فاصله میان رفتار و گفتار مسلمانان امروز با آموزه های پیامبر اسلام(ص)
کد خبر: 3800830
تاریخ انتشار : ۱۴ فروردين ۱۳۹۸ - ۱۴:۱۷
در گفت وگو با کارشناسان تاریخ اسلام مطرح شد؛

فاصله میان رفتار و گفتار مسلمانان امروز با آموزه های پیامبر اسلام(ص)

محققان دینی، کارشناسان تاریخ اسلام و سیره نبوی با اشاره به فاصله میان رفتار و گفتار مسلمانان امروز با آموزه های پیامبر اسلام(ص) بر این باورند: باید مجموعه عواملی را که موجب فاصله گرفتن مسلمانان از حقیقت دین و سیره پیامبر(ص) شده است را شناسایی کنیم

به گزارش ایکنا؛ شفقنا نوشت: علاوه بر اینکه ویژگی های شخصیتی و عملی پیامبر را یک به یک برمی شمرند، جامعه زمان پیامبر(ص) را بسیار بی اخلاق، فرو رفته در ظلمات، تندی، فقدان حلم و خشونت ورزی می دانند و می گویند، پیامبر نه با جنگ بلکه با رحمت و محبت، در میان جامعه جاهلی آن زمان تحولی انسانی به وجود آورد و محور رفتار و گفتار خود را تنها صلح و دوستی قرار داد.

محققان دینی، کارشناسان تاریخ اسلام و سیره نبوی در گفت وگو با شفقنا، به فاصله میان رفتار و گفتار مسلمانان امروز با آموزه های پیامبر اسلام(ص) اشاره می کنند و می گویند: باید مجموعه عواملی را که موجب فاصله گرفتن مسلمانان از حقیقت دین و سیره پیامبر(ص) شده است را شناسایی کنیم و در این میان علمای اسلام موظفند با تشکیل هیأتی معیار و ملاک اصلی که برخاسته از سیره رسول الله است را مشخص کنند و تناقض ها را حذف نمایند. متن گفت وگوهای شفقنا با کارشناسان تاریخ اسلام و محققان دینی را می خوانید:

مرحوم آیینه وند در گفت وگو با شفقنا: سیره پیامبر را گم کرده ایم/ آیت الله سیستانی، هیاتی از شیعه و سنی برای رفع تناقض ها تشکیل دهند

«جامعه زمان پیامبر، بی ادب، خشن و نامتوازن بود و پیامبر(ص) با ویژگی های خود از جمله مهربانی، نجابت و صلح، تحول انسانی به وجود آورد؛ در سیره رسول خدا، جنگ، محور نبود و اساس کار بر صلح حتی با کافران گذاشته می شد».
دکتر صادق آیینه وند، استاد برجسته تاریخ اسلام می گوید: غالب اخلاقی که امروز مسلمانان دارند، ریشه غیر اسلامی دارد، قرآنی و سیره ای نیست و از فرهنگ ها، تمدن ها، فکرها و مکتب ها دیگری بیرون آمده، با اسلام ادغام و بر جامعه حاکم شده است.
او علما و مراجع تقلید بزرگ به ویژه حضرت آیت الله العظمی سیستانی را گره گشایی مشکل جهان اسلام می داند و اظهار می کند: در میراث اسلامی به دلایل احادیث جعلی بسیار و با دخل و تصرف می توان هر فکر و مکتبی را ارایه داد به همین دلیل علمای اسلام موظفند با تشکیل هیأتی معیار و ملاک اصلی که برخاسته از سیره رسول الله است را مشخص کنند و تناقض ها را حذف نمایند.
وی، معتقد است: زمانی که غیر مسلمانی آرزوی جامعه شما را داشته باشد و مسلمان و متحول شود و بگوید که این زندگی، دنیا و آخرت را آباد می کند؛ می توانیم بگوییم که آن جامعه آرمانی است.
متن گفت وگوی شفقنا با دکتر آیینه وند را بخوانید:

  • برخی با برجسته ساختن جنگ های صدر اسلام، اسلام را دین جنگ و شمشیر می نامند این در حالیست که به تعبیر قرآن، پیامبر اکرم (ص) به عنوان پیام آور اسلام، «رحمه للعالمین» بودند. در اندیشه و عملکرد حضرت محمد(ص) جنگ و صلح هر یک به صورت مجزا چه جایگاهی داشت؟
    آیینه وند: اساس کار رسول خدا بر صلح بود، هیچ گاه دیده نشده که آن بزرگوار به دنبال جنگ، نزاع و تنش باشد به جز یک مورد، اینکه کسانی مانع ابلاغ کلمه الله و تبلیغ دین اسلام شوند. برخی اسلام را نمی پذیرفتند، از نظر پیامبر این مانعی نبود و اگر سد راه نمی شدند، کاری به آنها نداشت ولی اگر کسانی می آمدند و می گفتند که ما نمی پذیریم و اجازه هم نمی دهیم به کسی تبلیغ کنید و در واقع مقابل ابلاغ کلمه الله می ایستادند و مانع تبلیغ پیام اسلام می شدند، در اینجا جنگ اتفاق می افتاد؛ حتی جنگ بدر هم به خاطر اموالی بود که از مسلمانان گرفته بودند و مسلمانان برای تلافی می خواستند کاروان قریش را مصادره کنند؛ در این جنگ هم دشمنان پیامبر سر به شورش گذاشتند و رسول خدا آغاز کننده این جنگ نبود.
  • در تاریخ اسلام، صلح ها و جنگ های زیادی به وقوع پیوسته، اما در بیشتر سیره های موجود، با برجسته کردن غزوات و اقدامات نظامی پیامبر (ص) صلح های ایشان مورد غفلت قرار گرفته و همچنان ناشناخته مانده است. پیامبر به جز صلح مشهور ایشان یعنی صلح حدیبیه، اقدام به مصالحه دیگری کرده است؟
    آیینه وند: بله! پیامبر پیش از صلح حدیبیه و در سال دوم هجرت، پیمان مدینه را داشتند یعنی صلح با یهودیان و مشرکان مدینه. در آنجا حتی کسانی که اعتقاد به اسلام نداشتند، همه با هم صلح می کنند و با یکدیگر برای یک اصول و مبانی، معاهده ای می بندند بنابراین مشخص است که رسول خدا نه تنها با مسلمانان و مشرکان بلکه با اهل کتاب صلح بستند.
    بعد از صلح حدیبیه، صلح دیگری اتفاق نیفتاد و فتح مکه را داشتند. فتح مکه هم بهترین نمونه صلح خواهی رسول خدا بود. رسول خدا خطاب به سران قریش و همه کسانی که ایشان را آزار می دادند، فرمودند: «اذهبوا انتم الطلقاء؛ بروید، شما آزاد هستید به منت اسلام» پیامبر حتی خانه ابوسفیان را محل امن قرار داد. از این بهتر دیگر نمی شود، نمونه ای از صلح خواهی، آرامش و پرهیز از جنگ را مطرح کرد. در فتح مکه کسانی بودند که می خواستند آشوب، جنگ و کشتار راه بیندازند؛ رسول خدا از آنها اعلام برائت کرد و امام علی(ع) را برای دلجویی کسانی که تحت فشار قرار گرفته بودند یا به آنها حمله شده بود، فرستاد.
  •  اصل موضوع و پیامی که پیامبر به طور مشترک در صلح های خود در نظر داشتند و خواستار این بودند که آنها به مسلمانان منتقل شود، چه بود؟
    آیینه وند: حتی جنگ پیامبر هم صلح است، ایشان تأکید می کردند برای خدا و برای رساندن پیام خدا که رحمت، صلح، خیر، برکت و هدایت است، به پا خیزید، اگر توانستید با نصیحت، اندرز و گفت وگو حل کنید و اگر دشمن ایستاد و به هیچ وجه کنار نرفت و سد راه دیگران شد با آن بجنگید، اما در این میان آب دشمن را آلوده نکنید، پیران، زنان و کودکان را نکشید، متولیان صومعه ها را از بین نبرید و شبیخون نزنید بلکه برای خدا و برای رضای خدا حرکت کنید. پیامبر حتی در جنگی هم که بر او تحمیل شده، تأکید به رعایت این اصول می کرد؛ این جنگ نیست بلکه خود صلح است. کسی که جنگ بر او تحمیل شده حالت کینه کشی و انتقام در آن وجود ندارد.
  • جامعه زمان پیامبر چه ویژگی هایی داشت و شخصیت مهربان و صلح طلب پیامبر چگونه توانست بر آن جامعه تأثیر بگذارد؟
    آیینه وند: غالب جامعه زمان پیامبر بی ادب بودند، اخلاق جاهلی داشتند، خشن و نامتوازن بودند و زود تحریک می شدند، در این شرایط یک فرد چقدر عظمت، کرامت و خلق می خواهد تا با این جامعه برخورد کند و آنها را متحول سازد، معجزه رسول خدا اینجاست که از مردم آن زمان، انسان هایی می سازد که پیامی برای ابرقدرت ها می شوند در حقیقت معجزه رسول خدا در تحول انسانی بود. پیامبر به مردم پشتوانه و اعتماد بسیار داد و در این راه بسیار رنج برد تا حدی که فرمودند: «ما اوذی نبی مثل ما اوذیت؛ هیچ پیامبری به اندازه من آزار ندید».
    برای ایجاد تحول انسانی می توان به نمونه ای از رفتار پیامبر اشاره کرد؛ یک عرب بادیه نشین و تحریک پذیر به درِ مسجد آمد، شترش را بست و همان جا دستشویی کرد، یقیه رسول خدا را گرفت به صورتی که آثار لباس بر گردن رسول خدا افتاد و گردن ایشان قرمز شد؛ آن مرد خطاب به پیامبر گفت؛ به عدالت رفتار کن! اصحاب می خواستند به او حمله کنند که پیامبر فرمود او دوست من است، رهایش کنید تا مشکلامان را حل کنیم، رسول خدا با آرامش با او صحبت کرد و برای او توضیح داد که اگر من به عدل رفتار نکنم چه کسی رفتار می کند و در نهایت او را قانع کرد. سپس فرمود حال یک مشکل است شما پیامبر مسلمانان را آزردی آنها الان از تو خشم و کینه در دل دارند، برویم و آنجا اعلام کن که با هم به تفاهم رسیدیم. مورخان نوشته اند که شأن نزول آیه خلقا عظیم در این هنگام بوده است.
    بر اثر نقلی که مورخان و مفسران نوشته اند، اگر خون انبیاء روی زمین بریزد، عذابی از سوی خداوند نازل می شود. زمانی که در جنگ احد دندان پیامبر را شکستند، ایشان نگذاشتند خونی بر زمین بریزد و برای اینکه عذابی نازل نشود، دعا کردند که خداوند آنها را ببخش آنان نمی فهمند.
