سیری گذرا بر نقاط عطف تاریخ اسلام/ آن‌ها که به زبان، سیدالشهدا(ع) را می‌کشند
کد خبر: 3844965
تاریخ انتشار : ۰۸ مهر ۱۳۹۸ - ۰۸:۱۱

سیری گذرا بر نقاط عطف تاریخ اسلام/ آن‌ها که به زبان، سیدالشهدا(ع) را می‌کشند

گروه معارف ــ سردبیر مجله کتاب‌شناسی شیعه، بعثت، غدیر، عاشورا و ظهور را چهار نقطه عطف تاریخ اسلام دانست و با بیان اینکه هر کدام از این نقاط امتحان‌های خاص خود را دارند، گفت: عاشورا در این میان حلقه پررنگی است که پس از آن دو تکلیف جدی برای ما پیش آمد؛ این دو تکلیف برائت از دشمنان اهل‌بیت(ع) و انتظار امام موعود(عج) است.

طالعی

عبدالحسین طالعی، سردبیر مجله «کتاب‌شناسی شیعه»، در گفت‌وگو با ایکنا از خوزستان، درباره سیر تاریخ اسلام و نقاط عطف آن گفت: تاریخ اسلام و اساساً آموزه‌های دینی چهار نقطه عطف داشته و دارد. این نقاط عطف هر کدام ویژگی‌های خاص خود، وظایفی خاص خود و امتحان‌هایی خاص خود دارند. البته هر چهار نقطه در یک راستا قرار دارند؛ سه مورد آن بر ما گذشته و یکی باقی‌مانده است؛ اینکه حق این نقطه آخر را چگونه ادا می‌کنیم، مربوط به این می‌شود که حق آن سه موضوع دیگر را چطور ادا کرده باشیم و چگونه نسبت به آن سه موضوع انجام وظیفه کرده باشیم.

وی اظهار کرد: این چهار نقطه شامل بعثت، غدیر، عاشورا و ظهور هستند. هر کدام از این موارد ویژگی‌های خاص خود را دارند که در متون ادعیه و زیارت مربوطه بیان شده‌اند و ما به کمک همان دعاها و زیارات به‌خوبی می‌توانیم این ویژگی‌ها را پیدا کنیم. امتحان‌هایی که هست متناسب با همین ویژگی است.

طالعی با اشاره به نقطه آغاز اسلام در بعثت، بیان کرد: در بعثت چه اتفاقی افتاد؟ جامعه‌ای بود که به یک انحطاط آشکار و علنی رسیده بود؛ در این جامعه، چون مدام در حال جنگ بودند و دختران به اسارت برده می‌شدند، به بهانه اینکه دختر به اسارت گروه مخاصم نرود، از همان اول او را زنده در خاک می‌کردند. در این جامعه خرافات بیداد می‌کرد، بت‌پرستی بیداد می‌کرد و نمونه‌های دیگر. در این بین افراد معدودی بودند که برخی از این کارها را نمی‌پسندیدند. مثلاً بخشی از خاندان بنی‌هاشم اسیر این مسائل نشده بودند؛ افراد مانند آن‌ها هم معدود بودند. بقیه مردم در جهالت آشکار بودند.

این مدرس دانشگاه توضیح داد: وقتی می‌گوییم جاهلیت، منظور جهل در تقابل علم نیست؛ بلکه جهل در مقابل عقل است، جاهلیت یعنی ضد عقل عمل کردن و جاهلیتی که قرآن می‌گوید همین است. بعثت تحولی بود از جاهلیت بت‌پرستی به نور توحید. رسول خدا(ص) آمدند و فرمودند: این کارها غلط است، این بتی را که هیچ نقشی در سرنوشت شما ندارد، رها کنید و در برابر خدایی، گردن بنهید که واحد و احد است و کمالات از او منشأ می‌گیرد. مرحوم شیخ جعفر شوشتری تعبیری دارد که می‌فرماید: باید پیغمبر درون وجود تو برانگیخته شود. باید بت‌های درونت را بشکنی. هر کسی درون خود ده‌ها و صدها بت دارد که باید بشکند و به توحید درآید.

