به گزارش ایکنا از خوزستان، 26 رجب سالروز رحلت حضرت ابوطالب(ع) عموی پیامبر اکرم(ص) و پدر حضرت امیر مؤمنان است؛ رویدادی که رسول خدا(ص) را در سالهای نخست بعثت به اندوه بزرگی کشاند. تلاشها و حمایتهای حضرت ابوطالب(ع) در به ثمر نشاندن درخت نوپای اسلام، حق بزرگی است که ایشان به گردن همه ما مسلمانان دارند و امروز در سالروز رحلت ایشان پای سخنان چند تن از استادان و پژوهشگران تاریخ اسلام نشستیم تا در حد وسع خود گرد غبار از صفحات تاریخ روشن زندگانی این بزرگ مرد جهان اسلام بزداییم.
حجتالاسلام و المسلمین مرتضی فرجپور، از شارحان کتاب الغدیر، درباره جایگاه حضرت ابوطالب(ع) با اشاره به عبارت «اشهد أنّک طُهرٌ طاهرٌ مُطهر، من طُهرٍ طاهرٍ مُطهر» در زیارت حضرت امیرالمؤمنین(ع)، به مقام عصمت ایشان میپردازند. به اعتقاد این محقق این زیارتها بر احادیثی که به نام اسلام برای محو اسلام ساخته شدهاند مُیهمن است.
حجتالاسلاموالمسلمین محمدرضا هدایتپناه، نویسنده کتاب «سیری بر تطور دانش صحابه نگاری»، که مقالهای را با موضوع نقدی بر رویکرد صحابهنگاران به حضرت ابوطالب(ع) تدوین کرده است، درباره برخورد صحابهنگاران با موضوع ایمان حضرت ابوطالب گفت: در این مقاله عملکرد صحابهنگاران به ویژه ابن حجر عسقلانی در کتاب «الاصابة» در زمینه تعریف صحابه و اثبات صحابی بودن افراد و مقایسه آن با عملکرد آنان درباره حضرت ابوطالب(ع) بررسی شده است.
یکی از نکات مهم در دانش صحابهنگاری، موضوع تعریف صحابه و قواعد اثبات آن است. از رهگذر بررسی این موضوع میتوان عملکرد صحابهنگاران را در نگارش آثارشان نیز بررسی کرد. دیدگاههای مختلفی در مراحل تعریف صحابی و راههای اثبات آن از سوی صحابهنگاران مطرح شده است. در این میان تعریف ابن حجر عسقلانی بیش از دیگر تعاریف مورد پذیرش قدمای اهل سنت و متاخرین قرار گرفته است. تعریف او چنین است: «مَنْ لقيَ النبيَّ صلى الله عليه وسلم مسلماً ثمَّ ماتَ على الإسلامِ»(آنکه پیامبر اکرم(ص) را در زمان حیاتش دیدار کند در حالیکه به او ایمان آورده باشد و مسلمان از دنیا برود).
یکی از اشکالات این تعریف آن است که چه راههایی برای اثبات صحابی بودن افراد وجود دارد. صحابه نگاران راههایی مانند: شهرت، تواتر، شهادت صحابی در حق خود، شهادت تابعی، روایت، رؤیت و ... را ذکر کردهاند و علاوه بر آن، قواعد دیگری نیز گفته شده است؛ همچون كسانی كه در فتوحات فرمانده بودهاند، نوزادان در زمان حيات پيامبر(ص)، تمام كسانی كه در سال دهم در مكه و طائف بودهاند( این ضابطه، بدان دلیل است که تمام اين افراد در سال دهم اسلام آورده و در حجهالوداع بودهاند و رسول خدا(ص) را دیدهاند. حال آنکه هیچ تلازمی حداقل میان اسلام آوردن مردم طائف و حضور همه آنان در مراسم حجه الوداع نیست).
ملاکهای ذکر شده در مجموع ظنی هستند و نکته مهم در این میان، عملکرد صحابهنگاران است که با نگاهی به آثار آنها در مییابیم با تساهل و تسامح عمل کرده و در موارد زیادی هیچ دلیلی برای صحابی بودن افراد ارائه نشده است.
گاه در میان صحابه، از فردی به عنوان صحابی یاد شده است که اصلا اسلام را درک نکرده است، برای نمونه ابن حجر در کتاب «الاصابه» فردی مانند اميه بن ابی صلت ثقفی را صحابه به شمار آورده، حال آنکه خود به صراحت میگوید این فرد اسلام را درک نكرده است. تنها دلیل صحابی شمردن او از نظر این حجر، شعری است كه سروده و رسول خدا(ص) آن را تأیید کرده است.
