ای آرزوی روی تو صبح بهار دل
یاد قدت نهال لب جویبار دل
هر دل که داغ عشق جگر سوز تو نداشت
در پیش عاشقان نبود در شمار دل
فارغ شدم به فکر تو از فکر روزگار
غیر از غم تو نیست کسی غم گسار دل
چشمم ز رشک تشنه به خون دلم شده است
تا دیده است یاد تو را در کنار دل
هر گه که یاد جنبش تیغ تو کرده ام
از خود فشانده ام به تبیدن غبار دل
عاشق چنین نحیف و غمت این چنین گران
چون قامتش خمیده نگردد ز بار دل
واعظ قزوینی
انتهای پیام