سردبیر مجله کتاب‌شناسی شیعه ادامه داد: پیغمبر(ص) بیست و سه سال زحمت کشیدند، در این مسیر، شاه‌کلید، گوهری است به نام «اختیار» انسان. این اختیار چیز عجیبی است و کمتر روی آن کار شده و جدی گرفته شده است. اختیار خیلی مهم است. خداوند متعال این همه زمینه کمال را در انسان ایجاد کرده است و برای تمام اینها یک شاه‌کلید گذاشته است و فرموده با این شاه‌کلید تصمیم بگیر که از این کمالات استفاده بکنی یا نه. اسم آن شاه‌کلید اختیار است. هنوز فهم نشده است که این شاه‌کلید چه‌قدر مهم است. رسول خدا(ص) با اختیار وارد شدند نه با اکراه: «لااکراه فی‌الدین» یا «إنا هدیناه السبیل إمّا شاکراً و إمّا کفوراً» ما راه را نشان دادیم؛ می‌توانی شکر کنی، می‌توانی شکر نکنی.

وی گفت: پیامبر(ص) بیست و سه سال بر این مبنا زحمت کشیدند؛ مهم‌ترین زحمت ایشان این است که با این مردم صبر و مدارا کردند به امید اینکه متحول شوند. از روز اولی که پیامبر(ص) رسالت خود را اعلام کردند، فرمودند: «علی، أخی و وزیری و خلیفتی» این را همواره تکرار کردند تا روزهای پایان عمر در غدیر از مردم بیعت گرفتند. در این روز از صد هزار نفر بیعت گرفته شد. بعد از همه بیعت‌های گرفته، همین مردم گفتند، یادمان رفت، این فراموشی اختیاری بود؛ بنابراین، نقطه عطف دوم در تاریخ اسلام، غدیر بود. جریان مقابل غدیر، نفاق بود، همان طور که جریان مقابل بعثت، کفر و جهل بود.

عضو هیئت علمی دانشگاه قم افزود: در غدیر، هر کس به طرف امیرالمؤمنین(ع) آمد، ایمان را پذیرفت. هر کس جدا شد، خط نفاق را در پیش گرفت؛ لذا «حب علی ایمان و بغضه نفاق» در دعای ندبه می‌خوانیم «لَوْلا أَنْتَ یا عَلِىُّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى» یعنی حضرت علی(ع) شاخص و ملاک حق و ایمان شد. متون دعاها و زیارات غدیر همه بر این موضوع تأکید دارند. بر این قضیه حدود 50 سال گذشت. اتفاقات این مدت، تفصیل دارد. کتابی در این زمینه وجود دارد به نام «بازتاب تفکر عثمانی در واقعه کربلا» اثر استاد محمدرضا هدایت‌پناه که در این کتاب با یک تحلیل برون‌دینی، گفته می‌شود عاملی که سیدالشهدا(ع) را در کربلا به کشتن داد، خط سقیفه بود. نویسنده این موضوع را به‌صورت تاریخی اثبات می‌کند.  

سردبیر مجله کتاب‌شناسی شیعه بیان کرد: خط سقیفه، حق حضرت امیرالمؤمنین(ع) را از او گرفت و از همان زمان توجیه‌ها شروع شد. کار که به دست معاویه افتاد، بیست سال تمام، تمام فکر مردم را قبضه کرد؛ او فقط حکومت نکرد؛ بلکه به تعبیر رایج امروز، شست‌وشوی مغزی هم داد. نویسنده در کتاب می‌نویسد معاویه کاری کرد که در یک خانه ـ خانه قرظه بن کعب انصاری ـ دو برادر بودند که یکی  در سپاه امام حسین(ع) بود و برادر دیگر در مقابل امام و در سپاه یزید قرار گرفت. کمیل بن زیاد را همه می‌شناسید. از یاران حضرت امیرالمؤمنین(ع) است. آن کسی که طفلان مسلم را به ابن‌زیاد تحویل داد، برادر تنی کمیل بن‌زیاد بود. از این قبیل نمونه‌ها در این کتاب هست.