افراد زیادی هستند که با تساهل و تسامح صحابهنگاران، نامشان در شمار صحابی پیامبر(ص) قرار گرفته است. وقتی این عملکرد صحابه را با عملکردشان در قبال حضرت ابوطالب بررسی میکنیم، متوجه برخورد غیرعلمی آنها در این زمینه میشویم. آنان قصاید، اشعار و شواهد بر اسلام حضرت ابوطالب را نپذیرفته و آنها را غیر قابل قبول میدانند؛ حال آنکه افرادی چون امیه بن ابیصلت را تنها به دلیل شعری که در وصف پیامبر(ص) سروده، مسلمان و صحابه شمردهاند. سیدبن طاووس در جایی گفته است: مخالفان در مسلمان شمردن هیچکس آن اندازه سختگیری نکردهاند که در مورد مسلمان بودن ابوطالب سختگیری کردهاند.
آنچه گفته شد بیانگر آن است که برخورد صحابه نگاران درباره اسلام حضرت ابوطالب خارج از قواعدی است که خود آنها را تعیین کرده و صحیح دانستهاند.
یکی از ویژگیهای مغفول درباره حضرت ابوطالب(ع) شاعری ایشان و مضامین بلند ایمانی در این اشعار است. دکتر باقر قربانی زرین، گردآورنده «دیوان ابوطالب» در گفتوگو با ایکنا از خوزستان درباره مقام شاعری حضرت ابوطالب(ع) و اثبات ایمان ایشان از این رهگذر گفت: یکی از کهنترین منابعی که به بحث شاعر بودن جناب ابوطالب(ع) اشاره میکند کتاب «طبقات الشعرا» ابن سلام جمیحی است.
وی متوفای سال 231 هجری است؛ یعنی نیمه اول قرن سوم. کتاب وی در زمینه نقد ادبی و تاریخ ادبیات عرب، یکی از منابع دست اول است. در جلد اول این کتاب وقتی شاعران مکه را نام میبرد، از جناب ابوطالب به عنوان یکی از شعرای سرآمد یاد میکند و در جای دیگر نیز از حضرت ابوطالب به عنوان شاعر «جید الکلام» یعنی شاعر نیکوسخن یاد میکند.
جناب ابوطالب یک قصیده بسیار مشهور دارد که حدود 100 بیت است و از قصاید ماندگار عربی است. ابن اسلام در کتابش مینویسد که یوسف بن سعد که صد سال قبل از وی بوده است، این قصیده ابوطالب در کتابش نوشته شده است؛ این مطلب مهمی است.
روایت اشعار در میان عربها تا سده اول دهم هجری به صورت شفاهی بوده است. دکتر ناصرالدین الاسد در کتابش به نام «مصادر الشعر الجاهلی و قیمته التاریخیه» اشاره کرده است که یوسف بن سعد که در نیمه دوم قرن اول میزیست و از بزرگان آن زمان بود، در آن روزگار که روایت آثار ادبی به شکل شفاهی بود از این قصیده به شکل کتابت نام میبرد و این نشاندهنده جایگاه بلندی است که جناب ابوطالب در شاعری داشت.
یکی از قصاید معروف حضرت ابوطالب معروف به قصیده لامیه است که مضمون آن دفاع از پیامبر اکرم(ص) است. ابیات این به حرف «لام» ختم میشود، در بحر طویل سروده شده و در حدود یکصد بیت است. این قصیده در منابع معتبر تاریخی آمده است. ابن اسحاق متوفای 151 هجری در سیره خود به این قصیده اشاره کرده است. ابن هشام صاحب کتاب مشهور «السیره النبویه» این قصیده را در جلد اول این کتاب ذکر کرده است. ابن کثیر از دانشمندان بزرگ اهل سنت که در سده هفتم هجری میزیست نیز در کتاب خود به نام «البدایة و النهایة» این قصیده را نقل میکند و تعبیر عجیبی دارد که میگوید این قصیده جناب ابوطالب از معلقات سبع استوارتر و پرمعناتر است.
