلسوفهای مشهوری دارند، بعضی از دوستان ما میگفتند؛ زمانی که ما ترجمهها را از فلاسفه آلمان میخواندیم و بعدا زمانی که خودمان آلمانی یاد گرفتیم، متوجه شدیم خیلی متفاوت است که این مسئله مهمی است، پس بنابراین من تقریباً به نخستین سؤال شما پاسخ دادم.
ترجمه قرآن استاد انصاریان چه ویژگی دارد؟
پاسخ به سؤال نیازمند مقدمهای است؛ باید نخست ما انواع ترجمه را بیان کنیم و سپس بگوییم که ترجمه آقای انصاریان جزء کدام نوع از ترجمهها است و در آن محدوده، آن را بررسی کنیم. ما پنج نوع ترجمه داریم، یعنی خارج از این 5 نوع هم نیست، این را من علیالتحقیق میگویم، نه از روی تقلید. در ابتدا ترجمهای که قابل تحلیل است که ترجمه تحتالفظی نامیده میشود، یعنی ترجمه واژه به واژه و مثل آن ترجمه تحتاللفظی است که نخستین بار صفیعلیشاه در ذیل ترجمه منظومش در چاپهای سنگی هست و در چاپهای جدی آن را حذف کرده است یا بعد از آن ترجمه مرحوم مصباحزاده که خودش هم منجم، خطاط و هنرمند هم بود و ترجمه قرآن هم نوشته، ترجمه تحتالفظی است و یا ترجمه مرحوم کاظم معزی که رونق بیشتری پیدا کرد و شهرت بیشتری یافت؛ چرا که نسبت به گذشته ترجمه تحتالفظی آن دقیقتر است و اخیراً بهترین ترجمه تحتاللفظی، شیخالهند است که 150 سال پیش در هندوستان این ترجمه را انجام دادند و علمای افغانستان آن را حدود 150 سال پیش به فارسی ترجمه کردند و من هم همان ترجمه را به سفارش ناشر بازترجمه کردم که تحت عنوان ترجمه شیخ الهند نشر احسان در تهران است و چاپ اول آن در 5 هزار جلد در چهار ماه تمام شد و الان هم مقدمات چاپ دوم فراهم میشود.
این ترجمه از نظر دقت واژگان که تحتاللفظی؛ واژه به واژه است، این ترجمه در نوع خودش بینظیر است و خیلی دقیق روی آن کار شده است، من واقعاً دو سال تمام روی آن کار کردم و واژه به واژه این ترجمه را بازنگری کردم و به جای واژههای کهن، واژههای جدید را آوردم.
فایده ترجمه تحت الفظی، معنی آن است، یعنی ما همین اینکه قرآن میخوانیم، لغت را میفهمیم؛ «ان الذین امنو و عمل الصالحات» کلمه به کلمه، زیر آن معنا را میآوریم و واژه به واژه معنا میکنیم که ترجمه آقای استاد انصاریان قطعاً تحتاللفظی نیست و فایده ترجمه تحتاللفظی بیشتر همان لغتشناسی است و نباید انتظار مفهوم را داشت، و ما از یک ترجمه تحتاللفظی نمیتوانیم مفهوم کامل آیه را دریافت کنیم.
نوع دوم از ترجمه، ترجمه تفسیری است یعنی ترجمه ما همراه و همگام با تفسیر باشد، منتها این ترجمه تفسیری گاهی به شکل پرانتز و کروشه به شکل مبسوط آن خودنمایی میکند، گاهی نه این ترجمه را در پانوشتها به شکلهای مختلف توضیح میدهد، ترجمه تفسیری هم، یعنی اینکه ترجمه ما همگام با تفسیر است و جملهای که میگویم جمله تفسیری کوتاه در پرانتز است و مصداق ترجمه تفسیری، ترجمه مرحوم فیضالاسلام قبل از انقلاب و ترجمه دکتر مصطفی خرمدل بعد از انقلاب است، البته بعضی از ترجمهها هم هستند که کمی متمایل تفسیری هستند.
