به گزارش خبرنگار ایکنا، عملیات فتح المبین با رمز مبارک یازهرا(س) از دوم فروردین ۱۳۶۱ به مدت ۸ روز در چندین مرحله با هدف پاکسازی مناطق اشغالی و عقب راندن نیروهای بعثی و همکاری نیروهای سپاه، بسیج و ارتش در منطقه غرب رودخانه کرخه در استان خوزستان انجام شد.
این عملیات با مراجعه به قرآن کریم، فتح نامگذاری شد و سرانجام در حالی که اشک شوق در چشمان همه حاضران مرکز فرماندهی جمع شده بود، در ساعت سی دقیقه بامداد دوشنبه، دوم فروردین ۱۳۶۱ فرمان آغاز حمله بزرگ و سرنوشتساز فتح المبین صادر شد.
رزمندگان دلاور اسلام با دریافت پیام، عملیات حماسی و تاریخی فتح المبین را در شمال خوزستان آغاز کردند و از جنوب و شمال غربی شوش و غرب دزفول در چند محور با ارتش عراق درگیر شدند و در آن، بخشهای وسیعی از مناطق اشغال شده توسط دشمن بعثی، آزاد کردند و نیروهای ایرانی چنان با جسارت، مراحل اول، دوم، سوم و چهارم همین عملیات را به ترتیب در سحرگاههای روزهای دوم، چهارم، هفتم و هشتم فروردین ماه ادامه میدهند که صدام در جملهای ماندگار میگوید: «ایرانیها میخواستند استان العماره را بگیرند» و این تحقیرآمیزترین شکست برای صدام تا آن روز بود و تقریبا سه لشکر خود را در جریان آن از دست داد.
تحقیرآمیزترین عملیات برای صدام
سردار شهید قاسم سلیمانی در خاطراتی درباره عملیات فتح المبین میگوید: روز هشتم عملیات ما روی ارتفاع کمر سرخ نشسته بودیم و پاتکهای مختلف تانکهای عراقی را دفع میکردیم یکی از بچهها به من گفت: نیروهایی که در آن دشت دیده میشوند، ایرانی هستند یا عراقی؟ یقین کردیم عراقی هستند. بچهها را به سمت شان حرکت دادیم. بچههای امام حسین علیه السلام از آن طرف آمدند ۶۰۰ نفر عراقی را در شیخ مزبور، اسیر کردیم، بعد از ۱۰ روز جنگ به شدت خسته بودیم. ۱۰ شبانهروز اصلاً نخوابیده بودم شب ساعت ۱۲ دیگر نا نداشتم تکان بخورم، در سنگر تدارکات خوابیده بودم، برادر بشردوست که آن وقت فرمانده محور دشت عباس عین خوش بود، به نام لشکر قدس یا قرارگاه قدس، آمد مرا بیدار کرد، گفت بیا برویم دشت عباس کنار جاده آسفالت آنجا برادر حسن باقری برای شما پیغامی دارد، رفتیم، حسن داخل ماشین بود، به من گفت آقا محسن، گفته که امشب حتماً باید تنگه ابوغریب را ببندید. ساعت تقریباً ۱ بامداد بود و ما امکاناتی نداشتیم، سه گردانی که ۱۰ شبانهروز کامل درگیر بودند دیگر توان نداشتند با وجود این باید تنگه ابوغریب را میبستیم که هم از فرار دشمن جلوگیری شود و هم دشمن نتواند با آوردن نیرو آنجا را تقویت کند.
هرچه جلوتر رفتیم عراقیها نبودند
ما ماندیم که واقعاً برای حمله به دشمن چه بکنیم و دست به یک ترفندی زدیم و به بچههای ستادمان که آن موقع ستادی هم نداشتیم همان بچههایی که کارهای ستادی را انجام میدادند گفتیم هرچه کمپرسی دارید جمع کنید تا چراغ روشن از چاه نفت بروند به طرف دشمن، آنجا تعدادی ماشینهای جهاد سازندگی و کمکهای مردمی بود و آقای ترکان هم که مسئول زدن خاکریز در دشت عباس بود ماشینهایی داشتند، همه را چراغ روشن راه انداختیم به طرف دشمن، ۱۰ تا ۲۰ تا ماشین سنگین بود که وقتی حرکت کردند دشمن فکر میکرد نیروی تازه نفس به سوی او میآید و تزلزلی در روحیه عراقیها ایجاد میکرد و هم اینکه دشمن را وادار به فرار میکرد فاصله ما با عراقیها حدود ۵۰ متر بود. آنها آن طرف تپه بودند و ما این طرف تپه و به هم تیراندازی میکردیم. آنها سنگر تعجیلی داشتند و ما هم سنگر تعجیلی داشتیم قرار شد صبح زود به عراقیها حمله کنیم؛ چون اصلاً نیرویی برای حمله کردن نداشتیم و باید با همان ۱۰۰ نفر حمله میکردیم، بنابر این چارهای نبود.
