رهبر معظم انقلاب هفته گذشته در دیدار بسیجیان با اشاره به افزایش اقتدار نظام جمهوری اسلامی در چهل سال گذشته فرمودند: «این درخت عظیم، این شجره طیّبه، شجره طوبیٰ، روزبهروز اقتدار پیدا کرده؛ این بنای مستحکم، هر روز مستحکمتر از گذشته خودش را به رخ دشمن میکشد. آن وقت اینجا است که واژه مقاومت معنا پیدا میکند؛ اینکه ما میگوییم «نیروهای مقاومت، جریان مقاومت، جبهه مقاومت»، یعنی این؛ یعنی یک حقیقتی به نام اسلام در دوران معاصر سر بلند کرده است که این حرکت عظیم اسلامی، صد سال پیش، پنجاه سال پیش نبود، امروز وجود دارد که گریبان نظام سلطه را محکم میگیرد و برای آزادی و عدالت اقدام میکند؛ این به وجود آمده؛ آنها هر توانی که دارند، میخواهند در مقابل این به خرج بدهند که این را عقب برانند؛ اینجا است که «فَلِذٰلِکَ فَادعُ وَاستَقِم»؛ هم دعوت لازم است، هم استقامت لازم است؛ مقاومت یعنی این.»
آیه مورد استناد رهبر معظم انقلاب برای تبیین مفهوم مقاومت بخشی از آیه 15 سوره شوری است که خداوند میفرماید: «فَلِذَٰلِكَ فَادْعُ ۖ وَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ ۖ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ ۖ وَقُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتَابٍ ۖ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ ۖ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ ۖ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ ۖ لَا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ ۖ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا ۖ وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ»
ترجمه آیه: «بنابراين به دعوت پرداز، و همان گونه كه مأمورى ايستادگى كن، و هوسهاى آنان را پيروى مكن و بگو: به هر كتابى كه خدا نازل كرده است ايمان آوردم و مأمور شدم كه ميان شما عدالت كنم؛ خدا پروردگار ما و پروردگار شماست؛ اعمال ما از آنِ ما و اعمال شما از آنِ شماست؛ ميان ما و شما خصومتى نيست؛ خدا ميان ما را جمع مىكند، و فرجام به سوى اوست.»
در واقع نظام جمهوری اسلامی که برخاسته از آموزههای دینی است با پیروزی انقلاب اسلامی توانسته پیام اسلام که همان عدالتطلبی، آزادیخواهی، مبارزه با ظلم و ستم و سلطهطلبی و حمایت از مستضعفان به منزله وارثان اصلی زمین را به اقصی نقاط عالم ارسال کند و به تعبیر قرآنی دعوت خود را علنی ساخته و بر این مأموریت پس از 40 سال ایستاده و بر آن پافشاری میکند و همین سبب شده که مورد دشمنی دائمی نظام سلطه و جبهه استکبار جهانی قرار گیرد و این دشمنی با یک شخص، گروه و جریان سیاسی نیست بلکه دشمنی با یک الگو و محتواست که نظام سلطه نمیتواند آن را تحمل کند.
دعوت انبیا برای رفع دودستگیها
مرحوم علامه طباطبایی پیرامون این آیه در تفسیر المیزان بیان کرده است که: «عبارت (فلذلك فادع و استقم كما امرت و لا تتبع اهواءهم...) تـفـريـع و نتيجهگيرى از مطالب گذشته است كه مىفرمايد: خدا براى همه انبياء يك دين تشريع كرده بود، ولى امتها دو قسم شدند يكى نياكان كه با علم و اطلاع و از در حـسـد، در ديـن اخـتلاف انداختند، و يكى نسلها كه در شك و تحير ماندند. به همين جهت خـداى تـعـالى تـمـامى آنچه را كه در سابق تشريع كرده بود براى شما تشريع كرد، پـس تـو اى پـيـامبر مردم را دعوت كن و چون آنها دو دسته شدند يكى مبتلا به حسد يكى مـبـتـلا به شك، پس تو استقامت بورز و به آنچه مأمور شدهاى پايدارى كن و هواهاى مردم را پيروى مكن.
لام در جـمله (فلذلك) لام تعليل است و بعضى گفتهاند لام به معناى (الى) است و معناى جمله اين است كه: پس به سوى همين دينى كه برايتان تشريع شده دعوت كن، و در مأموريت پايدارى نما.
كلمه (و استقم) امر از استقامت است كه به گفته راغب به معناى ملازمت طريق مستقيم است، و جمله (و لا تتبع اهواءهم) به منزله تفسير كلمه (استقم) است.