نوع سوم از ترجمهها، ترجمه مضمونی است، یعنی ما یک آیه را میخوانیم و مضمون آن آیه را در قالب نثر فارسی میریزیم، مصداق خارجی این نوع ترجمه به نحو کامل، خیلی کم است و فقط تقریباً 90 درصد ترجمه مرحوم محمدباقر بهبودی مضمونی است و برداشتی که از مضمون آیات داشته، در قالب زبان فارسی ریخته و نقد بسیار مفصلی هم جناب آقای استاد حسین استادولی بر آن نگاشتند و با استقبال زیادی مواجه شد.
ترجمه مضمونی در غیر قرآن هم اگر بخواهید ترجمه جواد فاضل از نهجالبلاغه است که قبل از انقلاب به چاپ رسیده است، البته تمام نهجالبلاغه نیست و گزیدهای از آن میباشد. اما وقتی این نثر را میبینید، به اندازهای زیبا و ظریف است، که انسان خیال میکند خود امیرالمومنین(ع) صحبت میکند؛ از این رو در قالب هنرمندانهای عرضه شده است. این ترجمه مضمون مطلب است، وگرنه جمله قابل انطباق نیست و مضمون همان است.
بعضی به این ترجمه مضمونی، عنوان ترجمه آزاد هم میدهند و من از این عنوان خوشم نمیآید، اصلاً ترجمه آزاد برای من حداقل مفهوم روشنی نیست، یعنی چی آزاد، من دقیقتر این را میگویم که در این ترجمهای که میگویند آزاد، باید مضمونی بگذاریم.
چهارم ترجمه منظوم است، یعنی ترجمهای که در قالب شعر فارسی به شعر عرضه شود، مثل ترجمه صفیعلیشاه که ایشان ترجمه منظوم آن، هم تفسیر منظوم دارد و هم ترجمه منظوم. در همان چاپهای قبلی به شکل رحلی بزرگ بود و در چاپ جدید رحلی و به شکل منظمتر شده است و دکتر حامد ناجی اصفهانی هم تصحیح و تحقیق کردهاند.
هنوز که هنوز است من حدود 14 ترجمه منظوم را بررسی کردهام که هیچ کدام نتوانستند مثل صفیعلیشاه در مجموع از عهده برآیند، وگرنه در بعضی از موارد ممکن است کسی در یک سوره یا چند آیه زیباتر از همه ترجمه کرده باشد، اما من حیث المجموع هنوز در کلیت به آن عظمت ترجمه صفیعلیشاه نتوانسته، نثری ارائه کند. ترجمههایی مانند امید مجد، ابوالمعانی کرمانشاهی و ترجمههای دیگری که منظوم هستند، کم و بیش سعیشان مشکور. زحمت کشیدهاند و انسانهای خوشذوقی بودهاند، ولی بحث در ترجمه منظوم، بحث دیگری است که مجال نیست آن را بیان کنم.
ترجمه جناب استاد حسین انصاریان، خارج از این چهار ترجمه است، اما نوع پنجم که هنرمندی مترجم در آن منعکس میشود، قدرت و خلاقیت مترجم در آن نمایانده میشود، هنر مترجم در آن به نمایش گذاشته میشود، ترجمه تطبیقی است و اکثر ترجمههای بعد از انقلاب و یکی دو تا قبل از انقلاب، نوع ترجمهشان، تطبیقی است یعنی اینکه؛ ما یک آیه داریم به عنوان متن مثلا دو سطر است، ترجمه ما هم به همان ظرفیت فارسی دو سطر است، آن آیه براساس اسلوب زبان و ادب عربی تنظیم شده، منتها برگردان آن به فارسی براساس دستور زبان فارسی است که در دستور زبان فارسی اول فاعل میآید، بعد فعل و بعد قیدهای دیگر. بر عکس زبان عربی که اگر چنانچه یک ترجمهای داشته باشیم، اولاً باید حجم آن به اندازه متن باشد، ثانیا محتوای و مفهوم آن آیه یا آیات در این زبان منعکس شود و دستور زبان فارسی در آن تحقق پیدا کند، که ما به این ترجمه تطبیقی میگویم. یعنی این ترجمه میتواند منطبق بر این متن باشد. منطبق بر آیه باشد، منتها این انطباق در قالب زبان فارسی است. قرآن در قالب زبان عربی است و ویژگیها و دستور زبان عربی در آن لحاظ شده است، اما در زبان فارسی ما قالب طبق دستور زبان فارسی داریم، اگر به چنین ترجمهای دقت کنید که بیشتر ترجمهها به این صورت است، به آن ترجمه تطبیقی میگویم. مثل ترجمه جناب استاد بهاءالدین خرمشاهی، مرحوم عبدالمحمد آیتی، دکتر ابوالقاسم امامی.