کسانی که با ادبیات عربی آشنا باشند شاید این ترکیب را شنیدهاند؛ معلقات سبع هفت قصیده ماندگار زبان عربی از زمان جاهلیت است که بزرگترین شاعران آن دوران آنها را سرودهاند. این تعبیر ابن کثیر، تعبیر عجیبی است. دیوان جناب ابوطالب قبلا توسط ابوحفان مخرمی متوفای 257 هجری قمری گردآوری شده و یک بار هم توسط علی بن حمزه تمیمی متوفای 375 هجری گردآوری شده است. در این دو بار گردآوری حدود 400 یا 450 بیت از جناب ابوطالب آمده است.
وقتی منابع را جستوجو میکردم متوجه شدم اشعاری از جناب ابوطالب هست که در این دو دیوان نیامده است. سالها قبل با بررسی منابع مختلف ادبی، تاریخی، دینی و روایی به حدود بیش از 850 بیت از جناب ابوطالب دست یافتم که در سال 74 توسط بنیاد دایرة المعارف و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با عنوان «الدرة الغراء فی شعر شیخ البطحاء»(دیوان ابی طالب) به چاپ رسید. برخی از اهل سنت این حدیث را جعل کردهاند که ابوطالب در آتش دوزخ گرفتار است. مرحوم علامه امینی مفصل درباره این حدیث بحث کرده است، سند آن مخدوش است و راویان آن هم غیرموثق هستند.
اما میخواهم از سرودههای جناب ابی طالب درباره ایمان این بزرگوار سخن بگویم. قصیده لامیه که حدود صد بیت است در دفاع از پیامبر اکرم(ص) سروده شده است. بزرگان قریش به ابوطالب پیام دادند که پیامبر(ص) را به ما تسلیم کن تا جلوی گسترش دین اسلام را بگیریم. پس از آن حضرت ابوطالب این قصیده را میسراید و تأکید میکند که اگر بخواهید به برادرزادهام دسترسی پیدا کنید باید از جنازهام بگذرید. بعد به دلیل جایگاه اجتماعی جناب ابوطالب، کفار قریش عقبنشینی میکنند و پیامبر(ص) در امان میمانند.
در 850 بیتی که گردآوری کردم، دو سوم این سرودهها در دفاع از پیامبر اکرم(ص) است. این خیلی نکته مهمی است و نشاندهنده جایگاه دینی او است؛ ابن شهر آشوب در جایی ذکر میکند دیوان ابوطالب مشتمل بر 3 هزار بیت است اما همین تعداد به دست ما رسیده است.
دفاع جناب ابوطالب از پیامبر(ص) تنها دفاع از ایشان به عنوان یک برادرزاده نیست؛ بلکه به عنوان یک پیامبر(ص) است. در سرودههای ایشان در چند جا به حضرت علی(ع) فرمان میدهد که به پیامبر بپیوند و او را یاری کن. یک نمونه آن این بیت است که چنین است:
ألم یعلموا بان النبی محمداً
رسول امین خُط فی اول الکتب
آیا نمیدانند این پیامبر که محمد نام دارد، فرستادهای است که در کتب الهی پیشین به ایشان اشاره شده است. یا در جایی دیگر سروده است:
و لقد علمت بأن دین محمدٍ
من خیر ادیان البریة دنیا
که به این معنا است: «من اعتقاد دارم که دین محمد(ص) از بهترین ادیان الهی است.» یا در قصیده لامیه داستان استسقاء را مطرح میکند. استسقاء داستان مشهوری است که تمام سیرهنویسان فریقین آن را ذکر کردهاند. در زمان عبدالمطلب جدّ پیغمبر اکرم(ص)، خشکسالی عجیبی در مکه رخ میدهد و حضرت عبدالمطلب، پیامبر اسلام(ص) را که نوزادی بیش نبود، در بالای دست میگیرد و باران طلب میکنند. جناب ابوطالب شاهد این ماجرا بودهاند و در قصیده لامیه به آن اشاره میکند:
و أبیض یستسقی الغمام بوجه
ثمال الیتامی، عصمة للأرامل
یعنی «وجود سپیدرویی که به آبروی او باران طلبیده میشود؛ همان شخصی که پناه بیپناهان است.» مضامینی از این دست در دیوان جناب ابوطالب بسیار است. آنچه درباره ایشان مغفول مانده است، مقام شاعری ایشان است. در بسیاری از کتابهای تاریخ ادبیات عرب هیچ نامی از حضرت ابوطالب نیامده است؛ جدای از مباحث دینی و ایمانی، ایشان شاعر بودهاند؛ چرا اسمشان به عنوان یک شاعر نیامده است؟ سانسور عجیبی در این کتابها رخ داده است. از جهت دینی نیز مقام حضرت ابوطالب در این سرودهها مشهود است و در مقدمه کتاب به تفصیل درباره آن سخن گفتهام.