(و قـل آمـنـت بـمـا انـزل اللّه مـن كـتـاب)؛ در ايـن جـمـله مىفرمايد: بگو به تمامى كتابهايى كه خدا نازل كرده ايمان دارم. و در تصديق و ايمان به كتب آسمانى مساوات را اعـلام كـن. مـعـلوم اسـت كـه مـراد از كـتـب آسـمـانـى كـتـابهايى اسـت كـه مشتمل بر شريعتهاى الهى است.
(و امـرت لا عـدل بـيـنـكـم)؛ بـعـضـى از مـفـسـريـن گـفـتـهانـد: لام در جـمـله (لا عدل) لام زائد است كه تنها خاصيت تأكيد را دارد، نظير لام در (لنسلم) در جمله (و امرنا لنسلم لرب العالمين). معناى جمله مورد بحث اين است كه: و من مأمور شدهام بـين شما عدالت برقرار كنم، يعنى همه را به يك چشم ببينم، قوى را بر ضعيف و غنى را بر فقير و كبير را بر صغير مقدم ندارم و سفيد را بر سياه و عرب را بر غير عرب و هاشمى را و يا قرشى را بر غير آنان برترى ندهم. پس در حقيقت دعوت متوجه به عموم مردم است و مردم همگى در برابر آن مساويند.
پـس جـمـله (امـنـت بـما انزل اللّه من كتاب) مساوى دانستن همه كتابهاى نازله است از حيث ايـنـكـه بـايـد هـمـه ايـمـان آورنـد و جـمـله (و امـرت لاعدل بينكم) مساوى دانستن همه مردم است از حيث اينكه همه را بايد دعوت كرد، تا متوجه شرعى كه نازل شده بشوند.
بـعـضـى ديـگـر از مـفـسـريـن گـفـتـهانـد: لام در جـمـله (لاعـدل بـيـنـكـم) لام تـعـليـل اسـت و معناى آن اين است: اين كه من مأمور شدهام بدانچه مأمور شدهام بدين جهت بوده كه بين شما عدالت برقرار كنم.
دربـاره عدالت بعضى گفتهاند: مراد از آن، عدالت در داورى است. بعضى ديگر گـفـتـهانـد: عـدالت در حـكـم اسـت و بـعضى ديگر معناى ديگرى كردهاند، ليكن همه اين معانى از سياق آيه به دور است، و سياق با آن.
(اللّه ربنا و ربكم...)؛ اين جمله مى خواهد مطالب گذشته ؛ يعنى تسويه بين كتب و شرايع نازله، و ايمان آوردن بـه همه آنها و تسويه بين مردم در دعوتشان به سوى دين و برابر بودن همه طبقات مـردم در مـشـمـوليـت احـكـام را تعليل كند و به همين جهت كلام بدون حرف عطف آمده، گويا مطلب ديگرى است غير مطالب گذشته.
پـس جـمـله مـزبـور بـه ايـن مـعـنـا اشـاره مىكند كه: رب همه مردم يكى است، و آن، اللّه تـعالى است، پس غير او ارباب ديگرى ندارند، تا هر كسى به رب خود بپيوندد، و بر سر ارباب خود نزاع كنند، اين بگويد رب من بهتر است، او بگويد از من بهتر است، و هر كـسـى تـنـهـا بـه شـريعت پروردگار خود ايمان آورد، بلكه رب همه يكى، و صاحب همه شـريعتها يكى است، و مردم همه و همه بندگان و مملوكين يكى هستند، يك خداست كه همه را تـدبـيـر مـىكـنـد و بـه مـنـظـور تـدبـيـر آنـهـا شـريـعـتـهـا را بـر انـبـيـا نـازل مىكند، پس ديگر چرا بايد به يك شريعت ايمان بياورند و به ساير شريعتها ايـمـان نـيـاورنـد. يهود به شريعت موسى ايمان بياورد، ولى شريعت مسيح و محمد (صلّى اللّه عـليـه و آله وسـلّم ) را قـبـول نـكـنـد، و نـصـارى شـريـعـت عـيـسـى را بـپـذيـرد و در مقابل شريعت محمدى (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) سر فرود نياورد؟ بلكه بر همه واجب اسـت كـه بـه تـمامى كتابهاى نازل شده و شريعتهاى خدا ايمان بياورند، چون همه از يك خدا است.