ترجمههای تطبیقی هم خودشان نسبت به همدیگر از نظر سبک و محتوای قلمی متفاوت هستند، ترجمه جناب استاد حسین انصاریان(حفظهالله تعالی) که انشاءالله خدوم، فرد دلپاک، پاکدل، خدمتگزار و مبلغ واقعی قرآن اهل بیت(ع) هستند، از نوع تطبیقی با مختصر توضیحاتی که در میان پرانتز دارد، است.
اتفاقاً اولین بار بود که در چاپ نخست ترجمه ایشان را بررسی میکردم، واقعاً برای من تحسین برانگیز است؛ چرا که معمولاً نثر فارسی روحانیون و علمای حوزهها مانند نثر دانشگاهیها نیست، نثر دانشگاهیها به مراتب پیشرفتهتر، بهروزتر، قویتر و ادیبانهتر است و بد نیست این نکته را یادآوری کنم که من در سال 1373 وقتی ترجمه جناب آقای دکتر ابوالقاسم امامی را که نثر سره است، خواندم، لغت عربی به ندرت در آن پیدا میکنید و مثل شاهنامه که عربی آن خیلی کم است و من خواندم و شیفته آن شدم. منتها نقد مفصلی بر این ترجمه نوشتم و وقتی این نقد را قبل از چاپ به دست مترجم رساندم و یک نسخه آن را هم برای ناشر ارائه کردم. جناب آقای دکتر ابوالقاسم امامی نزد ولی فقیه در سازمان حج و اوقاف رفته و گفته بود، تعجب میکنم در حوزه علمیه قم یک کسی برخواسته و فارسی هم بلد است و ما را نقد کرده.
دانشگاهها این طوری هستند و فکر میکنند که در حوزههای علمیه عربی کار میکنند و با فارسی خیلی کاری ندارند، ایشان شگفت زده شده بود که ایشان چه کسی هست که اینقدر مسلط به نثر کهن به نثر سره است و این سبب شد که بین ما آشنایی به وجود بیاید و بارها، به من زنگ میزد، 200 دقیقه صحبت میکردیم و وقتی هم به کانادا رفت، باز هم تلفنی 100 دقیقه با من حرف میزد و درباره ترجمه بحث میکردیم و چاپ جدید آن را ویراسته کردم و به وی ارائه کردم. بعد چاپ جدید به مراتب از چاپ اول بهتر و نسبت به آن چارچوب نثر سره صحیحتر است.
همچنین نثر آقای خرمشاهی، انصافاً نثر قوی است، از نظر چارچوب نثر معیار، من وقتی میخواهم، مثال بزنم نثر معیار، یعنی آن نثری که ملاک و میزان برای مردم فرهیخته ما که با آن مینویسند، مصداق روشن چنین نثری را در نثر جناب خرمشاهی و مرحوم عبدالمحمد آیتی میدانم که اینها نثرهای قوی هستند و ترجمه جناب استاد انصاریان آنچه که باعث تحسین من شد، این بود که با وجود اینکه ایشان حوزوی هستند، اولاً از عهده آن خوب برآمدند، مفهوم آیه را خیلی خوب رساندهاند و کاربرد واژههای آنها، کاربرد قابل قبولی است و توضیحات میان پرانتزی که آورده بودند در واقع، بخشی از ابهام و اجمالی که برای خواننده نسبت به فهم آیه دست میدهد، آن هم در میان پرانتز رفع ابهام و اجمال کرده بود.
