قیام برای جلوگیری از تحریف دین خدا
کد خبر: 3760077
تاریخ انتشار : ۰۹ آبان ۱۳۹۷ - ۰۸:۴۲
تاریخ پاسخ‌ها و پاسخ‌های تاریخ به علل قیام امام حسین(ع)/3

قیام برای جلوگیری از تحریف دین خدا

گروه جامعه ــ در سخنان امام حسین(ع) کاملاً مشخص است، مسئله از بین رفتن دین خدا با انحراف موجود در آن تبیین شده است و حضرت به وضوح بزرگان و دانشمندان امت اسلامی را به مبارزه برای انجام این واجب الهی دعوت می‌کنند؛ حرکتی که ممکن است هر نتیجه‌ای را در پی داشته باشد و تنها در این میانه خداوند تبارک و تعالی یار و یاور این گروه است.

قیام برای جلوگیری از تحریف دین خدابه گزارش ایکنا؛ محمد آقاسی، رئیس مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران، در یادداشتی نوشت: شعاع وجود حضرت امام حسین(ع) آنچنان گسترده است که اندیشمندان فراوانی در طول تاریخ پیرامون شخص و شخصیت بی‌نظیرشان سخن گفته‌اند. سخنانی که در هیاهوی زندگی شیعی این روزهای ما کمتر به گوش می‌رسد. با وجود این تفاوت‌های نگاه آنان به یک پدیده خود می‌تواند منشأ پاسخ به این سؤال باشد که چرا در سال 61 هجری قمری چنان واقعه‌ای رخ می‌دهد و این یادداشت بر آن است تا ضمن دسته‌بندی نگاه متفکران مسلمان، بدین سؤال پاسخ دهد.

علی‌رغم تفصیل نظرات و تفضیل متفکران، نقص‌هایی نقدگونه به تبیین‌های آنان وارد است که گاه در نظرات برخی دیگر از متفکران به آن پرداخته شده است. به عنوان نمونه اگر هدف از قیام را فقط تشکیل حکومت بدانیم، محور عقلانیت بسیار پررنگ باید مورد بررسی قرار بگیرد. یعنی نفع تشکیل حکومت باید آشکار شود. رهبری یک حکومت فقط تا جایی پیش می‌رود. (آیت‌الله خامنه ای، 1374) هنگامی که رسیدن به این کار منتفی است و یا حتی نخستین بارقه‌های آن از بین رفته است نمی‌توان تشکیل حکومت را به عنوان هدف نهایی قیام برشمرد.

با نگاه به کتاب علامه شهیدی می‌توان برای نقد سؤال مناسبی پرسید که چرا حضرت امام حسین(ع) پس از 10 سال امر تشکیل حکومت را در شرایطی که شهرهای مهم آن دوره با امام همراه نمی‌شدند باید آغاز کند؟ و در پی پاسخ بود که مگر در شهرهای مهم آن زمان که محل دستیابی و دست به دست شدن قدرت ایلی و طائفگی و قبیلگی بود چه می‌گذشت؟

مدینه که ۳۵ سال محل امور مسلمین بود با شکل‌گیری طبقه اشراف از سوی خلیفه اول دچار دگرگونی شد و مردم به رفاه‌زدگی جدی دچار شدند. از آن شهر جز عده قلیلی با ایشان همراه نگشتند. (شهیدی) مکه که موقعیت ممتازی را چه در دوره جاهلیت و چه در دوره پس از جاهلیت دارا بود نیز ظرفیت حرکت انقلابی سیدالشهدا(ع) را نداشت. از مردم این شهر نه کسی همراه امام شد و نه حتی به طور جدی درخواست ماندن کرد. مکه در آن زمان شهر تماشاگران بود. تنها پسر زبیر و عده قلیل دیگری برای ظاهرسازی و عوام‌فریبی از امام(ع) دعوت کردند. حتی حرکت جدی هم به منظور مخالفت با ایشان انجام نشد.

