امر قدسی نوعی نگاه پدیدارشناسانه به خدا و جهان هستی است که براساس رویکردی ماورایی، شهودی، تجربی و فراعقلی به دنبال تبیین و تفسیر وجود خدا و پدیدههای نظام هستی است. در مقابل این نوع نگاه، نگاهی عقلی، استدلالی و برهانی نمایان میشود که درصدد است از پدیدههای عالم هستی، تفسیری عقلانی و برهانی و براساس اقتضائات عصر ارائه کند که چنین نگاهی به عرفی بودن جهان تأکید دارد. براساس چنین رویکردهایی، امر قدسی و امرعرفی در تضاد با یکدیگر قرار میگیرند، در حالی که اندیشه دینی به تعارض میان امر قدسی و امر عرفی قائل نیست.
برخی رویدادهای تاریخی به حسب موضوع و ماهیتی که دارند و همچنین عناصر دینی و معنوی که در آن دخیل هستند، از این منظر مورد تحلیل و تفسیر نیز قرار میگیرند. یکی از این وقایع مهم، واقعه عاشورا در سال 61 هجری است که شخصیت محوری آن امام حسین(ع) به عنوان سومین امام شیعیان و از نوادگان پیامبر اسلام است.
خبرنگار ایکنا اصفهان در همین رابطه تاکنون گفتوگویی با حجتالاسلام عبدالحسین خسروپناه، مدرس حوزه و دانشگاه و پژوهشگر دینی؛ مریم صانعپور، رئیس پژوهشکده حکمت معاصر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و همچنین محسن آرمین، قرآنپژوه و نویسنده کتاب «جریانهای تفسیری معاصر و مسئله آزادی»، داشته است. مصاحبه ایکنا با عبدالحسین خسروپناه پیش از این با عنوان «امام حسین(ع) به دنبال تشکیل حکومت نبود/ عاشورا؛ عرصه قدسیسازی امور عرفی» منتشر شد، اکنون متن گفتوگوی محسن آرمین را در ادامه میخوانید:
آنچه در این گفتوگو میخوانید:
دوره مدرن، دوره بیگانگی انسان با طبیعت و هستی است
دوگانهسازیهای امروزی برساخته مدرنیسم است
مدرنیسم بنای افسونزدایی از جهان و سودای استقلال از امر قدسی دارد
عقل، وجه دیگری از وحی و هر دو فعل خداوند هستند
امر قدسی و امر عرفی دو وجه از یک حقیقت است
تفکر سکولار لزوماً به معنای نفی امر قدسی یا امر اخروی نیست
افراط در قدسی کردن و رنگ آیینی زدن به همه چیز و یاوه ترک عقل سکولاریسم پنهان است
زندگی ائمه اطهار(ص) ترجمان زندگی انسان تراز قرآن است
حرکت امام حسین(ع) در فقه شیعه مستند هیچ فتوایی نشده است
تفسیر صرفاً قدسی از حرکت امام حسین(ع) برای شیعیان قابل حجت نیست
عاشورا اسطورهای در عالم واقع و ترجمه عملی قرآن در زندگی انسان است
انسان امروز به سبب حاکمیت نگاه سکولار بیش از هر چیز از بحران معنا رنج میبرد
ایکنا - شما چه تعریفی از امر قدسی و امر عرفی دارید؟
برای تبیین امر قدسی از ایده «رودلف اوتو»، (فیلسوف و متفکر آلمانی) استفاده میکنم. امر قدسی یا به تعبیر اوتو، « نومینوس»، امری فرااخلاقی و فراعقلی است. در این تعریف، رازآلودگی همراه با هیبت از ویژگیهای ذات قدسی است. ذاتی نافهمیدنی که انسان با او فقط میتواند مواجههای وجودی برقرار کند و در این مواجهه و حضور، خود را منفعل و در معرض فیض مییابد و او را نه با عقل، بلکه با احساس خشیت، خشوع، ترس و عظمت، احساس شورمندی و وابستگی درک میکند. چرا که اگر با عقل قابل کشف بود، دیگر راز نبود. با راز فقط میتوان احساس حضور کرد. اما این بدان معنا نیست که از این ذات قدسی و رازآلود، به زبان عقل نمیتوان سخن گفت.