ایا میتوان ترجمه استاد انصاریان را تفسیری دانست؟
ایشان تفسیر به آن معنا ندارند، ولی در میان پرانتز توضیح کوتاهی ولی بسیار به جا آورده است. من در اینجا از یکی از مترجمان فوقالعاده موفق ما جناب استاد حسین استادولی یاد کنم و ایشان واقعاً در زمینه قرآنپژوهی و حدیثپژوهی کارشناس و اهل نظر هستند، بسیار دقیق بوده و فرد ادیبی هستند، همچنین بسیار متدین و متعهد است. جناب استادولی که معمولاً چندین ترجمه را ویراسته کردند و بعضی از آثار جناب انصاریان هم ایشان ویراسته کردهاند و ظاهراً شرح نهجالبلاغه و تفسیر نهجالبلاغه را ایشان ویراسته کردهاند و موفق هم بودهاند؛ چرا که نثر جناب استادولی نثر نسبتا قوی دارند و قویتر از نثرش هم مفاهیم آیات است که به خوبی توانسته در قالب ترجمه عرضه کند و من وقتی ترجمه جناب استاد حسین انصاریان را دیدم، فوراً به یاد ترجمه استادولی میافتادم و گاهی با همدیگر مقایسه میکردم و دیدم که استاد انصاریان بسیار موفق هستند و با همه اینها ایشان در چاپهای بعد هم تجدیدنظرهایی کردند و اصلاحاتی انجام دادند و ما همان زمان نقدهایی بر ایشان داشتیم.
در جلسهای که در خدمت پسر عموی ایشان که در قم ناشر هستند، بعضی از علما هم تشریف داشتند و جناب انصاریان هم حضور داشتند و برخی نکات را در همان جلسه به وی گوشزد کردم و وقتی این نسخهای که فتوکپی نقدی که جناب خرمشاهی بر ترجمه ایشان نوشته بودند را دوباره بررسی کردم، دیدم که موارد خوبی است که در چاپ جدید ایشان اعمال نشده بود. البته مواردی هم بوده که جناب آقای خرمشاهی تذکر ندادهاند و در ذهن آنها نبوده و اتفاقاً آن مواردی است که من هم بر آقای خرمشاهی و بر اکثر مترجمان ایراد و نقد دارم و هنوز بعضی از آنها اصلاح نکردهاند و بعضیها هم اصلاح کردهاند.
جناب آقای گرمارودی از مترجمان موفق ما که نثر خیلی ادیبانهای دارند و در چاپهای جدید نکاتی که من یادآور شدم، ایشان اعمال فرمودند ولی در ترجمه آقای انصاریان من دو سه نمونه، عرض میکنم. یک نمونه آن در ترجمه آیه 173 از سوره آل عمران است؛ «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ»؛ ایشان و همه ترجمه کردند؛ «مردم اجتماع کردند»، این تعبیر از جهات ترجمه جمعوا، درست نیست، چرا که جمعوا فعل متعدی است و ایشان لازم معنا کردهاند و من حتی به آقای استادولی و خرمشاهی و گرمارودی این مورد را تذکر دادم و آنها بعداً پذیرفتند و اصلاح کردند. از این رو جمعوا فعل متعدی است و اینجا ما باید بگویم «گرد آوردند؛ سپاهی در مقابل شما»، که این نقطه ضعفی است که انشاءالله در چاپهای جدید حتما اصلاح بفرمایند.