معاویه بعد از شهادت حضرت علی(ع) در کوفه چه کرد؟

معاویه بزرگان شیعه را از کوفه بیرون کرد، بعضی‌ها را به خراسان تبعید کرد؛ کوفه تا خراسان در آن زمان چیزی حدود چهار، پنج ماه مسیر بود. آن‌ها را به جایی تبعید می‌کرد که امکان بازگشت به کوفه و ارتباط با کوفه را تا آخر عمر پیدا نکنند ـ گرچه همان شیعه‌ای که از کوفه به خراسان تبعید شد، بذر تشیع را آنجا پخش کرد ـ اما معاویه با این کار، کوفه را از شیعیان مخلص خالی کرد؛ از آن طرف، مشتی رجاله اوباش را به کوفه تزریق کرد و به این صورت، ترکیب جمعیتی کوفه را بعد از شهادت حضرت امیر(ع) عوض کرد

طالعی ادامه داد: معاویه بزرگان شیعه را از کوفه بیرون کرد، بعضی‌ها را به خراسان تبعید کرد؛ کوفه تا خراسان در آن زمان چیزی حدود چهار، پنج ماه مسیر بود. آن‌ها را به جایی تبعید می‌کرد که امکان بازگشت به کوفه و ارتباط با کوفه را تا آخر عمر پیدا نکنند ـ گرچه همان شیعه‌ای که از کوفه به خراسان تبعید شد، بذر تشیع را آنجا پخش کرد ـ اما معاویه با این کار، کوفه را از شیعیان مخلص خالی کرد؛ از آن طرف، مشتی رجاله اوباش را به کوفه تزریق کرد و به این صورت، ترکیب جمعیتی کوفه را بعد از شهادت حضرت امیر(ع) عوض کرد. نتیجه این شد که کسی که در سال 40 (زمان شهادت حضرت امیرالمؤمنین(ع)) در کوفه، یک کودک دو ساله بود در سال 60 یا 61 جوان 22 ساله‌ای بود با تفکر سقیفه‌ای.

وی ابراز کرد: شما ببینید چرا حضرت علی(ع) وقتی به خلافت رسیدند پایتخت را از مدینه به کوفه منتقل کردند؟ چون دیدند 25 سال تفکر سقیفه‌ای کاری کرده‌ است که سخن حضرت علی(ع) در مدینه هیچ نفوذی ندارد؛ جایی را انتخاب کردند که جدید و بکر باشد، این جای جدید جایی بود که سلمان فارسی ـ که حاکم مدائن بود ـ از قبل در آن‌ جا فی الجمله بذری پاشیده و زمینه آماده‌ای پیدا کرده بود. حضرت سیدالساجدین(ع) می‌فرماید: در مکه و مدینه 20 نفر دوستدار اهل‌بیت(ع) پیدا نمی‌کنم و کار ایشان به اینجا کشید که هر اقدامی بخواهند انجام دهند از طریق خریدن و آزادکردن غلام بود؛ یعنی غلام بخرد - که در آن زمان کار رایجی بود - او را تربیت کند، بعد سرمایه‌ای به او بدهد و در راه خدا آزاد کند. هیچ امکاناتی در اختیار حضرت نبود.

عضو هیئت علمی دانشگاه قم اظهار کرد: کار مکه و مدینه به اینجا کشیده شده بود. 50 سال گذشت، کار به اینجا رسید که وقتی مقابل حضرت سیدالشهدا(ع) ایستادند، در اینکه کدام‌شان سیدالشهدا(ع) را بکشد مسابقه داشتند و با خون او می‌خواستند به خدا تقرب بجویند. تاسوعا در روز پنج‌شنبه بود. فکر می‌کنید چرا می‌خواستند روز تاسوعا کار را تمام کنند؟ و حضرت سیدالشهدا از آن‌ها یک شب مهلت خواست؟ گفتند کار حسین بن علی(ع) را بسازیم که نماز جمعه ابن‌زیاد را در کوفه از دست ندهیم! دینی که اهل‌بیت(ع) در آن نباشد این می‌شود.

