کهن‌الگوی مادر و تطبیق آن با داستان‌های قرآنی
کد خبر: 3933812
تاریخ انتشار : ۱۸ آبان ۱۳۹۹ - ۰۹:۴۰
قاسم درزی تبیین کرد؛

کهن‌الگوی مادر و تطبیق آن با داستان‌های قرآنی

استادیار پژوهشکده اعجاز قرآن دانشگاه شهید بهشتی به طرح بحث در زمینه کهن‌الگوی مادر پرداخت و ضمن تشریح نظریه یونگ، به تطبیق آن با برخی از داستان‌های قرآن از جمله داستان گاو بنی‌اسرائیل، موسی(ع) و ساحران، یونس(ع) و ماهی و یوسف و چاه و زندان اشاره کرد.

به گزارش ایکنا، نشست «قرآن و روایت‌شناسی/روان‌کاوی؛ کهن‌الگوی مادر (بازگشت به اصل) و کشف ارتباطات شبکه‌ای داستان‌های قرآنی» روز گذشته، 17 آبان‌ماه، با سخنرانی قاسم درزی، استادیار پژوهشکده اعجاز قرآن دانشگاه شهید بهشتی، به صورت مجازی برگزار شد که در ادامه متن آن را می‌خوانید؛

یونگ مادر را به عنوان مهم‌ترین کهن‌الگو مورد نظر قرار می‌دهد و می‌گوید این کهن‌الگوها تجلی ظاهری و عینی دارند. تجلی ظاهری مانند مادر، مادربزرگ و نامادری است که هرکدام از این مفاهیم، ویژگی خاص خود را دارند. وقتی مادرزن را نام می‌بریم، در ناخودآگاه جمعی ایرانیان، یک مفهومی از مادرزن وجود دارد که می‌توانید این مفاهیم را در قالب لطیفه‌هایی که می‌سازند ببینید و تجلی این معنایی که در ناخودآگاه جمعی انسان‌هاست، مشاهده کنید. برخی اوقات این تصاویر فراتر از یک فرهنگ است و نمی‌توانیم این را رد کنیم که از مادرزن یک مفهوم خاص مثبت یا منفی در خاطر ایرانی‌ها باشد، اما برخی از این مفاهیم مانند پرستار یک کهن‌الگوی فرافرهنگی محسوب می‌شوند.

کهن‌الگوی مادر؛ پرورنده و بلعنده

کهن‌الگوی مادر هم پرورنده و هم بلعنده است. صورت پرورنده همان حالت مادر مهربان و حالت بلعنده نیز مادر ویرانگر و یا نامادری است. حتی یک مادر که نامادری هم نیست، می‌تواند این ویژگی‌های نامادری را داشته باشد. کودک در سال‌های اولیه زندگی به دلیل ارتباط نزدیکی که با مادر دارد، این تصاویر در خاطرش شکل می‌گیرد که می‌تواند به عنوان یک الگو باشد که همیشه دنبالش می‌گردد و ممکن است به صورت آنتی‌الگو باشد که از آن فرار می‌کند، لذا به رفتار کودک جهت‌دهی می‌دهد.

بنابراین ممکن است تصویری برای ما پُررنگ‌تر و برجسته‌تر از کهن‌الگوی مادر نباشد. همچنین دوقطبی بودن این آرکی‌تایپ بسیار مهم است. مادر اعظم که جنبه مثبت دارد و مادر بسیار بد و ترسناک که بیان‌گر گرفتاری است و بیشتر مردم جنبه‌های مثبت و منفی مادر را نیز احساس کرده‌اند. در ادیان مختلف هم می‌توانیم این را ببینیم. اریک نومن می‌گوید که فیگورها و شخصیت‌هایی که از مادر اعظم ترسیم می‌شود، تمثال یک ایزدبانوی آبستن است که مظهر کاراکترهای پایه‌ای است و سه ویژگی اصلی برای کهن‌الگوی مادر عبارت از خوبی، مهربانی و تاریکی هستند که یونگ برای کهن‌الگوی مادر در نظر می‌گیرد.