تاکنون بیش از 4 میلیون نسخه از ترجمه استاد انصاریان به فروش رفته است، چه عامل سبب میشود که این ترجمه به ترجمه پرمخاطب تبدیل میشود؟
چند عامل در این زمینه مؤثر است، اولاً نثر روان مردمفهم مورد استقبال قرار میگیرد، مثلاً نثری که جناب آقای دکتر امامی به کار برده، سره است که از هزار نفر 5 نفر استقبال میکند، چون اغلب مردم نمیفهمند، نثر کهن است و واژگان کهن به کار برده شده است، اما جناب آقای انصاریان نثری که عرضه کرده، نثری است که مردم در زمان ما با آن مینویسند، با آن محاوره و گفتوگو میکنند، یعنی با آن مینویسند و سخنرانی میکنند گفتوگو میکنند و بین همدیگر کلام، رد و بدل میکنند. از این رو یکی از موفقیتهای این ترجمه به خاطر روانی نثر است و از سوی دیگر مفهوم بودن است، یعنی مردم بیشتر به دنبال این هستند که این آیه چه چیزی را میخواهد بیان کند و مفهوم آن چیست، هر چند سطح معلومات مردم ما بالا رفته است، باسوادهای ما زیاد شدند و میخواهند آیه را بفهمند و همچنین بسیاری از دانشجویان ما و اهل مطالعه میگویند این ترجمه نسبت به ترجمههای دیگر چه امتیازی دارد و خود همین سبب خرید یک ترجمه جدید میشود.
همچنین با توجه به اینکه جناب آقای انصاریان چهره سرشناس و خطیب معروفی است، چهره معنوی، متدین، متعبد پذیرفته شده جامعه دینی ماست و قطعا مردمی که سخنرانی ایشان را در رادیو و تلویزیون میشنوند، دوست دارند بدانند ترجمه ایشان از قرآن چگونه است و آثار دیگر ایشان چیست، اما ترجمه به عنوان اینکه کلام الهی است، مفهوم بودن ترجمه و مشهور بودن مترجم به موفق بودن این ترجمه کمک کرده و در مقام مقایسه هم وقتی که مقایسه میکنیم، ترجمه ایشان گویاییهای زیادی دارد و در ترجمههایی که ابهام وجود دارد، در ترجمه ایشان رفع ابهام شده است و بعضی از جاها هم که پرانتزهایی باز کرده، فوقالعاده به فهم ترجمه کمک کرده است.
در توضیحاتتان به علم اشاره کردید که اگر کسی به آن مسلط باشد، با توجه به سبک یک متن میتوانیم بفهمیم این سبک مربوط به چه کسی است، چه ویژگیهایی در بعد ادبی و هنری استاد انصاریان وجود دارد؟
ترجمه را باید من آیه به آیه برای شما باید بخوانم و آن نکتهها را یادآور شوم، اما باید گفت که ایشان این دو نکته را کاملاً رعایت کردهاند؛ چرا که در مقام مقایسه با ترجمههای دیگر معلوم میشود، که هم از قوت ادبی و هم بلاغی از این ویژگیها برخوردار است، فصاحت؛ یعنی اینکه کلمات رسا و گویا باشد، این روانی در نثر ایشان است، بلاغت نیز یعنی کلام لمقضی الحال - چون که با کودک سر و کارت فتاد/ پس زبان کودکی باید گشاد- این میشود بلاغت. هنر استاد انصاریان این است که توانسته با زبان تودهها قرآن را ترجمه کند و با زبان عمومی مردم قرآن را ترجمه کند و آن وقت از جهات ویژگیهای ادبی شما گاهی میبینید، یک کلمهای گاهی آورده که میتوانست به جای آن چند کلمه دیگر را بیاورد، اما نرمترین کلمات و لطیفترین آن را برگزیده است که این کلمه نسبت به ماقبل و مابعد در جمله ظرافتی ایجاد میکند و این نکتهها و ظرافتها در ترجمه ایشان محسوس است و کاملا ترجمهای است که برای عموم مردم قابل فهم همگان است و روشن و روان است و مفهوم آیات را کاملا رسانده است.