این موضوع نشان میدهد قصد و غرضی در کار بوده است که نام جناب ابوطالب متاسفانه منتشر نشود؛ اما خوشبختانه اسناد تاریخی منابع در دسترس وجود دارد که میتوان به آنها رجوع کرد.
همچنین حجتالاسلاموالمسلمین خلیل باستان، از محققان ادبیات عرب نیز در پاسخ به ایکنا خوزستان، در این ارتباط گفت: درباره حضرت ابوطالب(ع) دو نظریه وجود دارد؛ نظریه اول که شیعیان به آن معتقدند، بر عقل اعتماد میکند. ابن ابی الحدید در جلد اول کتاب خود قولی را از شخصی نقل میکند که روزی من و جعفر بن مکی شاعر، از ایمان حضرت علی(ع) و درباره اینکه پیامبر(ص) را به جز ابوطالب و فرزندانش احدی یاری نکرد، سخن میگفتیم. این قول به تفصیل در کتاب بیان شده است. در ادامه درباره حمایت جناب ابوطالب(ع) از پیامبر(ص) بیان میکند که در درجه اول، ابوطالب(ع) کفیل و سرپرست ایشان بود، دوم اینکه ایشان را تربیت کرد، سوم اینکه رسول خدا(ص) را برابر قریش حمایت کرد، مخصوصا زمانی که دعوت خود را اظهار کردند. دشمنان به صف مقابل ایشان ایستادند و حضرت ابوطالب با جان خود از پیامبر(ص) دفاع کرد.
فرزندان ابوطالب نیز چنین بودند. جعفر بن ابی طالب همانطور که تاریخ نقل میکند از مکه به حبشه مهاجرت کردند و اسلام را به پیشنهاد پیامبر(ص) آنجا گسترش دادند. در جنگ موته نیز بنابه دستور پیامبر اکرم(ص) شرکت کردند و به شهادت رسیدند. فرزند دومشان؛ حضرت علی(ع) نیز به گفته دوست و دشمن به دین خدمت کردند، در همه جنگهای رسول اکرم(ص) به جز جنگ تبوک شرکت کردند. از رسول الله(ص) حمایت کردند و در شب هجرت در بستر ایشان آرمیدند. این ایمان در نسل حضرت ابوطالب ادامه پیدا کرد.
اینها نشان دهنده این است که حضرت ابوطالب هم خود و هم خانواده خود در راه اسلام از هیچ تلاشی دریغ نکردند. در این میان مشکلی که وجود دارد این است که عدهای پرسش میکنند چرا حضرت ابوطالب ایمان خود را اظهار نکردند؟ در پاسخ به این سؤال میتوان به داستان اصحاب کهف اشاره کرد. اصحاب کهف در میان قوم مشرک زندگی میکردند و به مقاماتی هم رسیده بودند؛ ولی ایمان خود را پنهان کرده بودند تا فرصت مناسب آن رسید. حضرت ابوطالب در ظاهر ایمان خود را مخفی کردند، اما با مشرکان هرگز همراهی و همیاری نکردند و در تاریخ چنین چیزی ثبت نشده است.
نظر دوم درباره ایمان حضرت ابوطالب، نظر مخالفان است که از حسد سرچشمه میگیرد. همچنان که مرحوم علامه امینی در کتاب ارزشمند الغدیر جلد هفتم صفحه ۳۳۰ عبارتی را نقل میکنند که گروهی از بزرگان قریش که منظور مشرکین هستند حضرت ابوطالب(ع) را تکفیر میکنند و چنین عنوان میکنند که پیامبر اکرم(ص) و حضرت علی(ع) هر دو در دامان شرک پرورش یافتند. این نظر پایه سستی دارد.
این گروه گاهی وقتها ممکن به داستان حضرت ابراهیم(ع) استناد کنند و چنین اظهار کنند که پدر حضرت ابراهیم(ع) نیز مشرک بود. درباره این مسئله باید توجه داشت که درباره آیه مورد استناد این گروه لفظ «اب» در زبان عربی هم به پدر و هم به صورت مجازی به عمو گفته می شود؛ عدهای به اشتباه فکر کردهاند پدر حضرت ابراهیم(ع) مشرک بود. حال آنکه به اعتقاد شیعیان، گفتوگوی نقل شده در قرآن میان حضرت ابراهیم(ع) و عموی ایشان بوده است.