حمید عربنژاد که بعداً در عملیات بیت المقدس به شهادت رسید، آنجا بود. آدم متخصصی بود، از او خواستم که با لودر جلو حرکت کند، وقتی صبح برای عملیات آماده شدیم دیدیم عراقیها نیستند، اول شب یک تیراندازی بین ما و آنها شد و کمکم تیراندازی تبدیل به سکوت شد و صبح زود دیدیم سرو صدایی نیست، رفتیم روی تپه و دیدیم عراقیها نیستند حمید را با لودر جلو فرستادم و بچهها پشت سرش حرکت کردند، چون ممکن بود عراقیها در تپه کناری کمین کرده باشند و غافلگیر شویم و بقیه نیروها هم شهید بشوند، با این طرح لااقل لودر زده میشد و بقیه میتوانستیم آرایش دفاعی بگیریم و درگیر شویم. لودر جلو رفت و ما پشت سرش حرکت کردیم هرچه جلوتر رفتیم، دیدیم عراقیها نیستند، اولین بار یک استیشن به ما داده بودند در جبهه دشت عباس و اولین ساعتی بود که سوار این ماشین شدیم من به اتفاق مهدی کازرونی و تهامی که بیسیمچی من بود و حسن دانایی که یکی از فرماندهان بزرگ جنگ شد و آن روز به اتفاق شهید زین الدین مسئولیت اطلاعات از شاوریه تا عین خوش را داشتند و حسن مسئولیت آمادگی و اطلاعات محور دشت عباس و عین خوش را به عهده داشت چهار نفری داخل ماشین نشستیم و جلوتر از نیروها حرکت کردیم.
ماشین تکهتکه شد؛ اما زنده ماندیم
برای اینکه خودمان را به دشمن برسانیم. روی همان جاده خاکی که از ارتفاعات به طرف پایین میرفتیم که روی نقشه به تنگه ابوغریب میرسید راه افتادیم و از دور تاسیسات چاه نفت را دیدیم و یقین کردیم که به طرف ابوغریب میرویم. رسیدیم به چاههای نفت، ۵ تا ۴ نفر عراقی جا مانده بودند که آنها را اسیر کردیم و یک نفر را کنار اینها گذاشتیم و خودمان ادامه دادیم که برویم به طرف تنگه ابوغریب، انتهای ستون عراقیها مشغول عبور بودند و ما هم آن موقع جوان بودیم و زیاد اعتنایی نمیکردیم و به سرعت پشت سر ستون تانک میرفتیم که خودمان را برسانیم به ستون تانک؛ یک ماشین تنها بودیم، همین که گفتیم تانک، یک انفجار عظیمی رخ داد، ماشین رفته بود روی مین ضد خودرو، مین منفجر شد تمام ماشین تکه تکه شد. عکس ماشین هست، توی تکههای ماشین ما چهار نفر در هوا معلق زنان افتادیم روی زمین و واقعاً عجیب بود اگر عکس ماشین را ببینید غیر قابل تصور است که در این ماشین کسی زنده بماند من صورتم سوخت، مقداری ترکش ریز به صورتم خورد، مهدی پایش زخمی شد و عمده ما زخمهای کوچکی برداشتیم در حالی که حداقل زخم آن صحنه باید قطع شدن پای کامل باشد، هیچکس تصور نمیکرد ما زنده باشیم.
با انفجار این ماشین همزمان پشت سر ما از جاده آسفالت، احمد متوسلیان با ماشین رسید، بعد بچهها رسیدند و ما را منتقل کردند به بیمارستان دزفول و این آخرین روز عملیات فتح المبین بود. فکر کنم روز ۱۳ نوروز بود که رسیدیم به انتهای فتح المبین و تنگه ابوغریب در دست ما قرار گرفت.
بوسه امام بر بازوان رزمندگان
سردار شهید حسین همدانی که یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس بود، در خاطراتش از این عملیات میگوید: همه شیارهای منطقه و مسیرها را بلد بود. شناساییها انجام شد و مقدمات کار فراهم گردید، لشکر ۲۱ حمزه و سرهنگ شاهینراد فرمانده تیپ دوم لشکر و بقیه فرماندهان تیپها و گردانهای ارتش و سپاه برگزیده شدند و قرار شد تیپ ۲۷ محمد رسولالله (ص) با تیپ دوم لشکر ۲۱ حمزه و تیپ ۵۸ ذوالفقار که فرماندهاش سرهنگ علی یاری بود مشترکاً عمل کنند، یعنی یک تیپ سپاه با دو تیپ ارتش که گردانهایش ادغام شد.