نکته دیگری هم که در نقد ایشان میخواستم عرض کنم و هنوز اعمال نشده است، آیه 175 سوره آل عمران است؛ آنجاست که «إِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ»؛ اغلب مترجمان در ترجمه این آیه لغزیدهاند، نسخه جدیدی که من نگاه کردم، اعمال نشده بود و آن اشکال این است که ایشان تصور کردهاند که «یخوف» را یک مفعولی گرفته و آن هم اولیاء است، در صورتی که «یخوف» دو مفعولی است.
فخر رازی در تفسیرش دو صفحه در این باره نوشته است و مرحوم شُبَّر در تفسیرش آن را توضیح داده و در مجمع البیان نیز آمده است که؛ «یخوف» دو مفعولی است که اگر ما مفعول اول را لحاظ نکنیم، معنی آیه با مشکل جدی روبرو میشود که بحثش طولانی است و باید در جای دیگر درباره آن بحث کرد.
در ترجمه یک متن که متعلق به زبان گذشته است باید گفت که هم زبان عربی و هم زبان فارسی دچار دگرگونی شده است و با برخی از تعبیرها، تعبیرهایی است که با توجه به زمان و مکان آن قابل توجه است، در ترجمههای فارسی به طور عام و در ترجمه استاد انصاریان به طور خاص آیا مقتضیات تاریخی در نظر گرفته شده است؟
ترجمه قرآن غیر از تفسیر قرآن است، هر چند ترجمه قرآن به عنوان فشرده تفسیر به حساب میآید، آن نکاتی که مربوط به مسائل تاریخی و تأثیر گذاری تاریخ در تفسیر است، کاملا محسوس است و حتی اگر چنانچه کسی آیات جهاد را بخواهد تفسیر کند، بدون مطالعه دقیق جنگهای پیامبر، بدون آشنایی از تاریخ جنگهای پیامبر، بدون آشنایی با کل آن وقایعی که در شبه جزیره عربستان گذشته، در بعضی از جاها با مشکل مواجه میشود و حتی من گمان میکنم اگر یک فقیهی در عین تبحر در مسائل فقهی در کتاب الجهاد، اگر بخواهد فتوایی بدهد بدون مطالعه تاریخی نمیتواند و با مشکل مواجه میشود، چرا که وقتی کسی دقیقاً تاریخ را مطالعه کند جنگهای پیامبر که اعم از غزوات پیامبر و سریههای پیامبر است که اگر با دقت کامل مطالعه کند، آن زمان مفهوم آیه به دست میآید، یعنی میفهمد که این آیه در چه شرایطی نازل شده است، چگونه بوده و در چه شرایطی است. آن وقت در تفسیر آیه و حتی در باب جهاد اثر میگذارد؛ از این رو فقهای ما درباره دو نوع جهاد بحث میکنند یک جهاد ابتدایی، یک جهاد دفاعی.
در رابطه با زبان چه طور؟ با توجه به تطور و تحولاتی در آن رخ داده؟
تاثیر گذاری تاریخ در تفسیر قطعی است، اما آنچه گفته میشود، مقوله سبکشناسی است که در هر قرنی نثر در حال تغییر و تحول است، الان نثر زمان قاجاری را نگاه کنید، «ناسخ التواریخ» نمونه آن است و با نثر امروز چقدر متفاوت است یا نثر ترجمه و تفسیر «تاج التراجم» یا «ترجمه و تفسیر میبدی» را نگاه کنید نثرش با نثر زمان ما خیلی متفاوت است. اما از نظر تاریخی جناب آقای استاد حسین انصاریان نثری که انتخاب کردند، در واقع نثر محاورهای امروزی مردم ماست و از نظر تاریخی یعنی در تاریخ معاصر این نثر به درد همه میخورد و نثر همگان است، اما آن بعد دیگری که عرض کردم وقایع تاریخی آیا در تفسیر مؤثر است وقایع تاریخی بیشتر در تفسیر مؤثر است، ولی در ترجمه تأثیر بسیار کمی دارد. مگر اینکه یک ترجمه متاثر از تفسیر باشد.
