ممات امام(ع) هم مانند حیاتش خیر است
کد خبر: 3843026
تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۲:۵۶
سیدمجتبی حسینی:

ممات امام(ع) هم مانند حیاتش خیر است

گروه اندیشه ــ یک پژوهشگر حوزه دین با اشاره به فقراتی از زیارت جامعه کبیره، بیان کرد: در عبارت «فعلکم الخیر»، مسئله به این صورت است که فعل اعم از عمل محسوب می‌شود و کارهای غیرارادی مانند نفس کشیدن را هم می‌تواند شامل شود. از طرفی مقام و جایگاه پیامبر(ص) و ائمه(ع) به صورتی که نه تنها حیات آن‌ها بلکه مماتشان نیز خیر است، چیزی که ما نیز باید آن را تحصیل کنیم و بتوانیم به درجات ضعیفی از این جایگاه دست پیدا کنیم.

به گزارش ایکنا؛ سیدمجتبی حسینی، از پژوهشگران برجسته حوزه دین، شب گذشته، 26 شهریور در مراسم سخنرانی که به مناسبت دهه دوم ماه محرم برگزار شد به شرح فقراتی از زیارت جامعه کبیره که می‌فرماید «وَ فِعْلُكُمُ الْخَيْرُ وَ عَادَتُكُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِيَّتُكُمُ الْكَرَمُ» پرداخت که در ادامه مشروح این سخنان از نظر می‌گذرد؛

بحث‌هایی که در اینجا مطرح می‌شود، با زاویه‌ای متفاوت از دیگر بحث‌ها است که مغفول و نادیده گرفته شده است.اینکه می‌گوییم «فعلکم الخیر»، یعنی خود شما یک فعل هستید. در آیه قرآن در مورد فرزند نوح(ع) فرمود «إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِح»، یعنی خود او یک عمل است نه عامل. بنابراین، برخی اوقات اصل کار در یک فرد و یک شی تجسم پیدا می‌کند. در اینجا نیز ما به «فعلکم الخیر» به صورت مفعولی نگاه می‌کنیم. همچنین عمل یعنی کاری که شما انجام می‌دهید و همراه با اراده و آگاهی است، مثلاً یک نفر که نجاری می‌کند، نجاری عمل اوست، اما فعل اعم است و آنجا که شما در آن آگاهی، اراده و توجه دارید یا ندارید را فعل می‌گویند. قلب کار می‌کند و این کار کردن فعل قلب است. شما می‌بینید که مثلاً یک پشه دارد از زاویه‌ای به زاویه دیگر دیوار می‌رود که این کار فعل اوست. لذا وقتی می‌گوییم «فعلکم الخیر»، بحث ما اعم از عمل است و حتی نفس کشیدن را نیز شامل می‌شود.

اندر باب معنای خیر

در اینجا باید خیر را نیز معنا کنیم. خیر سه معنا دارد که همه‌اش به معنای خوبی است، اما یک جا به معنای صفت است، یک جایی به معنای مصدر و یک جایی نیز به معنای صفت تفضیلی، یعنی بهتر است. «فعلکم الخیر»، یعنی فعل شما بهتر است. یعنی اگر قرار باشد که دو کار خوب در کنار هم وجود داشته باشند، خیر کار بهتر محسوب می‌شود.

امام صادق(ع) روایتی دارند که فرمود «لا یفعل الله لعباده الّا الاصلح لهم»، یعنی خداوند برای بندگانش کاری نمی‌کند مگر بهتر را. برای کمک گرفتن از ادبیات مأنوس در اذهان باید از قوانین تکامل مثال بزنیم. در این چند قرن اخیر و در گذشته نیز این طور بوده است که دو دیدگاه برای تنوع انواع موجودات وجود داشته است. یک کسی می‌گوید که گاو، ماهی و انسان هستند، یعنی هر یک وجود دارند. بنابراین یک مدل کسانی‌اند که می‌گویند آنکه گاو است، آن هم ماهی است و ما نیز انسان هستیم و برخی که نسبت به قضیه متغیر بودند و دیدگاه مختلفی داشتند و آنچه از این گروه در اذهان معروف است، داروین است. اینها معتقد به تغییر انواع بودند. یعنی می‌گویند این طور نبود که از اول، خداوند، میمون را میمون خلق کرده باشد. می‌گویند در ابتدا و در آبی که در طبیعت وجود داشت که بعدا موجودات شکل گرفتند، بالاخره با یک مکانیزمی کار پیش رفته است و می‌گویند در موجودات تغییراتی ایجاد شده است و تغییر در نوع و ویژگی‌ها ایجاد می‌شود. این گروه می‌گویند که مثلاً زرافه از ابتدا گردنش این طور نبود و غذاهایی که می‌خواست بخورد روی درختان بلند بود و در ادامه گردنش بلند شد که البته با درست و غلط این نظریه نیز کاری نداریم.