تیپ دوم ۲۱۵ چهار گردان داشت و تیپ ۵۸ ذوالفقار ۵ گردان در حالی که ما ۹ گردان داشتیم، یک گردان هم مستقل عمل کرد که بعداً اضافه شده بود. حاج همت فرمانده محور شارویه شد و بنده فرمانده محور بلتا، محمود شهبازی فرمانده تپهچشمه و محسن وزوایی فرمانده «علیگرهزد» شد.
برادر وزوایی با سه گردان ادغامی ارتش و سپاه به سوی «علیگرهزد» رفت و تا صبح بیش از نود قبضه توپ دشمن را گرفتند و عقبه دشمن کاملاً بسته شد و مراحل بعدش هم تا امامزاده عباس رفتند و دشمن پاتک سنگینی انجام داد و یک درگیری سخت و پرمشقت شروع شد و تعدادی از برادرهای ما هم شهید شدند و حتی بعضی از بچهها در امامزاده اسیر شدند، وقتی که ما در همان روز مجدداً به امامزاده عباس حمله کردیم، تعدادی از اسیرهای ما را که گرفته بودند، در حال عقبنشینی اسرا کنار جاده تنگه ابوغریب زنده زیرتانک گذاشته و از رویشان عبور کرده بودند، که آنها نیز به حالت کتابی به زمین چسبیده بودند حتی سرهایشان تخت شده بود و در مرحله دوم هم تیپ ۲۷ به ارتفاعات تینه و تنگه ابوغریب حمله کرد و تا آخرین مرحله عملیات فتح المبین تیپ ۲۷ بدون اینکه یک نقطه ضعف داشته باشد، تمام اهدافش را تصرف کرد و با توجه به مدیریتی که حاج احمد متوسلیان داشت و مجموعه فرماندهی که جمع شده بودند، ما در تیپ ۲۷ در عملیات فتح المبین و الی بیتالمقدس از حاج احمد، محمود شهبازی، حاج همت، رضا چراغی، عباس کریمی، دستواره، حاجیپور، وزوایی، قهرمانی، قجهای، حبیب مظاهری، بابایی و رنجبران یک مجموعه از فرماندهان قوی بودند که هر کدام از آنها فرمانده یک لشکر بودند، لذا عملیات فتحالمبین را با موفقیت پشت سر گذاشتیم.
در آغاز عملیات فتحالمبین تیپ ۲۷ یک تیپ بینوا بود، بدون امکانات و تجهیزات و در پایان عملیات فتح المبین یک تیپ پر از تجهیزات و امکانات زرهی و توپخانهای بود و انبارهایش پر از اسلحه، مهمات، دوربین دید در شب بود، ما قبل از عملیات فتحالمبین یک دوربین دید در شب نداشتیم و هر کاری کردیم آخرش هم به ما نداد و حتی بیسیم تا رده گردان هم نداشتیم و از ارتش قرض گرفتیم. در عوض پس از عملیات دهها دوربین دید در شب و بیسیم راه دور داشتیم تیپ ۲۷ در پادگان دوکوهه انبارهایش پر از تجهیزات، امکانات، غنایم، خودرو، ماشین و وسایلی بود به نحوی که دیگر در عملیات الی بیتالمقدس هیچ مشکلاتی نبود؛ زیرا که صاحب همه امکانات بودیم.
عملیات فتحالمبین منطقه وسیعی را آزاد کرد، غنایم زیادی را به دست آورد، البته در فتحالمبین بخشی از یگانهای ما با کمبود مواجه بودند، به خصوص یگانهای سپاه که خودجوش از بین مردم بودند و بیشتر پشتیبانیشان نیز از طرف مردم بود در آن موقع سپاه حتی قادر به تأمین تسلیحات یگانها نبود، یکی از دستاوردهای عملیات فتحالمبین تجهیز یگانها بود و حتی بعضی امکانات برای توسعه یگانهای جدید هم فراهم شد، جدا از اسرایی که در عملیات داشتیم، خود این عملیات نشاندهنده یک عملیات بزرگ بود، همانطور که امام فرمودند «فتحالفتوح» صورت گرفته است و فتحالمبینی شد که امام بر بازوان رزمندگان بوسه زد.
انتهای پیام