در مقام توصیف از این ذات رازآلود، ناگزیر باید از صفات و تجلیات آن در زندگی انسانی یعنی در حوزه عقل، اخلاق و هنر سخن گفت. همان مظاهر و تجلیاتی که اگر در نسبت با ذات قدسی (و نه بالاستقلال) مطرح شوند، به زندگی انسان معنا میبخشند و تأملات خردورزانه درباره هستی و طبیعت و صفات و افعال الهی را در کنار معناداری زندگی ممکن میسازند. به این ترتیب ما علاوه بر تجربه دینی، امر قدسی را در اعمال دینی و به طور کلی در هر فرارَوی از امر دنیایی تجربه میکنیم. مقصودم از فرارَوی از امر دنیایی، پشت کردن به دنیا نیست، بلکه فرارفتن از موقعیت و وضعیتی است که از آن موقعیت و وضعیت به دنیا با نگاهی استقلالی و مجرد از امر قدسی نگریسته میشود. همان که قرآن از آن به «حیات دنیا» تعبیر میکند. تعبیر «انما الحیوة الدنیا لعب و لهو» در ارتباط با بحث ما تعبیر تأمل برانگیزی است. «لعب و لهو» به معنای بازی و سرگرمی است. بازی و سرگرمی، هدف و معنایی بیرون از خود ندارند بلکه خود هدف است. در حالی که میتوان به دنیا نگاهی دیگر داشت و آن را در نسبت با هستی بیکران و حیات جاویدان دید.
دوره مدرن،بحران معنا را نباید تنها در پشت کردن به دین یا فرستادن خداوند به پستوی خلوت شخصی و احساسی آدمیان جستوجو کرد. خطرناکتر از آن وقتی است که نگاه سکولار، لباس دین بپوشد و با منطق دین به میدان بیاید. در این صورت معنویت و اخلاق به نام دین به سود منافع ناپایدار و منفعتهای کاذب فردی به حاشیه رانده میشود دوره بیگانگی انسان با طبیعت و هستی است. دورهای که انسان محور همه چیز و صرفاً به دنبال تصرف و تغییر است. خاستگاه شعار حفظ محیط زیست در دوره مدرن احترام به طبیعت نیست. این شعار پس از تخریب ویرانگر طبیعت و در پی نگرانی از زندگی آینده در این کره خاکی مطرح میشود، نه به خاطر احترام به طبیعت
به این ترتیب صفت قدسی صرفاً محدود به ذات رازآلود و دستنایافتنی الوهی نیست، بلکه به تمامی تجلیات این ذات در جهان هستی و حیات انسانی قابل تعمیم است. با چنین نگاهی، عالم هستی و طبیعت و انسان حظی از امر قدسی دارند و حرمت و احترام مییابند، زیرا فعل و تجلی صفات ذات الهی و یا امر قدسی هستند. پیش از دوران جدید انسان چنین نگاهی به جهان طبیعت داشت. به درخت و زمین و گندم و نان احترام میگذاشت، زیرا همه چیز را فعل خدا میدید و در آن اثری از خدا مییافت. برای هر چیز غایتی قائل بود. با طبیعت و هستی احساس بیگانگی نمیکرد و تصرفش در طبیعت ویرانگر نبود. اما دوره مدرن،بحران معنا را نباید تنها در پشت کردن به دین یا فرستادن خداوند به پستوی خلوت شخصی و احساسی آدمیان جستوجو کرد. خطرناکتر از آن وقتی است که نگاه سکولار، لباس دین بپوشد و با منطق دین به میدان بیاید. در این صورت معنویت و اخلاق به نام دین به سود منافع ناپایدار و منفعتهای کاذب فردی به حاشیه رانده میشود دوره بیگانگی انسان با طبیعت و هستی است. دورهای که انسان محور همه چیز و صرفاً به دنبال تصرف و تغییر است. خاستگاه شعار حفظ محیط زیست در دوره مدرن احترام به طبیعت نیست. این شعار پس از تخریب ویرانگر طبیعت و در پی نگرانی از زندگی آینده در این کره خاکی مطرح میشود، نه به خاطر احترام به طبیعت.