شاخص اصلی بعثت، تحول از بت‌پرستی به توحید بود. شاخص اصلی غدیر، تحول از نفاق به ایمان بود. در عاشورا چه اتفاقی افتاد؟ در آن زمان، خط نفاق خود را محکم کرده است؛ چنان محکم کرده است که وقتی به جمعیت گفتند جمع شوید و حسین بن علی(ع) را بکشید، همه جمع شدند و حاضر به انجام این کار بودند

سردبیر مجله کتاب‌شناسی شیعه ادامه داد: پس شاخص اصلی بعثت، تحول از بت‌پرستی به توحید بود. شاخص اصلی غدیر، تحول از نفاق به ایمان بود. در عاشورا چه اتفاقی افتاد؟ در آن زمان، خط نفاق خود را محکم کرده است؛ چنان محکم کرده است که وقتی به جمعیت گفتند جمع شوید و حسین بن علی(ع) را بکشید، همه جمع شدند و حاضر به انجام این کار بودند. شاید به این موضوع توجهی نداشته باشید که چرا بدن‌های مطهر حضرت سیدالشهدا(ع) و اصحاب را از زمین برنداشتند؟ سپاه مقابل، عصر عاشورا، کشتگان خود را دفن کردند. چرا بدن حضرت سیدالشهدا(ع) را از زمین برنداشتند؟ گفتند چون کفن و دفن مرده که واجب است، برای مسلمان واجب است، ما که با مسلمان طرف نیستیم!

وی با بیان اینکه بعد از عاشورا، دو تکلیف جدی برای ما پیش آمد، گفت: این دو تکلیف برائت از دشمنان اهل‌بیت(ع) و انتظار امام موعود(عج) است. به عبارات زیارت عاشورا دقت کنید همین دو مفهوم است. درباره غدیر به ما گفته‌اند وقتی به هم رسیدید بگویید: «الحمدالله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه علی بن ابیطالب علیه السلام». درباره غدیر یک جمله وجود دارد که کمتر مطرح شده است. این جمله در روایات امام صادق(ع) و در مفاتیح وجود دارد؛ «اعظم‌الله اجورنا بمصابنا بالحسین(ع) و جعلنا و ایاکم من‌الطالبین بثاره مع ولیه الامام المهدی من آل محمد(ع)» یعنی خدا را شکر کنیم که در این روز مانند منافقان نیستیم که آن را عید می‌دانند. ما عاشورا را عزا می‌دانیم خداوند در این احساس مصیبت به ما اجر بدهد. پس تکلیف روز عاشورا اعلام برائت از دشمنان اهل‌بیت(ع) است.

طالعی در ادامه به تبیین معنای برائت پرداخت و گفت: معنای اصلی کلمه «ولایت»، نزدیک شدن و «برائت» به معنی دور شدن است. ما در زیارت امین‌الله می‌خوانیم «مستنةً بسننِ اولیاءک مُفارِقَةً لأخلاقِ أعداءِک» خدایا کاری کن سنت‌های اولیای تو را بپذیرم و از اخلاق دشمنان تو دوری کنم. 

توحید، ولایت و برائت در ظهور عملی می‌شود

این مدرس دانشگاه، انتظار کشیدن امام عصر(عج) را تکلیف دیگر روز عاشورا دانست و گفت: برنامه ظهور، تحقق بخشیدن به تمام این حرف‌هاست؛ پیام بعثت، باور توحید به جای بت‌پرستی بود، پیام غدیر این بود که راه توحید از ولایت امیرالمؤمنین(ع) می‌گذرد. پیام عاشورا هم اعلام برائت از خط فکری است که سیدالشهدا(ع) را به کشتن داد. این برائت گاهی لباس مشکی پوشیدن است؛ گاهی رسم اطعام عزاداران است، گاهی سینه‌زنی و زنجیرزنی است. پس «توحید، ولایت و برائت»، تکالیفی هستند که از بعثت، غدیر و عاشورا بر عهده داریم. این تکلیف کی اجرایی می‌شود؟ تا الان یک فکر است. در ظهور عملی می‌شود.