    اگر خیلی ناراحت می شدند نه توبیخی و نه خطابی، تنها می فرمودند: اینان را چه می شود که این کار را می کنند» تکبر و تکاثری از پیامبر دیده نشد؛ با اینکه سر در آسمان و عظمت زمینی و الهی داشتند، کاریزما داشت، مجذوب دلها بود؛ هیبتی داشت که هر کس می دید تحت تاثیر قرار می گرفت و به لرزه می افتاد به همین دلیل پیامبر مجبور بود به گونه ای صحبت کند که آرامش ایجاد کند و سخنش را بگوید.
    پیامبر در صحبت و ارتباط با مردم موانع را برمی داشت، می فرمود هر کس حاجتی دارد به من معرفی کنید. شاید خودش نتواند، اما شما موظف هستید حاجتمند را معرفی کنید تا مستقیم با من صحبت کند. در پیمان و وفا بسیار دقیق بود و آن را محترم می شمارد تا حدی که یک نفر سه بار با رسول خدا وعده کرد و مدام فراموش می کرد یا بر سر قرار نمی آمد؛ رسول خدا هر سه بار بر سر قرار آمد و منتظر آن مرد بود. ویژگی های جامعه اخلاقی، انسانی و تواضع این بزرگوار موجب محبوبیت بسیار ایشان در دل افراد شده بود و ایشان با عظمت خود از آنها انسان هایی طراز نوینی ساخته بود.
    رسول خدا یک برخورد اجتماعی و اخلاقی ویژه ای داشتند که این باعث جذب مسلمانان و حتی مشرکان به اسلام می شد، پیامبر نسبت به جامعه رأفت و مهربانی خاصی ارایه می کردند و موجب جذب مردم می شدند حتی کسانی که عناد داشتند وقتی رفتار پیامبر را می دیدند، متحول می شدند. پیامبر وفادار و پیمان نگه دار بود، اسرار را حفظ می کرد، به همگان، زن، مرد و کودک احترام می گذاشت؛ ایشان احترام خاصی برای زنان قائل بودند. کسی حق نداشت در مجلس پیامبر از زنان به بدی یاد کند؛ این یک اصل بود. پیامبر زنان را مانند شیشه ای می دانستند؛ شیشه مظهر لطافت، روشنایی، شفافیت و برکت و در عین حال شکننده است، این شکنندگی به روح لطیف زن بازمی گردد. این کرامت زن را نشان می دهد بنابراین وقتی می فرماید که لعیمان زن را گرامی نمی دارند و کریمان زن را گرامی می دارند، در واقع شناخت کرامت مرد را به رفتارش با زن منصوب می کند؛ مورخان و تاریخ نویسان نوشته اند که ایشان برای زن، همسران خود، زنان صحابه و زنانی که در جنگ ها شرکت می کردند؛ احترام ویژه ای قائل بود. این نگاه منفی که الان ما در جامعه نسبت به زن می بینیم، نمی دانم از کجا آمده است چون در سیره رسول خدا و امام علی که حکومت داشتند، دیده نشده توهین و عدم کرامتی نسبت به زن اجرا شده باشد.
    علاوه بر این ویژگی ها، آن بزرگوار با اینکه سر در کهکشان و پا در زمین داشتند، متواضع بودند؛ حتی وقتی کسی برای اولین بار داخل مجلسی می شد که پیامبر در آن حضور داشتند، سوال می کرد کدامیک از شما رسول خداست? هیچ ویژگی خاصی در رفتار، نشستن، پوشش و گفتار آن بزرگوار دیده نمی شد که تمایزی بین او و خلق خدا دیده شود؛ پیامبر فرمود: انی لا احب اثر؛ من اثر دوست ندارم و به هیچ وجه به کار نمی برم. اثر به معنای امتیاز خواهی و ویژه گزینی و معادل رانت امروزی است. وقتی می خواستند آب ویژه ای برای ایشان بیاورند فرمودند: «از همان آبی که مردم خوردند برای من هم بیاورید» کرامت، نجابت، عظمت، تواضع و اخلاق ویژه پیامبر موجب محبوبیت ایشان در میان مردم شده بود و پیامبر هم مردم را دوست داشت و به مردم وزن می داد.
  • پیامبر با تمام تلاش هایی که کردند توانستند جامعه آرمانی مدنظر خودشان را به وجود بیاورند؟
    آیینه وند: رسول خدا در ایجاد تحول در یک جامعه جاهل و غیر متحول موفق بودند و شرایط و اقتضائات بیشتر از آن نبود و تحول در حد اولی بود؛ به گونه ای که جامعه پیامبر برای جوامع پس از خود الگو شده بود. عده ای می گویند که جامعه زمان پیامبر، جامعه مطلوبی نبوده است، باید گفت که جامعه مطلوب را امام زمان ایجاد می کند.
  •  هر چه از صدر اسلام می گذرد، شاهد فاصله گرفتن جهان اسلام از خلق و خو و آموزه های پیامبر هستیم. به عنوان مثال نرم خویی یکی از ویژگی های بارز پیامبر بود، اما مردم جهان اسلام امروز تندخو جلوه می کنند و انواع گروه های افراطی را می پرورانند؛ پیامبر صلح طلب بودند، اما امروز خشم، خشونت، جنگ و درگیری افزایش یافته است. چرا ما تا این حد از آموزه های پیامبر فاصله گرفته ایم؟
    آیینه وند: یکی از مورخان و محدثان می گوید که ۴۰۰ حدیث راجع به زن وجود دارد که هیچکدام هم سند ندارد و همه نفرت پراکنی ها نسبت به زن از این احادیث است و از بیرون اسلام آمده است. غالب این اخلاقی که در گذشته و امروز مسلمانان دارند غیر از عصر رسول خدا که جاهل بودند، ریشه غیر اسلامی دارد، قرآنی و سیره ای نیست و از فرهنگ ها، تمدن ها، فکرها و مکتب ها دیگری بیرون آمده، با اسلام ادغام و بر جامعه حاکم شده است به همین دلیل روح خشن قبیله ای جاهلی با آن تکاثر و تکبر در نگاهی که نامش نگاه اسلامی است، متبلور شده است و نتیجه آن در گذشته خوارج و امروز داعش و القاعده است؛ اینها پشت سر هم حرکت می کنند و هیچکدام به سیره رسول خدا، امام علی و حتی سیره اصحاب رسول خدا ارتباطی ندارند.
  • چرا این مساله را حل نمی کنیم و میان اسلام حقیقی و غیر حقیقی تمیز قایل نمی شویم؟ شاید اگر این آگاهی به وجود بیاید و مشخص شود که چه مواردی مربوط به خارج از اسلام است، شاهد بسیاری از خشونت ها و انحرافات نباشیم.
    آیینه وند: علمای اسلام و مراجع بزرگ باید جمع شوند، آنها را پالایش کنند و راه جدید اسلام را بیان کنند. در میراث اسلامی هر فکر و مکتبی که بخواهید می توانید ارایه دهید، خشن ترین مکتب را می توان به اسم اسلام از متون جعلی در آورد و نرم ترین و اخلاقی ترین مکتب را نیز می توان استخراج نمود که نباید اینگونه باشد، معیار اسلام باید قرآن و سیره رسول خدا باشد. امام علی به ابن عباس گفت حتی با خوارج به سیره رسول خدا بحث کنید. آنچه که از سیره مورد اتفاق نظر همگان است می تواند معیار باشد که براساس همین معیار مشخص شده می توانیم بسنجیم که چه مواردی جعلی وارد شده و مشخص کنیم که چه کسانی ادعای مسلمانی و چه کسانی واقعا منطبق با اسلام هستند؛ در این میان علمای اسلام باید با این معیار و ملاک تناقض ها را حذف کنند؛ در شرایط فعلی شخصیتی مانند حضرت آیت الله العظمی سیستانی برای این کار از سایرین ارجح تر هستند؛ من از محضر ایشان تقاضا دارم که هیاتی را به رهبری خود در جهان اسلام تشکیل دهند تا این هیات با علمای بزرگ شیعه و سنی بنشیند و از حیث سیره یک بازآفرینی فکری کنند تا مشکلات جهان اسلام برطرف شود.
  •  امروز جامعه ما از جامعه آرمانی که مدنظر پیامبر بود، چقدر فاصله دارد؟
    آیینه وند: جامعه آرمانی که فارابی مطرح کرده بسیار زمان می برد ولی می توان به آن رسید؛ امروز شرایط و امکانات فراهم تر است و فقط باید خطوط و مشی، ترسیم و روشن شود تا بتوانیم آن را به عنوان الگو پیاده و عملیاتی کنیم؛ آن زمان می توانیم بگوییم که فلان شهر نمونه ای از مدینه رسول خدا با ویژگی های معرفتی، تولیدی، تمدنی، فرهنگی و فکری است. اسلام تنها در جهاد خلاصه نمی شود، اسلام در معرفت، تولید تمدن، خدمت بشریت و سرافرازی دنیای و آخرت است. «من کان فی هذه اعمی فهو فی الآخره اعمی؛ هر کسی دنیای نابینا داشته باشد تا آخرت نابیناست».
    «الدنیا مزرعه الاخره؛ دنیا مزرعه آخرت است» باید در دنیا خوب باشی تا در آخرت هم بتوانی مسیر خوبی داشته باشی. کسی که مسیر بدی را انتخاب می کند انتهای خوبی هم نخواهد نداشت به همین دلیل امکان ندارد با دنیای بد به یک آخرت خوب رسید. باید نگاه صوفی، منفی و ضد توسعه به دنیا را کنار ریخت و براساس سیره معصوم حرکت کرد. سیره معصوم بین دنیا و آخرت جامعیت دارد. امام باقر می فرمایند: «بهترین چیز این است که دین و دنیا با هم جمع شوند» یعنی نقطه ابتدایی مادی با حرکت الهی شروع شود. اینها ادغام می شوند تا به یک نقطه روشنی می رسند.
    انسان باید در دنیا به گونه ای رفتار کند که انگار برای همیشه زنده است؛ توسعه، رفتار، رشد و همه امکانات را در نظر بگیرد و به فکر آباد کردن این دنیا باشد، منتها دنیا دوست نباشد؛ صوفیان و درویشان به اشتباه عشق به دنیا و توسعه را یک جا جمع می کنند، اسلام به جامعیت و شمولیت تأکید دارد چون «انّما العزّه لله و رسوله و للمومنین؛ عزت را یک جامعه مقتدر، متمدن با اقتصاد و تکنولوژی بالا ایجاد می کند نه فقر و ضعف؛ بنابراین یک جامعه قوی، الگو و نمونه این دنیاست و آخرت آبادی هم پشت سر آن است. منتها شمولیت مثل تمدن مادی، خشک نیست بلکه تمدن جامعه الهی است که ماده را به معنا تبدیل می کند و معنا را در جامعه تسری می دهد.
    اگر ما به الگویی برسیم که غیرمسلمانان آرزوی چنین جامعه ای را داشته باشند و مسلمان متحول شود و بگویند که این زندگی دنیا و آخرت را آباد می کند؛ می توانیم بگوییم که آن جامعه آرمانی است.

