فیلم | حکایتی تکان‌دهنده در باب حیا و آمرزش گناه
کد خبر: 3899332
تاریخ انتشار : ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۴:۲۳
ملکوت آرامش / ۲۳

فیلم | حکایتی تکان‌دهنده در باب حیا و آمرزش گناه

ساعد باقری، شاعر و پژوهشگر برجسته ادبیات، در بیست و سومین ویژه‌برنامه رمضانی «ملکوت آرامش» حکایتی تکان‌دهنده از عطار را در باب آمرزش گناهان بیان کرد.

فیلم | حکایتی تکان‌دهنده از حیا و آمرزش گناه در متون ادبیبه گزارش ایکنا، ساعد باقری، شاعر و پژوهشگر ادبی، در بیست و سومین قسمت «ملکوت آرامش» می‌گوید: 

در حدیث از سیدالانبیا محمد مصطفی(ص) نقل شده است که فرمود: «ایمان و حیا به یک رشته بسته‌اند، چون یکی رود، آن دیگری او را متابعت کند.»

این حدیث بسیار درخور تأمل است. انسان گاهی برخی احادیث را در مواجهه با خود مجسم می‌بیند که انگار یکی مقدمه دیگری است. در منازل السائرین، کتاب پیر هرات خواجه عبدالله انصاری، درباره حیا چنین آمده است: «از نخستین مدارج خواستگان است و از تعذی می‌زاید که بسته به مهر باشد و درجه نخستین آن از دانستن بنده زاید، با آنکه حق او را می‌بیند. آن حیا او را جذب کند به تحمل مجاهدات و او را بکشاند به قبیح یافتن زشتی، تباهکاری، گناهکاری و او را خموش سازد از گله‌مندی از درگاه.»

گفتار پیر هرات در موضوع نگریستن حق تعالی اشارتی است به آیه کریمه؛ درباره کسانی که از حضور هماره در پیشگاه حضرت حق غافلند. «أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ؛ آیا نمی‌داند که خدا او را می‌بیند.»

صاحبدلی پس از اینکه این آیه را نقل می‌کند، می‌گوید: «اگر آدمی این را واقعاً به گوش معرفت بشنود، سزاوار است که آب گردد و در زمین فروشود.»

در ادامه حکایتی زیبا، دل‌انگیز و تکان‌دهنده از عطار نقل می‌کنم:

یکی حبشی بر پیغمبر آمد
که توبه می‌کنم وقتش درآمد
اگر عفو است و گر توبه قبول ‌است
یقین می‌دان که از چون تو رسول ‌است
پیمبر گفت، چون تو توبه کردی
بدان این را که آمرزیده گردی
دگر ره گفت آن حبشی که آنگاه
که بودم در گناه خویش گمراه
گناهم حق چو نپسندیده باشد
میان آن گناهم دیده باشد؟
پیمبر گفت پس تو می‌ندانی
که بر حق ذره‌ای نبود نهانی
گناهت ذره ذره دیده باشد
ولیکن از کرم پوشیده باشد

نوعی دیگری از این حکایت در متون منثور بیان شده است که کسی که آمد توبه کند، وقتی پیامبر(ص) مژده آمرزش داد، گفت: «حالا این را که آمرزیده، آیا یادش هم رفته است؟ و پیامبر فرمود: خداوند خبیر و بصیر است، مگر ممکن است یادش برود. او آمرزیده و راضی شده است.»

چو حبشی این سخن بشنید ناگاه
بر آورد از دل پرخون خود آه
چنان آن آهش از دل تافتن کرد
که مرغ جانش را بی‌خویشتن کرد
به پیش مصطفی بر خاک افتاد
سوی حق پاک رفت و پاک افتاد

انتهای پیام
مطالب مرتبط
captcha