(لنـا اعـمـالنـا و لكـم اعـمـالكـم)؛ ايـن جـمـله بـه ايـن نـكـتـه اشـاره مـىكـنـد كـه اعـمـال هر چند از حيث خوبى و بدى و از حيث پاداش و كيفر و ثواب و عقاب مختلف است، الا ايـنـكـه هـر چـه بـاشـد از كـنـنـدهاش تـجـاوز نـمـى كـنـد، يـعـنـى عـمـل تـو عـمـل مـن نـمـىشـود، پـس هـر كـسـى در گـرو عـمـل خـويـش اسـت، و احـدى از افـراد بـشـر نـه از عـمـل ديـگـرى بـهـرهمـنـد مـى شود و نه متضرر مى گردد، پس معنا ندارد كه كسى را جلو بـيـنـدازد تـا از عـمـل او مـنـتـفـع شـود و يـا يـكـى ديـگـر را عـقـب انـدازد تـا مـبـادا از عـمـل او مـتـضـرر شـود. البـتـه اعمال مردم درجات مختلفى دارد و بعضى از بعضى ديگر بـهـتـر و گرانبهاتر است، اما ارزيابى و سنجش آن به دست خدايى است كه به حساب اعـمال بندگان خود رسيدگى مىكند، نه به دست مردم و نه پيغمبر و نه افرادى پايين تر از او، چون مردم در هر رتبهاى كه باشند بنده و مملوك خدايند و هيچ كس مالك نفس هيچ كس نيست.
ايـن هـمـان نـكـتـهاى اسـت كـه خـداى تـعـالى در گـفـتوگوى نـوح بـا قـومـش نـقـل كـرده كـه: قـومـش گـفـتـنـد: (انـومـن لك و اتـبـعـك الارذلون قال و ما علمى بما كانوا يعملون ان حسابهم الا على ربى لو تشعرون) و نيز در خطابش بـه رسـول خدا (ص) فرمود: (ما عليك من حسابهم من شىء و ما من حسابك عليهم من شىء).
(لا حـجـه بـيننا و بينكم)؛ شايد مراد اين باشد كه هيچ حجت و دليلى كه دلالت كند بـر ايـنـكـه بـعـضى از مردم بر بعضى ديگر مقدمند در بين ما نيست، تا يكى از ما با آن دليل استدلال كند بر اينكه مقدم بر ديگران است.
احتمال هم دارد كه اين نفى كردن حجت كنايه باشد از نفى لازمه آن، يعنى خصومت، و معناى جـمـله ايـن بـاشد كه ما بر سر اين، دعوا و خصومت نداريم كه بين ما مردم تفاوت رتبه و درجـه هـسـت، بـراى ايـنـكـه رب هـمه ما يكى است، و ما همگى در اينكه بندگان يك خداييم يكسانيم، و هر يك در گرو عمل خويش هستيم، پس ديگر حجتى يعنى خصومتى در بين نيست، تا هر يك به خاطر به كرسى نشاندن دعوى خود آن حجت را اقامه كند.
از ايـنـجـا روشن مىشود كه معنايى كه بعضى براى اين جمله كردهاند درست نيست، و آن اين است كه (احتجاج و خصومتى نيست، چون حق روشن شده، و ديگر احتياجى براى احتجاج و يـا مـخـالفـت نـمـانـده، مگر اينكه كسى بخواهد با علم به حق عناد و لجاجت كند)؛ چون سـيـاق كلام و غرض از آن اين است كه بيان كند كه پيامبر (ص) مأمـور شـده بـيـن خود و امتش برابرى و مساوات اعلام كند، و در مقام اين نيست كه چيزى از مـعـارف اصولى را اثبات كند، تا مفسر مذكور كلمه (حجت) را بر روشن شدن حق در آن معارف معنا كند.
(اللّه يجمع بيننا...)؛ مراد از ضمير گوينده (نا ما) مجموع گوينده و مخاطب در جملههـاى قـبل است. و مراد از اينكه فرمود: (خدا ما را جمع مىكند) - به طورى كه مفسرين گفته اند - اين است كه : خدا ما را در روز قيامت براى حساب و جزا جمع مىكند.
بعيد نيست كه منظور، جمع كردن بين مردم در ربوبيت باشد، چون خدا رب جميع است ، و جـمـيـع بنده اويند. بنابراين جمله مورد بحث تأكيد همان جمله سابق است كه مىفرمود: (اللّه ربـنـا و ربـكـم) و مـقدمه و زمينهچينى است براى جمله بعد كه مىفرمايد: (و اليـه المـصير) آنگاه مفاد هر دو جمله اين مى شود كه: خدا تنها پديدآرنده ما است، چون رب همه ما است و منتهاى ما به سوى او است، چون بازگشت ما به سوى او است، پس هيچ پديدآرندهاى در بين ما بجز خداى عزّوجلّ نيست.