اخلاق عملی پیامبر(ص) در گفت و گوی شفقنا با آیت الله یوسفی غروی: مرحمت، رسالت اصلی اسلام و فتح مکه، نمونه اخلاق پیامبر است

استاد حوزه علمیه قم و کارشناس تاریخ اسلام با بیان اینکه مشورت از تاکیدات قرآن کریم به پیامبر اسلام است گفت: فتح مکه را می توان یکی از نمونه های اخلاق عملی پیامبر دانست که مظهر عطف و گذشت پیامبر بود.
آیت الله محمد هادی یوسفی غروی در گفت و گو با خبرنگار شفقنا اظهار کرد: آیه مربوط به شوری در قرآن کریم دو نوع عام و خاص است؛ شورای عام به معنای مشورت بین کل مسلمین است «وَ اَمرُهُمشُوری بَینَهُم» یعنی هفت ویژگی از خصایص اخلاقی و عملی مسلمانان را در این آیات آورده است که از جمله آن ها این است که امر حکومت داری مسلمانان به صورت شورایی برگزار می شود که این مربوط به مشورت عام است اما آیات مشورت خاص خطاب به پیامبر(ص) است و مخاطب این آیات پیامبر است «ولو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک فاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ» “اگر شما ناپاک سخن می گفتید و در سخن گفتن خشن و درشت بودید مردم از اطراف شما پراکنده می شدند شما همچنان سیره عطف، لطف و مرحمت را نسبت به مسلمانان داشته باشید و از آنها گذشت کنید و با آنها در پیشامدها مشورت کنید و البته هرگاه که تصمیم گرفتی توکل بر خدا کن” این آیات در سوره آل عمران بعد از واقعه احد آمده است و در واقع جواب چالشی است که از سوی برخی از مسلمانان ضعیف الایمان نسبت به مسلمانان مطرح شد.
او با بیان اینکه قرآن بین اسلام و ایمان آوردن تفاوت قایل است گفت: استفاده از لفظ “ضعیف الایمان” به این دلیل است که هر مسلمانی اگر از مرحله اسلام به مرحله ایمان و باور قلبی رسیده باشد دیگر بر پیامبر اشکال نمی گیرد بلکه او را الگو و اسوه خود می داند چون از سوی خدا به پیامبر ایمان دارد، یعنی او را صرفا پیغام آور از سوی خدا می داند بنابراین رفتار، گفتار و کردار پیامبر را ملاک اصلی عمل صحیح می داند پس افکار خود را بر اساس افکار، رفتار و گفتار پیامبر تعدیل می کند نه اینکه این بار هم با فکر و نظر قاصر خود بخواهد بر پیامبر اشکال وارد کند. اما مسلمانانی که هنوز از مرحله اسلام به ایمان نرسیدند اینگونه عمل نمی کنند همانطور که در قرآن خطاب به اعراب می گوید« قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا” اعراب یعنی عرب های بیابانگرد می گویند که ما ایمان داریم به آنها بگو، نگویید ما ایمان داریم بلکه بگویید ما مسلمان هستیم» و بعد در جواب پرسش ضمنی که گفتند مگر فرقی بین اسلام و ایمان است می فرماید« وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ» بعد از اسلام هنوز ایمان وارد دل های شما نشده است» پس با همین جمله می فهمیم که قرآن کریم فاصله ای را بین ایمان و اسلام قایل است و اسلام را مرحله اول، یعنی تسلیم شدن در برابر دین خدا می داند که شخص دست هایش را به معنای تسلیم در برابر خدا برمی دارد و شهادتین می گوید و خود را در جرگه مسلمانان قرار می دهد که علی الظاهر عوامل اسلام را پذیرفته و به کار می بندد و مرحله بعد این است که این ایمان و باور وارد دل شخص شود و دل او با باور معانی اسلام آرام گیرد.
او بیان کرد: پیامبر در آغاز جنگ احد به یاران خود گفت « قریش مکه رو به مدینه آوردند و قاصد جنگ با مسلمانان اهل مدینه هستند شما چه می گویید؟ ما در مدینه بمانیم و از داخل شهر دفاع کنیم یا اینکه از شهر مدینه به بیرون برویم و با آنها بیرون مدینه به جنگ و ستیز بپردازیم؟ در آن میان جوانان بیشتر مایل به بیرون رفتن و جنگ در خارج از مدینه بودند و همچنان به همراه آنها منافقین و ضعیف الایمان هایی همچون عبدالله بن ابی بن سلول که در راس منافقین معرفی شده است به همراه عده ای دیگر مایل به جنگ خارج از مدینه بودند و از اینکه در داخل مدینه بمانند و از مدینه دفاع کنند استنکاف می کردند درحالی که پیامبر تمایل به این داشت که در مدینه بمانند و در داخل شهر دفاع کنند و معتقد بود حالا که قضیه صورت هجوم از سوی مشرکین قریش مکه و دفاع از سوی مسلمانان را گرفته کاملا صورت دفاعی و تدافعی پیدا کنند و حتی در حد آماده شدن برای جنگ، از شهر بیرون نروند ولی غلبه کمیتی جوانان به همراه ضعیف الایمان ها تصمیم را برعکس کرد چون پیامبر به نیروی جوانان نیاز داشت و با نیروی جوانان می خواست در برابر مشرکین قریش مکه بایستد و دفاع کند و لذا پیامبر تسلیم نظر آنها شد و وارد خانه شد تا لباس رزم بر تن کند که خود بر تن کردن لباس رزم نشانه این بود که پیامبر هم تسلیم نظر اکثریت است اما در این میان افراد مسن و با تجربه به جوانان گله کردند که مگر ندیدید پیامبر اظهار تمایل به ماندن در داخل مدینه داشت پس چرا شما با اکثریت خود بر پیامبر فشار آوردید که تسلیم نظر اکثریت شما شود و بخواهد به رغم عدم تمایل، لباس رزم بپوشد.
این استاد تاریخ ادامه داد: در این میان تا پیامبر از خانه بیرون بیاید عده ای اظهار پشیمانی کردند ولی پیامبر ماموریت یافته بود که بر اساس این نظر عمل کند پس خطاب به آنها فرمود لا ینبغی لنبی حرب « برای پیامبری که آماده رزم شده سزاوار نیست پس از آنکه لباس رزم پوشیده مجددا آن را از تن خود بیرون کند». این جمله پیامبر به تعبیر معروف، کلمه فصل یعنی حرف آخر بود و از نظر تحلیل هم حق با همین موضع گیری پیامبر است زیرا اگر پیامبر مجددا می پذیرفت که از نظر خود بازگردد و لباس رزم را از تن بیرون کند این کار، نظر پذیری پیامبر را به صورت وهن و سست در برابر دیگران نشان می داد، همانطور که برخی منافقان می گفتند «و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم” پیامبر “گوش” است یعنی به سخنان دیگران گوش فرا می دهد اما قرآن به آنها پاسخ می دهد که «همین حالت پیامبر به خیر و صلاح شماست».
یوسفی غروی جنگ احد را یکی از نمونه های نافرمانی مسلمانان از پیامبر دانست و گفت: در این جنگ پیامبر ۵۰ تن از تیراندازان ماهر را جلوی دره ای که پشت مسلمانان بود گمارد، چراکه سمت چپ مسلمانان کوه احد قرار داشت و آنها توجه به شکاف پشت خود نداشتند. اگر دشمن از پشت کوه حرکت می کردند و می خواستند از پشت مسلمانان نفوذ کند، مسلمانان در حال کارزار نمی توانستند حرکت مشرکین را ببینند پس پیامبر به آنها توصیه کرده بود که اگر دیدید مسلمانان مشرکین را تا مکه دنبال کردند از جای خود حرکت نکنید و اگر دیدید ما، مشرکین را حتی تا مکه هم راندیم شما از جای خود تکان نخورید البته این یک فرض تاکیدی بود نه اینکه یک کار معقولی باشد. خالدبن ولید و عکرمه فرزند ابوجهل هر کدام به همراه دویست نفر از پشت کوه احد، پشت مسلمانان رفتند اما ۵۰ تیرانداز با تمام تاکیدات پیامبر وقتی دیدند مسلمان ها به دنبال مشرکین رفتند و به خیمه های آنها رسیده اموالشان را به غنیمت بردند با این باور که دیگر زمینه تاکید پیامبر تمام شده است محل خود را ترک کردند و گفتند “تاکید پیامبر بر این بود که در میان کارزار جای خود را رها نکنیم حالا که جنگ سرانجام یافته است و دیگر معنا ندارد اینجا بمانیم” و توصیه های فرمانده شان در آنها تاثیر نکرد و یکی یکی از کوه پایین آمدند تا جایی که از ۵۰ نفر فقط ده نفر در اطراف کوه باقی ماندند.
استاد حوزه علمیه قم اظهار کرد: اگر بخواهیم نسبت سنجی کنیم یعنی درصد طاعت و معصیت اصحاب از پیامبر را نمونه بگیریم می بینیم که ۸۰ درصد از پیامبر مخالفت کردند و فقط ۲۰ درصد در اطاعت ماندند و این موجب شد خالدبن ولید و عکرمه با ۴۰۰ نیرو تنها در برابر ده نفر تیرانداز قرار بگیرند و از پشت مسلمانان سربرآوردند و پرچم ها را برافراشتند و مشرکین با یک نگاه دیدند که پرچمشان از پشت مسلمانان برافراشته شده است. زمانی که این وضعیت پیش آمد افرادی که مخالف خارج شدن از مدینه بودند شیر شدند و اعتراض کردند که نظر اولیه پیامبر این بود که در مدینه به حالت دفاع کامل بمانیم اما اکثریت جوانان نظر پیامبر را تغییر دادند پس آیه ای در مقام جواب بر آنها برآمد که «شما اگر می خواستید جواب جوان ها را بدهید لازم بود مقداری به جای موافقت اظهار مخالفت آن هم احیانا در حد اظهار کراهت و خشونت و کلمات درشت و خشن را داشته باشید اما آنها از اطراف شما پراکنده می شدند البته آنها اشتباه کردند و شما آنها را عفو کنید و باز اگر موضوع مشابهی پیش آمد به بهانه اینکه اینبار مشورت سر از چه نتایج غم باری برآورد دیگر مشورت را با آنها ترک نکن مصلحت مشورت آنقدر بالاست که حتی اگر احیانا نتایج ناشایستی داشت معذالک باز هم به لحاظ نتایج بهتر و برتر جا دارد که با مسلمانان مشورت کنی.
یوسفی غروی با بیان اینکه خداوند در قرآن، پیامبر را نسبت به مشورت مورد تاکید قرار داده است افزود: بر اساس تاکید پروردگار مبنی بر مشورت، پیامبر بعد از گذشت دو سال از جنگ احد، در جنگ خندق هم با مسلمانان مشورت کرد با این تفاوت که جنگ خندق برای اصل بیرون رفتن از مدینه و جنگیدن خارج از شهر نبود چون پیامبر بنا را بر این گذاشت که در جنگ ها باید از مدینه بیرون برود پس مشورت اینبار برای کیفیت دفاع بود که در این مورد سلمان فارسی تجربه ایرانی خودش را عرضه کرد که ما در جنگ هایی که عدد دشمن از ما بیشتر بود دور خودمان حصار “کنده” حفر می کردیم و این کلمه کنده به عربی تبدیل به خندق شد که خندق همان کلمه کنده فارسی است. پس جبرییل بر پیامبر نازل شد و مشورت سلمان فارسی را از سوی پروردگار مورد تصویب قرار داد.
این استاد حوزه، فتح مکه را از دیگر نمونه های اخلاق عملی پیامبر دانست و گفت: فتح مکه مظهر عطف پیامبر بود که عملی شد. مسلمانان مخصوصا انصار که در مدینه بودند در تمام جنگ ها تلاش ها، کوشش ها، شهدا، مجروحین و حتی معلولینی که در این جنگ ها یافته بودند همه را از چشم مشرکین قریش مکه می دیدند پس فریاد می زدند الیوم یوم الملحمه” امروز روز انتقام گیری است پس این شعار به گوش پیامبر رسید، چون ابوسفیان شب پیش با شفاعت عباس عموی پیامبر به حضور پیامبر رسید و اظهار کرد اسلام آورده است پس او از این شعار احساس خطر کرد که اگر این هشت هزار نفر لشگر پیامبر با اهل مکه بخواهند از آنها انتقام بگیرند و با این منطق وارد مکه شوند چه می شود پس وقتی عباس از سوی ابوسفیان این نگرانی را به گوش پیامبر رساند، بلافاصله به امام علی(ع) دستور داد که پرچم را از دست سعدبن عباده بگیرد و به دست پسر او دهد و امام علی(ع) طبق منطق پیامبر که منطق سخنگوی اصلی اسلام بود شعار را بر عکس کرد و فرمود «الیوم یوم مرحمه» امروز روز مرحمت اسلام است.
یوسفی غروی ادامه داد: مرحمت رسالت اصلی اسلام و قرآن کریم است پس امروز روز مرحمت الهی و امروز روز رعایت حرمت هاست؛ یعنی تا به آن روز که حدود ۲۰ سال از ظهور اسلام گذشته و مشرکین مکه با اسلام ضدیت، مخالفت و تمرد کردند اما در عین حال بعد از ۲۰ سال بی حرمتی مشرکین، امروز روز رعایت حرمت آنها است و این شعار امیرالمومنین بود و پیامبر اینگونه با مشرکین مکه حتی با ابوسفیان برخورد کرد که گله مندی او را چنین مورد توجه قرار داد و وقتی که مشرکین می ترسیدند و احتمال می دادند که باز جنگی در بگیرد و انصار بخواهند از آنها انتقام بگیرند، پیامبر خطاب به آنها فرمود “نظرتان چیست من با شما بعد از این همه سرشکستگی با اسلام چه کنم و آنها گفتند” برادر بزرگواری هستی یعنی می خواستند بگویند ما هم از طبقه عبدالله هستیم و شما برادرزاده ما پیرمردان قریش مکه هستی و پیامبر فرمود «اذْهَبُوا وَانْتُمُ الطُّلَقاءِ» یادتان باشد شما آزاد شدگان اسلام هستید یعنی امروز حق داشتم که از شما انتقام بگیرم اما بر خلاف تمام موازین عرفی در میان کل مردم از حق انتقام و قصاص می گذریم و شما را آزاد می کنیم. لذا حضر زینب(س) یزید را چنین صدا زد یابن طلقا ای فرزند آزاد شدگان جدم پیامبر؛ چرا که یزید فرزند معاویه فرزند ابوسفیان است که همه جزو آزادشدگان در روز فتح مکه هستند.
او در پایان خاطر نشان کرد: پیامبر به علم الهی و لدنی خود یعنی به علم غیب خود عمل نمی کرد بلکه در چند جریان مشابه در برابر کسانی که چنین توقعی را اظهار کردند فرمود «ما در میان شما به علم ظاهر عمل می کنیم و در مقام قضاوت، کسی توقع نداشته باشد که بخواهیم با علم غیب خودمان عمل کنیم ما به حسب ظاهر با آن ادله که در مجلسِ قضاوت، گواهی می دهند عمل می کنیم گرچه بر خلاف واقع باشد.» پس اصل در اعمال اولیا، انبیای الهی و ائمه اطهار بر حسب ظاهر است نه علوم غیبی و حقیقی و عندالهی.

