به گزارش ایکنا؛ اعتراضات جهانی در برابر نژادپرستی و وحشیگری پلیس و سرنگونی مجسمههای یادبود افرادی که به نژادپرستی معروف بودهاند، باعث شده که نوعی اجماع جهانی در این زمینه در بین مردم شکل بگیرد.
این موضوع باعث شده که شهروندان و دولتها وادار به مقابله با میراث تاریخی نژادپرستی و نابرابریهای ماندگار آن شوند. با این همه به نظر میرسد این موضوع در زمینه روابط بینالملل هنوز نتوانسته است جایی برای خود باز کند و به نوعی در زمره مسائل حقوق بشری قرار گرفته که در روابط بین کشورها به عنوان مسئلهای برای فشارهای سیاسی و نه موضوعی مهم و انسانی مطرح میشود.
نشریه آمریکایی فارین پالیسی (Foreign Policy) نظر چند کارشناس برجسته حوزه روابط بینالملل را در این زمینه پرسیده است:
آفریقا همیشه در مرکز سیاست جهانی بوده است
یولانده بوکا (Yolande Bouka)، استادیار دانشگاه کینگزتون در اونتاریو کانادا معتقد است: اگر رشته روابط بینالملل واقعاً متعهد به جنگ با تاریخچه تحلیل نژادپرستانه بینالمللی است، ابتدا باید با پاک کردن نقشهایی که بازیگران و جوامع سیاسی غیرغربی در شکل دادن به امور جهانی ایفا کردهاند، کنار بیایند. در مورد آفریقا، به چالش کشیدن این موضوع به معنای زیر سؤال بردن روایت اخیر «آفریقا در حال ظهور است» بوده که براساس آن به نظر میرسد آفریقا تا همین اواخر در حاشیه اقتصاد و سیاست جهانی بوده است.
از نقش مانسا موسی (پادشاه مالی که به عنوان ثروتمندترین فرد تاریخ شناخته شده است) در بحران اقتصادی 10 ساله قاهره در قرن چهاردهم تا جنگ مهم 1764 در نزدیکی آتاکپام ـ واقع در توگو امروزی ـ که در آن امپراتوری اشانتی(Ashanti) - واقع در غنا کنونی - شکست ویران کنندهای را در برابر پادشاهی داهومی(Dahomey) - واقع در بنین کنونی- و امپراتوری اویو(Oyo)- واقع در بنین کنونی- متحمل شد، واضح است که بسیاری از فعالیتهای پیش از استعمار آفریقا دارای پیامدهای مهم بینالمللی بودند.
موضوع مشابه در این زمینه قرنها مبادله اقتصادی و دیپلماتیک بین چین و آفریقا، سیاستهای مختلف آفریقا قبل از استعمار و نقش آفریقا در هر دو جنگ جهانی، نشان از اهمیت دیرینه و تأثیرگذار این قاره در مسائل جهانی دارد. تحلیل چالشهای نژادپرستانه در رشته روابط بینالملل همچنین به معنای کنجکاوی بیشتر در مورد نقش و تحلیل بازیگران آفریقایی در عرصه بینالملل است.
رویکردهای دولت محور [نظریه دولت محور (یا فدرالیسم دولت محور) یک تئوری سیاسی است که بر نقش دولت بر جامعه مدنی تأکید دارد] فقط روی ظرفیتهای دولتی و ناکامیها تمرکز دارند و آفریقاییان عادی صرفاً به عنوان پیادهنظامهایی هستند که باید تحت کنترل قرار گیرند و روی یک صفحه شطرنج جهانی حرکت کنند. برای درک صحیح نقش اصلی آفریقا در مسائل آینده روابط بینالملل و امور جهانی باید حافظه گذشته در مورد آفریقا پاک شود تا برداشت جدیدی به وجود آید.
دموکراسی مدرن ناشی از فعالیت مظلومان است نه لیبرالیسم
به اعتقاد راندلوف بی.پرسود(Randolph B. Persaud)، استاد روابط بینالملل دانشگاه آمریکایی واشنگتن، لیبرالیسم بانی مردمسالاری نوین نیست. مردمسالاری نوین از کنشگرایی مردم سرکوبشده پدیدار شده و در تاریخ همواره این مردم محروم بودهاند که نظام بینالمللی را به پذیرش حاکمیت مردمسالار وادار کردهاند. حکومتهای دموکراتیک از هند تا آفریقای جنوبی و آمریکای جنوبی عمدتاً به واسطه کنشگرایی و تلاش زیردستان و جمعیت محروم ایجاد شدهاند؛ آنهایی که هدف هژمونی طبقه یا گروههای توانمند به ویژه استعمارگران قرار گرفته و قربانی نژادپرستی ضدسیاهان و سایر اشکال تبعیض نژادی بودهاند.