مـقـتـضـاى ظـاهـر ايـن بـود كـه در تـعليل بفرمايد: (اللّه ربى و ربكم لى عملى و لكم اعـمـالكـم لا حـجـه بـيـنـى و بـيـنـكـم) چـون ايـن جـمـله مـحـاذى بـا جـمـله: (آمـنـت بـمـا انـزل اللّه مـن كـتـاب ) است، همانطور كه آنجا فرمود: (بگو من ايمان دارم) در اينجا نـيـز بـايـد مـىفـرمـود: (اللّه پـروردگـار مـن و پـروردگـار شـمـا اسـت عمل من براى خودم و عمل شما براى شما است، و حجتى بين من و بين شما نيست و مأمور شده ام كه به عدالت رفتار كنم ) ولى اين طور نفرمود: بلكه فرمود: (اللّه پروردگار ما و شـمـا است) و خلاصه به جاى من و شما فرمود: (ما و شما) و اين بدان جهت بود كه كلام سابقش يعنى (شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا...) و نيز جمله (اللّه يجتبى اليـه مـن يـشـاء و يهدى اليه من ينيب) مىفهماند كه در اين ميان مردمى هم هستند كه به آنـچـه رسول خدا (ص) ايمان آورده ايمان دارند، و دعوت او را مىپذيرند و شريعتش را پيروى مىكنند.
پـس مـراد از كـلمـه (مـا) در (ربـنـا) و در (لنـا اعـمـالنـا) و در (بـيـنـنـا) رسـول خـدا (ص) و مؤمنين به آن جناب است و مراد از مخاطبين در جـمـله (و ربـكـم) و (اعـمـالكـم) و (بـيـنـكـم) سـايـر مـردم يـعـنـى اهـل كـتـاب و مـشـركـيـنانـد و ايـن آيـه نـظـيـر آيـه شـريـفـه (قـل يـا اهـل الكتاب تعالوا الى كلمه سواء بيننا و بينكم الا نعبد الا اللّه و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون اللّه فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون ) مىباشد.»
مراحل پنجگانه تحقق جهانی عدالت
آیتالله مکارم شیرازی نیز در تفسیر نمونه در این باره چنین آورده است که « (آن گونه كه مأمور شدهاى استقامت كن)؛ از آنجا كه در آيات قبل مسئله تفرقه امتها بر اثر بغى و ظلم و انحراف مطرح شده در آيه مورد بحث پيامبر (ص) را دستور مىدهد كه براى حل اختلافات و احياى آئين انبيا بكوشد و در اين راه نهايت استقامت را به خرج دهد.
مىفرمايد: (انسانها را به سوى آئين واحد الهى دعوت كن و از اختلافات برهان؛ فلذلك فادع). سپس دستور به استقامت در اين راه داده، مىگويد: (آن گونه كه مأمور شدهاى ايستادگى كن؛ و استقم كما امرت). جمله (كما امرت؛ آنچنان كه مأمور شدهاى) ممكن است اشاره به مرحله عالى استقامت و يا اشاره به اينكه استقامت هم از نظر كميت و كيفيت و مدت و خصوصيات ديگر همه بايد منطبق بر دستور و برنامه الهى باشد.
از آنجا كه اهوا و هوسهاى مردم در اين مسير از موانع بزرگ راه است، در سومين دستور مىافزايد: (و از هوا و هوسهاى آنها پيروى مكن؛ و لا تتبع اهوائهم). چرا كه هر گروهى تو را به تمايلات و منافع شخصى خود دعوت مىكنند، همان دعوتى كه سرانجامش تفرقه و پراكندگى و نفاق است؛ پا بر سر اين هواها بگذار، و همه را گرد آئين واحد پروردگار جمع كن .
چون هر دعوتى نقطه شروعى دارد، نقطه شروع آن را خود پيامبر (ص) قرار مىدهد و در چهارمين دستور مىفرمايد: (بگو من ايمان آوردهام به هر كتابى كه از سوى خدا نازل شده است؛ و قل آمنت بما انزل الله من كتاب).
من در ميان كتب آسمانى فرق نمىنهم، همه را به رسميت مىشناسم و همه را دعوتكننده به توحيد و معارف پاك دينى و تقوى و پاكى و حق و عدالت و آئين من در حقيقت جامع همه آنها و مكمل آنها است. من همانند اهل كتاب نيستم كه هر كدام ديگرى را نفى كند، يهود مسيحيان را، و مسيحيان يهود را و حتى پيروان هر آئين نيز از ميان آيات كتب دينى خود آن را مى ذيرند كه با اميال و خواستههاشان هماهنگ است، من همه را بدون استثنا پذيرا شدهام ، چرا كه اصول اساسى همه يكى است .