به نظر میرسد دوگانههایی نظیر سنت/ تجدد، قدسی/عرفی، دینی/ سکولار، علم/ ایمان، عقل/ وحی، فیزیک/ متافیزیک، ماده/ معنا و ... دوگانههایی برساخته مدرنیسم و نگاهی انسان محور به جهان هستند. مدرنیسم چون بنای افسونزدایی از جهان و سودای استقلال از امر قدسی دارد، دست به این دوگانهسازیها زده است، گویی که آدمی همواره بر سر دوراهی است و باید یکی را انتخاب کند. وگرنه در منابع اصیل دینی ما چنین دوگانههایی را نمیبینید، بلکه هریک از این دوگانهها دو وجه یک حقیقت هستند. عقل وجه دیگری از وحی است؛ هر دو فعل خداوند هستند. خداوند به دو زبان با ما سخن گفته است؛ به زبان عقل و به زبان وحی. فیزیک وجه دیگری از متافیزیک، و دنیا وجهی دیگر از هستی به نام آخرت و وابسته به آخرت است. به دیگر سخن دوگانهسازی عرفی/قدسی تفکیکی ذهنی و روشی معرفت شناختی است که مدرنیسم بریده از معنا برای تفسیر جهان و انسان به دست میدهد. اما این نوع تفسیر از جهان و نگاه به هستی نه «تنها» تفسیر و (به گمان عالمان و فلاسفه الهی اعم از مسلمان و غیرمسلمان) و نه تفسیری صحیح از جهان و انسان است.
متقابلاً میتوان به عالم هستی و طبیعت نگاهی متفاوت داشت و زندگی و لوازم آن یعنی کار و کوشش و کسب ثروت و توسعه و پیشرفت را در نسبت با امر قدسی دید و میان آنها هیچ دوگانگی نیافت. در چنین نگاهی علم و پیشرفت هرگز موجب راز زدایی از عالم هستی نمیشود و رازآلودگی و حیرتافزایی به ساحات ناشناخته علم، عقب رانده نمیشوند. به رغم پیشرفت چشمگیر دانش بشری، انسان و گیاه و زمین و آسمان همواره حظی از رازآلودگی و حیرت با خود دارند، معجزه به معنای امور محیرالعقول نیست؛ گیاهی که از دل خاک سر بر میآورد و جنینی که در رحم مادر جان میگیرد، معجزه و فعل خداست. لذا همه چیز نشانه و «آیه» است بر خلاقیت و ربوبیت و حضور ذات الهی در عالم وجود. این همان نگاه قرآن به جهان هستی است. قرآن نشانههای خداوند را تنها در ساحات ناشناختهها و مجهولات نمیجوید. از نظر قرآن نشانههای حضور خداوند و قدرت ربوبی او را میتوان در همه جای عالم مشاهده کرد: در دانهای که از دل خاک میروید، آبی که از ابرهای حامل باران فرو میریزد، چشمهها و رودهایی که در زمین جاری میشوند و انسان و حیوان از آن مینوشد، آتشی که از چوب درختان افروخته میشود و ...
در منابع اصیل دینی ما چنین دوگانههایی را نمیبینید، بلکه هریک از این دوگانهها دو وجه یک حقیقت هستند. عقل وجه دیگری از وحی است؛ هر دو فعل خداوند هستند. خداوند به دو زبان با ما سخن گفته است؛ به زبان عقل و به زبان وحی. فیزیک وجه دیگری از متافیزیک، و دنیا وجهی دیگر از هستی به نام آخرت و وابسته به آخرت است. به دیگر سخن دوگانهسازی عرفی/قدسی تفکیکی ذهنی و روشی معرفت شناختی است که مدرنیسم بریده از معنا برای تفسیر جهان و انسان به دست میدهد
با توجه به آنچه گفتم تفکر سکولار لزوما به معنای نفی امر قدسی یا امر اخروی نیست، حتی به این معنا نیست که در اداره و تمشیت امور زندگی، به عقل و خرد اعتماد کنیم، بلکه به معنای تفکیک ساحت دنیا از آخرت و ساحت امر قدسی از ساحت امر عرفی و نگاه استقلالی داشتن به زندگی و ادعای گزاف بی نیازی انسان از معنا و یا دل بستن به یافتن معنایی مستقل از امر قدسی برای زندگی است. چنین تفکری حتی میتواند به نام دین جلوهگری کند. اصرار بر قدسی کردن و افراط در رنگ آیینی زدن به همه چیز و یاوه ترک عقل و خرد در تمشیت امور دنیا و ارجاع آن به عوامل غیبی موهوم، در واقع نوعی سکولاریسم پنهان است، زیرا در بطن خود اسیر دوگانه امر قدسی از امر عرفی، تفکیک و تمایز امر قدسی از امر عرفی است. بنابراین عرفی شدن صرفاً خطری از ناحیه مدرنیسم نیست، افراطگریها و وانهادن عقل و خرد به نام دفاع از دین و افراط در مناسکی کردن دین که معمولاً به نام مقابله با تفکر سکولار انجام میشود، به ضد خود میانجامد.