بلعندگی ویژگی مهمی است که در کلام یونگ مطرح می‌شود و اغوا، تحریک و سرنوشت ترسناک و گریزناپذیر را نیز برای جنبه منفی کهن‌الگوی مادر می‌آورد، اما در تجلی تمثیلی که برای کهن‌الگوی مادر می‌توان در نظر گرفت، یعنی حالت نمادین که پیدا می‌کند، این موارد را یونگ به عنوان نمادهایی برای مادر مطرح می‌کند که عبارت از کلیسا، دانشگاه، شهر، کشور، آسمان، زمین، دریا، آب‌های راکد، زیرزمین و ماه هستند که اینها برخی از نمادهایی محسوب می‌شوند که در یک قسمت، قوه پرورندگی در اینها وجود دارد؛ مثلاً کشور را به عنوان یک مادر می‌دانیم که همه ما را حمایت می‌کند. همچنین، مزرعه شخم‌زده و باغ دونماد برای باروری هستند و می‌توانیم در پیوست این دو، غار، درخت، چشمه و چاه عمیق را نیز در نظر بگیریم. اشیای توخالی مانند فِر نیز با کهن الگوی مادر مرتبط هستند.

رحم، نماد مهمی که یونگ مطرح می‌کند

نماد مهمی که یونگ به آن اشاره می‌کند رحم و هر چیزی مشابه آن است که این را نیز در زمره نمادی برای کهن‌الگوی مادر می‌داند. به عنوان یک نمونه دیگر می‌شود از حیوانات صحبت کرد که در کهن‌الگوی مادر قرار می‌گیرند. در جنبه مثبت حیوانات مفید را مد نظر قرار می‌دهند و در جنبه منفی، کهن‌الگوی مادر حیواناتی هستند که در هم می‌پیچند. تمام اینها می‌توانند جنبه مثبت یا منفی داشته باشند. بنابراین، تا اینجا به برخی از مفاهیم بنیادین که یونگ به آنها اشاره کرده است پرداختیم.

به سراغ نمادانگاری حیوانات در قرآن می‌رویم. برای نمونه گاو، مار و اژدها را می‌توان بررسی کرد. در ابتدا به گاو اشاره می‌کنم؛ مهم‌ترین داستان در این باره در سوره بقره آمده است و بیشترین تجلی مادر و کهن‌الگوی مادر را می‌توانیم در این داستان ببینیم. در ارتباط با حیوان گاو، وقتی به اساطیر رجوع می‌کنیم، می‌بینیم که در اساطیر، حیوان اولیه که به دلیل باروری و نیک‌بختی آفرینش قربانی می‌شود گاو است. دقیقاً در تحلیلی که یونگ دارد می‌گوید در کهن‌الگوها قربانی گاو برای تولد و آفرینش مجدد می‌تواند مورد نظر قرار بگیرد. در داستان بقره که با همین موضوع شروع می‌شود نیز در رویکرد روایت‌شناختی، داستان بقره بسیار مهم است، چون داستان از وسط به ابتدا می‌رود و از ابتدا به وسط نیست.

خداوند به جای اینکه داستان را از «وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا»، شروع کند از جایی که مأمور به ذبح بقره می‌شوند شروع می‌کند و این معکوس بودن و شروع داستان با ذبح بقره، اهمیت این ذبح را در این داستان نشان می‌دهد که ذبح گاو اهمیت ویژه‌ای داشته است و واکنش یهود و بنی‌اسرائیل این است که می‌گویند آیا ما را مسخره کرده‌ای؟ اینکه بشود از طریق کشتن گاو، تولد دوباره‌ای ایجاد کرد، در نظر اینها مورد قبول نبوده است، اما یک کهن‌الگوی رایج در میان اقوام که بقره را به عنوان یک زنده‌کننده در نظر می‌گرفتند، مطرح می‌شود و در آیه 73 این سوره نسبت به اینکه قرار است گاو و ذبح آن، مرده را زنده کند، گاو را به نمادی برای تولدی دوباره تبدیل می‌کند و این بسیار جالب است.

زنده‌کنندگی گاو در بین بنی‌اسرائیل

این به عنوان یک خاطره برجسته در خاطره بنی‌اسرائیل باقی می‌ماند، تا جایی‌که بعد از اینکه موسی(ع) برای عبادت به کوه می‌رود و دیر برمی‌گردد، گوساله را به عنوان خداوند در نظر می‌گیرند؛ یعنی الهه مادری که می‌شود او را پرستید. کهن‌الگوی ایجاد شده در بنی‌اسرائیل که گاو را به عنوان یک زنده‌کننده در نظر گرفتند، در قسمت دیگری از این داستان تجلی پیدا می‌کند و این کار سامری که گوساله را نماد خدا بداند با آن ناخودآگاه جمعی که در بنی‌اسرائیل ایجاد شده بود، قابل توجیه است.

در داستان یوسف(ع) نیز بقره به عنوان نماد پرورش و نوزایی است، در عین اینکه می‌تواند نماد منفی و نابودی باشد؛ یعنی چهار سالی که هفت گاو لاغر هفت گاو چاق را می‌خورند، نماد بلعیدن است و این همان است که یونگ مطرح کرده بود که دارد روی گاو اتفاق می‌افتد و جنبه مثبت و منفی مادر در اینجا مطرح شده است.