بعد از پیامبر (ص) دین را به سمت ظواهر بردند: سیره فردی پیامبر(ص) در گفت و گوی شفقنا با دکتر دلشاد تهرانی

پیامبر(ص) با جامعه ای فرو رفته در ظلمات، تندی، تیزی، فقدان حلم، خشونت ورزی روبرو شد و وقتی علی(ع) از او پرسید: راه و رسم و سنت شما در تغییر دادن مردم جامعه جاهل چه بود؟ پیامبر(ص) فرمود: «محبت، بنیاد و اساس روش و سنت من است».
دکتر مصطفی دلشاد تهرانی، نویسنده و پژوهشگر نهج‌البلاغه و سیره نبوی و علوی، مرزبانی، پایبندی به کیفیت استخدام وسیله، ساده زیستی، اعتدال، استقلال، آزادگی و نظم و انضباط را از ویژگی های سیره فردی پیامبر(ص) دانست و اظهار کرد: چند عامل ما را از سیره پیامبر(ص) دور کرده است؛ بعد از پیامبر(ص) دین را به سمت ظواهر بردند و قدرت طلبان برای رسیدن به قدرت، مکنت و منزلت مردم را از دین دور کردند، مسلمانانی دین را بد فهمیدند یا نفهمیدند و در واقع توجه نکردند که دین برای چه آمده است، نظام تربیت دینی که پایبند به عهد و پیمان، عدالت خواه و آزادی خواه بود، آسیب دید و موارد دیگری به درون آن وارد شد.
او تأکید کرد: امروز باید مجموعه عواملی را که موجب فاصله گرفتن مسلمانان از حقیقت دین و سیره پیامبر(ص) شده است شناسایی کنیم و بفهمیم چه عواملی ما را از روح و اهداف دین و همچنین از سیره حقیقی پیامبر(ص) جدا و دور کرده یا به جایی رسانده است که برخلاف آن عمل می کنیم و در نهایت آنها را اصلاح کنیم.
ویژگی های جامعه زمان پیامبر(ص)
دکتر مصطفی دلشاد تهرانی در گفت وگو با شفقنا، ویژگی های جامعه زمان پیامبر(ص) را برشمرد و اظهار کرد: پیامبر(ص) با جامعه ای فرو رفته در ظلمات، تندی، تیزی، فقدان حلم، خشونت ورزی روبرو شد. امام علی(ع) در خطبه ۲۶ نهج البلاغه در تبیین و توصیف زندگی و اوضاع جاهلی می فرماید: «أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ؛ ای گروه عرب، شما اینطور زندگی می کردید؛ عَلَى شَرِّ دِینٍ؛ بدترین آیین را داشتید، وَ فِی شَرِّ دَارٍ؛ در بدترین خانه و منزلگاه زندگی می کردید، مُنِیخُونَ بَیْنَ حِجَارَهٍ خُشْنٍ وَ حَیَّاتٍ صُمٍّ؛ در منزلگاه های سخت اقامت داشتید، زندگی انسانی نداشتید، همدم مارهای گزنده بودید، تَشْرَبُونَ الْکَدِرَ؛ آب گندیده می آشامیدید؛ تَأْکُلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَکُمْ الْأَصْنَامُ فِیکُمْ مَنْصُوبَهٌ وَ الْآثَامُ بِکُمْ مَعْصُوبَهٌ؛ غذای ناگوار می خوردید، یکدیگر را می کشتید، ارتباطات و پیوندهای انسانی را قطع می کردید، بتان در میان شما برپا و گناهان و آلودگی ها به وجود شما پیوسته بود.
او ادامه داد: پیامبر(ص) در چنین فضایی آمد و با مردمانی که خیلی سرسخت بودند و در کنار بعضی از عادات خوب، عادات بسیار بدی داشتند و عادات بد آنها آنقدر پر رنگ بود که عادات خوب را می پوشاند و انواع فسادها و تباهی ها در میانشان رایج بود، روبرو شد؛ در این کویر ظلمت شرک و ستم، گل سرخ پر رحمت رویید و همه جا را به رنگ خودش درآورد.
رحمت و محبت شاه کلید موفقیت پیامبر در جامعه جاهلی بود
او رحمت و محبت را شاه کلید موفقیت پیامبر در جامعه جاهلی آن زمان دانست و تصریح کرد: یکی از علمای بزرگ اهل سنت عالمی است به نام قاضی عیاض، این فرد کتابی در مورد پیامبر نوشته به نام «الشفاء بتعریف حقوق المصطفی»، در آنجا خبری را از قول علی(ع) نقل می کند و می گوید که روزی علی(ع) نزد پیامبر(ص) رفت و از سنت آن حضرت پرسش کرد . می توان گفت سوال کرد که شما چگونه این جامعه را تغییر دادی؟ راه و رسم و سنت شما در تغییر دادن مردم چه بود؟ پیامبر(ص) در پاسخ به علی(ع) فرمود: «محبت بنیاد و اساس روش و سنت من است» یعنی من با محبت این کار را کردم، راه و رسم و سنت من تنها محبت بود. به عبارت دیگر شاه کلید راه و رسم پیامبر رحمت و محبت بود که موجب تغییر نظام جاهلی شد. در مثنوی مولوی بیانی است که گویای همین نکته است؛ «او به تیغ حلم چندین حلق را/ وا خرید از تیغ و چندین خلق را/ تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر/ بل ز صد لشکر ظفر انگیزتر» در حقیقت پیامبر(ص) شخصیتی داشت پر رحمت، سراسر محبت، پرحلم، بسیار بزرگوار و بخشنده که از صد لشکر نفوذ و قدرتش بیشتر بود.
این محقق و پژوهشگر سیره نبوی و علوی، افزود: اینکه قرآن کریم درباره پیامبر(ص) می گوید: «وَما اَرْسَلْناکَ اِلّا رَحْمَهً لِلعالَمینَ است» به واقع اینطور بود؛ پیامبر(ص) جلوه تمام عیار رحمت خدا در روی زمین برای انسان ها بود و توانست جامعه جاهلی و حتی سرسخت ترین دشمنان خود را تغییر دهد.
پیامبر با رحمت، محبت و مهر ورزیدن یک تروریست را مسلمان کرد
او برای تفهیم محبت و مهربانی پیامبر(ص) به مردم، نمونه هایی از رفتار پیامبر(ص) در موقعیت های مختلف را بیان کرد و گفت: پیامبر(ص) مکه را با جنگ فتح نکرد بلکه مکه با رحمت فتح شد و پیامبر پس از فتح مکه اعلام عفو عمومی کرد و سرسخت ترین دشمنان خود را بخشید. ابن هشام در سیره خود روایت کرده است که پس از فتح مکه و آرام شدن اوضاع آن پیامبر(ص) مشغول طواف شد و کسی از اصحاب و یاران کنار او نبود . یکی از دشمنان سرسخت پیامبر مردی به نام فضاله بن عمیر لیثی بود که خود راوی این داستان است . او می گوید که دیدم پیامبر(ص) در حال طواف است و کسی نزدیک او نیست، تصمیم گرفتم پیامبر را ترور کنم. آرام آرام به او نزدیک شدم. پیامبر(ص) در حال طواف به من رو کرد و گفت: تو فضاله ای؟ گفتم: بله ای رسول خدا! گفت: در پی چه کاری هستی، به چه می اندیشی؟ گفتم: ذکر خدا می گویم. پیامبر(ص) خندید؛ خنده ای که مرا آرام کرد و پس از آن گفت: بیا جلو، جلو رفتم، پیامبر به آرامی دستش را روی سینه من گذاشت، من تا لحظات قبل پر بودم از کینه پیامبر اما وقتی دستش را آن چنان با محبت روی سینه من گذاشت، من پر شدم از محبت پیامبر(ص). به من گفت، از خدا آمرزش بخواه و من هم بلافاصله گفتم استغفرالله؛ أَشْهَدُ أَنّ لَّا إِلَٰهَ إِلَّإ الله و أَشْهَدُ ان محمد رسول الله و مسلمان شدم. یعنی پیامبر با رحمت، محبت و مهر ورزیدن یک تروریست را تغییر داده است، به گونه ای که فضاله پس از آن یکی از مسلمانان محکم و استوار شد.
او در باب محبت و نیکی کردن به سخن خداوند در قرآن اشاره و اظهار کرد: در آیات ۳۴ و ۳۵ سوره فصلت، خداوند می فرماید: «نیکی کردن و بدی کردن یکسان نیست؛ بدی دیگران را به شیوه ای که نیکوتر است دور کن که اگر چنین کنی آن گاه آن که میان تو و او دشمنی است همچون دوستی نزدیک و مهربان گردد و از این صفت که بدی را به نیکی پاسخ دهند برخوردار نشوند مگر آنان که شکیبایی کنند و از این خصلت برخوردار نشود مگر آن که دارای بهره ای بزرگ [از خردمندی و کمال انسانی] است» آنچه پیامبر(ص) بیش از همه در دگرگون کردن انسان های جاهلی از آن بهره گرفت، همین محبت و مهربانی بود.
دلشاد تهرانی، نمونه دیگری از رحمت و محبت پیامبر در تحول بخشیدن به انسان ها را بیان کرد و گفت: نقل شده است که عربی بیابانی نزد پیامبر آمد و از وی تقاضای چیزی کرد. رسول خدا چیزی به او داد، اما آن مرد راضی نشد و ناسپاسی و جسارت کرد. اصحاب از حرکت آن مرد در خشم شدند و برخاستند تا با او برخورد کنند، ولی پیامبر به آنان اشاره کرد که آرام بگیرند. سپس اعرابی را با خود به منزل برد و مقداری دیگر به او داد و پرسید آیا راضی شدی؟ مرد عرب که وضع زندگی پیامبر و گذشت و بزرگواری او را دیده بود، گفت: آری، خدا خیرت دهد. آن گاه پیامبر به او گفت: آن چه تو در مقابل اصحاب من بر زبان آوردی موجب خشم آنان شد و مایلم این اظهار رضایتت را در مقابل آنان بیان کنی تا ناراحتی و خشم آنان نسبت به تو از بین برود. اعرابی پذیرفت و روز بعد به مسجد آمد. رسول خدا رو به اصحابش کرد و فرمود: این مرد اظهار می کند که از من راضی شده است، این طور نیست؟ و اعرابی گفت: چنین است. بدین ترتیب پیامبر آن مرد جسور و ناسپاس را رام و آرام و دوستدار خود کرد و نیز اجازه نداد هیچ تعرضی به او صورت گیرد.
او گفت: به نظر می آید که مهم ترین و برجسته ترین ویژگی شخصیتی پیامبر رحمت، مهربانی، محبت ورزی، گذشت، بزرگواری و بلندنظری آن حضرت است که اگر این ویژگی ها نبود اصلا امکان نداشت تغییری در آن جامعه پیدا شود. خداوند به روشنی و محکمی خطاب به پیامبر(ص) فرموده است: «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ به سبب رحمتی از جانب خدا تو با مردم ملایم و نرم خو شدی؛ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لانفضوا من حولک؛ اگر تندخو، سخت دل و خشن بودی قطعا از گرد تو پراکنده می شدند.»
مرزبانی، حریم داری و پروا پیشگی
او به برخی از ویژگی های سیره فردی پیامبر(ص) اشاره و اظهار کرد: مراد حقیقی از واژه سیره، اصول کلی، عملی و ثابت حاکم بر زندگی است و پیامبر(ص) هیچ گاه اصول سیره شان را زیر پا نگذاشتند. یکی از اصول سیره فردی پیامبر(ص)، اصل «مرزبانی، حریم داری و پروا پیشگی» است. پیامبر(ص) در زندگی خود یک انسان مرزبان بود. با اینکه بنیانگذار دین بود، اما هیچ مرز الهی را زیر پا نگذاشت و بیش از همه پایبند بود. پیامبر(ص) می فرمایند: «من از همه شما حدود، مرزها، حریم ها و پرواها را بیشتر پاس می دارم» وقتی انسانی به مردم می گوید که مرزبان باشید و حریم نگه دارید، اگر خودش بیش از همه این را رعایت کرد، شما شیفته او می شوید و این تغییرتان می دهد ولی وقتی سخنان زیبا گفته می شود، حق گفته می شود ولی خود آنهایی که می گویند، رعایت نمی کنند بلکه بیش از همه زیر پا می گذارند، معلوم است دین گریزی پیدا می شود و کسی علاقه مند به این دین نمی شود. آنچه در رفتار و زندگی شخصی پیامبر(ص) بیش از همه می درخشد، رعایت حریم و مرزبانی است. پیامبر(ص) هرگز به هیچ کس بد نگفت و دشنام نداد، به شدت مراقب بود که مبادا انسانی را بیازارد. گاهی بعضی ها پیامبر(ص) را آزردند و خشمگین ساختند ولی پیامبر باز دل آنها را به دست می آورد.
مترجم و شارح نهج البلاغه، در مقوله رعایت حریم و آزار نرساندن پیامبر(ص) به دیگران نمونه ای را بیان کرد و گفت: پیامبر به همراه سپاه خود پس از غزوه طائف و ثقیف به سمت جعرانه می رفت ، شخصی به نام ابورهم غفاری با شترش کنار شتر پیامبر حرکت می کرد. او کفش خشنی به پا داشت که این کفش زائده ای سخت و فلزی داشت. شترش به شتر پیامبر(ص) نزدیک شد و زائده کفش او با پای پیامبر(ص) برخورد کرد و پای ایشان به شدت به درد آمد. پیامبر(ص) با تازیانه ای که داشت، به پای او زد و گفت برو عقب! او هم عقب رفت. خودش نقل می کند که من خیلی ناراحت بودم. گذشته از اینکه پیامبر را مصدوم کرده بودم، خیلی می ترسیدم که مبادا آیه ای در این باره نازل شود. جایی اردو زدیم، من برای اینکه با پیامبر(ص) رویارو نشوم و مبادا آیه ای درباره من نازل شود، با اینکه نوبت من نبود که دام ها را به چرا ببرم، خواستم دام ها را به چرا ببرم و خودم را گم و گور کنم. از اطرافیان پرسیدم با من کاری نیست؛ گفتند پیامبر(ص) تو را خواسته است. با خود گفتم: حتما پیامبر می خواهد مرا توبیخ کند. نزد پیامبر(ص) رفتم، دیدم که لبخند به لب دارد. گفت ابورهم، تو به پای من زدی و پای مرا به درد آوردی و من هم با تازیانه زدم که پایت را عقب بکش، این گوسفند برای تو، از من راضی باش. من گوسفند را گرفتم و گفتم: رضایت خداوند و پیامبر(ص) از همه چیز برای من مهم تر است.
پیامبر هرگز از اطرافیان خود عیب جویی نمی کرد
او ادامه داد: پیامبر هرگز از اطرافیان خود عیب جویی نمی کرد و لغزش های آنان را به رویشان نمی آورد. خدمتکار پیامبر، انس بن مالک، نقل کرده است که پیامبر(ص) در تمام دوران مدنی که من در خدمتش بودم هرگز عیبی درباره غذا، رفتار و بدرفتاری نگرفت.
چیزی که پیامبر(ص) را می آزرد؛ دروغ بود
دلشاد تهرانی، در ادامه درباره حساست های پیامبر گفت: چیزی که پیامبر(ص) را می آزرد؛ دروغ بود. وقتی کسی از نزدیکان پیامبر دروغی می گفت، پیامبر(ص) رفتاری نشان می داد که او توبه کند و وقتی پیامبر احساس می کرد که توبه کرده، مهر و محبت بیشتری را بهره او می کرد.
پایبندی به کیفیت استخدام وسیله
او اصل «پایبندی به کیفیت استخدام وسیله» را از دیگر اصول مهم در سیره پیامبر عنوان کرد و گفت: پیامبر(ص) هیچ وقت برای پیشبرد کارهای خود در هیچ حوزه ای وسیله نادرست و ناپاک به کار نگرفت. در سخت ترین شرایط، هیچ وقت به وسیله نادرست متوسل نشد. انسان ها از نظر شخصیتی وقتی در فشار و تنگنا قرار می گیرند، استفاده کردن از وسیله نادرست را برای خود مجاز می دانند، اما پیامبر(ص) هرگز این کار را نکرد؛ از خبرها و تاریخ زندگی پیامبر، رعایت این اصل به وضوح مشخص است.
او در عدم استفاده پیامبر(ص) از وسایل نادرست برای پیشبرد اهداف، نمونه ای را بیان و اظهار کرد: نمونه ای مشهور که در اغلب منابع تاریخی و حدیثی شیعه و سنی آمده و آن این است که وقتی ابراهیم فرزند هفده، هجده ماهه پیامبر(ص) فوت کرد، همزمان با فوت او کسوف شد و خورشید گرفت؛ مسلمانان این دو را به هم ربط دادند و گفتند چون پیامبر(ص) غصه دار است و اشک وی سرازیر شده، آسمان هم گرفته است. پس اعتقاد مردم به پیامبر(ص) بیشتر شد . این خبر به گوش حضرت رسید و ایشان به شدت عصبانی و نسبت به این خرافه معترض شدند. سپس خواستند مردم جمع شوند و فرمودند: «خورشید و ماه دو آیه از آیات خدا و دو نشانه است که در نظام هستی کار خود را می کنند، برای مرگ و حیات کسی خورشید یا ماه نمی گیرد و اتفاق دیگری نمی افتد» سپس فرمودند: هرگاه چنین اتفاقی افتاد برخیزید و نماز آیات بخوانید.» در این موقعیت پیامبر(ص) می توانست سکوت کند تا به واسطه این گمان، اعتقاد مسلمانان به دین بیشتر شود و عده ای جذب شوند، ولی پیامبر حاضر نبود که از وسیله نادرست استفاده کند.

این محقق و پژوهشگر سیره نبوی و علوی، ادامه داد: گاهی در بعضی از جنگ ها اتفاق هایی افتاده و وسیله نادرستی پیش آمده که پیامبر به سرعت این وسیله نادرست را کنار زده است. یک نمونه بسیار عجیب، ماجرای محاصره دژ ثقیف است. در غزوه حنین، قبایل هوازن و ثقیف شرکت داشتند؛ قبایل هوازن شکست خوردند و ثقیفی ها خود را به قلعه شان رساندند، موضع گرفتند تا در شرایط بهتری حمله کنند .پیامبر دستور دادند که دژ ثقیف محاصره شود، محاصره طول کشید و تقریبا دو هفته ای گذشته بود و کار داشت تمام می شد و دشمن بسیار سرسخت و خطرناکی تسلیم می شد. گزارش هایی به پیامبر رسید مبنی بر اینکه در میان برخی از مسلمانان زمزمه هایی پیدا شده و آن زمزمه ها این است که ثقیفیان که در منطقه طائف هستند، زنانی زیبارو دارند و اگر ما این دژ را فتح کنیم، آنان را به دست می آوریم. گاهی آنان را توصیف هم می کردند . وقتی این گزارش ها به پیامبر(ص) رسید، پیامبر احساس کرد که در میان مسلمانان یک جریان بی اخلاقی در حال شکل گیری است و بعضی از آنها به هوس هایی آلوده شده اند؛ به همین دلیل پیامبر(ص) گفتند چنین پیروزی را نمی خواهیم و فرمان دادند که آماده بازگشت شوید. ولی مسلمانان حاضر نبودند چون خودشان را در آستانه پیروزی می دیدند. عمربن خطاب نزد پیامبر آمد که آیا باید برگردیم، رها کنیم؟! پیامبر فرمودند: بله! به همه بگویید به مدینه برمی گردیم؛ عمربن خطاب پرسید که آیا خدا اجازه نمی دهد، پیامبر(ص) فرمود: بله! و انشاء الله خداوند دل آنها را نرم خواهد کرد. محاصره را رها کردند و برگشتند و مدتی بعد ثقیفیان خودشان نزد پیامبر آمدند و اسلام آوردند. این نمونه نیز نشان می دهد که پیامبر حاضر نبود کار خود را با یک امر خلاف اخلاق که در میان سپاهیانش پیدا شده بود پیش ببرد هرچند که آن پیش بردن یک پیروزی بزرگ نظامی باشد