از آنجا كه براى ايجاد وحدت رعايت (اصل عدالت) ضرورت دارد، در پنجمين دستور آن را مطرح كرده، مى فرمايد: (بگو من مأمورم كه در ميان همه شما عدالت كنم؛ و امرت لاعدل بينكم ). چه در قضاوت و داوریها، چه در حقوق اجتماعى و مسائل ديگر.
به اين ترتيب آيه مورد بحث از پنج دستور مهم تشكيل يافته كه از اصل دعوت آغاز مىشود. سپس وسيله پيشرفت آن يعنى استقامت مطرح مىشود،.بعد به موانع راه، كه هواپرستى است، اشاره شده و نقطه شروع كه از خويشتن است بيان گرديده و سرانجام هدف نهایى یعنی گسترش و تعميم عدالت بیان شده است.
به دنبال اين پنج دستور، به جهات مشترك همه اقوام كه آن هم در پنج قسمت خلاصه شده اشاره مىكند، مىفرمايد:
ـ خدا پروردگار ما و شماست؛ الله ربنا و ربكم.
ـ اعمال ما از آن ما است و اعمال شما از آن شما، و هر يك در مقابل اعمال خويش مسئوليم؛ لنا اعمالنا و لكم اعمالكم.
ـ در ميان ما و شما خصومتى نيست و هيچيك را بر ديگرى امتيازى نمىباشد و ما غرض شخصى با شما نداريم؛ لا حجة بيننا و بينكم.
ـ اصولا نيازى به احتجاج و استدلال نيست چرا كه حق به قدر كافى واضح شده، از اين گذشته سرانجام همه ما در يكجا جمع مىشويم و خداوند ما و شما را در قيامت جمع مى كند؛ الله يجمع بيننا.
ـ قاضى همه ما در آن روز يكى است، بازگشت همه به سوى اوست؛ و اليه المصير.
به اين ترتيب هم خداى ما يكى است، هم سرانجام ما يكجاست، هم قاضى دادگاه و مرجع امورمان، و از اين گذشته همه در برابر اعمالمان مسئوليم و هيچيك امتيازى بر ديگرى جز به ايمان و عمل پاك نداريم.»
در واقع این پنج مرحله مانند زنجیره به هم پیوستهای است که آغاز آن دعوت و پایان آن حاکمیت عدالت است و طی این مسیر جز با مقاومت و استقامت امکانپذیر نیست.
حجتالاسلام و المسلمین قرائتی هم در تفسیر نور در شرح این آیه نکات زیر را بیان میدارد که:
ـ عدالتورزى، حاصل يك سرى باورها و اعتقادات است: شناخت راه حقّ و وصاياى انبياى الهى، كنار زدن هوسها، ايمان به حضور در دادگاه الهى و دريافت پاداش متناسب با عمل.
ـ در برابر تفرقههاى برخاسته از فزونطلبى، بايد در راه دين، استوار بود.
ـ تبليغ دين همراه با مشكلاتى است كه بايد تحمّل نمود.
ـ استقامتى ارزشمند است كه بر اساس حقّ و وظيفه باشد وگرنه حاصلى جز لجاجت ندارد.
ـ آنچه كه مخالف فرمان خداست، پيروى از هوسهاى مردم است.
ـ پيروى از هوسهاى مردم آفتِ دعوت به راه حقّ است.
ـ رهبر الهى بايد به اصول دعوت خود پايبند باشد و در برابر خواستههاى نامشروع مردم تسليم نشود.
ـ اسلام، تمامى كتب آسمانى را مىپذيرد.
ـ عدالت خواهى خواست همه اديان الهى است.
ـ انبيا بايد حاكم و با نفوذ باشند تا بتوانند عدالت را در جامعه پياده كنند.
ـ بيان مشتركات بهترين زمينه دعوت است.
به واقع امروز اگر اسلام توانسته در اقصی نقاط عالم نفوذ کند و حدود یک میلیارد و هشتصد میلیون نفر پیرو داشته باشد در اثر استقامت انبیا و اولیای الهی در مسیر دعوت به حق و برخورداری از قول لین و در عین حال سدید و منطقی و رفتار نرم و مهربانانه بوده است و در این مسیر شیوه دعوت که تأکید بر مشترکات همه ادیان بوده در کنار این موارد سبب شده که پیام و آرمان والای اسلام که همان برپایی عدالت است روزبهروز در دل و قلب مردم جهان نفوذ یافته و جاذبه ایجاد کند.
انتهای پیام