تحولات اخیر آمریکا لحظهای تاریخی برای مردمسالاریسازی است. اکنون نیروهای اجتماعی پایبند مردمسالاریسازی در حال بازنویسی محتوای سیاسی و فرهنگی شهروندی هستند. از اینرو، از آلمان گرفته تا فرانسه، اندونزی و برزیل، نیروهای توسعهطلب اجتماعی به مردم محروم پیوستهاند تا تعریفی تازه از مسئولیتپذیری مدنی و کنش اجتماعی در ایجاد جوامع مردمسالار ارائه کنند. در واقع ضعفا و مردمانی که به لحاظ تاریخی به حاشیه رانده شدهاند، هستند که نظام بینالملل را وادار کردهاند سطحی از مردمسالاری را که در حال حاضر در دنیا وجود دارد، بپذیرند. جنگهای متعدد آزادیخواهانه و مبارزات ضد استعماری و ضد نژادپرستی در کشورهای مختلف باعث تحقق استقلال سیاسی و حاکمیت ملی شدند؛ دو پایه کلیدی که نظامهای مردمسالار بر مبنای آنها بنا میشوند. ضعفا مجبور بودهاند تناقضات لیبرالیسم جهانی را اصلاح کنند و این کار را از طریق تغییر ایده «آزادی برای برخی» به «آزادی برای همه» انجام دادهاند.
از این رو، کشورهای ثروتمند یا اقتصادهای توسعهیافته خود را در جایگاهی میبینند که برای پاسخ به چالشهای تبعیض جنسیتی شرایط بهتری دارند. یک کشور دارای سیاست خارجی فمینیستی تجربههای خود را برای سایر مناطق جهان نیز کاربردی میداند. در حالی که تبعیض جنسیتی پدیدهای جهانی است و اغلب، اعضای گروههای اقلیت در اقتصادهای پیشرفته به دلیل نژادپرستیهای بومی و بیگانههراسی با محرومیتهای شدیدی روبهرو هستند.
همچنین تأکید سیاست خارجی فمینیستی بر تبعیض جنسیتی «سایر مناطق» به عنوان یک نابرابری کلیدی، باعث میشود که این رشته از دانش بشری به میراث طبقهبندی نژادی استعمارگرایی که عامل ایجاد تبعیض نژادی در اقتصادهای در حال توسعه است، توجه جدی نداشته باشد. برای اینکه سیاست خارجی فمینیستی بتواند جایگزینی اصلاحشده را برای سیاست خارجی کنونی ارائه کند باید توجه کامل و آشکار به نژاد داشته باشد. نژاد در روابط بینالملل گفتمان تازهای نیست و نباید در پیگیریها برای برقراری برابری و عدالت اجتماعی آن را عاملی نامربوط دانست. روش متفاوتی از اجرای سیاست خارجی که به جای دولت توسط مردم پیش برده شود و همبستگی را بر منافع اولویت دهد تنها راه رسیدن به عدالت برای همه است.
جدی گرفتن مسئله نژادپرستی در حوزه روابط بینالملل
اولیویا یو.روتازیبوا (Olivia U. Rutazibwa)، استاد دانشگاه پورتموث انگلستان به عنوان یک نسل دوم رواندایی که در بلژیک متولد و بزرگ شده است، نیز در این گزارش به فارین پالیسی گفت: دلیل من برای انتخاب رشته روابط بینالملل این بود که نتوانستم آنچه را که در سال 1994 (قتل عام قومی) اتفاق افتاد، فراموش کنم. در رسانههای بلژیکی، جدا از کشته شدن 10 بلژیکی (نیروهای حافظ صلح سازمان ملل)، این حوادث مانند همه درگیریهای به ظاهر قومی آفریقا، مبهم بازگو و در نهایت این جنایتها از اذهان پاک شدند. بسیاری از بلژیکیها هنوز از روابط استعماری بلژیک با رواندا و بوروندی آگاه نیستند.
علاقه من به روابط بینالملل از این واقعیت ناشی میشود که نمیتوانم این حقیقت را درک کنم که سازمان ملل ـ که طبق کتابهای درسی، چراغ امید و نجاتبخش و مهد حقوق بشر به رهبری غربیها بود ـ یک میلیون نفر را در سال 1994 به حال خود رها کرد تا به قتل برسند [اشاره به قتل عامهای قومی سال 1994 در روآندا]. جدی گرفتن مسئله نژادپرستی در حوزه روابط بینالملل و مشاهده آن تنها به دلیل کلیشهها یا عدم تحرکات فرهنگی نیست، اما به عنوان یک پدیده استعماری که بر پایه ایدئولوژیهای برتری نژاد سفید بنا شده، مطرح است.
در تاریخ 30 ژوئن(10 تیر)، پادشاه بلژیک برای اولینبار در تاریخ، پشیمانی خود را از اقدامات بیرحمانه و بیشمار مرتکب شده در دوران استعمار، 60 سال بعد از استقلال کنگو ابراز کرد. محققان روابط بینالملل که نژاد، نژادپرستی و استعمار را در مرکز تحلیل خود قرار میدهند، میدانند که این موضوع چیزی بیشتر از قبول کردن گذشته است، چیزی که ضروری است مطالعه و سؤال از سیستم بینالمللی فعلی است که بر پایه سرمایهداری نژادی ساخته شده است و گزینههای جایگزین آن باید پیدا شود.
در بهترین حالت، اقدام نمادین بلژیک میتواند شروع گفتوگو در مورد دلجویی و جبران خسارت دوران استعمار باشد، نه کمک؛ گفتوگویی که جریان اصلی روابط بینالملل(مبتنی بر منافع کشورهای غربی)، هنوز نتوانسته است انجام دهد.
ترجمه از محمدحسن گودرزی
انتهای پیام