اما به سراغ مار و اژدها می‌رویم که داستان موسی(ع)، ظهور برجسته مار و اژدهاست؛ یعنی هم  نماد جنبه منفی مادر است که به عنوان مادرِ نابودکننده است و هم جنبه مثبت مادر که مادر زنده‌‌کننده است. ابتدای داستان این است که عصا تبدیل به مار شد. اینکه یک نگاه نمادین در مار وجود دارد و قرار نیست مار نقش منفی در داستان موسی(ع) ایجاد کند و خدا قرار نیست به عنوان جنبه منفی از مار بهره ببرد و مار جنبه زنده‌کننده پیدا می‌کند و در ادامه فرمود: «وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا» که بحث بلعیدن به صورت برجسته در روایات خودنمایی کرده و کید ساحر را نابود می‌کند و جنبه زنده‌کنندگی نیز این است که فرمود: «فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا». وقتی که آن جنبه‌های منفی توسط مار بلعیده می‌شوند، سحره که این جنبه‌های منفی متعلق به آنها بوده، زنده می‌شوند و به موسی(ع) ایمان می‌آورند و از کفرشان دست برمی‌دارند و این جنبه منفی و مثبت است که در آنِ واحد خود را نشان می‌دهد.

در نقل دیگری در سوره اعراف به اژدها تعبیر شده است که موسی(ع) عصا را انداخت که ناگهان به اژدهای آشکار تبدیل شد و در آیه 117 فرمود: «فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ»، یعنی آنچه را آنها دروغ بسته‌اند این اژدها می‌بلعد که همان ویژگی بلعیدن است که جنبه‌های منفی و دروغ‌ها را می‌بلعد. در سوره شعرا نیز تأکید بر روی بلعیدن دروغ‌ها و بدی‌هایی است که در آنها وجود داشته است و در ادامه می‌گوید که اینها به سجده افتادند و زنده شدند.

بنابراین رویکرد منفی وجود دارد، اما در ارتباط با افراد منفی هستند که حاضرند و وقتی آنها ویران می‌شوند، می‌تواند بنای جدیدی به وجود آید و این فرد، معنای مثبتی در او ایجاد شود. همچنین قرار نیست که لزوماً خشم مادرانه کارکرد منفی داشته باشد، بلکه به دلیل از بین بردن بدی‌هایی است که در فرزند وجود دارد و سعی می‌کند زندگی بهتر را برایش به‌وجود آورد که این خشم کاملاً از منظر روانشناختی می‌تواند در نتایج، جنبه‌های مثبتی داشته باشد.

اما به اشیاء می‌رسیم. در قالب دو گونه به این مسئله می‌پردازم؛ یکی نمادهایی که برای رحم مادر وجود دارد و دیگری نیز رحمت، امنیت و خشم مادر. در اینجا به فضای بسته با معنای بازگشت به امنیت رحم مادر اشاره می‌کنم که این کارکرد در قرآن وجود دارد. فضاهای بسته، مانند غار، چاه عمیق، صندوقچه و کشتی هستند که ویژگی‌های مشترکی دارند. مکانی بی‌هیاهو و آماده برای بازگشت به اصل خود که فرد در تنهایی قرار می‌گیرد و می‌تواند امکان بازگشت فرد را به خود فراهم کند. محیط امن نیز می‌تواند تداعی‌بخش امنیت مادرانه باشد و دیگر اینکه نقطه عطف و تحول فرد است. تقریباً این فضا را در رحم می‌بینیم که زندگی جدیدی بعد از شرایط رحمی برای فرد ایجاد می‌شود و این می‌تواند در تمامی این نمادها وجود داشته باشد.

داستان یونس(ع) و تطبیق آن با کهن‌الگوی یونگ

یونس(ع) در شکم ماهی یکی از نمونه‌هاست. خداوند فرمود: «إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ» یعنی به کشتی پناه برد. اولاً این کشتی جزو نمادهای یونگ محسوب می‌شود و امنیت نیز در کشتی بسیار متجلی و شرایط رحم نیز طوری است که در جایی غوطه‌ور است و امنیت دارد و این ویژگی‌ها برای کشتی وجود دارد و به همین دلیل جزو نمادهای مورد نظر یونگ است. همچنین هر کجا که «فلک مشحون» به کار رفته، امنیت و نجات را داریم و در ادامه فرمود ماهی، یونس(ع) را بلعید که بلعیده شدن توسط ماهی مطرح شده است که ماهی به عنوان نمادی از مادر و بلعیده ‌شدن است که به نظر دارد نقش منفی رخ می‌دهد، اما شرایطی ایجاد شد که یونس(ع) در زمره مسبحین قرار گیرد و تولدی دوباره پیدا کند؛ یعنی تغییری در نحوه نگرش یونس(ع) ایجاد شد که این تغییر، کاملاً محصول شرایطی بود که در شکم ماهی برای او ایجاد شد.