بصره در سال ۱۶ یا ۱۷ هجری برای سکونت سپاهیان ساخته شد و به تدریج شهر بزرگی شد. نزدیکی به دریا برای بصره موقعیت تجاری مناسبی فراهم کرده بود. علاوه بر حکومت شخصی چون ابوموسی اشعری بر آنان که از مردمان آن دیار انسان‌های سست‌عنصری ساخته بود، وقایعی دیگری هم باعث می‌شد که آنان برای یاری امام(ع) اقدامی نکنند.

در جنگ جمل طلحه و زبیر به آنجا رفتند و عده زیادی از مردم را قتل عام کردند. چنانچه کمتر خانه‌ای بود که عزیز از دست رفته‌ای نداشته باشد. پس از شهادت حضرت علی(ع)، معاویه آتش کینه‌توزی را به ناجوانمردی بر ضد خاندان علوی داغ کرد. از این رو وقتی امام به بصره نامه نوشتند از میان پنج قبیله تنها دو قبیله برای یاری راهی شدند که آنان نیز دیرهنگام به صحنه کارزار رسیدند.(همان) اما در سرزمین شامات و شهر دمشق از نگاه مردم آن سرزمین مسلمانان پاکدل «خالدبن ولید»، «ضحاک بن قیس» و «معاویه» بودند. از سال 18 تا 60 هجری قمری با حکومت بلامنازع معاویه بر دمشق مردم به زندگی اشرافی خو گرفته بودند و در حقیقت تعلیم یافته تبلیغات معاویه بودند. در سال 17 یا 18 هجری «سعد بن ابی وقاص» کوفه را با هدف استقرار سپاهیان ساخت. (همان) مهاجرت مردم سرزمین‌های فتح شده توسط مسلمانان، درگیری با مباحث فکری وارداتی و سست قدمی تاریخی (جنگ حنین) و هویت چندپاره کوفیان را در پی داشت.

پس بسیار بعید است که شخصیت پرنفوذی چون حسین‌بن‌علی(ع) که بیعتش با حکومت وقت برای حکام حیاتی بوده که چنین تحلیل‌هایی را از جامعه معاصر خویش نداشته باشد و برای تشکیل حکومت حرکت کند. ایشان اگر صرفاً قصد بنای حکومت داشتند می‌توانستند در آن 10 سال پیشین شرایط حکومت خویش را مهیا کنند، اما آیا امام(ع) فقط برای شهادت حرکت می‌کند؟ برخی می‌گویند که امام(ع) می‌خواست با شهادت خویش امتش را نجات دهد. آیا این سخن را می توان در مدارک اسلامی و منابع شیعی دارای وجهی مناسب یافت؟ واقعیت این است که در اسناد و مدارک اسلامی «برو خودت را به کام کشته شدن بینداز» نداریم. معنای شهادت آن است که انسان به دنبال هدف والا و مقدس برود و در آن راه تن به کشتن دهد. (آیت‌الله خامنه‌ای، 73) پس حرکت فقط برای شهادت به معنای آنکه انسان خودش را به کام نابودی بکشاند چندان مشروع به نظر نمی‌رسد.

مرحوم صفایی حائری (1383) نیز نقد ظریفی به این نظریه دارند و سؤال می‌کنند چگونه است که مرگ عالم جانشین ندارد، «اذا مات العالمُ ثُلِمَ فی الاسلامِ ثُلمَهٌ لا یسُدُّها شیءٌ». چگونه است که رضایت برای مرگ امام جایز شمرده می‌شود؟ آنجایی که مرگ عالم شکاف پرنشدنی است معلوم است که فقدان منبع علم چه خسارت‌ها به بار می‌آورد. این درست است که شهادت امام مجاهد می‌سازد، اما زندگانی او بیشتر و بهتر سازندگی ندارد؟ حتی اگر جانشینی هم برای او باشد.(صفایی حائری، 1383)
ایشان مشی مبارزاتی حضرت در مبارزه دو سال پیش از هلاکت معاویه (سال 58 هجری قمری) را در مکه ترسیم کرد که با هیچ کدام از اهداف سه‌گانه بیان شده همخوانی ندارد که به فراخور مباحث آتی بیشتر آن را بررسی می‌کنیم. از دیگر سو سیره اهل بیت(ع) نیز حرکت برای تشکیل حکومت و یا برای شهید شدن نبوده است. یعنی سیر این خاندان رسیدن به حکومت یا شهادت را به عنوان هدف برای خود قرار نداده است.