خلفا کشورگشایی کردند، چرا؟ چون دنبال قدرت ظاهری بودند، قدرت واقعی نداشتند. باید نمایش قدرت می‌دادند؛ لذا کشورها را فتح کردند. اهل‌بیت(ع) فتح دل‌ها کردند، چرا؟ چون اهل‌بیت(ع) پیرو پیغمبر(ص) هستند. پیغمبر(ص) فرمودند: «لا اکراه فی‌الدین» پیامبر(ص) اصراری ندارند تعداد مؤمنان زیاد شود؛ بلکه پنج الگو مثل سلمان و مقداد و ابوذر تربیت می‌کنند که بعد از 1400 سال برای ما تا روز قیامت الگو هستند. پیغمبر(ص) برای فتح دل‌ها آمد

عضو هیئت علمی دانشگاه قم در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به خط تفکر سقیفه بیان کرد: نکته مهم این است که خلفا کشورگشایی کردند، چرا؟ چون دنبال قدرت ظاهری بودند، قدرت واقعی نداشتند. باید نمایش قدرت می‌دادند؛ لذا کشورها را فتح کردند. اهل‌بیت(ع) فتح دل‌ها کردند، چرا؟ چون اهل‌بیت(ع) پیرو پیغمبر(ص) هستند. پیغمبر(ص) فرمودند: «لا اکراه فی‌الدین» پیامبر(ص) اصراری ندارند تعداد مؤمنان زیاد شود؛ بلکه پنج الگو مثل سلمان و مقداد و ابوذر تربیت می‌کنند که بعد از 1400 سال برای ما تا روز قیامت الگو هستند. پیغمبر(ص) برای فتح دل‌ها آمد.

فرماندهی که شب عملیات همه یاران خود را مرخص کرد

طالعی ادامه داد: کدام فرمانده نظامی است که شب عملیات، همه اصحاب و یاران خود را مرخص کند؟ این با کدام فرمول نظامی سازگار است؟ اگر حضرت سیدالشهدا(ع) قصد کشورگشایی داشت، اگر قصد حکومت داشت، با کدام منطق حکومت‌خواهی سازگار است که حضرت تمام یاران خود را مرخص کند و بفرماید من بیعتم را از شما برداشتم؟ امام با این کار فتح دل‌ها کردند. چرا؟ چون اختیار را جدی می‌گیرند. منطق خلفا این اختیار را سرکوب می‌کند و می‌گوید تو باید مسلمان شوی. اهل‌بیت(ع) می‌گویند ما بایدی نداریم؛ ما حرف را نشان داده‌ایم، می‌خواهی مسلمان شو، نمی‌خواهی نشو. ما عدد نمی‌خواهیم جمع کنیم.

آن‌ها که به زبان، سیدالشهدا(ع) را می‌کشند، هنوز زنده‌اند

این پژوهشگر اظهار کرد: برائتی که در عاشورا گفتند، منحصر به آن‌ها که تیر و نیزه زدند و اسب بر بدن‌ها تازاندند، نیست: «قتل‌الله من قتلکم بالایدی والالسن» خدا بکشد کسانی که شما را کشتند؛ چه به دست و چه به زبان. آن‌ها که حضرت سیدالشهدا(ع) را به دست کشتند، تعداد محدودی بودند؛ حداکثر چند هزار نفر. اما آن‌ها که به زبان حضرت اباعبدالله(ع) را کشتند، یعنی منطق حضرت را محکوم کردند، تحریف کردند، میلیون‌ها نفر در طول تاریخ بودند. قاتلان امام حسین(ع) همه مرده‌اند اما آن‌ها که به زبان، سیدالشهدا(ع) را می‌کشند، هنوز زنده‌اند، بیشتر هم می‌شوند.

در سرزمینی که مهبط وحی است، کتاب درسی مدارس این می‌شود «حقائق عن حیاة امیرالمؤمنین یزید بن معاویه رضی‌الله عنه»! یعنی این را در ذهن نوجوان وارد می‌کنند. برائت ما از اینها هم باید باشد. یعنی هنوز ماجرای عاشورا تمام نشده است و امروز هم باید برای عاشورا انجام وظیفه کنیم. این انجام وظیفه، برائت است؛ یعنی منطق اهل‌بیت(ع) را یاد بگیریم و از خط مقابل آن‌ها دور شویم

طالعی به بیان نمونه‌ای از این تلاش‌ها که برای تحریف منطق امام حسین(ع) انجام می‌شود، پرداخت و گفت: در سرزمینی که مهبط وحی است، کتاب درسی مدارس این می‌شود «حقائق عن حیاة امیرالمؤمنین یزید بن معاویه رضی‌الله عنه»! یعنی این را در ذهن نوجوان وارد می‌کنند. برائت ما از اینها هم باید باشد. یعنی هنوز ماجرای عاشورا تمام نشده است و امروز هم باید برای عاشورا انجام وظیفه کنیم. این انجام وظیفه، برائت است؛ یعنی منطق اهل‌بیت(ع) را یاد بگیریم و از خط مقابل آن‌ها دور شویم.