بنابراین، زندگی در بطن ماهی که شبیه شرایط رحم است، این زندگی مجدد را برای یونس(ع) ایجاد کرده است و این بلعیده‌شدن نیز در داستان مار وجود داشت که ویژگی‌های بد، بلعیده می‌شد و سحره زنده می‌شدند و اژدها داشت بدی‌های سحره را می‌بلعید و اینجا نیز ماهی دارد یونس(ع) را می‌بلعد و او را به یک زندگی جدیدی می‌رساند. در روایت دیگری که در قرآن درباره یونس(ع) وجود دارد نیز می‌توانیم این را ببینیم که در شکم ماهی این شرایط برای او ایجاد شد که برگزیده خداوند شود و به آن زندگی مجدد دست پیدا کند.

همچنین، یوسف(ع) نیز در دل چاه و بطن زندان بود که هر دوی اینها یک کارکرد برای یوسف(ع) دارند و در راستای تغییر و زندگی جدید هستند. زندگی که بعد از افتادن در چاه برای یوسف(ع) ایجاد شد و زمین و آسمان با زندگی قبل از آن متفاوت بود. تا قبل از زندان، شرایط یوسف(ع) یک سیری داشت و پس از زندان، یوسف(ع) شخصیت متفاوتی را پیدا کرد که اعم از منزلت اجتماعی و ارتقای فردی بود.

وحی که به یوسف(ع) اتفاق می‌افتد نیز در نهان چاه است و ویرانگری که تصور می‌کنیم در چاه هست و یوسف(ع) را بلعیده باعث تولد دوباره‌ای در یوسف(ع) می‌شود. عزلتی در چاه برای او به وجود می‌آید که نقطه عطف زندگی او بود و بازگشت به خود و بازگشت به اصل در داستان چاه برای او اتفاق می‌افتد. داستان زندان نیز این ویژگی را دارد که به زندان پناه می‌برد برای اینکه از شر زلیخا و آن زنان رها شود. گویی زندان دارد نقش بلعندگی را برای کیدی که آن افراد داشتند بازی می‌کند.

در داستان موسی(ع) نیز بلعیدن اژدها و مارها برای دروغ‌ها بود و در ماجرای زندان نیز همان کارکرد وجود دارد و زندان نقش از بین‌برنده کید و فریبی بوده که در زنان وجود داشته است. ماجرای طول کشیدن زندان نیز، تمدید شدن دوباره این مدت بود، چون برای یوسف(ع) ارتقای تکاملی ایجاد نشده بود و باید مدتی هم در زندان بماند و زندان این نقش را بازی کند. زندان محیط بسته‌ای است که در آن تنهایی یک ویژگی مهم است که تناسب زیادی نیز با رحم دارد.

اما نماد دیگر، غار است که به عنوان نمادی برای مادر در نظر می‌گیریم که یونگ نیز به آن پرداخته بود. در داستان اصحاب کهف آمده است که آن جوانان به غار پناه بردند و غار به عنوان پناهگاه  مطرح شده است و استکمال روحی آنها در آنجا اتفاق می‌افتد که کاملاً این استکمال روحی می‌تواند درون این غار برای اینها اتفاق بیفتد و این کارکرد دارای پناه‌دهندگی و تولد دوباره است.

همچنین در داستان یوسف(ع) و اصحاب کهف، تأویل را نیز داریم که به معنای بازگشت است. تأویل به این معناست که در تمام این داستان‌ها، افراد به اصل خود برمی‌گردند و می‌‌توان این را در داستان یوسف(ع) در تمام شخصیت‌ها دید؛ یعنی هم در یعقوب(ع) و هم در یوسف(ع) و برادران او این مسئله وجود دارد. در داستان اصحاب کهف نیز این اتفاق افتاده است. در داستان پیامبر(ص) نیز غار را به عنوان مأمن داریم. در بحث غار حرا و ثور تولد دوباره در داستان غار ثور کاملاً لحاظ شده است و آن بازگشت به خود و سکینه و تأیید در آن غار رخ می‌دهد و این تغییر و این تولد دوباره می‌تواند در داستان غار ثور نیز خودش را نشان دهد.

گزارش از مرتضی اوحدی

انتهای پیام
captcha