ساده زیستی و بی تکلفی
او یکی از اصول برجسته در سیره فردی پیامبر(ص) را «ساده زیستی و بی تکلفی» عنوان کرد و گفت: پیامبر به تمام معنا ساده زیست. هرگز از ساده زیستی دور نشد، به اشرافیت میل نکرد، بیزار بود از اینکه شبیه سلاطین باشد. این ساده زیستی در همه امور پیامبر از جمله پوشش، خوراک، رفت و آمد، نشست و برخاست و تعاملش با دیگران وجود داشت. ساده زیستی پیامبر به شکلی بود که گاهی در خیابان بدون دستار و با ساده ترین پوشاک می آمد؛ در شهر الاغ سوار می شد؛ وقتی هم حرکت می کرد، گاهی اگر کسی پیاده بود او را هم سوار می کرد. غذا بسیار ساده می خورد و بنده وار می نشست نه مثل سلاطین. وقتی که از مسجد بیرون می آمد گاهی اصحاب می خواستند دنبال او راه بیافتند، اما پیامبر(ص) اجازه نمی داد و هیچ کس حق نداشت پشت ایشان راه بیفتد؛ اجازه نمی داد کسی به او تعظیم کند و پیش پای او بلند شود.
دلشاد تهرانی، ادامه داد: انس بن مالک خدمتکار پیامبر می گوید؛ با وجود اینکه مسلمانان بیش از هر کس پیامبر را دوست داشتند، ولی وقتی وارد مجلس می شد پیش پای او بر نمی خاستند، چون می دانستند که این را خوش نمی دارد. همچنین نقل شده است که وقتی وارد مجلسی می شد، چنان بی تکلف، بی ریا و بی پیرایه بود که در همان نزدیک ترین جا می نشست و برای خود جایگاه ویژه قائل نبود. اجازه نمی داد کسی دست او را ببوسد، و آن را از عادات غلط ایرانیانی می دانست که دست سلاطین خود را می بوسیدند و از این حرکت به شدت بیزار بود. آنقدر ساده و بی تکلف رفتار می کرد که یاران پیامبر در عین اینکه ایشان برای آنها عظمت و ابهت داشتند، اما به راحتی با او سخن می گفتند و نظر می دادند. نقل شده که پیامبر(ص) در برخی جنگ ها جایی را به عنوان اردوی نظامی معین کرد، برخی از اصحاب که تجربه نظامی داشتند از پیامبر(ص) پرسیدند که این نظر وحی است یا نظر شخصی؟! پیامبر(ص) فرمود: نظر شخصی من است، گفتند اشتباه است در فلان جا اردو بزنیم بهتر است و پیامبر پذیرفت.
او گفت: بسیاری از سران و قدرتمندان لذت می برند از اینکه مردم از آنها بترسند؛ و پیامبر از این امور بیزار بود. روزی پیامبر در کوچه ای می رفت، عربی با پیامبر(ص) رویارو شد. آن ذهنیتی که از پیامبر داشت به علاوه آن شخصیت عظیم پیامبر، او را گرفت، لرزید، پیامبر جلو رفت، او را بغل کرد و سپس به او گفت، راحت باش، من که پادشاه نیستم، من هم مثل شما، فرزند زنی هستم که گوشت خشکیده می خورد. پیامبر(ص) همواره اصرار داشت که مردم او را مثل خودشان بدانند و فاصله ها را برمی داشت. در روابطش با دیگران تکلف نداشت و می فرمود: «من و پرواداران امت من از تکلف بیزاریم» پیامبر آن قدر از تکلف بیزار بود که اجازه نمی داد سخنان غلو آمیز درباره او بگویند و تعریف و تمجید کنند. زمانی عده ای نزد پیامبر آمدند و گفتند، ای رسول خدا اجازه دهید ما همان سخنانی را که مسیحیان درباره مسیح می گویند درباره شما بگوییم، پیامبر(ص) سخت برآشفت که درباره من غلو نکنید، درباره من فقط بگویید «بنده خدا» و این چیزی بود که حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص) بیش از همه چیز دوست داشت.
اعتدال و میانه روی
او «اعتدال و میانه روی» را از دیگر اصول در سیره فردی پیامبر دانست و اظهار کرد: پیامبر(ص) هرگز افراط و تفریط نکرد و معتدل بود و تلاش می کرد که مسلمانان معتدل شوند لذا سیره نویسان و کسانی که وصف کننده پیامبر بودند و نیز ائمه گفته اند که پیامبر(ص) معتدل الامر بود. خداوند در قرآن مسلمانان را انسان هایی نمونه می خواهد تا الگوی دیگران باشد و می فرماید: «وَکَذٰلِکَ جَعَلناکُم أُمَّهً وَسَطًا لِتَکونوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ؛ شما را این گونه امت وسط قرار دادیم تا برای مردم الگو باشید» به عبارت دیگر مسلمان کسی است که دیگران از او الگوی سبک زندگی معتدل می گیرند؛ هر غیرمسلمانی که به مسلمانی می نگرد، باید چنان این مسلمان را لطیف، رحمانی، زیبا، معتدل، خیرخواه و دوست داشتنی ببیند که برای او الگو شود. مسلمانی این نیست که کسی او را ببیند و از دین گریزان شود لذا خداوند می گوید که شما باید گواه و الگو برای همه مردم باشید و پیامبر الگو، گواه و شاهد شماست. وَیَکونَ الرَّسولُ عَلَیکُم شَهیدًا؛ به پیامبر(ص) نگاه کنید، خودتان را معتدل کنید، بعد اگر شما انسان ها و جامعه معتدل بودید، آن وقت دیگران هم به شما تأسی می کنند و اسلام اینگونه پیش می رود. منطق قرآن و سیره پیامبر این نیست که اسلام با زور، قدرت مداری، جنگ و شمشیر پیش رود، منطق قرآن این است که شما انسان ها و جامعه نمونه ارائه کنید، اگر این کار را کردید، دیگران هم به شما تأسی خواهند کرد.
استقلال
دلشاد تهرانی، دیگر اصل برجسته سیره فردی پیامبر(ص) را «استقلال» دانست و افزود: پیامبر یک انسان روی پای خود ایستاده بود، به کسی تکیه نمی کرد، وابسته نبود، تحت تاثیر این و آن قرار نمی گرفت، دیگران او را اداره نمی کردند و برای او تصمیم نمی گرفتند و بار زندگی او بر دوش دیگران نبود.
اگر کسی اهل کار نباشد، از راه دینش نان می خورد
او ادامه داد: پیامبر با اصحاب در یکی از سفرها اردو زده بودند، یک مرتبه برگشتند، اصحاب گفتند، کجا می روید، پیامبر(ص) فرمود، زانوی شترم را نبستم، می روم آن را ببندم، گفتند ما این کار را برای شما انجام می دهیم، پیامبر گفت، من می دانم شما حاضرید این کار را برای من انجام دهید ولی هر کس باید کار خودش را خودش انجام دهد. بعد فرمودند هرگز در کارهای شخصی خود از دیگران کمک نخواهید و به دیگران تکیه نکنید اگر چه برای قطعه ای چوب مسواک باشد. پیامبر(ص) همواره این را به عنوان یک اصل در زندگی خانوادگی، روابط اجتماعی و سایر مسایل رعایت کرد. پیامبر هرگز در خانه دستور نداد، هیچ وقت نگفت برای من این کار را انجام دهید، به همسران خود دستور نمی داد. پیامبر(ص) با رفتار خود به اصحاب و همگان نشان می داد که نمی خواهد با دیگران متمایز باشد، همین مساله باعث می شد که روحیه استقلال را به جامعه تزریق کند. یعنی اگر قرار است یک جامعه مستقل باشد، روی پای خود بایستد و هر کس کار و تلاش کند، باید این روحیه در آنها وجود داشته باشد، روحیه سربار بودن، جامعه را وابسته می کند. پیامبر می فرمود که اگر کسی اهل کار و تلاش کردن و ایستادن روی پای خودش نباشد، از راه دینش نان می خورد. گاهی از کسی نزد پیامبر تعریف می کردند، ایشان بلافاصله سوال می کرد که آیا او حرفه ای دارد و کار می کند و روی پای خودش ایستاده است؟! اگر می گفتند نه! پیامبر(ص) می گفت از چشمم افتاد.
آزادگی و حریت
این محقق و پژوهشگر سیره نبوی و علوی، یکی دیگر از اصول اصلی در سیره فردی پیامبر(ص) را اصل «آزادگی و حریت» دانست و افزود: پیامبر یک انسان آزاده به تمام معنا بود. یعنی انسان از غیر خدا آزاد شود و فقط بنده خدا باشد و تنها در برابر او سر خم کند؛ پیامبر اینگونه بود و برای همین آمد که انسان ها را آزاد کند تا اسیر نفسانیات، خودخواهی ها و ظلم و ستم دیگران نباشند. انسانی که آزاده می شود، از غل و زنجیرها آزاد می شود، و این در رفتار و روابط او نمود پیدا می کند. به عنوان مثال در روایات ما آمده است که انسان آزاده کینه هیچ کسی را در سینه ندارد و پیامبر(ص) کینه هیچ کس حتی ابوسفیان را نداشت تا جایی که نه فقط در فتح مکه خانه ابوسفیان را خانه امن اعلام کرد که پس از فتح مکه و آرام شدن اوضاع آن او را به عنوان فرمانده به مأموریت فرستاد.
او ادامه داد: آنقدر دل پیامبر بی کینه بود که قاتل حمزه سید الشهدا را بخشید. آنقدر این دل بی کینه بود که وقتی بعد از غزوه احد از پیامبر خواستند که مشرکان را نفرین کند و از خدا بخواهد بر آنان عذاب نازل کند .پیامبر برای آنها طلب مغفرت کرد و گفت خدایا این ها را ببخش، این ها نمی فهمند، نادان و جاهل اند.
او یکی از آثار آزادگی را با حیایی عنوان کرد و گفت: انسان وقتی آزاده می شود، با حیا می شود، حریم نگاه می دارد و به هیچ حریمی تعدی نمی کند، بی حیایی از اسارت و بندگی نفس است. کسانی که با پیامبر در تعامل بودند، گفته اند که ایشان چنان با حیا بود که اگر کسی چیزی از پیامبر می خواست و خلاف شرع و دین نبود، نه نمی گفت. گاهی اتفاق هایی پیش آمد که آنها نسبت به پیامبر بی حرمتی می کردند، اما پیامبر(ص) در مقابل، حریم آنها را ندرید. روزی اتفاقی پیش آمد و پیامبر رازی را با بعضی از همسرانش در میان گذاشت که این بین من و شما بماند، زنان این راز را فاش و پخش کردند، پیامبر از آنها گله نکرد، با آنها برخورد نکرد بلکه درباره آنها آیه نازل شد.
دلشاد تهرانی، ادامه داد: پیامبر به دلیل این آزادگی، گشاده رو هم بود. با هیچ کس روبرو نمی شد مگر اینکه لبخندی به او می زد و خوشرو بود. بنابراین یک انسان آزاده از انواع تنگی ها آزاد می شود. و این چیزی است که در میان بخشی از کسانی که خودشان را منتسب به اسلام می دانند، دیده نمی شود. بخشی از مسلمانان پر از تنگ نظری، تنگ دلی، تنگ رویی و سخت گیری اند.
نظم و انضباط
او «نظم و انضباط» را به عنوان یکی از اصول زیبا در سیره فردی پیامبر(ص) توضیح داد و گفت: پیامبر یک انسان به شدت منضبط بود. ساعات زندگی او معین بود، اوقات پیامبر تقسیم شده بود و همه می دانستند و می توانستند خودشان را با آن تنظیم کنند، گویا پیامبر ساعت بود، یک ساعت عینی که هر کس به پیامبر توجه می کرد، می توانست از روی کاری که ایشان انجام می داد، بداند که الان چه وقتی است. یک وقت از اوقات پیامبر(ص) اختصاص به خانواده اش داشت؛ یک وقت اختصاص به جامعه و مدیریت داشت و یک وقت هم اختصاص به خودش داشت. آن وقتی که به خودش اختصاص داشت، دو قسمت می شد، یک وقت شخص خودش، یک وقت، شخص خودش در تعامل با دیگران. آنقدر پیامبر(ص) منظم بود که همه چیز ایشان اسم و جای معین داشت . آنقدر پیامبر منظم بود که در مسجد کوچک مدینه یک نظام منضبط درست کرده بود؛ مسجد مدینه ستون هایی از نخل داشت که روی آنها سقفی از برگ های نخل، زده شده بود، هرکدام از این ستون ها اسمی داشت، پیامبر(ص) کنار هر ستون که می نشست مسلمانان می فهمیدند زمان چه کاری است. مثلا در کنار یک ستون که می نشست می دانستند که این ستون، ستون جلسات است. مسوولان مدیران و کسانی که می آمدند با پیامبر مشورت کنند، به آنجا می رفتند. ستون دیگر ستون درد و دل بود، کسی گناهی کرده و طلب مغفرت می خواست یا مساله شخصی داشت، به پیامبر(ص) مراجعه می کرد.
او ادامه داد: پیامبر به قدری منظم بود که وقتی به نماز می ایستاد به صف های پشت سر می گفت منظم بایستید، در میان شما خلل و نفوذ نباشد، صفوف باید در یک خط مستقیم باشد و نامنظم نباشد . پیامبر این چنین مسلمانان را منظم می کرد. پیامبر(ص) در خانه هم بسیار منظم بود، اهل خانه می دانستند که پیامبر در وقتی که برای آنها گذاشته چگونه عمل می کند، کاملا زمان بندی شده و معین بود. حتی اعضای خانه می دانستند که ایشان چه کارهایی را عهده دار است، مثلا شیر بز را پیامبر می دوشد، دَرِ خانه را پیامبر می گشاید، پیامبر(ص) خانه را جارو می کند و دوخت و دوز می کند.
بعد از پیامبر(ص) دین را به سمت ظواهر بردند
او در پاسخ به اینکه چرا جمعی از مسلمانان امروز برخلاف پیامبر نرم خو و مهربان نیستند و تندخو و خشن اند و از آموزه های حضرت محمد(ص) فاصله گرفته اند؟ گفت: این مساله باید مورد بررسی دقیق و همه جانبه قرار گیرد. آن چیزی که اجمالا به نظرم می آید، این است که چند عامل ما را از روح قرآن، اهداف دین، راه و رسم و سیره نبوی و پیامبر به عنوان عینیت قرآن دور کرده است. یکی از عوامل این است که بعد از پیامبر(ص) در عصر خلفا، امویان و بعد هم عباسیان و دیگران، دین را به سمت ظواهر بردند، ظواهر دین را اصل و روح و اهداف دین را محو کردند. وقتی روح دین لاغر شود، هدف های دین نیز لاغر و ظواهر آن عریض می شود و بالطبع ما از لطافت، مهربانی، آزادگی و ویژگی هایی که اشاره کردم، دور می شویم. دومین مساله نقشی است که حکومت ها بازی کردند و مردم در زیر سایه حکومت های ستمگر قرار گرفتند؛ استبداد، انسان را خشن می کند و تندخویی لطافت ها را از بین می برد. مثلا اگر شما در یک محیطی، تندی و خشونت ورزی کنید، کسانی که در آن محیط اند ، آنها هم روحیه خشن پیدا می کنند؛ در آموزه های ائمه نیز این مساله به صراحت مطرح شده است.
بعد از پیامبر(ص) قدرت طلبان برای رسیدن به قدرت، مکنت و منزلت مردم را از دین دور کردند
دلشاد تهرانی، ادامه داد: همچنین بعد از پیامبر(ص) یک جریان قدرت طلبانه پیدا شد که به سه چیز می اندیشید، قدرت، مکنت، منزلت؛ و برای رسیدن به این ها، مردم را از حقیقت دین دور کردند چون اگر دین به معنای حقیقی آن حضور داشته باشد قدرتمداران و زورگویان و چپاولگران و مزوران نمی توانند به خواسته های خود برسند. امام صادق(ع) به یکی از اصحاب خود عمار بن أبی أحوص فرمود: «وقتی با مردم تعامل می نمایی و آنها را دعوت می کنی و می خواهی مدیریت و سیاست کنی، با مردم با تندی، تیزی و خشونت رفتار نکن، آیا نمی دانی که سیاست و حکومت بنی امیه بر سه چیز: شمشیر، خشونت و ستم استوار است؛ و سیاست، مدیریت و حکومت داری ما بر ملایمت، مدارا و مهر ورزیدن، معاشرت نیکو، ملاحظه انسان ها را کردن و پروا دارانه عمل کردن و کار و تلاش استوار است.» بنابراین حکومت ها برای رسیدن به مقاصدشان بنایی را گذاشتند که این بنا مردم را هم آلوده کرد.
بدفهمیدن و نفهمیدن دین؛ از عوامل فاصله گرفتن مردم از آموزه های پیامبر(ص)
این محقق و پژوهشگر سیره نبوی و علوی، بدفهمیدن و نفهمیدن دین را یکی از عوامل فاصله گرفتن مردم از آموزه های پیامبر(ص) عنوان کرد و گفت: مسلمانانی دین را بد فهمیدند یا نفهمیدند و درواقع توجه نکردند که دین برای چه آمده است، دین می خواهد چه کند و با دینداری چه چیزی می خواهد اتفاق بیفتد. به تعبیر دیگر تحریف هایی در مفاهیم دین اتفاق افتاد، اندیشه های خلاف روح دین به اسلام سرایت کرد و کسانی هم دین را خواسته و ناخواسته تحریف کردند.
نظام تربیتی دینی آسیب دیده است
او آسیب دیدن نظام تربیتی دینی را نیز از دیگر عوامل دانست و اظهار کرد: در نظام تربیتی دین باید به گونه ای عمل شود که انسان ها رحمانی، لطیف، بزرگوار، بخشنده، راستگو، پایبند به عهد و پیمان، حقوق مدار، عدالت خواه و آزادی خواه شوند، اما این نظام تربیتی آسیب دید و موارد دیگری به درون آن وارد شد.
دلشاد تهرانی، در پایان تأکید کرد: امروز باید مجموعه عواملی را که موجب فاصله گرفتن مسلمانان ازحقیقت دین و سیره پیامبر(ص) شده است شناسایی کنیم و بفهمیم چه عواملی ما را از روح و اهداف دین و همچنین از سیره حقیقی پیامبر(ص) جدا و دور کرده یا به جایی رسانده است که برخلاف آن عمل می کنیم و در نهایت آنها را اصلاح کنیم.