نکته دیگر درباره ترجمه استاد انصاریان است که در چاپ اول ترجمهشان، در آیه 7 سوره آل عمران، «ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ»؛ (واو) را واو استیناف گرفته بودند و ما دیدیم که در این نسخهای که جدیداً من تهیه کردم، دیدم در نسخه دوم واو را واو عطف گرفتهاند و گویا تحت تاثیر ناقدین زیادی بودند. از جمله آقای خرمشاهی که ایراد گرفته که ایشان چرا واو را استیناف گرفته و باید واو را عطف بگیرد؛ «یعنی تعلیم قرآن را نمیدانند، جز خدا و راسخون ایشان» که میفرمایند، این صحیح است. اولا اختلاف است این اختلاف هم در محدوده فرقه و مذهب هم نیست، عدهای از علمای شیعه و اهل سنت بلکه اکثریت میگویند واو (واو) عاطفه است و عدهای هم میگویند از دو طرف این واو استیناف است و هر کدام استدلال خودشان را دارند و با توجه به اینکه ایشان اهل ادبیات هستند، من توقع نداشتم ایشان نظرش عوض شود.
چون نظر علامه طباطبایی(رضوانالله تعالی علیه) نیز در این آیه واو استیناف است و من دلایل علامه طباطبایی را بر دیگران ترجیح دادم، البته نه به خاطر تقلید از ایشان ولی دلیل خاص خودم را دارم و معتقدم باید واو (واو) استیناف بگیریم، دلایل به طور تخصصی باید بحث شود و علمای ادب در این زمینه بحث کردهاند و علامه نیز فردی ادیب بود و خیلی دقت و ظرافت داشت. از سوی دیگر تعجب کردم که استاد انصاریان چرا این را تغییر دادند، با اینکه اصلح همان اولی بود که واو استیناف باشد. من در دو سه جا نوشتهام که ایراد آقای خرمشاهی وارد نیست.
یا مثلاً در یک جا هست که خرمشاهی در آیه « وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ» ایراد گرفته است که این ایراد بر ترجمه استاد انصاریان وارد نیست. ایراد حذف واو در قبل «لِیَکُونَ» است که چنین ترجمه شده «و اینگونه فرمانروایی و مالکیت و ربوبیت خود را بر آسمان و زمین به ابراهیم نشان میدهیم تا از یقین کنندگان شود»، ایراد خرمشاهی این است که چرا این واوی که در متن آمده استاد انصاریان در ترجمه آورده است.
آقای خرمشاهی میگوید که این واو نمیبایست آورده میشد، اما من معتقدم میبایست میآورد و در حاشیه نوشتهام که این واو گویای یک جمله محذوف است و اگر ما آن جمله محذوف را مدنظر قرار ندهیم، مفهوم آیه را به دقت نتوانستهایم بیان کنیم؛ از این رو نوشتهام که واو نباید حذف شود، بلکه وجود آن دلالت بر حذف آن دارد یا گاهی مواردی هست که باز هم اشتباه کردهاند و نمیدانم در چاپ جدید، گویا لحاظ نکردهاند. در سوره مبارکه مریم آیه 18، «قَالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمَن مِنکَ إِن کُنتَ تَقِیًّا»؛ مریم(ص) وقتی در دل صحرا بیرون از شهر بود جبرئیل امین را به شکل جوان زیبایی در مقابل خودش مشاهد کرد نمیدانست که این فرشته است؛ «حضرت مریم(ص) فرمود؛ من از خدای رحمان به تو پناه میبرم، اگر پرهیزگاری» استاد انصاریان این را به این صورت ترجمه کردهاند و همه هم این طور ترجمه کردهاند که ایراد دارد؛ چرا که انسان از فرد بیتقوا به خدا پناه میبرد یا از انسان با تقوا؟ معلوم است که از انسان بیتقوا و اینجا میگوید؛ «اگر تو با تقوایی من از تو به خدا پناه میبرم»، اگر ما ترجمه را این طور معنا کنیم و درباره آن سؤالی بپرسند چه پاسخی برای آن داریم؛ از این رو ترجمه یک مشکلی دارد؛ چرا که «انَّ» شرطی است و جواب دارد، اما جواب آن محذوف و در تقدیر است.