بحث انتخاب اصلح

از طرفی یکسری موجودات که نمی‌توانند خود را تطبیق دهند از بین می‌روند. یک اصل مهم که در تغییر و تحولات اجتماعی و زیستی مطرح است و مستقل از نظریات داروینی است، بحث انتخاب اصلح است. یعنی در تنازع بقا که همه موجودات جنگ دارند، آن کسی باقی می‌ماند که شایسته‌تر است و این نظریه‌ای است که در دو سه قرن اخیر بحث روی همین حرف‌ها است و جالب است که در این انتخاب اصلح، برخی‌ها فکر می‌کردند که با توحید در تضاد است. در حالی که خود داروین خداپرست بوده و شاید زمینه‌هایی داشته است. علت این مخالفت‌ها نیز این است که با این نظریه داروینیسم و انتخاب اصلح برخورد بیگانه‌ای کرده‌ایم.

ایستادگی عده‌ای در برابر برهان نظم

عده‌ای در برابر برهان نظم ایستادگی کردند. از این طرف نیز در برابر داروین موضع‌گیری کردند، در حالی‌که هیچ کدام از موضع‌ها دلیلی نداشته و هر دو از روی جهل بوده است و چه داروینیست باشد یا نباشد دعوایی با آن نداریم. نظریه تکاملی می‌گوید این نظم که در عالم وجود دارد، این طور نیست که به یکباره به وجود آمده باشد و در ابتدا بی‌نظم بوده است تا به اینجا رسیده و وقتی این طور بگویید دیگر ناظم با شعوری برای عالم فرض نخواهید کرد. در مورد برهان نظم مسلمانان و مسیحیان بحث‌هایی کرده‌اند اما بحث ما در این است که کسی که این آفرینش را به وجود آورده، چیزی به نام اصلح و انتخاب اصلح در آن گذاشته است. آن خدایی که ما قبولش داریم، خدای انتخاب اصلح است و امام صادق(ع) نیز فرمود خداوند بهترین را برای بنده ایجاد می‌کند. یعنی خدا نظام برتر را آفریده است. نظام الهی در ارتباطات اجتماعی‌اش، آن نظامی است که امروز آن نسبت به دیروزش بهتر باشد. یعنی اگر بنده و شما اینجا صحبت می‌کنیم و من رفتم، کسی بهتر از من آمد، سیستم الهی است. همچنان که خداوند فرمود، هیچ آیه‌ای را نسخ نمی‌کنیم، مگر اینکه بهتر از آن یا مثل آن را بیاوریم، یعنی این نظام الهی است.

لذا اگر دیدیم که یک بزرگی از استادش بزرگتر شد، توهین به استادش نیست و جالب است که در روایتی داریم که فرمودند خدا ابایی ندارد که به سلیمان چیزهایی بدهد که به داوود نداده است و یک عبارتی را خدا در مورد سلیمان دارد که ویژه است و می‌فرماید «فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ» یعنی خداوند به سلیمان فهماند. لذا امام صادق(ع) فرمود خدا ابایی ندارد که چیزهایی را به سلیمان بدهد که به داوود نداده است.

نظام الهی رو به پیشرفت است

نظام الهی این است که رو به پیشرفت باشد. در اینجا باید در مورد سنت و تجدد نیز بحث کنیم. برخی که می‌گویند سنت مقدس است، فکر می‌کنند که هرچه قدیمی‌تر باشد مقدس‌تر است. لذا سنت برای خود قداست می‌شود. اما یک عده نیز نظر دیگری دارند که در دوران بعد از هگل و دیالکتیک اتفاق افتاد. یعنی هر چیزی که به‌روز باشد، خوب است. مانند نان بربری که اگر الآن نان بربری داغ داشته باشیم خیلی خوب است، اما اگر دو روز بماند، دیگر آن را نمی‌خورید و ملاک برای برتری دادن فقط کهنگی است که دیگر آن را نمی‌خورید. لذا متوجه نیستیم که خیلی از کلمات امروزی و به‌روز ریشه فلسفی دارد. در یک فلسفه‌ای، حقانیت یعنی به‌روز بودن که در مارکسیسم این مسئله جدی می‌شود و به قول «لنین»، دوران فئودالیته چون دوران جدید است حق است و کهنگی را مساوی با باطل می‌دانند.

اما بحث در این بود که امام صادق(ع) فرمود خداوند شایسته‌ترین را انتخاب می‌کند. بنابراین به داورین و دیگران می‌گوییم که نظام آفرینش بر مبنای انتخاب اصلح است و اگر در سیستمی انتخاب اصلح نباشد الهی نیست. همچنین بحث روی «فعلکم الخیر» بود و بیان شد که فعل اعم از عمل است و کار غیرارادی را نیز شامل می‌شود.