سردبیر مجله کتاب‌شناسی ادامه داد: او که قاتلان جسم امام حسین(ع) را قصاص کرد، مختار بود. بعد از اینکه قاتلان را کشت، سال‌ها بعد امام محمدباقر(ع) تازه زیارت عاشورا را به شیعیان یاد می‌دهد؛ چه یاد می‌دهد؟ «أن یرزقنی طلب تارک مع امامٍ منصور» یعنی اینکه کشتن و قصاص آن‌ها، طلب خون سیدالشهدا(ع) نیست؛ طلب خون سیدالشهدا(ع) اولاً کار مختار نیست؛ مختار در حد خود خدمتی کرد؛ اما طالب خون سیدالشهدا(ع) کسی است که «امام هدی ظاهر ناطق بالحق منکم» از اهل‌بیت(ع) است. انتقام خون اباعبدالله(ع) به کشتن آن آدم‌ها نیست؛ آن‌ها با دست کشتند؛ آن‌ها که با زبان، بیان، کتاب، با تدریس دین را تحریف می‌کنند هنوز هستند. اگر بخواهیم این مسیر برگردد باید با زبان، بیان، کتاب و تدریس به افراد آگاهی و تذکر داده شود و این کاری است که اگر امروز انجام شود ادامه مجاهدت عاشوراست. چه کسی است که می‌تواند حرف آخر را در این مسیر بزند؟ کامل‌ترین حرف‌ را؟ حجت خدا.

وی اظهار کرد: این سیری گذرا از اول تاریخ اسلام تا آخر آن است. آن وقت ببینید عاشورا در این میان چه حلقه پررنگی است. در یکی از زیارت‌های مفاتیح می‌خوانیم: «اشهد إنک حیٌ لاتموت حتّی تُبطل الجبت والطاغوت» تو زنده‌ای و نمی‌میری تا زمانی که ابطال جبت و طاغوت کنی. ِابطال جبت و طاغوت یعنی آنچه در تفسیر و حدیث و کلام و تاریخ و فقه مسیر را عوض کردند، تصحیح می‌شود. با فرزند علامه امینی درباره الغدیر صحبت می‌کردم. او گفت: الغدیر اثبات این سخن پیامبر(ص) که فرمودند: «من کنت مولاه فهذا علیٌ مولاه» نیست، الغدیر تغییر ریل است؛ خلفا ریلی در باب حدیث و تفسیر و فقه و ... ساختند؛ علامه امینی در این کتاب نشان داد این ریل خلاف دین است. برای اثبات غدیر، از این یازده جلد، نصف یک جلد بس بود. الغدیر می‌خواهد بگوید ریل اشتباه گذاشته شد.

عضو هیئت علمی دانشگاه قم بیان کرد: برخی می‌گویند الغدیر تفرقه می‌اندازد. اگر کسی در خط اشتباه بیفتد نباید به او بگوییم؟ اگر دشمن به مرزهای ما حمله کرد ما با سنی، حتی یهودی و مسیحی و بی‌نماز ... متحد می‌شویم چون همه ایرانی هستیم؛ باید از ایران دفاع کنیم؛ اما اگر یکی نماز نخوان است و به جبهه آمده، به این معنا است که نماز نخواندن او کار درستی است؟ یعنی نماز نخواندن او را دوستانه تذکر ندهیم؟ همه رفاقت و اتحاد اجتماعی ما سر جای خود محفوظ است؛ بحث علمی انجام می‌دهیم؛ می‌گوییم مسیر را عوض کرده‌اند، عمداً هم عوض کردند. آن شخصی که سر بریده حضرت اباعبدالله(ع) را با خود حمل می‌کرد، می‌گفت: «قتلت خیرالناس اًما و اباً» من کسی را کشتم که فرزند بهترین پدر و مادر بود. پس آن‌ها می‌شناختند. عاشورا آمد و وظیفه ما در قبال آن، تبرّی از دشمن اهل‌بیت(ع) است؛ یعنی از آن ریل غلط برگردیم. این ریل درست، مسیری است که نقطه آخر آن به ظهور می‌رسد؛ لذا هر جمعه باید بگوییم: «أین الطالب بدم المقتول بکربلاء».