پدران حضرت پیامبر اکرم از نسل حضرت ابراهیم(ص) هستند و همه موحد بودند. پس این ادعا صحت ندارد و دلیل قرآنی و تاریخی بر این ادعا وجود ندارد، جز اینکه اوهامی است که عدهای از روی حسد یا برای حمایت از بقیه خلفا طرح میکنند؛ چون بقیه خلفا در دامان شرک بودند و گروهی با طرح موضوع مشرک بودن حضرت عبدالمطلب و ابوطالب به دنبال این هستند تا به این وسیله فضیلت موحد بودن پدر رسول الله(ص) و حضرت علی(ع) را از بین ببرند و بگویند همه در یک سطح هستند.
دلیل دیگر بر ایمان حضرت ابوطالب، گفتار و کردار ایشان است. ایشان وقتی خطبه عقد رسول الله(ص) را جاری میکنند، کلمات خود را با حمد و ستایش خدای سبحان شروع میکنند که ما را از ذریه حضرت ابراهیم(ع) قرار داد و این خانهای که مردم به طواف آن میآیند برای ما قرار داد و این خانه را حرم امنی برای ما قرار داد و ما را بر مردم حاکم قرار داد. سپس خطبه را ادامه میدهند و می خوانند: «فهذا محمد بن عبدالله لا یوزن برجل الا رجح به شرفا و نبلا و فضلا و عقلا». اگر بخواهیم محمد(ص) را با دیگران مقایسه کنیم از نظر شرافت و فضیلت و عقل و خرد بر دیگران ارجح است.
نکته مهم در این خطبه این است که فرمودند: «هو والله بعد هذا له نبا عظیم و خبر جلیل» حضرت ابوطالب در این جمله پیشگویی میکنند که خبر مهمی و امر بزرگی برای او در راه است. اگر حضرت ابوطالب مشرک بود به لات و عزی قسم میخورد. این سخن در کتاب الغدیر علامه امینی ذکر شده و ایشان در نقل آن به حدود ۱۵ منبع استناد میکنند؛ از جمله طبقات ابن سعد، تاریخ طبری، اعلام ماوردی، الصفو ابن جوزی، کامل ابن اثیر، عیون الاثر، اسد الغابه، تاریخ ابن خلدون، المواهب اللدنیه، شرح المواهب زرقانی و ... . همه این منابع این موضوع را نقل کردهاند.
علاوه بر این جناب ابوطالب اشعار زیادی دارند که لابه لای کتب و منابع مختلف نقل شده و ایمان ایشان را نشان میدهد. از جمله آنها قصیده معروف به لامیه است که در منابع مختلفی ذکر شده و در تعداد ابیات آن اختلاف وجود دارد. این قصیده و قصاید دیگر نشانگر ایمان محکم و استوار جناب ابوطالب(ع) است.
ابن شهر آشوب در کتاب متشابهات القرآن فرمودهاند این اشعار دال بر ایمان اوست. این ابیات صراحتا حمایت از رسول اکرم(ص) میکند. یا قصیده دیگری هست که خطاب به رسول اکرم(ص) چنین میسراید:
والله لن یصلوا الیک بجمعهم
حتی اوسد فی التراب دفینا
فاصدع بامرک ما علیک غضاضة
و ابشر بذاک و قرّ منه عیونا
و دعوتنی و زعمت انک ناصح
و لقد صدقت و کنت ثم امینا
و عرضت دینا لامحاله انه
من خیر ادیان البریه دینا
«به خدا قسم گروه اینها به تو دست نمییابند، تا زمانی که به خاک سپرده شوم. یعنی تا زمانی که زنده ام از تو حمایت میکنم. دستور را انجام بده، بر تو باکی نیست. بشارتت باد. مرا دعوت کردی و میدانم که خیرخواه هستی. دعوت کردی و امین خدا بر وحی او بودی. دینی را ّعرضه کردی که بهترین ادیان بشریت است. همه اینها بر ایمان محکم حضرت دلالت میکند.»
کامله بوعذار، خبرنگار ایکنا خوزستان
انتهای پیام