 

مهدوی راد در گفت و گو با شفقنا: جامعه اسلامی برای نجات از این تکه پاره شدن به سیره رسول الله بازگردد
حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی مهدوی راد معتقد است: زمان پیامبر(ص) همه مردم اعم از سیاه، سفید و رنگین پوست در یک سو و در یک جهت” الله” می گفتند و حرکت می کردند و امروز هم اگر جامعه اسلامی وحدت و همسویی بخواهد، اگر جامعه اسلامی بخواهد از این تکه پاره شدن نجات پیدا کند باید به سیره رسول الله بازگردد.
متن گفت و گوی شفقنا با حجت الاسلام دکتر محمدعلی مهدوی راد را در ادامه می خوانید:
* اگر بخواهیم زندگی پیامبر(ص) را تحلیل کنیم مهمترین وقایع تاریخی زندگی پیامبر که بتوان در زندگی امروز از آنها الگو گرفت چیست؟
مهدوی راد: مجموعه حیات اجتماعی، عقیدتی، فکری، سیاسی و اخلاقی رسول الله را می توان به سه دوره تقسیم کرد: دوره اول زندگانی حضرت از آغاز تولد تا بعثت، دوم: از بعثت تا هجرت و دوره سوم از هجرت تا رحلت پیامبر است و آنچه که برای ما مسلمانان به عنوان مومنان و معتقدان به حجت سیره رسول الله مهم است، دوره دوم و سوم یعنی از بعثت تا هجرت و از هجرت تا وفات است. مورخان اغلب یک مرحله ای را به عنوان مرحله پنهانی و مرحله دیگر را مرحله علنی دعوت پیامبر تصویر کردند و به مرحله پنهانی نگاه های متفاوتی دارند، گرچه نگاه تاریخی قرآنی تایید نمی کند که پیامبر حدود سه سال هیچ ابلاغی نداشته است و همه امور در خفا انجام می شد اما آنچه به نظر درست می رسد این است که تشکیلات فکری رسول الله مخفی بود ولی عملا تبلیغ و جمله مبارک “لا اله الا الله” را هم خودشان و هم یارانشان به کار می بردند که این خود حالت علنی داشت. به تعبیر علامه طباطبایی همین سوره “مدثر” یکی از دلایل این است که از همان آغاز، رویارویی ها در دعوت پیامبر شروع شده بود و این نگاه قرآنی و تامل در آیات قرآنی آن چیزی است که تاریخ را تکذیب می کند و بر همین باور است که تبلیغ در همان سه سال هم صد درصد مخفی نبوده است و شخصیت رسول الله عین کتابی که عرضه کرده است ابعاد گسترده و متفاوتی دارد.
* امروز آن وجوه از شخصیت پیامبر اسلام که انسان باید به آن بپردازد و آنهایی را که باید بیشتر از وجوه دیگر برای خود مقتدا بسازد، چیست؟
مهدوی راد: من در پاسخ باید بگویم که ما امروز بیشتر از هر چیز دیگر به یک خوانش متفاوت، تفسیر متغیر و تحلیل دیگری از سیره رسول الله نیاز داریم که من اسم آن را وصف انسانی، یا به تعبیر دیگر شان و شئون اخلاقی پیامبر می گذارم و این مساله به نظر من بسیار با اهمیت است. یعنی جامعه اسلامی و اقالیم قبله به عنوان عام که هم شیعه و هم سنی را در بر بگیرد به قرائت های مختلفی که می تواند از مکتب پیامبر داشته باشد نیازمند هستند. ما نیازمند آن هستیم در این فضای آشفته و به هم ریخته و فضایی که متاسفانه مسلمان روی مسلمان اسلحه می کشد بازگشت به شخصیت رسول الله به عنوان یک انسان رئوف، مهربان و سرشار از مهر کرامت و حرمت نهادن به شخصیت انسانی داشته باشیم. آنچه در این روایت متبلور شده است و رسول الله فرمودند “مثل آفتاب باش و به همه بتاب؛ مرزبندی نکن چنان باش که همه از برکت نیکی وجود تو استفاده ببرند و لازمه اش این است که رأفت و عقلانیت را در جامعه بگسترانی”.
* چه مواردی و نمونه هایی از رفتار و گفتار عملی پیامبر را می توانید مثال بزنید که نوع نگاه ایشان به مقوله رحمت میان مسلمانان و بخشش را تبیین کند؟
مهدوی راد: نمونه هایی از این خوانش در سیره پیامبر فراوان است. وقتی جوانی از بادیه آمد و در محضر رسول الله نشست که سوالی بپرسد چشمش که به چهره پیامبر افتاد، ابهت پیامبر او را گرفت. حضرت علی(ع) که بهترین کسی است که می تواند چهره آن بزرگوار را وصف کند می فرماید «چون او را می نگریستی ابهتش تو را به فروتنی می کشاند و چون اندکی با او انس می گرفتی، مانوس می شد و عاشقش می شدی و چون بیشتر با او زندگی می کردی به این باور می رسیدی که او همتا و بدیلی ندارد» این ابهت باعث شد که این جوان اندکی به لکنت زبان افتد و پیامبر خطاب به او فرمود «برادر عزیز من، بر خودت آسان بگیر! من که شاه نیستم. من پسر همان زنی هستم که در بیابان و چراگاه گوشت سرخ شده خشک شده می خورد یعنی من یکی مثل خودت هستم». وقتی رسول الله با یارانش در مکانی اطراق کرده بود به یارانش فرمود «به پا خیزید و مقدمات پذیرایی را از خود فراهم کنید» پس هر کسی کاری آماده می کرد پیامبر هم شروع به جمع کردن هیزم برای آتش شد اما یاران پیامبر آمدند و دست پیامبر را گرفتند که یا رسول الله ما هستیم و کارها را انجام می دهیم؛ پیامبر فرمود «من هم مثل شما هستم من دوست ندارم که تافته جدا بافته از شما باشم و در میان خود و شما یک شأنیت خاصی قایل شوم». اصحاب پیامبر می گفتند که وقتی رسول الله وارد مسجد می شود به صورت حلقه ای می نشینیم که کسی نداند مهتر این مجموعه کیست. اینگونه رفتارها در سیره پیامبر بسیار یافت می شود همانطور که قرآن هم چهره پیامبر را اینگونه تفسیر می کند چون تو رئوف بودی دورت جمع شدند و همراهت گشتند و«َلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ» اگر سخت گیر بودی و چهره در هم می کشیدی از گرد تو پراکنده می شدند».
همچنین روزی شخصی جلوی مسجد از پیامبر درخواستی داشت اما پیامبر نمی توانست آن را عملی کند البته آن شخص مومن به پیامبر هم نبوده و اسلام نیاورده بود. پس جسارت تندی به پیامبر کرد و برخی از مومنان هم با مشاهده این صحنه به پا خاستند که او را مجازات کنند اما پیامبر فرمود «چنین نکنید» و بعد با نهایت مهر با آن مرد صحبت کرد که «من نمی توانم آنچه را که شما می گویید عملی کنم چرا سخت می گیرید اگر مشکلی داری به منزل برویم شاید انشاءالله بتوانیم مشکلت را حل کنیم» او همراه رسول الله وارد خانه پیامبر شد؛ از خلق نیک و برخورد انسانی پیامبر شکست و گفت این آیینی را که آوردی بر من عرضه کن و نهایتا اسلام آورد. پیامبر خطاب به او فرمود «آنهایی که در مسجد می خواستند به تو حمله کنند اکنون برادران تو هستند خوب نیست که مؤمن از مؤمن کینه ای بر دل داشته باشد، به مسجد برویم و از آنها عذرخواهی کنید. بعد پیامبر رو به یارانش کرد و گفت «مَثَل من با شما مثل آن شخصی است که شترش فرار کرده بود، همه بیرون آمدند و فریاد می زدند “شتر شتر” یکی سنگ می انداخت و دیگری چوب و همه می دویدند تا شتر را بگیرند اما شتر بیشتر رم می کرد، صاحب شتر به مردم گفت از شما ممنون هستم یاری هایتان را برای خودتان نگه دارید، اجازه دهید من به درد خودم برسم و شتر را خودم پیدا کنم؛ پس اندکی علف بر دست گرفت و به طرف شتر رفت و با مهربانی و همان صوتی که مرسوم بود او را فراخواند دید شتر آرام آرام برگشت، دستی به سر او کشید و شتر را خواباند و بار را بر او نهاد. پس اگر من دیروز جلوی شما را نمی گرفتم و شما بدان جهت که این مرد به من جسارت کرده به او حمله و توهین می کردید، خدایی نکرده کشته می شد درحالی که او با حالت مهر ورزی ایمان آورده و مسلمان شده است و برادر مومن شماست. رسول الله مظهر کرامت و انسانیت بود. حقیقتا اگر آموزه های قرآن درباره انسان، کرامت و حرمت انسان در جامعه رقم زده شود بی نظیر خواهد بود. همانطور که وقتی از ام سلمه همسر وفادار رسول لله سوال کردند که خلق و خوی پیامبر را در یک جمله برای ما تعریف کن و در یک جمله ترسیم کن که سلوک فردی و اجتماعی رسول الله چگونه بود پاسخ داد اخلاق، رفتار و گویش پیامبر تبلور عینی قرآن کریم بود و ما امروز نیاز به یک چنین پیروی از پیامبر در جامعه داریم.
* ویژگی های فردی و اجتماعی پیامبر و نوع رفتار او چه تاثیری در وحدت مسلمانان و انسجام اجتماعی جامعه داشت؟
مهدوی راد: در زمان پیامبر(ص) همه زیر یک پرچم بودند؛ مردم اعم از سیاه، سفید و رنگین پوست در یک سو و در یک جهت “الله” می گفتند و حرکت می کردند و امروز هم اگر جامعه اسلامی وحدت و همسویی بخواهد، اگر جامعه اسلامی بخواهد از این تکه پاره شدن نجات پیدا کند باید به سیره رسول الله بازگردد. مگر قرآن کریم یاران و همدلان پیامبر را ترسیم نکرده است که «اشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» تبلور این آیه، اول در خود رسول الله است و مومنان و صحابی به اقتدای رسول الله اینگونه هستند. جامعه اسلامی و مسلمانان به این حقیقت توجه کنند که آیا این جامعه اسلامی همان جامعه اسلامی است که پیامبر می خواهد؟ پیامبر در یک جمله در نکوهش جامعه جاهلی فرمودند که “بارضٍ عالمها ملجم و جاهلها مکرم” جامعه جاهلی جامعه ایست که خردمندان و اندیشه ورزان را خفه کردند و غوغا سالاران و یاوه گویان را تکریم کردند. جامعه و کشورهای اسلامی فکر می کنند که واقعا در جامعه آنها عالمان و اندیشه ورزان چقدر حرکت دارند؟ غوغاسالارانی که همسو با سیاست های آمریکا حرکت می کنند چقدر از نظر چشم آنها منفور هستند؟ چرا جامعه اسلامی متاسفانه همسو با دشمن و هم آوا با دشمن است و خشم و کین در میان خود دارد؟ چرا جامعه اسلامی به این مساله نمی اندیشد که رسول الله خواسته است که آنها با مومن بودن جامعه برتر باشند. مهمترین نقش چهره سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، اعتقادی و رفتاری پیامبر که به تعبیر قرآن اسوه مسلمانان است همین است که به یک همگامی و همدلی برسیم.
* در سخنان خود اشاره کردید که در زمان پیامبر همه مردم اعم از سیاه و سفید و رنگین پوست زیر پرچم اسلام بودند در حالی که در جامعه زمان حیات پیامبر تعصبات قومی و قبیله ای زیادی حاکم بود که اگر این تعصبات از بین نمی رفت دعوت پیامبر به نتیجه نمی رسید پس پیامبر چگونه به اصلاح جامعه پرداخت؟
مهدوی راد: پیامبر هم به لحاظ سخن و قانون این مرزها را تبیین کرد و هم عملا به آنها نشان داد و هم لحظه به لحظه ناظر بر این قضایا بود. وقتی که اوس و خزرجی ها که از انصار و یاران پیامبر بودند نزدیک بود با یک حادثه کوچک آتش کین را همانند روزگار جاهلی بین خود شعله ور کنند پیامبر به آنها گفت «چرا چنین می کنید؟ به یاد آورید روزهایی را که شما در آستانه افتادن به گودال آتش کین بودید که خدای سبحان دلهای شما را به هم نزدیک کرد چرا باز می خواهید بازگردید به آن جایی که بودید». پیامبر اموالی را که در غزوه حنین به دست آورده بود میان طلقاء تقسیم کرد که قریشی ها هم به همراه پیامبر به مدینه آمده بودند و زیر سایه پیامبر زندگی می کردند. انصار اندکی از این کار دلگیر شدند و به پیامبر گفتند “ای پیامبر ما به تو یاری رساندیم و خانه هایمان را بین تو و یارانت تقسیم کردیم آیا این نتیجه اش است؟” پیامبر در جواب آنها فرمود «درست می گویید اما من برای اینکه دل های آنها را به خودم و شما و مجموعه این تفکر نزدیک کنم، غنایم را بین آنها تقسیم کردم در واقع خدا به من فرمود که غنایم را بین آنها تقسیم کنم. خدا به آنها غنایم را داده اما به شما، مرا داده است؛ من یار شما هستم و شما یار من هستید». پس بزرگ انصار در جواب پیامبر گفت به نام خدا و یار خدا، ما را حرکت ده که برای دفاع از تو به دریای خون خواهیم رفت؛ بنابراین پیامبر عملا با نشان دادن مرزها، اسوه قرار دادن خود و نشان دادن حقیقت جامعه را هدایت می کرد. پیامبر با آنچه که در مدینه به عنوان اولین آیین نامه همزیستی مسالمت آمیز که معروف به وثیقه المدینه است، جامعه را هدایت کرد که این مجموعه به لحاظ حقوق بین الملل هم تاکید شده است که عالی ترین سند زندگی مسالمت آمیز حتی برای همدلی با غیرمسلمانان است به شرط آنکه در مقابل حقیقت گردن فرازی نکنند.