در مجموع به نظر می‌رسد در نظریات گفته شده بین «هدف» و «نتیجه» برای قیام سیدالشهدا(ع) خلطی رخ داه است. بی‌شک ایشان هدفی از حرکت عظیم خویش داشته‌اند و آن را نیز در بیاناتشان فرموده‌اند. ممکن است اهداف متعدد کوچکی را هم در سخنان گوهربار ایشان یافت، اما ایشان هدف بزرگ دیگری داشتند که رسیدن به آن هدف حرکتی را می‌طلبید که این حرکت یکی از این دو نتیجه را در پی داشت: حکومت یا شهادت. حضرتش بارها و بارها به عنوان رهبری بی‌نظیر از دلایل حرکت خود سخن می‌گوید: «ایها الناس ان رسول الله قال من رئا سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ناکثا لعهدالله یعمل فی عبادالله بالجور و العدوان فلم یغیر علیه بقول و لا فعل کان حقا علی الله ان یدخله مدخله»

پیش از این نیز حضرت سیدالشهدا(ع) در خطبه‌ای طولانی که در منی و در اجتماع عظیم خواص و بزرگان آن روز ایراد کردند اتمام حجت کرد و هرگونه جهت حرکت در آن روزگار را تبیین کردند: «اللهم انک تعلم انه لم یکن منا تناسفا فی سلطان و لکن لنری المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک و یامن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و احکامک.فانکم ان لا تنصرونا و تنصفونا قویت الظلمه علیکم و عملوا فی اطفاء نور نبیکم ، و حسبنا الله و علیه توکلنا و الیه انبنا و الیه المصیر؛ خدایا! بی‌شک تو می‌دانی آنچه از ما سرزده (مبارزه بر ضد دستگاه حاکمه اموی) نه رقابت در به دست آوردن قدرت سیاسی است و نه جست‌وجوی ثروت و نعمت‌های زائد، بلکه برای آن است تا اصول و ارزش‌های درخشان دین تو را بنماییم و در کشورت اصلاح پدید آوریم و بندگان ستم‌زده‌ات را ایمن و برخوردار از حقوق مسلمانی نماییم.(نجمی ، 1371) و نیز به وظایف، سخن، قوانین و احکامت عمل شود. بنابراین شما (علمای دین) اگر ما را یاری نکنید و در گرفتن داد با ما هم‌صدا نگردید، ستمگران در مقابل شما قدرت بیشتری پیدا خواهند کرد و در خاموش کردن مشعل فروزان نبوت گستاخ‌تر می‌شوند. خدای یگانه برای ما کفایت می‌کند و بر او تکیه می‌کنیم و به سوی او روی می‌آوریم و سرنوشت ما به دست او و بازگشت ما به سوی اوست.»(همان منبع)

همان‌گونه که در سخنان حضرت کاملاً مشخص است، مسئله از بین رفتن دین خدا با انحراف موجود در آن تبیین شده است و حضرت به وضوح بزرگان و دانشمندان امت اسلامی را به مبارزه برای انجام این واجب الهی دعوت می کنند؛ حرکتی که ممکن است هر نتیجه‌ای را در پی داشته باشد و تنها در این میانه خداوند تبارک و تعالی یار و یاور این گروه است.

انتهای پیام

captcha