ایکنا - امر عرفی و امر قدسی چه نسبتی با واقعه عاشورا پیدا میکند و از این منظر چه تحلیلهایی میتوان از این واقعه ارائه داد؟
ناصوابترین پاسخ به این پرسش همان است که در بخش پایانی پاسخ پیشین به آن اشاره کردم. یعنی ارجاع حرکت امام حسین(ع) و واقعه عاشورا به عوامل غیبی و وانهادن عقل و خرد در تبیین این واقعه به بهانه مقدس بودن و راز آلودگی امام(ع) و حرکت وی. این نوع نگاه به واقعه عاشورا و حرکت امام حسین(ع) البته سابقهای دیرینه دارد. براساس روایتی که اولین بار در کتاب لهوف سید طاووس- زیسته قرن هفتم- نقل شده است، سیدالشهداء در رؤیا پیامبر(ص) را میبیند که به او میفرماید «إن الله شاء یراک قتیلا و شاء أن یراهن سبایا؛ مشیت خداوند این است که تو را کشته و خانوادهات را اسیر ببیند». من در باره صحت و سقم این روایت بحثی نمیکنم. هرچند ذکر این حدیث بعد از گذشت هفت قرن از حادثه عاشورا قرینه روشنی بر عدم اعتبار آن است، اما صرفنظر از صحت یا عدم صحت، از این حدیث چنین فهمیده شده که حرکت امام حسین(ع) مأموریتی بوده که در عالم قدس مقرر شده و ربطی به تصمیم امام(ع) براساس شرایط اجتماعی و سیاسی که حضرت در آن میزیسته است، ندارد.
برخی درصدد توجیه این روایت برآمده و در دفاع از صحت این روایت گفتهاند «مشیت خداوند» در این روایت، مشیت تشریعی است و نه تکوینی. در هر صورت چه این روایت درست باشد چه نباشد، اگر از آن چنین فهمیده شود که حرکت امام حسین(ع) با موازین عقلی و منطقی قابل تبیین نیست و باید منشأ آن را در عالمی جستوجو کرد که بر آن منطق دیگری جز عقل حاکم است، بر تفکیک امر عرفی و امر قدسی در حرکت امام حسین(ع) مهر تأیید زدهایم. در این نگاه حرکت امام حسین(ع) در واقع مأموریتی ویژه و مخصوص به خود آن حضرت بوده و دیگران چنین تکلیفی ندارند، یعنی به رغم حجیت قول و فعل و تقریر معصوم، حرکت امام حسین(ع) و ایستادگی او در برابر دستگاه اموی نمیتواند برای شیعیان حجت باشد، زیرا این حرکت یک مأموریت ویژه از سوی خداوند و یک تکلیف شخصی بوده در نتیجه قابل پیروی نیست. بیسبب نیست که برخلاف قاعده حجیت قول و فعل معصوم، و در حالی که حتی عمل و یا تک گزارههای منقول از معصوم در امور مختلف مستند استنباط فقهی قرار گرفته است، حرکت امام حسین در فقه شیعه مستند هیچ فتوایی نشده است و عاشورا و مخالفت امام حسین(ع) با یزید تا مرحله قربانی شدن مظلومانه آن حضرت در فقه ما (به استثنای مواردی نادر) غایب است. در این نگاه تنها اثر و نسبتی که امام حسین با زندگی ما دارد این است که گریه بر او موجب رستگاری ماست. اساساً او کشته شد تا گناهان ما بخشوده شود: شهادت فدیهای.