مانیفست آزادیخواهی در اندیشه پیامبر(ص) در گفت وگوی شفقنا با محمد مقدم: برخی حکومت ها در کشورهای اسلامی روح آزادی و انتخاب را از مردم گرفتند
«رسالت پیامبر(ص) بر سه بنیاد اساسی آگاهی، آزادی و مسوولیت پذیری است؛ اصول دین باید براساس تحقیق و آگاهی دریافت شود؛ انسان در انتخاب مسیر، آزاد و براساس همین آگاهی و آزادی، مسوول ساختن شخصیت خود و جامعه است».
اینها جملات حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد مقدم، معاون بین الملل موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) است که مانیفست آزادیخواهی در اندیشه پیامبر(ص) را عدم پذیرش خمودی در میان پیروان ایشان می داند و به شفقنا می گوید: عمده ترین مساله ای که امروز رسالت همه ماست، ایجاد آگاهی در جامعه است. وقتی انسان ها به رشد و آگاهی لازم نرسند، خود نشان دهنده این است که به خمودی تن می دهند؛ بیشتر جهان اسلام گرفتار حکومت های استبدادی است و تمام تلاششان این است که روح آزادی و انتخاب را در درون شهروندان خود خاموش کنند. شاید اگر مردم جهان اسلام آزاد بودند و می توانستند خودشان گزینش و انتخاب کنند، طور دیگری عمل می کردند.
او ایجاد آگاهی و گسترش حوزه شناخت و شعور در جامعه را وظیفه سر رشته داران، متولیان فکر و فرهنگ در هر جامعه ای می داند.
متن گفت وگوی شفقنا با دکتر مقدم را می خوانید:
* پیامبر فرمودند: «احب الجهاد الی الله عز وجل کلمه حق تقال لامام جائر؛ بهترین جهادها در پیش خدا سخن حقی است که به پیشوای ستمکار گویند» آیا این حدیث را می توان به عنوان مانیفست آزادیخواهی در اندیشه پیامبر (ص) تعبیر کرد؟
مقدم: دقیقاً همینطور است. این پیام درحقیقت دادن شخصیت و هویتی است که پیامبر به پیروان خود می دهد و می گوید که انسان ها خمودی نپذیرند و بدانند که تغییر در سایه تلاش و اراده انسان هاست لذا آنها را تشویق می کنند و می گویند بهترین مسیر، مسیری است که تو با کسانی مبارزه کنی که جلوی آگاهی، آزادی و مسوولیت پذیری تو را می گیرند؛ سرتاسر آموزه های اسلامی بر همین جهت است که به انسان مسلمان هویت و شخصیت انسانی او را برگرداند و هویت و شخصیت انسانی او چیزی است که خداوند در نهادش قرار داده، انسان حقیقت گراست، باید با کسانی که می خواهند با حقیقت مبارزه کنند، مبارزه کند؛ از سوی دیگر در متن وجود انسان آزادی قرار دارد، خودِ این اعطای هویت و شخصیتی است که بزرگان دین ما به پیروان دین خود می دهند که به خاطر وضعیتی که بر آنها به وجود آمده، هیچگاه خمودی، خموشی و ذلت را نپذیرند، لذا پیامبر می فرماید؛ بهترین جهاد این است که تو سخت ترین کار را انجام دهی؛ چون در برابر جباران سخن گفتن و آنها را نقد کردن کار پر هزینه ای است و پیامبر می گوید که این کار به عنوان مهم ترین جهادی است که تو در مسیر زندگی خود داری.
* امام علی(ع) آزادی و آزادگی را یکی از اصول اصلی حکومت و حق انسان ها می دانند و امام حسین(ع) با حرکت خود به جهانیان درس آزادی دادند. چرا در دین اسلام و از سوی بزرگان دین، به آزادی و مفاهیم آن تا این حد بها داده شده است؟
مقدم: بر این باور هستم که رسالت پیامبر بر سه پایه و بنیاد اساسی قرار گرفته، اولین اصل رسالت پیامبر، آگاهی است؛ دعوت پیامبر از انسان ها براساس شناخت، درک عمیق از عالم هستی و درک و شناخت اصول دین و اصول اساسی این مکتب است، اتفاق نظر همه فقیهان و بزرگان در این است که اصول دین باید براساس تحقیق دریافت شود نه تقلید. تحقیق بدین معناست که انسان ها باید براساس درک، تعقل، تفقد و دریافتشان؛ نسبت به مبانی اصلی دین باورمند باشند، وقتی می گوییم «تحقیق در اصول دین»، لازمه تحقیق، تلقی انسان ها براساس دریافتشان است و خودِ همین اختلاف شناخت هاست، لذا ما نمی توانیم از یک جا بگوییم که اسلام به تحقیق دعوت کرده و از سوی دیگر دریچه ذهن، ضمیر، فکر و دریافت انسان ها را ببندیم و بگوییم که همه باید به یک صورت باشند، چون همه یک طور دریافت کردند در سایه تقلید میسر می شود نه در سایه تحقیق.
دومین اصل و پایه در اسلام، اصل آزادی است. یعنی پس از پذیرش دین خداوند بزرگ در سایه مکتب اسلام، نوع روش و راه انسان ها را به خودشان واگذار کرده و هیچگاه اجبار در این مسیر را نپذیرفته است. «و إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کفوراً»؛ اینکه ما برخی از نگاه های محدود را مطرح کنیم که راه خدا، راه سعادت، بهشت، بهروزی انسان توام با اجبار است، این یک ذهن و ضمیر بسیار منحرف و غلط است. خداوند بزرگ به خود انسان ها واگذار کرده که ابتدا براساس آگاهیشان و سپس براساس آزادیشان، معمار شخصیت خودشان باشند.
سومین اصل و پایه دین، اصل مسوولیت پذیری است؛ انسان ها براساس اعمالی که از خودشان بروز می دهند، مسوولیت دارند، هر کسی مسوول عملکرد خود است لذا خودِ مسوولیت داشتن انسان ها در مقابل اعمال و رفتارشان اصل سومی که در این جهت است.
طبیعی است که خداوند مسوولیت پذیری را به وسیله پیامبرش به انسان ها واگذار کرده است و از جمله این مسوولیت پذیری همانگونه که انسان ها مسوول ساختن شخصیت خودشان هستند، مسوول ساختن جامعه خود نیز هستند و برای اینکه بتوانند جامعه خود را بسازند باید همگان تلاش کنند آنچه که بنیادهای جامعه را به هم می ریزد، یعنی ظلم، بی عدالتی، اسارت، عدم کرامت انسان را نفی کنند و به خاطر همین است که گفته می شود بهترین جهادها این است. انسان به دلیل سه اصل آگاهی، آزادی و مسوولیت پذیری باید در برابر کسانی که می خواهند جلوی رشد، سعادت و تعالی انسان را بگیرند، بایستد.
* به چه دلیل به آزادی بها داده شده است؟
مقدم: زمانی که می گویید انسان موجودی است آگاه و مسوول، نمی توانید یک مسوولیت را به انسان محول کنید و این انسان آزاد نباشد، وقتی می گویم من مسوول رفتار خودم هستم و انسان ها سعادت را خودشان می آفرینند این بدان معناست که باید آزاد باشد و کسی جلوی راه انسان را نگیرد به تعبیر امام علی(ع) «و لا تکن عبد غیرک فقد جعلک‏ الله حرا؛ بنده و برده دیگری نباش، چون خداوند تو را آزاد آفریده است» یعنی آزادی جزو موهبت های الهی است. آزادی در متن و سرشت انسان نهاده شده و آزادی چیزی نیست که کسی بخواهد به کسی بدهد یا از کسی بگیرد. بنابراین انسان چون آزاد است مسوول است که با کسانی که می خواهند آزادی او را سلب کنند، برخورد کند. روح و فلسفه قیام عاشورا این بود که نظام اموی می خواست به اجبار امام حسین را وادار به پذیرش بیعت کند، او می گوید که من آزاد و آگاه هستم، و چون آگاه و آزاد هستم نمی توانم چیزی را بپذیرم که برخلاف دریافت، درک، ارزش ها و معیارهایی است که برای انسانیت دارم لذا او تا پای جان خود و همه دوستان و یارانش می ایستد. تمام تلاش امام علی(ع) در دوران حکومتش بر این بود تا حقوقی که برخاسته از متن فطرت انسانی است، پاس داشته شود. سیره این بزرگان همواره مبتنی بر سه اصل آزادی، آگاهی و مسوولیت پذیری است.
* امروز مسلمانان چگونه می توانند از حق در مقابل ستمکاران دفاع کنند و چرا اغلب حق قربانی زیاده خواهی حکومت ها می شود و مقابله با آن برترین جهادها محسوب می شود؟
مقدم: من معتقدم عمده ترین مساله ای که امروز رسالت همه ماست، ایجاد آگاهی در جامعه است. وقتی انسان ها به رشد و آگاهی لازم نرسند، خود نشان دهنده این است که به خمودی تن می دهند؛ به میزانی که انسان ها آگاه تر می شوند در راه تحقق حقوق خودشان منضبط تر و قاطع تر می شوند، ما هیچ راهی نداریم جز اینکه همه ابزارهای لازم برای ایجاد شناخت صحیح در جامعه را به کار ببریم و ذهن و ضمیر مردم را نسبت به ارزش های انسانی آگاه کنیم؛ وقتی ایجاد و گسترش فکر و آگاهی لازم ایجاد شد مسلما مردم در جهت تحقق حقوق مسلم خود تلاش می کنند.
* حکومت ها و کشورهای اسلامی تا چه حد توانسته اند در پیاده سازی مفهوم آزادی مدنظر پیامبر(ص) موفق باشند؟ آنچه در جهان اسلام در مقوله آزادی مشاهده می کنیم، چه فاصله ای با توصیه ها و نگاه دین اسلام دارد و نقاط ضعف عملکرد کجاست؟
مقدم: جهان اسلام به همان میزانی که از آموزه های اخلاقی و اسلامی فاصله دارد، از آموزه های سیاست صحیح اسلامی نیز فاصله گرفته است، بیشتر جهان اسلام گرفتار حکومت های استبدادی است و تمام تلاششان این است که روح آزادی و انتخاب را در درون شهروندان خود خاموش کنند. شاید اگر مردم جهان اسلام آزاد بودند و می توانستند خودشان گزینش و انتخاب کنند، طور دیگری عمل می کردند، مشکل جوامع اسلامی این است که با یکسری حکومت های استبدادی راه را بر همه چیز بسته اند لذا ما نمی توانیم بگوییم که چون در جامعه اسلامی هستند، حکومت هایشان هم، حکومت های مبتنی بر مبانی اسلامی است؛ به میزانی که از آموزه های اسلامی فاصله دارند، آزادی و آزادی خواهی هم در جامعه ایجاد می کنند و این انسان های مسلمان یعنی شهروندان جوامع هستند که باید به حقوقشان آگاه شوند و در سایه آگاه شدن به حقوقشان تلاش دست جمعی کنند چون حق به چنگ آوردنی است و هیچ گاه نمی شود به یک جامعه ای آزادی، حق طلبی و عدالت خواهی را دو دستی تقدیم کنند؛ او باید هزینه کند تا به این ارزش ها برسد. آگاهی حق مسلم هر انسانی است. به میزانی که انسان بر حقوقش آگاه می شود تلاش می کند در جهت تحقق حقوق خود، و در جوامع استبدادی قبل از هر چیزی جلوی رشد آگاهی مردم گرفته می شود لذا سر رشته داران، متولیان فکر و فرهنگ در هر جامعه ای این رسالت را دارند که حوزه شناخت و شعور جامعه را گسترش دهند، انسان فهیم مطمئنا در جهت تمام حقوق خود از جمله آزادی تلاش می کند.
* مصداق هایی از رفتار یا گفتار پیامبر(ص) که بتواند نوع نگاه ایشان به مقوله آزادی را نشان دهد یا بیانگر جایگاه آزادیخواهی در اندیشه پیامبر(ص) باشد و همچنین برای امروز مسلمانان اسوه ای باشد را بیان فرمایید.
مقدم: سرتاسر سیره پیامبر(ص) بر همین اصل است. اینکه پیامبر(ص) به کرامت انسانی بهای لازم را می دهد و هیچگاه حاضر نمی شود که از کرامت و شخصیت هیچ انسانی کاسته شود، چرا که آزادی بخشی از این کرامت است. پیامبر(ص) حتی در عین حالی که در بسیاری از مسایل با نزدیکان خودش مشورت می کرد، اگر جمع نظری را مطرح می کردند که پیامبر(ص) حتی در ذهن و ضمیرش برخلاف آن داشت؛ پیامبر(ص) نظر جمعی را ارجح تر می دانست و آن را می پذیرفت، تمام اینها نشان دهنده این قضیه است که پیامبر تمام تلاشش این است که انسان را تربیت کند و تربیت انسان در سایه آزادی و آگاهی است.