در اینجا باید به آیات سوره کهف اشاره کنم که خداوند داستان موسی(ع) و معلم او را مطرح می‌کند که موسی(ع) از او درخواست کرد که چیزهایی را بیاموزد اما او گفت که توان صبر کردن نداری. جالب است که در آخر داستان نیز این طور می‌گوید که «وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي»، یعنی در اینجا نیز «فعل» آمده و نه «عمل».

در زیارت جامعه کبیره نیز به این صورت است که اول «امرکم رشد» است و قسمت بعد می‌فرماید «فعلکم الخیر». یعنی زمانی که امیرالمؤمنین نفس می‌کشد، قلبش کار می‌کند، راه می‌رود و حتی زمانی که خواب است، فعل خیر انجام می‌دهد. حتی آن زمان که بمیرد نیز همین طور است زیرا موت نیز یک فعل محسوب می‌شود. خداوند نیز در قرآن فرمود که موت را نیز خلق کرده است. رسول خدا(ص) نیز فرمود: «حیاتی خیر لکم و موتی خیر لکم». در آیه قرآن نیز دارد به اینکه «إِنَّ صَلاتي وَ نُسُکي وَ مَحْيايَ وَ مَماتي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ». یعنی در کنار نماز و ... ممات نیز قرار دارد. پس وقتی می‌گوییم «فعلکم الخیر» یعنی به امام حسین(ع) می‌گوییم که مرگ شما نیز خیر است. همچنین اینکه فکر می‌کنیم بدون شک همه امامان شهید شده‌اند این نظر را همه قدما نداشته‌اند و برخی‌ها می‌گفتند که مثلاً فلان امام بر اثر کسالت از دنیا رفته است. البته این کسالت در اتفاقات معمولی نیز نبوده است اما چون ملاک ما برای تعیین خوب و بد این است که بگوییم حتماً امام شهید شده، لذا این طور فکر می‌کنیم و قبول نمی‌کنیم که همه امامان شهید نشده‌اند. لذا در مورد پیامبر(ص) نیز این طور نیست که شهید شده باشند و عده‌ای که اصرار می‌کنند ایشان به شهادت رسیده از این جهت است که نمی‌دانند که فرمود «حیاتی خیر لکم و موتی خیر لکم».

حسب ظاهر موت منفی است

البته که در این سخن رسول خدا(ص) یک پارادوکس وجود دارد، زیرا اگر حیات خوب است، مرگ باید باشد و برعکس. بنابراین باید گفت که در مورد همه این مسئله صدق نمی‌کند. پیامبر(ص) که در بین مردم است کارهای آنان را انجام می‌دهد و به سؤالاتشان پاسخ می‌دهد که برای مردم خیر است و فرمود از دنیا که بروم نیز به کارهای شما نظر و برایتان دعا می‌کنم. بنابراین به حسب ظاهر موت است اما در آن خیر وجود دارد. اما آیا برای ما نیز می‌تواند چنین چیزی وجود داشته باشد؟ خیر. بلکه ما می‌توانیم به درجات ضعیفی برسیم که حیات و مرگمان خیر باشد. البته که گاهی اوقات حیات ما نیز خیر نیست چه برسد به مرگمان.

همچنین وقتی که در زیارت جامعه کبیره می‌فرماید «عادتکم الاحسان»، خیال می‌کنیم که این احسان فقط کمک به فقرا و ... است. البته ائمه(ع) این کار را می‌کردند و حتی علی(ع) به مقداد کمک‌ کرد تا فرزندانش سیر شوند اما همه احسانی که حضرت به مقداد اعطا کرد این نبود بلکه احسانش این بود که مقداد را مقداد کرد. در مجلسی نشسته بودند که پیامبر(ص) فرمود ان للحسین فی قلوب المومنین محبه مکنونه»، یعنی برای حسین(ع) در قلوب مؤمنین یک محبت پنهانی وجود دارد. در این زمان امام حسین(ع) سنش کم بود و این مسئله برای مقداد سؤال شد که پیامبر(ص) فرمود «سل امه» یعنی از مادرش در این زمینه بپرس. مقداد به جایی که رسید که حضرت زهرا(س) برایش در این زمینه توضیح داد.

همچنین این «عادتکم الاحسان» در مورد خداوند این طور است که فرمود: «عادتک الاحسان الی المسیئین» نفرمود گاهی هم به گناهکاران تفقدی می‌کند، خیر این طور نیست بلکه همواره احسان می‌کند.


انتهای پیام

captcha