معنای دعای «اللهم اجعل محیای محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد» همین است که زیستن معصومین(ع) از آغاز تا انجام براساس موازین قرآنی است و باید الهام بخش ما باشد. اگر مطابق تفسیری که قرآن از عالم و آدم به دست میدهد، چنان که گفتیم امر قدسی و امر عرفی دو وجه از یک حقیقت است، در زندگی معصومین(ع) نیز نباید در پی تمایز امر عرفی از امر قدسی برآمد. زیبایی، جذابیت و طراوت همیشگی معنای نهفته در حرکت امام حسین(ع) در همین حقیقت نهفته است
ایکنا - واقعه عاشورا چه نسبتی میان امر قدسی و امر عرفی برقرار میکند و آیا با توجه به شخصیت برجسته و معنوی امام حسین(ع)، میتوان گفت ایشان در حرکت و نهضت خود، امر قدسی و امر عرفی را به وحدت رساند؟
زندگی ائمه اطهار(ص) با هر تعریفی که از امامت داشته باشیم، چه برای آن بزرگواران علم غیب قائل باشیم چه نباشیم، ترجمان زندگی انسان تراز قرآن است. معنای دعای «اللهم اجعل محیای محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد» همین است که زیستن معصومین(ع) از آغاز تا انجام براساس موازین قرآنی است و باید الهام بخش ما باشد. اگر مطابق تفسیری که قرآن از عالم و آدم به دست میدهد، چنان که گفتیم امر قدسی و امر عرفی دو وجه از یک حقیقت است، در زندگی معصومین(ع) نیز نباید در پی تمایز امر عرفی از امر قدسی برآمد. زیبایی، جذابیت و طراوت همیشگی معنای نهفته در حرکت امام حسین(ع) در همین حقیقت نهفته است.
برای پاسخ تفصیلی به این پرسش میتوان به کلام خود امام(ع) توجه کرد و دید آن حضرت به جهان هستی و زندگی چه نگاهی داشته است. اما در صبح روز عاشورا مناجاتی با خداوند دارد که همه منابع معتبر تاریخی از جمله تاریخ طبری، ارشاد شیخ مفید، طبقات ابن سعد، کامل ابن اثیر و دیگران آن را نقل کردهاند؛ بنابراین حداقل میتوان گفت که از مستندترین اقوالی است که از امام نقل شده است. نکته قابل توجه اینکه این نیایش در شرایطی است که خیانت و بدعهدی کوفیان چهره نمایانده و هیچ امیدی به نجات نیست. در گفتمان انسان گرفتار آمده در چنین شرایطی یا باید گفتمان جزع و شکوه باشد یا گفتمان خشم و کینه. اما در این دعا، نه از شکوه و جزع خبری هست و نه از خشم، هرچه هست رضایت و اطمینان و احساس حضور خداوند در تمامی آنات زندگی است. آنجا که میفرمایند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب. و انت رجایی فی کل شدة. و انت لی فی کل امر نزل بی ثقةٌ و عدةٌ.من کَم من همٍّ یضعف فیه الفؤاد و تقلُّ فیه الحیلة و یخذل فیه الصدیق و یشمت فیه العدو انزلتُه بکَ و شکوتُه إلیک رغبةً منی إلیک عمَّن سواک فکشفتَه و فرَّجتَه فأنت ولیُّ کل نعمة و منتهی کلِّ رغبةٍ؛ خدایا تو در هر اندوهی پشتوانه استوار من و در هر شرایط سختی امید من هستی. تو در هر پیشامد ناگواری پناه و قدرت من هستی. چه مشکلات سهمگینی که دلها را میلرزاند و امیدها به یأس بدل میسازد و دوستان آدمی را رها میکنند و دشمنان زبان به شماتت میگشایند و من در تمامی آنها بریده از اغیار به تو پناه آورده و از سر شوق و رغبت به تو، شکوه نزد تو کردهام و تو غم از دلم زدوده، گره از مشکلم گشودهای. بارخدایا تویی صاحب هر نعمت و غایت مقصود من».