حسن پویا در گفت وگو با شفقنا: از جامعه مدنظر پیامبر(ص) بسیار دوریم
شفقنا- جامعه ای که زنجیرها بر گردن خویش آویخته بود و سنت های سخت جاهلی را یدک می کشید، با ظهور حضرت محمد(ص) به خواندن و وحدت کلمه دعوت شد و جامعه را شکل داد که تاریخ بر فضیلت های آن صحه می گذارد. جوامع مسلمان امروزی چقدر دارای آن ویژگی هایی هستند که مدنظر پیامبر(ص) بود؟ دلیل فاصله امروز مسلمانان از پیامبر چیست؟ حجت الاسلام و المسلمین حسن پویا،  از اینکه جوامع اسلامی از جامعه مدنظر پیامبر بسیار دور هستند و بیشتر به ظواهر دین توجه کرده اند، ابراز تاسف می کند و می گوید: به صورتی بسیار روشن و قطعی می توان گفت که عالمان، تاییدکنندگان حاکمان هستند و اگر اینها رفتار حاکمان را تایید نکنند، طبیعتا جامعه اصلاح می شود.
او معتقد است که حقیقت اخلاق و رفتار پیامبر به کتاب ها سپرده و در جامعه عملی نشده است و وظیفه مسلمانان امروز را بازگشت به منابع اصیل دین یعنی قرآن و سنت پیامبر می داند. پویا در عین حال هشدار می دهد که تا حاکمان و عالمان اصلاح نشوند، جامعه اصلاح نخواهد شد.
متن گفت وگوی شفقنا با حجت الاسلام والمسلمین حسن پویا را بخوانید:
*جامعه زمان پیامبر(ص) در دوران پیش از بعثت ایشان چه ویژگی های شاخصی داشت و چگونه فکر می کردند؟
پویا: با مراجعه به منابع اصلی دین یعنی قرآن و کلمات خود پیامبر(ص) -بخصوص کلماتی که صحابه پیامبر که رأس و برترین آنها امیرمومنان علی(ع) است- مشاهده می شود که تصویر بیان شده از آن جامعه، به جهات مختلفی تصویری بسیار تاریک است. در حقیقت آنها به معنای واقعی کلمه در جهل و ظلمت به سر می بردند و جامعه ای بودند که علم، کمال و امثال آن در آن از بین رفته بود یا اصلا وجود نداشت. آن مردم، گرفتار سنت های سخت جاهلی بودند که منشأ آن هم یا از طرف آن شادخواران، ستمکاران و حاکمانی بود که زندگیشان براساس برده کشی و ستم استوار شده بود و منافع خود را در همین می دیدند، حتی در بین ادیانی که بعضا آنجا بودند. به طور مثال مشاهده می شود که وقتی رهبران مسیحی و یهودی خدمت پیامبر می رسند، پرسش می کنند که اگر بر او ایمان آورند، چه کاره هستند؟ و پیامبر(ص) می گویند که آنها هم مثل سایر مسلمان ها خواهند بود و آنها می روند که کار خود، همان برده کشی فکری و فیزیکی که داشتند و منافع خود را در آن می دیدند، ادامه دهند. اینکه در قرآن گفته شده است که اغلال بر گردن خود انداخته بودند، بخشی سرچشمه گرفته از جهالت و نادانی آنها و بخشی هم از سنت هایی بود که به قول خود آنها از آبا و اجدادشان باقی مانده بود و با هر توجیه و دلیلی، خود را بر آنها متعهد می دانستند و می گفتند براساس آنچه اجدادشان گفته اند، عمل می کنند. بر این اساس جامعه آن روز جامعه ای بسیار تاریک و ظلمانی بود. نمود بسیار روشن آن نیز قصه هایی است که خود قرآن به آنها می پردازد، مثل زنده به گور کردن دختران و عادات دیگری که داشته اند از جمله به ارث بردن همسران و ده ها مثال دیگر که همه آنها به عنوان زنجیرهای سختی بود که به گردن آنها آویخته شده و گرفتار آن شده بودند.
*این سنت های سخت جاهلی و برده کشی های فکری و فیزیکی عصر بعثت پیامبر با حلول شخصیت حضرت محمد(ص) بعد از به پیامبری رسیدن، دچار چه تحولاتی شدند و چه تاثیراتی پذیرفتند؟
پویا: پیامبر پیش از بعثت، انسانی که چهل سال میان آنها زندگی کرده بود، خون و پوست و جان او با آنها عجین شده بود، فلاکت و بدبختی و گرفتاری آنها را دیده بود و چهره بسیار زیبایی به عنوان یک انسان، محمد امین از خود ترسیم کرده بود. مشاهده می شود وقتی حضرت این خواب را دید و در چهل سالگی مبعوث به رسالت شد، اولین کلام، سخن از خواندن و نوشتن است که شما باید بدانید، بخوانید، باسواد شوید و از جهالتی که دارید، بیدار شوید. بعد از این سخن است که حرف توحید و نبوت و امثال آن مطرح می شود؛ این واقعا بسیار زیباست که اولین توصیه پیامبر به خواندن، توصیه به آموختن و یادگیری و فهم است. اگر فهم نباشد و جهالت حاکم باشد، هر آموزه ای هم که پرداخته شود، اثر نمی کند بلکه باید اول نجات از جهالت و فهمیدن و خواندن باشد تا انسان تعالی یابد. بعد همین پیامبر سخن از اخلاق می گوید؛ «انی بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق» که من برای اصلاح اخلاق و اتمام و اکمال اخلاق های نیکو مبعوث شدم. سخن از مسایلی می گوید که قبل از بعثت برای آنها مفهوم و معنایی نداشت، گرد خود پیچیده بودند و در آن ظلمت و تاریکی گرفتار شده بودند و اصلا فکر نمی کردند که انسانی با این سخنان بلند، آنها را از این گرفتاری نجات دهد. پیامبر(ص) در کنار یا حتی قبل از بیان کلمه توحید، سخن از اخلاق، انسانیت و نجات بیان کرد. به همین دلیل است که به سرعت ابتدا بردگان، بیچارگان، مستضعفان و پابرهنگان گرد حضرت جمع شدند که حتی مورد مذمت آن ستمگران، شادخواران و مترفان قرار گرفتند.
*نظام مدنی آن جامعه تحت تاثیر شخصیت پیامبر(ص) دچار چه تحولاتی شد؟
پویا: قبل از بعثت پیامبر(ص) چه در مکه و چه در یثرب که بعدا مدینه الرسول شد، قبایل حاکم بودند. به ویژه در مدینه که اصلا تصریح تاریخ است که دائما با هم در ستیز، کشتار، نبرد و مبارزه بودند و از چشم و هم چشمی ها، خودخواهی ها و امثال آن رنج می بردند. پیامبر(ص) همه آنها را به وحدت کلمه فراخواند و گفت که شما! همه مردم! سیاه، سفید، برده و مولا همه همچون دانه های شانه با هم برابرید؛ هیچ تفاوتی بین سیاه و سفید و اصلا نژاد هیچ مزیتی برای کسی نمی آورد. پیامبر همه را از جمله قریشی که خود برتر از دیگران و قبایلی که خود را کلیددار کعبه و سردمدار آنجا می دانستند، به یکدلی، هماهنگی، دوری از نزاع و جدال و خصومت و آرامش و… دعوت کرد. قرآن تصریح می کند که «تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لانشکر به شیئاً» و پیامبر حتی کسانی که اهل کتاب بودند را به یک کلمه که همه قبول داشتند و نه آنها شک داشتند نه مسلمان ها دعوت کرد که خدا را عبادت کنند. به این معنا که بر اشتراکات و نه بر اختلاف نظرها تاکید کرد. پیامبر از وحدت شروع کرد و همه جامعه را یکدل و یکسان کرد که تا زمانی که بودند نیز چنین بود.
*جامعه ای که پیامبر، آن زمان ساختند، ملاک ها و شاخص هایی داشت. با آن معیارها جامعه امروز مسلمانان چقدر به جامعه مدنظر پیامبر(ص) نزدیک است؟
پویا: پیامبر(ص) دوره آخرالزمان را تحت این عنوان ترسیم می کنند که روزگاری بر مردم می آید که از دین جز ظواهر و پوسته ای باقی نمی ماند. متاسفانه ما بسیار دوریم و بیشتر به ظواهر دین توجه کرده ایم. قرآن های زیبا و متعدد چاپ کردن، مساجد عالی، زیبا و تمیز ساختن و پرداختن به نمازهای متعدد و مستحبات حتی قرایت قرآن بدون توجه به محتوا در حالی که پیامبر اصلا برای اینها نیامده است. مسجدی که پیامبر(ص) ساخت، مسجد گلی بود، مسجدی که سقف نداشت حتی کف آن گاهی همان حصیر را هم نداشت و پیامبر برای برپاداشتن و اقامه نماز، زنده کردن جامعه و قرآنی که حیات و حیات بخش است، آمد. متاسفانه در جوامع اسلامی که به نام اسلام حاکمند حتی در مرکز اسلام که حجاز باشد، جز ظاهری از دین مشاهده نمی شود و گام های بسیاری با آنچه پیامبر(ص) فرمان داد و آموزه هایی که داشت، فاصله وجود دارد.
*چرا این اتفاق افتاده و به جای توجه به روح دین، اینقدر ظاهرگرایی در دین رواج یافته است؟
پویا: مسایل بسیاری در اینجا دست اندر کار است. حاکمان و قدرتمندان، منافع خود را در دوری مردم از حقایق دین می دانند و اصلا چون رفتار آنها با بطن، درون و محتوای دین سازگار نیست، نمی توانند به آن بپردازند و آن را سفارش و دنبال کنند. نکته دیگر اینکه اصلا بیدار شدن مسلمانها، پرداختن به اصل و محتوای دین، ضررهای فراوانی برای آنها دارد. این قرآن می فرماید که «شما نباید کفار را اولیا و ولی خود بگیرید». اگر مسلمان ها بخواهند تنها به حقیقت همین آموزه پی برند و عمل کنند، جهان اسلام باید ۱۸۰ درجه زیر و رو شود و رفتار آنها با دنیای خارج از خود در همه تعاملات داخلی و خارجی تغییر کند. این موضوع با این حاکمان امکانپذیر نیست بلکه باید کسانی باشند که اصل و حقیقت دین برای آنها جا افتاده باشد تا بتوان این تحول را ایجاد کرد.
*این نفس قدرت است که معمولا غفلت و فساد را به همراه دارد؛ در این بین نقش عالمان، نخبگان و خود مردم چه می شود که باید نظارت بر قدرت می داشتند تا از این اتفاق جلوگیری شود؟
پویا: در آموزه های دینی، کلام پیامبر و اولیا دین هست که اگر دو مساله یعنی حاکمان و عالمان اصلاح و صالح نشوند، جامعه اصلاح نمی شود. این دو توام با هم هستند، به صورتی بسیار روشن و قطعی می توان گفت که عالمان، تاییدکنندگان حاکمان هستند و اگر اینها رفتار حاکمان را تایید نکنند، طبیعتا جامعه اصلاح می شود. به تعبیر همین روایاتی که گفته شد و فراوان هم هست، قطعی است که عالمان و حاکمان، هر دو مسوولیت بسیار بزرگی دارند. به ویژه به دلیل اعتمادی که مردم به عالمان می کنند، در بیداری مردم بسیار موثرند و مسوول هستند که این وظیفه را انجام دهند. باز به دلیل منافعی که خود دارند که بخشی از آن با حاکمان یکی است و بخشی جداست، به آن نمی پردازند. این در مورد عالمان که روایات فراوانی هم در مورد مسوولیت های متعدد و فراوانی که عالمان دارند، وجود دارد. در مورد خود مردم هم قرآن تصریح می کند که «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا بانفسهم» و تا مردم، خود حرکت نکنند و تغییر و اصلاح نخواهند، تغییری ایجاد نمی شود. این تغییر به دست خود مردم است، البته زمینه آن را باید عالمان آگاه، متعهد و انسان دوست آماده کنند، از منافع بسیاری بگذرند و جان فشانی کنند تا مردم بیدار شوند و این تحول ایجاد شود وگرنه نخواهد شد.
*مساله دیگر فاصله ایست که میان پیامبر و جامعه امروز مسلمانان به وجود آمده است. گرچه سخن بسیاری از ایشان گفته می شود اما آن شناختی که باید از ایشان میان مسلمانان مشاهده نمی شود. فاصله ای که امروز بین پیامبر و جامعه مسلمانان وجود دارد، ناشی از چیست؟
پویا: برخی عوامل دست به دست هم می دهند و مانع می شوند. به طور مثال رفتار پیامبر که با فقیران می نشست و با مساکین غذا می خورد، گفته و شنیده می شود اما باید توجه داشت که اینها قصه و افسانه نیست، واقعیتی است که وجود داشته است. افراد گفته اند که وقتی به این محافل می رفتند، پیامبر را از مردمی که نشسته بودند، نمی شناختند. سخن این نیست که باید همه آنچه در آن زمان بوده است را با امروز مقایسه کرد و گفت که باید به همین شکل باشد؛ خیر! باید مطابق مکان و زمان حرکت کرد اما این مسایل، حد و حدودی دارد. اینها نمونه و الگویی است برای اینکه حداقل حدودی رعایت شود، که نمی شود. احساس برتر بینی، تقدس ایجاد کردن بیش از حد برای مسایلی که تا حدودی مقدس هستند و مسایلی از این قبیل، دست به دست هم می دهد و جوامع مسلمان را از حقایق دین دور می کند.
*منظور این است که چرا از رفتار عملی پیامبر اطلاعات چندانی در دست نیست؟ و می توان گفت که ایشان در میان مسلمان ها مهجور مانده اند؛ کجای تاریخ، پیامبر را گم کرده ایم؟
پویا: وقتی خود قرآن مهجور است، چه انتظاری می توان داشت که پیامبری که قرآن را آورده است، مهجور نباشد. این نکته درستی است اما چه کسانی پیامبر و قرآن را مهجور کرده اند؟ باز به همان نکته اول برمی گردیم که حاکمان و بخشی از عالمانی که تعهد واقعی را نداشته اند، دست به دست هم داده اند و آموزه ها و شخصیت پیامبر(ص) را آنگونه که باید باشد بیان نکرده اند. بر فرض به علم پیامبر پرداخته شده است، چگونگی نزول قرآن و وحی مورد توجه قرار گرفته است، همه اینها درست است اما نباید پیامبر را انسانی آرمانی و رویایی معرفی کرد که اصلا دست یافتن به او محال باشد. باید آنچنان از این انسان ها تصویر کرد که همانطور که در قرآن گفته شده است؛ «لکم فی رسول‌اللّه اسوه حسنه». به این معنا که واقعا این گونه باشد و بتوان این نمونه را ارائه داد و گفت که باید مثل این بود. این کارها انجام نشده است بنابراین پیامبر و رفتار ایشان مهجور مانده و در حقیقت اخلاق و رفتار پیامبر به کتاب ها و کتابخانه ها سپرده شده و در جامعه عملی نشده است.
*مبدا این اتفاق و مهجور شدن پیامبر(ص) را کجا می دنید؟
پویا: به صورت جزیی و دقیق چون به مسایل بسیاری از جمله صدر اسلام باز می گردد، نمی توان بسیاری از آنها را آنگونه که هست، بیان کرد، به دلیل اینکه بیش از پرداختن به آنها، نیازمند همراهی و همدلی هستیم. طبیعی است که وقتی امامت جای خود را به خلافت می دهد و جامعه پیامبر حدود ۵۰ سال بعد به فراموشی سپرده می شود، پایه های اولیه اینها در جامعه اموی گذاشته می شود. بعد از آن هم با ادامه دادن حاکمان بنی عباس و دیگران به مرور زمان تقویت می شود. با دور شدن هر چه بیشتر از صدر اسلام، آنها بیشتر به فراموشی سپرده می شود.
*وظیفه امروز مسلمانان در این زمینه چیست؟ با چه روش هایی باید پیامبر(ص) را معرفی کرد تا نه آرمانی که قابل الگوبرداری باشند؟
پویا: بازگشت به منابع اصیل دین یعنی قرآن و سنت پیامبر، عمل کردن به آنها از طرف عالمان، فرمانروایان و رهبران دین و حاکمانی که هستند. تا آنجا درست نشود، طبیعی است که امور مردم درست نمی شود. زمانی که آنها اصلاح شوند، امور مردم نیز اصلاح می شود. به طور مثال در آموزه ها بیان شده است که «العدل حیاه الاحکام» عدالت باعث زنده شدن احکام خدا می شود. اگر همین مورد توجه قرار بگیرد و به آن عمل شود، مشاهده می شود که چه تحول عظیمی در دردها و گرفتاری هایی که از بی عدالتی در احکام و قضاوت ها و مسایل اجتماعی و امثال آن در جوامع دینی دیده می شود، مشاهده خواهد شد. مردم از نداشتن ناراحت نمی شوند بلکه از بی عدالتی و اختلاف های طبقاتی ناراحت می شوند. راه آن هم این است که جوامعی که ادعای اسلامی بودن دارند، به اساس دین و آنچه پیامبر(ص) برای آن آمده بود و انجام داد، بازگردند. حضرت امیر(ع) در آخر عمر خود با این مضمون می فرمایند که «من افتخار می کنم بر اینکه در کل چهار سال و اندی که حاکم بودم، یک فقیر شب گرسنه سر بر بالین نگذاشت» یعنی تا این اندازه رعایت کردند و مراقبت کردند که کسی گرسنه نخوابد. با نگاهی به جوامع امروز و هزاران بدبختی و گرفتاری آنها که منشا آن بی عدالتی است، چگونه می توان انتظار داشت که مردم به اصل دین بازگردند؟ در ابتدا باید دوقشری که گفته شد، اصلاح شوند تا انشالله جوامع دینی هم اصلاح شود.

انتهای پیام

captcha