به گزارش ایکنا، ساعد باقری، شاعر و پژوهشگر ادبی، در بیست و هشتمین قسمت «ملکوت آرامش» میگوید:
در کشف المحجوب هُجویری، درباره بزرگی آمده است؛ ابتدای حال وی چنان بود که بر کنیزکی شیفته شد. وی را گفتند که اندر شارستان نیشابور مشرکی است ساحر، که چاره کار تو در سحر اوست. به نزدیک وی آمد و حال بازگفت. آن مشرک گفت: تو را چهل شبانه روز نماز نباید کرد و گرد حق و اعمال نیکو نباید گردید تا من حیلت کنم و مراد تو برآید. وی چنان کرد. چون چهل روز تمام شد، آن ساحر مشرک آن طلسم بکرد و آن مراد برنیامد. ساحر گفت: لامحاله بر تو خیری رفته است، نیک بیندیش.
گفت: من هیچ ندانم از اعمال خیر که بر من رفته است، ظاهر و بر باطن، الا آن که به راهگذر که میآمدم، سنگی از راه به پای انداختم تا پای کسی در آن نیاید.
آن ساحر گفت: میازار آن خدای را که تو چهل روز فرمان او ضایع گذاشتی، وی این مقدار عمل تو ضایع نکرد.
این ابیات زیبا را از دیوان کبیر مولانا جلال الدین بلخی بشنوید.
ای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرها
زان سوی او چندان وفا، زین سوی تو چندین جفا
زان سوی او چندان کرم، زین سو خلاف و بیش و کم
زان سوی او چندان نعم، زین سوی تو چندین خطا
زین سوی تو چندین حسد، چندین خیال و ظن بد
زان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطا
چندین چشش از بهر چه، تا جان تلخت خوش شود
چندین کشش از بهر چه تا در رسی در اولیا
از بد پشیمان میشوی، الله گویان میشوی
آن دم تو را او میکشد تا وارهاند مر تو را
این سو کشان سوی خوشان وان سو کشان با ناخوشان
یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گردابها
چندان دعا کن در نهان چندان بنال اندر شبان
کز گنبد هفت آسمان در گوش تو آید صدا
بانگ شعیب و نالهاش وان اشک همچون ژالهاش
چون شد ز حد از آسمان آمد سحرگاهش ندا
گر مجرمی بخشیدمت وز جرم آمرزیدمت
فردوس خواهی دادمت خامُش رها کن این دعا
گفتا نه این خواهم نه آن دیدار حق خواهم عیان
گر هفت بحر آتش شود من در روم بهر لقا
انتهای پیام