این منطق توحیدی (یگانگی ماده و معنا، دنیا و آخرت) را در تمامی مراحل و لحظات حرکت امام حسین(ع) میبینیم. از جمله آنجا که در مسیر کوفه با فرزدق مواجه میشود. و او در پایمردی کوفیان بر عهد خود ابراز تردید میکند. حضرت در پاسخ او میفرماید: «خداوند هر لحظه در کاری است. اگر امور آن گونه که ما تدبیر کرده و خواستهایم به پیش رفت که خداوند را بر نعمتهایش سپاس میگوییم که در هر شکرگزاری او تنها مرجع طلب یاری است و اگر تقدیر الهی مانع شد و کارها آن گونه که انتظار داشتیم پیش نرفت، آن که نیتش حق و سیرتش تقواست، از راه راست منحرف نگردیده است».
بحران معنا را نباید تنها در پشت کردن به دین یا فرستادن خداوند به پستوی خلوت شخصی و احساسی آدمیان جستوجو کرد. خطرناکتر از آن وقتی است که نگاه سکولار، لباس دین بپوشد و با منطق دین به میدان بیاید. در این صورت معنویت و اخلاق به نام دین به سود منافع ناپایدار و منفعتهای کاذب فردی به حاشیه رانده میشود
ایکنا - امروز با توجه به اینکه جهان به سمت عرفی شدن و به تعبیری سکولار شدن پیش میرود و جامعه و انسان مدرن با بحرانهای متعدد نظیر بحران هویت، اخلاق و معنویت مواجه است، واقعه عاشورا چه پیامها و دستاوردهایی برای انسان و جامعه مدرن امروز دارد؟ در واقع چه قرائت و فهمی از عاشورا با اقتضائات امروز قرابت بیشتری دارد؟
حرکت سید الشهداء(ع) در اعصار مختلف همواره منبع الهام پیروان راستین آن حضرت بود. عاشورا اسطورهای در عالم واقع و ترجمه عملی قرآن در زندگی انسان است. اگر گوهر دین توحید است، عمیقترین و درسآموزترین وجه این اسطوره توحید و نگاه وحدانی به عالم هستی و عرصه زیست انسانی است که در آن امر قدسی و امر عرفی، اخلاق و معنویت و زندگی به وحدت رسیدهاند. انسان امروز به سبب حاکمیت نگاه سکولار بیش از هر چیز از بحران معنا رنج میبرد. حرکت امام حسین صرفنظر از ابعاد حماسی آن، از این حیث میتواند نه تنها برای شیعیان و نه تنها برای مسلمانان، بلکه برای همه انسانها الهام بخش باشد.
تأکید میکنم بحران معنا را نباید تنها در پشت کردن به دین یا فرستادن خداوند به پستوی خلوت شخصی و احساسی آدمیان جستوجو کرد. خطرناکتر از آن وقتی است که نگاه سکولار، لباس دین بپوشد و با منطق دین به میدان بیاید. در این صورت معنویت و اخلاق به نام دین به سود منافع ناپایدار و منفعتهای کاذب فردی به حاشیه رانده میشود. به تعبیر امام حسین(ع): «و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه ما درَّت معائشهم ...؛ دین لقلقه زبانشان است و آن را تا آنجا میخواهند که اغراض و مطامع دنیاییشان را تأمین کند»، بلکه اخلاق و معنویت به جای آنکه ملاک و شاخص اصالت و حقانیت امر دینی باشد، از عرصه فهم و عمل دینی رخت بر میبندد. در نتیجه وجه تمایز زیست دینداران از غیردینداران به رواج مناسک تهی از معنا در جامعه دینداران خلاصه میشود. حتی فراتر از این چنان که امروزه مشاهده میکنیم اخلاق و معنا تحتالشعاع دین مناسکی از جامعه مؤمنان بلاموضوع شود و ظواهر اعمال دینی جای آن را بگیرد، اما غیردینداران به ضرورت عقل به اخلاق اجتماعی را در سامان زندگی خود ملتزم باشند. فاجعه بارتر آن جاست که امر قدسی نه تنها از امر عرفی تفکیک شود، بلکه در خدمت امر عرفی درآید و این همان کاری است که قدرتمندان با دین میکنند.
انتهای پیام