خداوند به واسطه پیغمبر(ص) بر ما منت گذاشت

طالعی در ادامه سخنان خود تأکید کرد: قدر هدایت بعثت را بدانیم که خداوند درباره هیچ نعمتی بر ما منت نگذاشت؛ بلکه به واسطه حضور پیغمبر(ص) بر ما منت گذاشت: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ؛ به يقين خدا بر مؤمنان منت نهاد [كه] پيامبرى از خودشان در ميان آنان برانگيخت» (آل عمران، 164). یک مثال: در دانشگاه برای دانشجویان فضای سبز، ورزشگاه و ... قرار می‌دهند اما به این‌ها بر سر دانشجو منت نمی‌گذارند چون اینها هدف نیست؛ با یک معلم خوب منت می‌گذارند. خداوند هم به نان و آب بر ما منت نمی‌گذارد؛ بلکه به پیغمبر(ص) بر ما منت می‌گذارد.

وی ادامه داد: رسول خدا(ص) در خطبه غدیر فرمودند: پیام غدیر را به همه برسانید که رأس امر به معروف و نهی از منکر، پیام غدیر است. این را هم قدر بدانیم. برائت عاشورا را اعلام کنیم. در اخلاق و عقاید و عملکردمان عملی کنیم و منتظر ظهور باشیم. اگر من منتظر مهمانی باشم که هر لحظه ممکن است، برسد، همیشه مراقب تمیزی خانه هستم. منتظر ظهور امام زمان(عج) در هر لحظه هر جور می‌خواهد رفتار می‌کند؟ 

امتحان زمان ظهور این است که در تمام ایام غیبت و ظهور بگوییم: «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلایَ، أَنَا مَوْلاکَ، عَارِفٌ بِأُولاکَ وَ أُخْرَاکَ، أَتَقَرَّبُ إِلَی اللّهِ تعالی بک و بآل بیتک»، در ظهور قرار است هدف بعثت تحقق پیدا کند که در غدیر روشن‌تر شد و در عاشورا کمی بیشتر روشن‌ شد

این محقق در پایان با بیان اینکه هر کدام از این نقاط عطف در تاریخ اسلام، امتحان خاص خود را داشت، گفت: مطابق این چهار مرحله، امتحان‌ها فرق می‌کند، امتحان زمان بعثت این است که پیامبر(ص) فرمودند: «قولوا لااله الاالله تفلحوا» توحید را اعلام کنید، ایمان قلبی کافی نیست؛ چون با این اعلام جبهه شرک کم‌کم تضعیف می‌شود. امتحان غدیر این است که با صدای بلند محبت امیرالمؤمنین(ع) اعلام شود. امتحان عاشورا این است که نه تنها در تاسوعا و عاشورا بلکه در هر آب خوردنی، قاتلان اباعبدالله(ع) را لعن کنید و این را به نسل بعدی انتقال دهیم و امتحان زمان ظهور این است که در تمام ایام غیبت و ظهور بگوییم: «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلایَ، أَنَا مَوْلاکَ، عَارِفٌ بِأُولاکَ وَ أُخْرَاکَ، أَتَقَرَّبُ إِلَی اللّهِ تعالی بک و بآل بیتک» (سلام بر تو اى مولاى من، من دل بسته تو و آگاه به شأن دنیا و آخرت توام  و به دوستى تو و خاندانت به‌سوى خدا تقرّب می‌جویم). در ظهور قرار است هدف بعثت تحقق پیدا کند که در غدیر روشن‌تر شد و در عاشورا کمی بیشتر روشن‌ شد.

انتهای پیام

captcha