صاحب مجمعالبیان در این زمینه توضیح داده که من گاهی به مترجمان هم گفتهام در ترجمه هر آیه باید دقت روی نظرهای مفسران هم داشته باشید، من حدود چهار، پنج سال است که در قم رشته تخصصی ترجمه و تفسیر را تدریس میکنم و بعد از 5 سال تازه هنوز به نصف ترجمه قرآن هم نرسیدهام، چرا که در ابتدا در کلاس، تجزیه و ترکیب، نکات بلاغی را بررسی کرده و سپس به تعداد نفرات کپی میدهیم تا ترجمه را با متن عربی تطبیق کنند و نظر بدهند. همانند قانونی که در مجلس تصویب میشود، ما ترجمه را به این صورت پیش میبریم و زمان خیلی زیادی میبرد.
گاهی ما میگویم نظر فلان مفسر چیست که مجمعالبیان میگوید؛ مانند آیه 18 سوره مبارکه مریم، که«ان کنت مومن فلان تنزلنی»، «اگر تو مومن هستی، پس به من ستم نکن»، از این رو باید آیه را این طور ترجمه کنیم، «مریم گفت؛ من از تو به خدای مهرگستر پناه میبرم اگر پرهیزگاری از نزد من دور شو» و این دیگر روشن میشود و هیچ ابهامی برای خواننده نمیماند که بگوید این چطور شده است، نکتههایی هم هست که گاهی اقتضاء میکند که ما محذوف را بیاوریم و اگر محذوف را نیاوریم ترجمه دچار ابهام میشود.
درباره تفسیر حکیم استاد انصاریان نیز توضیحاتی بفرمایید که دارای چه ویژگیهایی است؟
تفسیر حکیم استاد انصاریان یکی از تفاسیری است که برای نسل ما ضرورت داشت؛ چرا که گاهی نسل ما ترجمه المیزان را میخوانند و بعضی جاها گیر میکنند یا ترجمه تفسیر نمونه میخواند، خیلی منافع نصیبش میشد اما ممکن است بعضی از جاها با خلاء روبرو شویم.
اما در ترجمه حکیم جناب استاد انصاریان نکات لغوی را متعرض شده است، نکات حدیثی که مرتبط با آیه است، یادآور شده و نکات تاریخی و اخلاقی را آورده و در هر آیهای ایشان به صورت جامع بحث کردند، یکی از ویژگیهای تفسیر حکیم ایشان سادهنویسی به زبان همگان است و جامعیت مطالب و محتوایی ویژگی دیگری است که در این تفسیر دیده میشود.
مثلاً در تفسیر استاد انصاریان، شأن نزول، تناسب آیات را آورده و روی مفردات کار کرده که مشخص است و از سوی دیگر نکات اخلاقی را بسط داده است، این بسط نکات اخلاقی در تفسیر آیات خلاءی بود، من دیدم این ترجمه تفسیر ایشان این خلاء را پُر کردند و نکات خیلی مهمی است و شواهد زیادی از خود آیات برای هر آیه آورده است که همان تفسیر قرآن به قرآن میشود و از آیات واقعاً در تبیین آیه مورد نظر بهرهبرداری کرده است. شاید علت اینکه حجم تفسیر کمی زیاد شده، به همین دلیل است که در ذیل آیه خیلی از آیات دیگر استشهاد کرده و نکات عرفانی و اخلاقی آن خیلی عالی است.